فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله جلال‌الدین محمد بلخی ( مولوی)

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله جلال‌الدین محمد بلخی ( مولوی) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 
جلال‌الدین محمد، که با عناوین « خداوندگار»، « مولانا»، « مولوی»، « ملای روم» و گاه با تخلص « خاموش» در میان پارسی زبانان شهرت یافته، یکی از شگفتیهای تبار انسانی است.
از عنوان‌های او، « خداوندگار» و « مولانا» در زمان حیاتش رواج داشته و «مولوی» در قرن‌ها بعد و شاید نخستین بار در قرن هشتم یا نهم در مورد او به کار رفته است.
مولانا در ششم ربیع‌الاول سال 604 هجری قمری در شهر بلخ متولد شد. نیاکانش همه از مردم خراسان بودند. خود او نیز با اینکه عمرش در قونیه گذشت، همواره از خراسان یاد می‌کرد و خراسانیان آن سامان را همشهری می‌خواند.
پدرش، بهاءالدین ولدبن ولد ( 543-628) نیز محمد نام داشته و سلطان العلما خوانده می‌شده است. وی در بلخ آسوده می‌زیسته و بی‌مال و مکنت هم نبوده است. در میان مردم بلخ به ولد مشهور بوده است. بهاء ولد مردی خوش‌سخن بوده و مجلس می‌گفته و مردم بلخ به وی ارادت بسیار داشته‌اند. ظاهراً این دلبستگی مردم موجب شده بود که هراس در دل محمد خوارزمشاه افتد و بهاء ولد در شرایطی قرار گیرد که از بلخ به قونیه مهاجرت کند. از سوی دیگر وی با مخالفت آشکار متکلم بزرگ قرن ششم، امام فخر رازی، روبرو بوده که در خوارزمشاه نفوذ فراوان داشته و نزد او در حق بهاء ولد سعایت می‌کرده است.
البته بیم هجوم تاتار که بسیاری از اهل فضل و دانش شرق ایران را به کوچیدن از دیار خود واداشته بود، در این میان تأثیر قطعی داشته است.
بهاء ولد بین سال‌های 616- 618 به قصد زیارت خانة خدا از بلخ بیرون آمد. بر سر راه، در نیشابور، با فرزند سیزده چهارده‌ساله‌اش جلال‌الدین محمد به دیدار عارف و شاعر جان سوخته، شیخ‌فریدالدین عطار شتافت. عطار دربارة مولانا به پدرش چنین گفت: « این فرزند را گرامی‌دار، زود باشد که از نفس گرم آتش در سوختگان عالم زند.»
بهاء ولد بر سر راه مکه چند روزی در بغداد ماند و سپس به حج رفت و پس از گزاردن حج رهسپار شام و از آنجا روانة آسیای صغیر شد و چون آتش فتنة تاتار روز به روز شعله‌ورتر می‌شد و زادگاه او از آشفته‌ترین نواحی قلمرو اسلامی آن روزگار شده بود، دیگر عزم وطن نکرد و در همان جا مقیم شد.
فخرالدین بهرامشاه، پادشاه ارزنجان ( ارمنستان ترکیه) و پسرش علاء‌الدین داودشاه، به وی توجه کردند و پس از چندی علاء‌الدین کیقباد، پادشاه سلجوقی روم ( آسیای صغیر) از او درخواست کرد تا به قونیه آید و او پذیرفت.
جلال‌الدین محمد، بنابر روایاتی، در هجده‌سالگی، در شهر لارنده، به فرمان پدرش، با گوهر خاتون، دختر لالای سمرقندی، ازدواج کرد.
پدر مولانا به سال 628 هجری قمری درگذشت و جوان بیست‌ و چهارساله به خواهش مریدان یا بنابر وصیت پدر، دنبالة کار او را گرفت و به وعظ و ارشاد پرداخت. دیری نگذشت که سید برهان‌الدین محقق ترمذی به سال 629 به روم ( آسیای صغیر) آ,د و جلال‌الدین محمد از تعالیم و ارشاد او برخوردار شد.
به تشویق همین برهان‌الدین یا به انگیزة درونی، مولانا برای تکمیل معلومات از قونیه رهسپار جلب شد. مدت اقامت او در حلب به دقت روشن نیست. گویا در همین شهر بوده که از محضر درس فقه کمال‌الدین بن العدیم بهره گرفته است. پس از این به دمشق رفت و حدود چهار سال یا بیشتر در آنجا ماند. بنابر روایاتی در این شهر به دیدار محی‌الدین عربی، عارف و متفکر برجستة آن روزگار نایل آمد.
اقامت او در حلب و دمشق روی هم از هفت سال در نگذشت. پس از آن به قونیه بازگشت و به اشارت سیدبرهان‌الدین به ریاضت پرداخت.
مولانا، پس از مرگ محقق ترمذی ( 638)، نزدیک پنج‌سال به تدریس علوم دینی پرداخت و چنان‌که نوشته‌اند تا چهارصد شاگرد به حلقة درس او فراهم می‌آمدند. وی در آفاق آن روز اسلامی به عنوان پیشوای دین و ستون شریعت احمدی آوازه شد.
بعد از این دوران است که ملاقات معروف میان مولوی و شمس‌الدین محمدبن علی بن ملک داد تبریزی اتفاق افتاد. این دیدار چنان مولانا را دگرگونه کرد که از پس پشت پا به مقامات دنیوی زد و دست ارادت از دامن ارشاد شمس برنداشت و پیوسته در ملازمت و صحبت او می‌بود.
آنچه مسلم است شمس در 27 جمادی‌الآخر سال 624 به قونیه وارد شده و در 21 شوال 643 از قونیه بار سفر بسته و بدین‌سان، در این بار، حداکثر شانزده ماده با مولانا دمخور بوده است.
علت رفتن شمس از قونیه روشن نیست. این قدر هست که مردم جادوگر و ساحرش می‌دانستند و مریدان بر او تشنیع می‌زدند و اهل زمانه ملامتش می‌کردند و بدین‌گونه جانش در خطر بوده است.
باری آن غریب جهان معنی به دمشق پناه برد و مولانا را به درد فراق گرفتار ساخت. در شعر مولوی این لحظه‌های هجران و شوق تجدید دیدار زیاده آشکار است.
گویا تنها پس از یک ماه مولانا خبر یافت که شمس در دمشق است. نامه‌ها و پیام‌های بسیار برایش فرستاد. مریدان و یاران از ملال خاطر مولانا ناراحت بودند و از رفتاری که نسبت به شمس داشتند پشیمان و عذرخواه گشتند. پس، مولانا فرزند خود، سلطان ولد را به جستجوی شمس به دمشق فرستاد. شمس پس از حدود پانزده ماه که در آنجا بود به سال 644 دعوت سلطان ولد را ـ که با حدود بیست تن از یاران مولانا به دمشق آمده بود ـ پذیرفت و روانة قونیه شد. اما این‌بار نیز با جهل و تعصب عوام روبرو شد و ناگزیر به سال 645 هجری قمری از قونیه غایب گردید و دانسته نبود که به کجا رفت.
مولانا پس از جستجوی بسیار، سر به شیدایی برآورد. انبوهی از شعرهای دیوان، در حقیقت گزارش همین روزها و لحظات شیدایی است.
جایگزین شمس در جلب ارادت مولانا صلاح‌الدین زرکوب بود. وی مردی عامی و ساده‌دل و پاکجان بود. توجه مولانا به او چندان بود که آتش حسد را در دل بسیاری از پیرامونیان مولانا برافروخت. بیش از هفتاد غزل از غزل‌های مولانا به نام صلاح الدین زیور گرفته است. این شیفتگی ده سال یعنی تا پایان عمر صلاح‌الدین ( محرم سال 657) دوام یافت.
پس از مرگ صلاح‌الدین، عنایت مولانا نصیب حسام‌الدین چلبی گردید. حسام‌الدین از خاندانی اهل فتوت بود. وی در حیات صلاح‌الدین از ارادتمندان مولانا شد و پس از مرگ او سرود مایة جان مولانا و انگیزة پیدایش اثر عظیم او، مثنوی گردید. یکی از بزرگترین آثار ذوقی و اندیشة بشری، را حاصل لحظه‌هایی از همین هم‌صحبتی می‌توان شمرد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  12  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله جلال‌الدین محمد بلخی ( مولوی)

