زندگانی پیامبر اسلام ... 54 صفحه
زندگانی حضرت محمد (ص)
زندگانی پیامبر اسلام ... 54 صفحه
بدان که مردم بی هنر مادام بی سود باشد ، چون مغیلان که تن دارد ولی سایه ندارد نه خود را سود کند و نه غیر خود را
معنی :آگاه باش که انسان بدون فضیلت و بی لیاقت همیشه بی فایده است ، مانند درخت مغیلان که شاخه دارد اما سایه برای استراحت دیگران ندارد ، بنابراین نه به خود فایده می رساند نه به دیگران (مردم به مغیلان تشبیه شده )
نکته دستوری : فعل (سود کند) بعد از ( نه غیر خود را) حذف به قرینه لفظی شده است . بی هنر : مشتق پیشوندی است
جهد کن که اگر چه اصیل و گوهری باشی ، گوهر تن نیز داری که گوهر تن از گوهر اصل ، بهتر بود .
معنی : تلاش کن اگرچه با اصل و نصب و نجیب هستی ، علم و دانش هم داشته باشی ، زیرا دانش ذاتی از نژاد و تبار با ارزش تر است
نکته دستوری : فعل های ( باشی ) و ( داری ) مضارع التزامی است.
پروین اعتصامی :متولد تبریز/مسلط به دو زبان فارسی و عربی/نخستین شعرهایش را در مجله ی بهار به چاپ رساند/تنها اثر او دیوان اشعار است/سبک اشعار پروین به صورت "مناظره" گفتگوی دو طرفه است/آرامگاه او در شهر مقدس قم در صحن حضرت معصومه (سلام اله) می باشد
قالب شعر : مثنوی یا دوگانی
مناسب برای دانش آموزان و دبیران و اولیا
برای دانلود کل پاورپوینت از لینک زیر استفاده کنید:
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :74
بخشی از متن مقاله
مقدمه:
سپاس خداوندی را درخور است که به برکت اصحاب کسا، عرش و فرش بیافرید و نعمت در آن بگسترانید و از برای جانشینی خود بر روی زمین انسان را از ماند آبی گندیده بسرشت و برای هدایت او پیامبران فرستاد. درود برون از شمارش بر خاتم پیامبران که با ارائه رسالتش دین خدا را استواری بخشید و بشر را به راه راست رهنمون شد و با وانهادن قرآن و عترت پاک، چراغ شریعت را تا قیام قیامت بیافروخت. و سلام بر گرامی دخت پیامبر، محبوبه داور، همسر حیدر، فاطمه زهرا باد.
صدایی از آن دور دور، از آن دور دور، می آید، کم قوت است اما نافذ، تیز رو، به نشانه دل، دلهای گشاده بر صفا، دلهای اهل، اهل حق، اهل ولایت. این صدا، صدای بانوی بزرگ عالم است و گوش، گوش این خدمتگزاران دیانت. که مجموعه ای چنین لطیف را پس از بسیار رنج فراهم داشتن. چه رنجی؟ و چرا؟
کوشیدند ناجوانمردانی که معاصر آن بانو بودند (و یا پس از آن با همان ناجوانمردی، بلکه سخت تر و ریا کارانه تر) که این صدا را در گلو، و سپس در یادها و خاطره ها خاموش و بی اثر گردانند. گرچه بسیاری را توانستند، اما خداوند عزیز، آنچه را «نمونه آن بسیار» و «پرتوی از آن خرمن روشنی» بود، به عنایت بر ما نگاه داشت «همه شکر گزاریم.» و گویا که این صدا مستقیم هم آمده است که چنین صراحت دارد و چنین تأثیر می گذارد. خوبست که سابقه این امر را میان شیفتگان حق، یاد آوریم تا امید بخش دلها باشد. مردی زنده از «دیار طوس» می شنود صدای رسول خدا را، از ورای قرنها، از ورای کوهها و دره ها و حصارها، حتی از ورای حجاب های تاریخ ما و تاریخ همه حق دوستان که؛ تو گویی دو گوشم بر آوای اوست؛ دو گوش من. همین گوشها که در پی گوش دل به انتظار؛ حاضر نشسته است، و با هدایت فطری دل می تواند دریابد حق را، برگزیند حق را، فروگیرد از هر وارده ای؛ حق را که «شرع داخل» را «عقل درون» را «رسول باطن» را در کنار، و بلکه بر سر ناظر دارد. به همین لحاظ یقین می کند بر حق دریافته و گزیده اش، گوید: درست این سخن، گفت پیغمبر است، یعنی تردید ندارم، بر یقین کامل هستم، خود شنیده ام و خود دریافته ام و مستقیم از گوینده صادق آن، این من، و این گوش دل من «ما کذب الفواد مارای» میبیند رسول را در می یابد کلام او را، فرا می گیرد آن را، به گوش، به جان، به دل، و به عمق دل می سپارد. حجابهای حوادث، بدور، غبار سیاستها، بدور، القاآت بد نظران بدور.