دانلودمقاله اسطوره شناسی

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله اسطوره شناسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


مقدمه
مجموعة حاضر از پویاترین سایت ادبیات فارسی تهیه و تنظیم گردیده است که در انتهای هر فصل فهرست پانویس و منابع آن و نام نویسندة مقاله ای که از آن استفاده گردیده با رسم امانت داری بیان شده است.
در این تحقیق ابتدا به تعریف اسطوره و اسطوره شناسی پرداخته شده و بیان شده که نخستین بار کلمة اسطوره در زبان فارسی توسط چه کسی و در کجا بوده است. سپس فهرست اساطیر ایران را در سه هزار سال نهضت نام برده ام و به توضیح چند مورد آن اکتفا نموده ام. در ادامه به جامعه شناسی اساطیر در شاهنامه، سرودة حکیم ابوالقاسم فردوسی پرداخته شده است. چون اسطوره ها در هر زمان و مکان تغییر می کنند در انتهای این مجموعه قسمتی با نام انسان و اسطوره های نوینش بیان گردیده که نظر متفکرانی چون نتیجه فرانسیس بیکن و …. در این مورد و این که چرا اسطوره ها ادامه دارند نقل گردیده. امید است مورد توجه قرار گیرد.

 

 

 

 

 

 

 


‹‹ فصل اول ››
اسطوره شناسی
اسطوره شناسی : دانشی است که به بررسی روابط میان افسانه ها، و جایگاه آنها در دنیای امروز می پردازد.
اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و صنعت و نشان مشخص روزگاران باستان است. تحول اساطیر هر قوم، معرف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع، اسطوره نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالاروندة ذهن بشری است. اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه می گیرد. و برآمده از رابطة دوسویه این دو است.
ریشة واژة اسطوره
این واژه که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار می رود، از واژه هایی است که در بیشتر زبانهای هند و اروپایی مشتقاتی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشته های بودایی بکار رفته است. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه (فرانسوی) Histaire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصة تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار می رود.
تعریف اسطوره
آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و شناخت اسطوره ها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته اند، بلکه هر یک به میل و اشتیاق و وابستگی های اجتماعی خویش آنرا تعریف کرده اند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده می شود، علت آن این است که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان مینگرند. آنان دنبال این اندیشة اشتروس که «برای درک اندیشة وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد» نه تنها به ساختار، بلکه به عملکرد جادویی اسطوره در جامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیده ای ایمان می آورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهمتر از نهادهای کهن است. میرچا الیاده اسطوره را چنین تعریف می کند:
اسطوره نقل کنندة سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعه ایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده است، به بیان دیگر: اسطوره حکایت می کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستة موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصة وجود نهاده است. بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، اسطوره فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن میگوید. شخصیتهای اسطوره موجواد فراطبیعی اند و تنها بدلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده اند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز مینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را
عیان میسازند.
در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفاً از سر انکار می نگرند. این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا سازواره ای کهنه و از کارافتاده می بینند که پیشرفت بشر آنرا از رده خارج کرده است.