این چه کلامی است که اگر طالب خود را بیدار و حاضر بیند، در هر زمان، در هر جا، خود را به او رساند؟ این کلام برهانی است، این کلام زنده است. چشم و شامه نیز همین توان دریافت را به لطف خدا دارند. اویس را در بیابان، صورت پیامبر، به دیده آمد که زخم خورده است، بی هیچ تامل که (حکایت از یقین او در رؤیت بود) سنگ برگرفت، و حواله پشیمانی خود کرد، تا شرط وفا و همدردی و همدلی را گزارده باشد.
پیامبر نیز بوقتی، در معبر که به سوی خدا می رفت، بوی اویس را شنید و فرمود: «اشم رائحه الرحمن من جانب الیمن» و بسیاری از مومنان مکتب ما، چنین؛ واقعه؛ را داشته اند که می گفتند: برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا و آنقدر مکتب ما از این وقایع دارد که یقین را پای، محکم تر می کند، و عنایت خدا را در هدایت از منع ها و حصارها و پرده ها و… فراتر و برتر، رسا و نافذ می نماید، تا حجت بر همه، بالغ باشد و آنچه دل را روشنگر است و راهنما، به اهل آن برسد که: هوالهادی……. فاما الذین امنوا فیعلمون انه الحق من ربهم. تو دلیل می طلبی که واسطه باشد، از عالم حس تو را به مفهوم و با وساطتی دیگر به معنی و معقول برساند. از چنان وجودی براید، نقل آنچه فراتر از خیال و قیاس و گمان و وهم است.
این دفتر از حق سخن دارد و از آن خانه؛ آوایی را ابلاغ می کند که از نظر خدا در، منتهای رفعت؛ است (فی بیوت اذن الله ان ترفع) و آن خانه خانة وحی است و سخنان پنهان حق؛ پنهان از هر که اهل معرفت نیست؛ بر آن خانه وارد شده است. و اهل آن خانه، دانا ترند به آن معانی و معارف (اهل البیت ادری بما فی البیت) و در این دفتر، صدای آن وجود ثبت است که، عزیزترین اهل این خانه است. رسول خدا او را ام خود، اصل خود، مایه اساسی حرکت وجودی و رسالتی خود دانسته است (فاطمه ام ابیها.) و حدیث قدسی که خداوند، گویندة آن است (فاطمه) را اساس خلقت دانسته است و رمز همه رمزها. نه فقط اساس خلق عالم و آدم، که اساس آفرینش محمد (رسول الله) بود که حقیقت همه رسالتها است و بقول مسیح (ع) همه پیامبران، لباس نبوت را از او به عاریت گرفته و در برداشته اند.