اسطوره، قصه ایست با خصلتی خاص نقل روایتی که در آن خدایان یکی یا چند نقش اساسی دارند. اسطوره شناسی علمی است که کارش طبقه بندی و بررسی مواد و مصالح اسطوره شناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همه دیگر علوم تاریخی معمول است.
به عبارت دیگر، اسطوره تلاشی برای بیان واقعیت های پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیده هایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی آورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست. به عبارت دیگر، انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش اسطوره ها را خلق کرده است.
نخستین بار که از کلمه اسطوره در زبان فارسی استفاده شده، توسط خاقانی شاعر است که کمابیش از اسطوره با معنایی منفی یاد می کند:
قفل اسطورة ارسطو را بر در احسن الملل منهید
که اشاره دارد به برتری طلبی گروهی از مسلمانان آن دوران نسبت به فلسفی مشربان یونان. آنان که سلسله جنبان عقلانیت شان ارسطو می بوده و به زعم شاعر عزلت گزیده فارسی گوی، این مشرب و این عقل اسطوره است نه حقانیت. قبل از این اما هرگز این واژه در زبان فارسی مشاهده نشده است.
منابع
ـ سهراب هادی. شناخت اسطوره های ملل. نشر تندیس: 1377.
ـ کراپ، الکساندر. جهان اسطوره شناسی جلد اول. گردآورنده جلال ستاری. نشر مرکز 1377.
‹‹ فصل دوم ››
فهرست اساطیر ایران
سه هزار سال نخست
ـ امشاسپندان
ـ سپند مینو
ـ بهمن
ـ اردیبهشت
ـ شهریور
ـ اسپندارمد
ـ خرداد
ـ امرداد
ـ ایزدان
ـ میرتا یا مهر
ـ اپام نپات یا برز ایزد
ـ ناهید
ـ تیشتر
ـ رپیتوین
ـ بهرام
ـ وای
ـ رشن
ـ سروش
ـ اشی
ـ دین
ـ چیستا
ـ آذر
ـ هوم
ـ گوشورن
ـ درواسپ
ـ زروان
گرفته شده از http: // fa. Wikipedia. Org / wiki
امشاسپندان
از ویکی پدیا، دانشنامة آزاد
امشاسپندان که بازشناساننده های وجود اهورامزدا هستند. این واژه به معنی جاودانان پاک یا مقدسان بی مرگ است که از دو جز امشه به معنی جاودانی و بی مرگ و سپنته به معنی پاک و مقدس تشکیل شده است. امشاسپندان شش فروزه اهورامزدا هستند که هر کدام دارای مفهومی است که بخشی از عظمت خداوند یکتا را به آدمی می شناسانند و با شناخت و پیروی از این مفاهیم میتوان اهورامزدا را درک کرد. شش امشاسپندان عبارتند از:
1ـ وهمن یا وهومن: به معنی نیک اندیشی
2ـ اشه وهیشته (اردیبهشت): به معنی بهترین راستی
3ـ خشتره وییریه (شهریور): شهریاری و فرمانروایی بر خویشتن
4ـ سپنته آرمیتی: به معنی عشق، مهر و فروتنی
5ـ هیوروتات (خرداد): به معنی رسایی و کمال
6ـ امرتات (امرداد): به معنی بی مرگی و جاودانگی
لازم به ذکر است که در برخی از ادبیات دینی، امشاسپندان در جهان مادی دارای نقشی به عنوان نگهبان شش گروه از آفریده های جهان هستند: وهمن نگهبان جانوران سودمند، اشه وهیشه نگهبان آتش، خشتره وییریه نگهبان فلزات، سپنته آرمیتی نگهبان زمین، هیوروتات نگهبان آب، امرتات نگهبان گیاهان.
گرفته شده از: http: // fa. Wikipedia. org
ناهید
از ویکی پدیا، دانشنامة آزاد
ناهید شکل پارسی امروزی از نام «آناهیت» در پارسی میانه و «آناهیتا» از پارسی باستان است. این نام ایرانی است و معنی آن «ناآلوده» (یعنی پاک) و یا «ناخشمگین» (یعنی آرام و باآرامش) است. هر دو معنی می تواند درست باشد چون «هیتا» هر دو معنی «آلوده» و «خشمگین» را داراست. در فرهنگ ایران باستان آناهیتا نام ایزدبانوی آب ها است.
همچنین در سامانة خورشیدی، ناهید نام ایرانی سیارة دوم از خورشید است. نام عربی این سیاره زهره و نام اروپایی آن «ونوس» (Venus) است.
«ناهید»، «آناهید» و «آناهیتا» به عنوان نام دختر در میان ایرانیان، ارمنیان و برخی دیگر از اقوام پیرامون ایران رایج است.
گرفته شده از: http: // fa. Wikipedia. org
زروان
از ویکی پدیا، دانشنامة آزاد
زروان به معنی زمان (در حالت عام) و زمان بی کران (در اوستا akarana zorvan) (در حالت خاص) نام خدایی است که به باور فرقه ای از زرتشتیان به نام زروانیان، هرمزد و اهریمن از او زاده شدند. زروان در اوستا از ایزدان کم اهمیت است ولی ظاهراً در اواخر دوران ساسانی جایگاهی بسیار بلندپایه یافته بود. زروان به معنی قضا و قدر هم به کار رفته است.
اسطورة زایش هرمزد و اهریمن از زروان

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  27  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اسطوره شناسی

دانلودمقاله مجموعه آثار ادبی یک سرزمین یا یک زبان

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله مجموعه آثار ادبی یک سرزمین یا یک زبان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

یا یک دوره از تاریخ است که به وسیله شاعران و نویسندگان یک قوم یا ملت پدید آمده باشد . اثر ادبی سخنی است که اندیشه و احساس و تجربه گوینده یا نویسنده را آمیخته با تخیل هنرمندانه بیان کند . وسیله آفرینش اثر ادبی کلمه ها و جمله ها ؛ یعنی زبان است . پدیدآورنده اثر ادبی ، شعر یا نثرش را با خیال و عاطفه و اندیشه و تجربه خود می آمیزد تا آن را به صورت اثری در آورد که دارای ارزش هنری باشد . چنین اثری عاطفه و تخیل و اندیشه شاعر یا نویسنده را به شنونده یا خواننده انتقال می دهد ، احساسات و عواطف او را بر می انگیزد ، او را شاد ، اندوهگین ، یا شگفت زده می کند و تجربه هایی را به او می آموزد . شاعر یا نویسنده هنگامی می تواند اثری ادبی بیافریند که خودش شادی ها ، رنج ها ، آروزها ، ناکامی ها ، و فراز و نشیب های زندگی را آزموده باشد . به همین سبب اثر ادبی در ظاهر بیانگر عاطفه و اندیشه و تجربه یک نویسنده یا شاعر است ، اما از عاطفه و اندیشه و تجربه بسیاری از انسان ها سخن می گوید که توانایی آفرینش و بیان را نداشته اند .
آثار ادبی ممکن است به صورت شعر ، نثر یا آمیخته ای از آن ها باشند .
شعر
کلامی است موزون و خیال انگیز که احساس و عاطفه شنونده یا خواننده را بر می انگیزد . حقیقت زندگی را در قالب خیال بیان می کند ، و آدمی را به تخیل وا می دارد . به همین سبب ، بسیاری از ادبیان خیال را پایه اصلی شعر دانسته اند . مثلا فردوسی ، سراینده شاهنامه ، برای آن که سوگ کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب را بیان کند و اندوه از دست رفتن او را در شنونده یا خواننده برانگیزد ، شعری چنین خیال انگیز سروده است .
که زیبد کزین غم بنالد پلنگ ز دریا خروشان برآید نهنگ
و گر مرغ با ماهیان اندر آب بخوانند نفرین بر افراسـیاب
فردوسی ، به یاری خیال ، جانوران خشکی و درای را همانند انسان ، دارای عاطفه تصور می کند و همه را در غم کشته شدن سیاوش نالان و خشمگین می بیند .
شاعر برای سرودن شعر از وزن و قافیه استفاده می کند . به کمک آن ها قالب یا شکل ظاهری شعر را می سازد و آنچه به یاری آن ها بیان می کند ، محتوا یا مایه اصلی شعر است . بسیاری از آثاری را که وزن و قافیه دارند ولی تخیل و عاطفه شنونده یا خواننده را بر نمی انگیزد ، شعر نمی خوانند ، این گونه آثار را نظم یا سخن منظوم نامیده اند .
نثر ادبی
نوشته ای است که در قالب شعر یا سخن منظوم بیان نشده باشد . نثر ادبی نیز چون شعر ، ویژگی هایی دارد . روانی ، نظو و به هم پیوستگی قسمت های مختلف نوشته ، توضیح اندیشه ها در حدی که برای انتقال آن ها به خواننده کافی باشد ، توجه نویسنده به انتخاب واژه ها و به بار تحیلی و توصیفی نوشته را می توان از جمله ویژگی های نثر ادبی شمرد . نثر ادبی ممکن است ساده و بی پیرایه یا آهنگین باشد ؛ مثلا تاریخ بلعمی ترجمه و تالیف محمد بلعمی ، وزیر منصوربن نوح سامانی ، نثری است آهنگین که آمیخته با نظم است .
نثر ادبی را در گذشته بیشتر در نوشته های تاریخی ، دینی ، فلسفی ، عرفانی و در نوشتن زندگینامه ، پند و اندرز و مانند آن ها به کار می بردند . امروزه نثر ادبی را بیشتر در نوشتن داستان ، نمایشنامه و فیلمنامه به کار می برند .
قالب ها یا گو نه های ادبی