اساس خلقت علی مرتضی بود که هم وارث همه لطافت های معنوی انبیای بزرگ بود (آدم و نوح و ابراهیم…) و هم واجد همه محاسن اوصیای بزرگ، و هم نمودار نفس پاک، رسول خاتم، و هم طلایه دار جمع امامان حق، و سرور راهنمایان اهل ایمان، وقاید غر المحجلین.
در آن حدیث قدسی فرمود خدای حکیم که: لو لا فاطمه لما خلقتکما.
اگر این وجود که ناقل حقیقت رسول خدا، در وجودهایی چون حسن و حسین، و سایر عترت پاک او است، نبود. اگر این نشر رحمت از «انا ارسلناک رحمه للعالمین) در تقدیر قرار نمی گرفت. آن بهترین معرفت تنزیل (یعنی: محمد) و آن والاترین بیانگر تاویل (یعنی: علی) را هم نمی آفریدیم. که طرح خلقت فاطمه، عالم را، و عالمیان را، چنان تواند کرد که نمودار حکمت خداوندی باشد و (عقل بکمال) را وابدارد که گوید: فتبارک الله احسن الخالقین. اینک آن آوارا تا (گوش اهل دل) نزدیک می داریم. و به امید اینکه «اهل معنا» آن گاه که حضور دل دارند (مثل حال نماز. که لاصلوت الا بحضور القلب) این دفتر را بگشایند و این صدف را به عنایت حق باز کنند تا گوهرها به دست آورند و مرواریدهای غلطان برگردن (وجود) آویزند. تا مصداق باشند: (کونوا لنا زینا) را که اعتقاد و عملشان مکتب رازیور باشد. اما این صدا را اگر می بینید باغم توام است، از آن است که خاستگاه دنیایی آن، این اقتضا را داشته است. گاه از آن جاست که خود را در (شهر پیامبر) چنان بی کس می بینید که گوید: آیا در این دیار هیچ مسلمانی نیست که مدافع ما باشد؟
و گاه خود را بین در و دیوار، در فشار دست ستم می بیند، و گاه امام زمان خود را کت بسته و محکم پیش چشم می نگرد. و گاه صورت خود را کبود، و گوشواره اش را افشان بر خاک، احساس می کند. و بالاخره گاه از (بیت الا حزان) آوا به عالم در میدهد. همچون ابراهیم، بر فراز (مقام) که (اذن فی الناس…) و عاقبت از آن جا که بر ویرانه (بیت الا حزان) ناظر است و (آخرین کلامها) از او فرو می ریزند همچون کلام پر درد همسر او، که: هذه شقشقه هدرت.
این خاستگاه دنیایی سخن او است که غم آلوده است. و او (وجود معنایی) بود که پیش از نمایش خلقت در (نمود) قرار گرفت. او یک ظهور در (دنیا) داشت که اهل زمانه اش، قدر و والایش را حق شناسی نکردند، اما اثر وجودش، جان هر که را (اهل) بود، جان شد، و زندگی شد و شور شد و ولایت شد، که در دلها نوشته اند و به سطر و دفتر انعکاس یافته اند.
بسم الله الرحمن الرحیم (انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، ان شانئک هو الابتر، صدق الله العلی العظیم.
خلقت نورانی
جهان از کتم عدم پای بر صحنه وجود ننهاده بود و زمان، لباس هستی بر قامتش دوخته نشده بود. نه عالمی حادث بود و نه مخلوقی موجود. تنها خدا بود و خدا بود. خدا قادر بود و منیع تمامی خیرات کمال مطلق بود و سرچشمه احسان، آن هم نه احسانی از روی نیاز همچون نیکی های مخلوقاتش. چون کمال مطلق بود.
می بایست اظهار قدرت خود کرده به آفریدن دست یا زد. پس دست به کار تصویرگری شد و هستی را ایجاد نمود، تا نوبت به خلقت انسان رسید. هدف از خلقت انسان که بازگشتن به آدمی است- کمال بود و کمال در عبادت و بندگی خداوند نهفته و عبادت آدمیان چیزی جز قرار گرفتن در سایه رحمت الهی. که نتیجه این عبادت، شناخت بهتر و کاملتر ذات حق بود. پس هدف خلقت جود بر بندگان بود، نه سود برای آفریدگار.
حضرت باری مشیّتش بر این تعلق گرفت تا بر روی زمین موجودی بر جای نهد که بایسته جانشینی او باشد. موجودی به نام انسان که نسبت به دیگر موجودات از ظرفیتهای ویژه ای برخوردار بود پس فرشتگانش را مخاطب ساخته و فرمود: من }مشیتم بر این قرار گرفته تا{ در زمین جانشین بر گمارم.
فرشتگان گفتند: پروردگارا: عزم بر این داری که کسانی بر گماری که فساد کنند و در زمین خونها بریزند؟ حال آنکه ما به تسیح و تقدیس تو دل مشغولیم. پروردگار فرمود: من میدانم آنچه را که شما نمی دانید. بدین منظور و همچنین برای اظهار نهایت قدرت خود و ایجاد شریفترین مخلوق در عبودیت و بندگی، در غامض علم خود، دو هزار سال پیش از آفرینش دیگر مخلوقات، خمسه طیبه را بیافرید.
«فاطمه مظهر اجلال خدا جل خدا»
هر موجودی به نوبه خود مظهر اسمی از اسماء حسنای خداوند سبحان می باشد و مظهر اتم و اکمل آن وجود چهارده نو پاک (علیهم السلام) است، زیرا تکراری در نظام هستی وجود ندارد. با این وجود، چون مظاهر جزئی کثرت آنها آشکار و وحدت آنها نهان است جهات مشترکی را می توان یافت که آنان را همنام سازد، و هرچه هستی محدودتر باشد همتاها از فراوانی بیشتری برخوردارند اما هستی اگر وسیع شد و تا به مرز هستی محض رسید، آن گاه است که نه همانند خواهد داشت و نه همتایی برای آن وجود صرف می توان فرض نمود. در قلمرو امکان، مظهر آن اسم اعظم وجود مبارک پیامبر است که احدی در محدوده امکان همانند او نیست. پس از وجود پیامبر، معصومین پاک در این رتبه قرار دارند که در این میان فاطمه (علیها السلام) ریشه این درخت تناور است. آن درخت پاک، پیامبر خداست، که فرعش علی، ریشه اش فاطمه، میوه اش فرزندان فاطمه و برگها و غنچه هایش شیعیان فاطمه هستند که شاید سبب نامیدن حضرتش به ام ابیها از این جهت باشد، چرا که عنصر نبوت است و درخت نبوت به اوست که بارور می گردد و برگ می دهد و به ثمر می نشیند.
او قطب دایره امکان و نقطه پرگار است، که چون از مقام خود پایین آید دیگر وجودها از او تکثیر شوند. او احمد دوم و احمد دورانش است. او جرثومه توحید در زمانش می باشد. او چراغدان نور خداوند و بوته زیتونی است که جهان سرشار از برکات اوست.
باری، چون خداوند در غامض علم خود، پیش از آفرینش هر موجودی از موجودات، نور مبارک او و دیگر اصحاب کسا (که درود بی شمار بر آنان باد) را بیافرید دست به کار آفرینش آدم ابوالبشر (علی نبینا و آله علیهم السلام) شد، چرا که این انوار در صلب آدم بودند که در قالب جسدی می گنجیدند. پس آدم و ذریهاش به یمن وجود این انوار، از کتم عدم، ردای وجود به بر نمودند.