هر شعر یا نوشته محتوا و قالبی دارد . محتوا ، اندیشه یا پیامی است که شاعر یا نویسنده می کوشد تا آن را به شنونده یا خواننده منتقل کند ، و قالب ، شکل و زبان و بیانی است که برای انتقال لین اندیشه یا پیام به کار می برد . شاعران و نویسندگان برای بیان موضوع های گوناگون از قالب های گوناگون استفاده می کنند . مهم ترین گونه های ادبی ، گذشته از شعر که پیش از این شرح دادیم ، عبارتند از داستان و نمایشنامه . زندگینامه ها ، نثر های تاریخی و جغرافیایی کهن نیز که در این قالب ها نمی گنجد ، ارزش ادبی دارند .
داستان
سخن یا نوشته ای است که در آن گوینده یا نویسنده ، فکر و هدف خود را در قالب رویدادهای واقعی یا خیالی که برای شخصیت های گوناگون پیش می آید ، بیان می کند و کنجکاوی شنونده یا خواننده را بر می انگیزد تا از دنباله رویدادها و نتیجه آن ها آگاه شود . داستان از روزگاران کهن تا به امروز مهم ترین گونه ادبی در ادبیات شفاهی و سپس در ادبیات کتبی مردم جهان بوده است . داستان ها را
می توان به داستان های قدیم و داستان های جدید تقسیم کرد .
داستان های قدیم را قصه نیز می نامند . قصه ها هم به نظم و هم به نثر و گاهی آمیزه ای از این دو هستند . قصه ها را به قصه های بلند و قصه های کوتاه و به قصه های تخیلی و قصه های واقعی نیز می توان تقسیم کرد . در بعضی از قصه ها تخیل و واقعیت با هم آمیخته اند . مثلا ، سمک عیار قصه ای است بلند به نثر ، و خسرو شیرین نظامی قصه ای است بلند به نظم . قصه کو تاه را حکایت می نامند . حکایت ها ممکن است به نثر یا به نظم باشند . قصه ها را به افسانه و غیر افسانه نیز تقسیم کرده اند .
افسانه قصه ای است که بیشتر از تخیل مایه گرفته تا از واقعیت . در افسانه از ماجراهایی سخن گفته می شود که قهرمان های آن یا واقعی نیستند یا کارهای غیر واقعی انجام می دهند . قهرمان های افسانه انسان ها ، جانوران ، اشیا ، پدیده های طبیعی یا موجودات تخیلی هستند . رابطه زمان و مکان و قهرمان ها در افسانه ، منطقی و طبیعی به نظر نمی رسد و بیان بیشتر افسانه ها نزدیک به زبان گفتاری است و از سخن پردازی ها و حاشیه رویها و توصیف های طولانی و زاید پرهیز دارد . هزاران سال است که آدمی به یاری ذهن افسانه پرداز خود ، به کنجکاوی هایش درباره آفرینش و پدیده های طبیعی و ناشناخته های دیگر و حتی آرزوهایش پاسخ داده است . بسیاری از افسانه های کهن ، نویسنده معین ندارند . این افسانه ها سینه به سینه نقل شده اند و از نسلی به نسل دیگر رسیده اند و با گذشت زمان دگر گونی هایی در آن ها پدید آمده است . بعضی از نویسندگان به جمع آوری و گاهی به باز نویسی این گونه افسانه ها پرداخته اند . مانند افسانه های شارل پرو ، نویسنده فرانسوی ، افسانه های برادران گریم ، نویسندگان آلمانی ، و افسانه های کهن گردآوری صحبی مهتدی .
قصه های غیر افسانه ای ، قصه هایی هستند که از رویدادهای تاریخی و واقعی مایه گرفته اند ، مانند حماسه ها ، داستان های قهرمانی ، سرگذشت های پیامبران ، و قصه های مذهبی . شاهنامه فردوسی ، ایلیاد و ادیسه اثر هومر ، نویسنده یونان باستان ، قصص الانبیای نیشابوری ، قصه های غیر افسانه ای به شمار می روند .
حکایت های طنز آمیز کوتاهی را که شخصیت های آن ها جانوران هستند و هدف نویسنده در آن بیان یک نکته اخلاقی است ، فابل می نامند ، مانند فابل های ازوپ ، افسانه پرداز یونان باستان ، فابل های لافونتن ، نویسنده فرانسوی ، و فابل های کریلف نویسنده روسی .
داستان های جدید را به داستان بلند یا رمان و داستان کوتاه یا نوول و افسانه جدید می توان تقسیم کرد .