خداوند آدم و حوا را چون بیافرید آن دو در بهشت بنای خود نمایی گذاشتند. آدم به حوا گفت:
خداوند آفریده ای را به نیکویی ما نیافریده است. در این هنگام خداوند جبرئیل را وحی نمود تا آدم و حوا را به فردوس اعلی برد. چون آن دو به فردوس اعلی در آمدند دیدگانشان متوجه بانویی شد که بر سکویی از سکوهای بهشت قرار گرفته، تاجی از نور نهاده است و دو گوشواره از نور بر گوش دارد و آن چنان زیبایی و درخشندگی دارد که از زیبایی او بهشت منور گردیده است. آدم، چون این رخ زیبا را نظاره نمود به جبرئیل گفت: ای دوست من، جبرئیل، این بانویی که از حسن منظرش بهشت مزین است، کیست؟ جبرئیل در پاسخ گفت: او فاطمه، گرامی دخت پیغمبر است، که از اولاد تو در آخر الزمان می باشد. حقیقت آن است که اینان رمز خلقتند: یا احمد: لولاک لما خلقت الافلاک و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتکما.
ای احمد: اگر تو نبودی آسمان و زمین نمیآفریدم و اگر علی نبود تو را نمیآفریدم و اگر فاطمه نبود شما را نمی آفریدم (یعنی شمایان رمز خلقتید). و فاطمه حوریه ای بود که چند صباحی لباس آدمیان در بر نمود:
فاطمه برای پدر و دیگر مردمان گلی بود که رایحه خوشش آفرین دلها بود و خدایش او را خیر کثیر خواند.
پس جای شگفتی نیست که او بار غم ابتر بودن را از چهره پدرش، محمد (که درود و سلام خداوندی بر او و خاندان پاکش باد) بزداید، چرا که فرزندان پسر پیامبر چندی نمی پایید که رخت بر می بستند و این خود بهانه ای به دست دشمنان حضرتش داده بود تا نغمه ساز این سخن شوند که در پس محمد نامی از او نمی ماند.
خدیجه بانوی مستقل
یکی از نکات برجسته و درخشان زندگی خدیجه داستان ازدواج اوبا پیغمبر است. بعد از انکه شوهر اول و دوم خدیجه وفات نمودند یک حالت استقلال و آزادی مخصوصی در آن بانوی بزرگ پیدا شد و همانند عاقل ترین و رشیدترین مردان به تجارت می پرداخت و تن به ازدواج نمی داد. با اینکه از جهت اصالت و نجابت خانوادگی و مال و ثروت فراوان، خواستگاران زیادی داشت و حاضر بودند مهریههای سنگینی بدهند و با وی ازدواج کنند ولی او از قبول شوهر جداً امتناع می ورزید.
اما نکته جالب اینجاست که همین خدیجه ای که حاضر نبود به هیچ قیمتی، با سران و اشراف عرب و مردان ثروتمند ازدواج کند. با کمال شوق و علاقه حاضر شد با محمد که شخص یتیم و تهیدستی بود ازدواج کند خدیجه زنی نبود که خواستگار نداشته باشد، بلکه تاریخ خبر می دهد که خواستگاران متشخص و آبرومندی حتی از ملوک و ثروتمندان برایش می آمدند ولی به ازدواج راضی نمی شد. اما در مورد وصلت با محمد نه تنها راضی شد بلکه خودش با کمال اصرار و علاقه پیشنهاد ازدواج نمود و مهریه اش را نیز از مال خودش قرار داد به طوریکه این موضوع اسباب سخریه و سر زنش شد.
با توجه بدین مطلب که زنها معمولاً به ثروت و تجملات زندگی خیلی علاقه دارند و نهایت آرزویشان این است که شوهر ثروتمند و آبرومندی نصیبشان گردد تا در خانهاش به آرامش و تجمل و خوش گذرانی سر گرم باشند، به خوبی روشن میشود که خدیجه در مورد ازدواج،اندیشه و افکار عالیتری داشته و در انتظار شوهر فوقالعاده و شخصیت برجسته ای بوده است. معلوم می شود خدیجه شوهر ثروتمند و پولدار نمیخواسته، بلکه در جستجوی شخصیت برجسته روحانی بوده که جهانی را از گرداب بدبختی و جهالت نجات دهد.