رمان
در برگیرنده مجموعه ای از رویدادهای زندگانی یک یا چند شخصیت در زمان طولانی است ، مانند رمان کلیدر نوشته محمود دولت آبادی و رمان آرزوهای بزرگ اثر چارلز دیکنز ، نویسنده انگلیسی ، و جنگ و صلح اثر لئون تولستوی ، نویسنده روسی .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  15  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله مجموعه آثار ادبی یک سرزمین یا یک زبان

دانلودمقاله عمر خیام

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله عمر خیام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زاده ۴۳۹ قمری، مرگ در ۵۱۷ یا ۵۲۶ قمری) به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوریهم نامیده شده است. او از ریاضی‌دانان، اخترشناسان و شُعرای بنام ایران در دوره سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و دارای لقب حجةالحق بوده‌است، ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند. فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده که بیشتر مایه شهرت وی در مغرب‌زمین گردیده‌است. یکی از برجسته‌ترین‌ کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک ،که در دوره سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعات‌اش در بارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است.


زندگی
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و اختر شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیما از زبان یونانی فرا گرفته بود.
در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادل‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل ‌الجبر و المقابله با نظام الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلا‌الدین ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام ‌الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هیجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال الدین ملکشاه شهره‌است، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سال‌ها(۴۵۶) مهم‌ترین و تاثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را می‌نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها را شرح می‌دهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالا در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالا در همین سال‌ها نوشته شده است.
مرگ خیام
مرگ خیام را میان سال‌های ۵۱۷-۵۲۰ هجری می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره نویسان نیز وفات او را ۶۱۵ نوشته‌اند،اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بوده‌است .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور،در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع می‌باشد، قرار گرفته‌است.
خیام شاعر
معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند.
هدایت در این باره می‌گوید.
گویا ترانه‌های خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگها و کتب اشخاص باذوق بطور قلم‌انداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده است . قدیم‌ترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شده‌است خریدة القصر عمادالدین کاتب اصفهانی‌است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شده‌است. کتاب دیگر مرصادالعباد نجم‌الدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شده‌است .
نجم‌الدین صوفی متعصبی بود و از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکرده‌است. کتاب‌های قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمده‌است و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفته‌اند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند: تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهة المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق). جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شده‌است و همچنین مجموعه‌ای تذکره‌مانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.
با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست می‌آید. این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان می‌دهد. با کمک این رباعی‌ها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار می‌شود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبوده‌است بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکته‌بینی‌های فلسفی خود را در قالب شعر بیان کرده‌است .
تصحیحات رباعیات خیام
شهرت خیام به عنوان شاعر مرهون فیترجرالد انگلیسی‌است که با ترجمهٔ شاعرانهٔ رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعهٔ خود اشعاری از خیام آورده‌آست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست.
تا پیش از تصحیحات علمی مجموعه‌هایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت مجموعه‌هایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یکنفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهٔ خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.» بی‌مبالاتی نسخه‌نویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخه‌های خطی دیده می‌شود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را به‌عمد تغییر داده‌اند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند. [۲۸] هدایت حتی می‌گوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس می‌خوارگی کرده‌است و رباعی‌ای گفته‌است از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت داده‌است. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سروده‌اند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمده‌است. نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبستهٔ خیام بود تدوینی از رباعیات خیام صورت داده بود. بعدها در ۱۳۱۳ آن را مفصل‌تر و علمی‌تر و با مقدمه‌ای طولانی با نام ترانه‌های خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در ۱۳۲۰ به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستن‌سن دست به تصحیح رباعیات زده بودند اما منتقدان بعدی شیوهٔ تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانسته‌اند.
مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیام
صادق هدایت در ترانه‌های خیام دسته‌بندی کلی‌ای از مضامین رباعیات خیام ارائه می‌دهد و ذیل هر یک از عناوین رباعی‌های مرتبط با موضوع را می‌آورد:
راز آفرینش
درد زندگی
از ازل نوشته
گردش دوران
ذرات گردنده
در کل اشاره به این مضمون است که چون بمیریم ذرات تن ما پراکنده شده و از گِلِ خاک ما کوزه خواهند ساخت. این درواقع به یک معنا هم از ایراداتی‌است که به معاد جسمانی وارد ساخته‌اند. چرا که وقتی ذرات تن اشخاص با گذشت زمان در تن دیگران رود رستاخیز جسمانی هر دوی آنان چگونه ممکن است.
هر چه باداباد
هیچ است
دم را دریابیم
خیام و ریاضیات
پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرق‌زمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بوده است و تقریباً تا حدود قرن ۱۹ میلادی از تحقیقات جبری او اطلاعی در دست نبود.
به همین دلیل کوشش‌ها و تحقیقات خیام در علم جبر تأثیر چندانی در بسط این علم نداشته است و در آن زمان اروپائیان در جبر به مرحله‌ای رسیده بودند که آشنایی با رساله‌های خیام تنها از جنبه تاریخی برای آنها با اهمیت بوده است. قدیمی‌ترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسندهٔ آن هم عصر خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر می‌کند و اسمی از رباعیات او نمی‌آورد.
این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین می‌نویسد:
خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقه‌بندی تحسین‌آوری از این معادلات آورده است، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجسته‌ترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجسته‌ترین آنها در این علم است.
خیام در مقام ریاضی‌دان و ستاره‌شناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رسالة فی البراهین علی مسائل ‌الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده می‌کند. او معادلات درجه دوم را از روش‌های هندسی اصول اقلیدس حل می‌کند و سپس نشان می‌دهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مخروط‌ها با هم قابل حل هستند. برگن معتقد است که «هر کس که ترجمهٔ انگلیسی [جبر خیام] به توسط کثیر را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.» مسلم است که خیام در رساله‌هایش از وجود جوابهای منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشته است و جواب صفر را نیز در نظر نمی‌گرفته است . یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد. به نظر می‌رسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لیدن در هلند قرار دارد. درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژه‌ای در تاریخ ریاضیات دارد رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کرده است و ادعا می‌کند قواعدی برای بسط دوجمله‌ای

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   17 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله عمر خیام

دانلودمقاله نیچه و من

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله نیچه و من دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مسلمانی
از مسلمانی نگویید از فریاد نگویید از تجاوز از ظلم بر فلسطین مگویید که وطن من فلسطین من است اگر فریادی از این جاست اگر فقر و ظلمی است از اینجاست اگر تجاوزی است از اینجاست چه غمگین لحظه ایست که میبینم دخترکی را که گیج از روزگار با چند هزاری به خود فروشی می اندیشد چه گریه سان باید کرد با دیدن این همه تفاوت در اجتماع؛ با دیدن مردی که از بیگاری گوژپشت نماست و انجا کلاه سیاهی را میبینم که همچو زاغ بر ثروتی نشسته که قارون حکایت پوچ اوست ومردمی را میبینم که دست به دعا نشسته اند و از هو مدد می طلبند و هو : اری او می اندیشد که چگونه بی حرکت برکت می طلبند انها مرگ بر می گوییند بی انکه در جنگی ستیز کنند و هو با دشمن است چرا که فرعون نیز در پناه به هو می گفت ابرویم را بر موسی بخر ودشمن می داند چگونه بجنگد چه خام اند انها که در خیال به جنگ رودررو می اندیشند که دیگر جنگی در میان نیست و ای خامان جهان ایا به جنگ نوین بالاتر از جنگ هسته ای نیز اندیشه اید ایا به جنگ ژنتیک به تغییرات فیزیولوژیک که در شما پدید می اورند اندیشه اید ایا به انچه به شما می خورانند به انچه که در مغزهایتان می رانند اندیشیده اید ایا به من نیز اندیشیده اید به خود چه؟
به حکایتی که بر خود خواسته اید به مسلمانی ایا اندیشیده اید به انان که ثرمایه ها از شما میبرند و بهترین چیزتان فکرتان و عقیده تان و انچه خدا داده است زندگی تان ایا خدا را نیز از شما گرفته اند ایا رواست که وطنی تو در ماند و تو به فکر مسلمانی خویش باشی
مرا مسلمان مخوان که با تو هم پیاله نخواهم بود اری با نامسلمان غمخوار ترم و سبک از بار گناه حال به چه کس مرگ بر می گویی؟
به انان که با تو دشمنند یا انان که در کنارت از تو چیزها می طلبند؟
یا ایا مرا مرگ می دهی که چه سان زندگی را می شکافم ؟
¤ نوشته شده در ساعت 22:55 توسط protuslaus
پیام‌هاى دیگران ( 33 نظر )
باز زندگی
صدای عشق می اید با هزارهای لرزان از امید با نسیم خدای که خدایگان را می شمارد و
فضائل انسانی را ؛ پرتویی که در سکوت ارزوهای انسانی را به ارمغان می اورد و من از اندیشه ها می گویم چه زیبا که از محمد بگوییم از ارزویی خداوندگاری او ؛از حکایت بی سرانجامی که
با علی به عشق ابدیت زندگی در سکوتی مرگبار با محبتهای زهرا شعله ور شد و عشق
انسانی مایه سرافرازی عشق ورزی شد .
اری حکایت علی چیز دیگری است و امید محمد ارزویی دیگری ؛ دو تن در وجودی ذوب شده اند
که مایه سر افرازی است یعنی اعتماد به خویشتن ؛ و صدای خنده بارها شنیده می شود
که چه سان پرتوی صداقت هاله امید در دلها می افشاند تا چه کس بتواند ملتی گرد اورد؛
اما چه سود انگاه که همه چیز در هدایت عظمت است این شکوه بی داد گری باشد که مولد
اندیشه را پایمال کند و خود در بطن هدایت فرمان هدایت صادر کند چه غمگین است که علی
در برابر این طغیان سر به خویشتن فرو می کند و خویشتن را تنها با خویش همراه می بیند
محمد می خندد چرا که اندیشه به ثبوت خود می خندد و علی در گروی اندیشه تنها زندگی
را می بیند اری زهرا مولد عشق ازلی و ابدی اوست تا اندیشه پویا بماند و دیگر چه کس
است که همچو انان بر قهر اجتماع بتازد و عصیان بر نیستی های زندگی بگمارد ؟
تنهایی
تنهای ; تمام زندگی مرا در بر گرفت و او بود که همه چیز را به من اموخت عشق ; نفرت
و زندگی را و تمام ارزو های بچه گانه پر از امید را اما من در اشتیاق دیگری از او گریختم
و سالها گریختم و جز او هم چیزی نیافتم . با عشق دم زدم در نفرت شکستم و در زندگی روان
ساختم اما هرگز این یار با وفا را جدا ز خود ندیدم . مغرور بود و دوست داشتنی تنها کس که
همواره داشتمش و می باید که این چنین بگذرد روز گار من . اری غم بودم او بود ; شاد بودم
او بود و بعد زندگی او تنها همراه در سفر من است همچنان که از قبل با من بود چه کس بیش
از او مرا دوست دارد تا دوستش بدارم همچو تنهایی
و حکایت آخر از نا خوانده های دیگر :
آه چه کس نام تعمیدی و فضیلتی درست برای چنین اشتیاقی یافته است ؟ آن روزی که خود خواهی را
فضیلت ایثارمی نامد!!! وهمانگاه و براستی برای نخستین بار چنان افتاد که کلام او خود خواهی را
خجسته شمرد ;خود خواهی سالم و تندرستی را که از روانی نیرومند سر چشمه می گیرد از روانی نیرومند که تن والا از ان اوست;زیبا پیروزگر وتوان بخش تنی که در پیرامون او چیزها همه آیینه