آن بانوی شریف و رشید، شخص مطلوب و گمشده اش را یافت آن حضرت را احضار نمود و گفت: ای محمد من چون تو را شریف و امانتدار و خوش خلق و راستگو یافته ام، میل دارم با تو ازدواج کنم. محمد صلی الله علیه و آله قضیه را با عموها و خویشانش در میان نهاد. آنان به عنوان خواستگار نزد عموی خدیجه رفتند و مقصدشان را در ضمن خطبه ای اظهار داشتند. عموی خدیجه که یکی از دانشمندان بود خواست پاسخ دهد ولی چون نتواست به خوبی سخن بگوید، خود خدیجه از غایت شوق با زبان فصیح، گفت: ای عمو! شما گرچه در سخن گفتن از من سزاوار ترید اما از خودم بیشتر اختیارم را ندارید. پس عرض کرد: این محمد! خودم را به تو تزویج کردم و مهرم را مال خودم قرار دادم. به عمویت بفرما برای ولیمه عروسی شتری بکشد. و وقتی محمد خواست از خانه خارج شود خدیجه عرض کرد: خانه من خانه تو و من کنیز تو هستم هر وقت خواستی به سرای خویش در آی.
این ازدواج برای پیغمبر خیلی ارزش داشت زیرا از یک طرف فقیر و تهیدست بود و به همین علت یا علل دیگر تا سن بیست و پنج سالگی نتوانست ازدواج کند. از طرف دیگر بی خانمان و تنها بود و احساس تنهایی می کرد و به وسیله این ازدواج مبارک، هم نیازمندیش برطرف شد و هم یار و غمگسار و مشاور خوبی پیدا کرد.
بانوی فداکار
آری محمد صلی الله علیه و آله و خدیجه یک کانون با صفا و گرم خانوادگی را تاسیس کردند. نخستین زنی که دعوت پیامبر را اجابت نمود خدیجه بود. آن بانوی بزرگ تمام اموال و ثروت بی حد و حصر خویش را بدون قید و شرط در اختیار محمد (ص) قرار داد. خدیجه از آن زنان کوتاه فکری نبود که اگر اندک مال و استقلالی برای خویش دید اعتنا به شوهر نکند و مالش را از او دریغ دارد. خدیجه چون از هدف عالی پیغمبر خبر داشت و بدان عقیده مند بود، تمام اموالش را در اختیار آن حضرت گذاشت و گفت: هر طور صلاح می دانید در راه اشاعه و ترویج دیدن خدا، خرج کن.
مادر فاطمه (ع)
همانطور که می دانیم مادر فاطمه زنی بود به نام خدیجه دختر خویلد. خدیجه در یکی از خانوادههای اصیل و شریف قریش به دنیا آمد و تربیت یافت. افراد خانوادهاش همه دانشمند و فداکار و روحانی و حمایت کننده از خانه کعبه بودند.
نخستین کانون اسلامی
نخستین خانواده اسلامی که در اسلام تاسیس شد خانه محمد (ص) و خدیجه بود. تعداد نفرات آن بیش از سه تن نبودند: محمد (ص)، خدیجه و علی علیه السلام، آن خانه، کانون انقلاب اسلامی و جهانی بود و وظایف بسیار سنگینی بر عهده داشت. باید با کفروبت پرستی مبارزه کند. دین توحید را در جهان بسط و اشاعه دهد. در تمام جهان بیش از یک خانه اسلامی وجود نداشت ولی سربازان فداکار آن نخستین پایگاه توحید، تصمیم داشتند دلهای جهانیان را فتح کنند و عقیده توحید را در جهان نفوذ دهند. آن پایگاه نیرومند، از هر جهت مجهز و مسلح بود، محمد صلی الله علیه و آله در راس آن قرار داشت. که خدا درباره اخلاقش می گوید: اخلاق تو عظیم و بزرگ است».
متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.