داری می کنند .تنی نرم ووسوسه گر ;رقاصی که< روان خود کامه> کنایه ای از او و جان کلام در باره اوست . خود کامگی چنین تن ها و روانها خود فضیلت نام می دهد این خود کامگی خویشتن را
در میان کلام هایش در باره نیک وبد چنان در امان می دارد که گویی در بیشه ای مقدس مکان دارد او با نام های نیکبختیش هرچه را خوار شمردنی است از خود می راند از خود دور می کند تمامی ترسها را و می گوید بد یعنی ترس
در چشم او خوار است هر انکس که همواره نگران است و اه می کشد و زار می زند و نیز هرانکس
که از کمترین بهره نمی گذرد و نیز خوار می شمارد تمامی خرد اندوه خوار را زیرا براستی خردی نیز هست که در تاریکی می شکفد ;شبگون خردی که پیوسته آه می کشد <همه چیز باطل است>.
شکاکیت خجولانه نیز در نظرش پست است و نیز هر انکس که به جای دست و نگاه سوگند می طلبد
ونیز خرد بس بسیار شکاک زیرا که این راه و رسم روانهای ترسا است .
ونیز در نظرش پستر شمرده می شوند اماده به خدمتان ;سگوارانی که زود به پشت می خوابند یعنی فروتنان . باری خردی نیز هست که فروتن است و سگوار و دیندار و پیوسته خدمتگذار.
نزد او نفرت انگیز و دل بر هم زن است کسی که هرگز از خود دفاع نمی کند کسی که تفهای
زهراگین و نگاههای بد خواهانه را فرومی دهد آن بس بسیار شکیبا و با همه چیز در مدارا
و به همه چیز رضا که این راه ورسم بندگی است خواه در برابر خدایان و تیپهای خدایی بندگی کند
خواه در برابر بشر و آراه ابلهانه ای بشری ;این خود خواهی خجسته به هر گونه بندگی تف
می کند اری :
بد : او چنین می نامد آنچه را شکسته پشت است و بندگی شکسته وار و چشمهای چشمک زن
گرفتار ; دلهای فک وار (سگ ابی) و آن راه و رسم مزورانه ی تسلیم شدگی را که با دهان
باز ترسان بوسه برآستان می زند.
و دروغین خرد : نامی است که او به همه هوشمندی بردگان ;سپید مویان و خستگان می دهد
بوی÷ه به تمامی جنون شریرانه شوریده سر زیاده زیرک سبزوسیاه سر .
و اما دروغین خردمندان همه روحانیان اند و از جهان خسته گان و جان های که از جنس
زن وبرده اند .
آه که از دیر باز دربازی چه نیرنگ بازیها که با خود خواهی کرده اند! و درست همین نیرنگ
بازی با خود خواهی است که می بایست فضیلت باشد و فضیلت نامیده شود !
واز خود گذشته > همان چیزی است که این جبونان خسته از جهان و عنکبوتان یکتا پرست
به حق می خواهند که باشند اما بر ایشان همه ; فرا می رسد اکنون روز; دگرگونی ; شمشیر
داد; نیمروز بزرگ : انگاه بسی چیزها پدیدار خواهد شد !
و ان کس که من را مقدس خوانده است و خود خواهی را خجسته ; براستی او ان پیشگو
همچنین به زبان می راند انچه را که می داند : هان فرا می رسد .نزدیک است نیمروز بزرگ
هزاران بار بر اندیشه چگونه بودن اندیشیدم و هزاران نکته از هزاره ها برگزیدیدم اما هرگز در زمان نیاسوده بودم زیرا که تنها اوست که اثارش اصول یگانه زندگی است و انسان گذرگاه زمان .
واضح تر بگویم می خواهم تا به اخر اول تا انجا که ماده ای هست زندگی را بگشایم و بعد از ان ببینم رویای مبهمی را که چون دست یافتنش را در حال ممکن نیست در پرستش بجویم که هرچه پرستیدنی است دست نیافتنی است اری چه می دانست انسان قبل از این و چه می داند انسان حال از این و چه می داند انسان بعد از این.
اری مید انم که چه ساده می اندیشید و اسوده پاسخ می داد به هر انچه که در رویا هایش به کشف ان می پرداخت انسان قبل از این و چه سخت می یابد جوابهای این سوالات ابدی را انسان حال از این و چه گوارا تفسیر می کند انسان بعد از این.
اری او می گفت زمین محور عالم است و ما می گوییم محوری موجود نیست و ان چه می گوید؟
من نه با او کاری دارم و نه با ان من به وضوح میبینم که افکارم در تصور راهی ندارد جز این که در چهار چوب ساخته خود برای تفهیم بهتر از جهانی می گوید که مدتی پیش در هم امیحت و در انفجاری بزرگ چنان خودرا گسترانید که گویی همچنان در رفتن است لیکن در مرزهای ان و بعد ازان چه رخ داده است؟ این حقیقت موجود است که سرعت خروج غیر ماده از ماده پیشی گرفته است و دنیای ماده را هاله ای از غیر ماده پوشانده است اری بعد از ماده و در انتهای؛ ان ابتدای اغاز می گردد که بیشک با جهان کنونی در تفاوت است این ابتدا خود در انتهای ابدی بس دشوار می نماید که ابتدایی دیگر از دنیایی دیگر نباشد اما فضا چنان که عقل در تصور انرا می گنجاند دچار بی بعدی است و انچه که بعدی ندارد در مکان بی مفهوم است همچو تعریف نقطه در ریاضیات .

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله نیچه و من