دانلود فایل
مشخصات این فایل
عنوان: زندگانی حضرت موسی(ع) قبل از رسالت
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 21
این مقاله درمورد زندگانی حضرت موسی(ع) قبل از رسالت می باشد.
بخش چهارم
وسوسه های سامری:
این آیات(بقره51-92) از بزرگترین انحراف بنی اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان سخن می گوید و آن انحراف از اصل توحید، به شرک و گوساله پرستی است و به آنها هشدار می دهد که شما یک بار در تاریختان بر اثر اغواگری مفسدان گرفتار چنین سرنوشتی شدید اکنون بیدار باشید راه توحید خاص(راه اسلام و قرآن) به روی شما گشوده شده ، آن را رها نکنید و در زمانی که ما با موسی چهل شب وعده گذاشتیم در این مدت غیبت موسی ، شما گوساله پرستی را انتخاب کردید .
بعد از نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان و غرق شدن آنها در نیل موسی ماموریت پیدا می کند برای گرفتن الواح تورات ، مدّت سی شب به کوه طور برود ، ولی بعداً برای آزمایش مردم، ده شب تمدید می گردد ، سامری که مردی نیرنگ باز بود از این فرصت استفاده کرده ، از طلا و جواهراتی که نزد بنی اسرائیل از فرعونیان به یادگار مانده بود گوساله ای می سازد که صدای مخصوص از آن به گوش می رسد و بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت می کند اکثریّت قاطع بنی اسرائیل به او می پیوندند هارون(ع) جانشین و برادر موسی (ع) با اقلیّتی بر آئین توحید باقی میمانند امّا هر چه می کوشند دیگران را از این انحراف بزرگ باز گردانند توفیق نمی یابند بلکه چیزی نمانده بود که خود هارون را نیز از بین ببرند.
در بخشی دیگر از قرآن ( بقره53-اسراء2-انبیاء48-مؤمنون49-قصص43) سخن از نزول احکام و تورات میگوید و دوران آموزش تربیت الهی بنی اسرائیل را مطرح می کند و ذکر این گونه تعبیرها پشت سر هم اشاره به این است که انسان برای رسیدن به مقصد، نخست احتیاج به فرقان دارد یعنی بر سر دوراهی ها و چند راهی ها راه اصلی را پیدا کند، هنگامی که راه خود را یافت ، نور و روشنایی میخواهد تا مشغول حرکت گردد ، سپس در ادامه راه گاه موانعی پیش می آید که از همه مهمتر غفلت است نیاز به وسیله ای دارد که مرتباً به او هشدار دهد و نیز در مورد فرقان صحبت شد که بعضی آن را به معنی تورات میدانند و بعضی شکافته شدن دریا برای بنی اسرائیل که نشانه حقانیت موسی بود در حالی که بعضی اشاره به سایر معجزات و دلائلی که در اختیار موسی و هارون بود می دانند.
در سوره اعراف آیات 142 و 154 و سوره طه آیه 80 به یکی دیگر از صحنه های زندگی بنی اسرائیل و
درگیری موسی با آنها اشاره شده است و به جریان رفتن موسی به میعادگاه پروردگار و گرفتن احکام تورات از طریق وحی و تکلّم با خدا و آوردن جمعی از بزرگان بنی اسرائیل به میعادگاه برای مشاهده این جریان و اثبات اینکه هرگز خداوند را با چشم نمی توان دید پرداخته شده است .
موسی پس از نجات همراهانش از شرّ فرعون و عبور از دریا ، آنها در محل مناسبی اقامت کردند و زندگی جدیدی را آغاز کردند و موسی(ع) از خدای خود کتابی خواست که در پرتو آن بنی اسرائیل هدایت گردند و به احکام خدا عمل کنند خداوند نیز به موسی دستور داد خود را تطهیر کند و سی روز روزه بگیرد و به طور سینا برود تا خدا با او سخن بگوید(بقره55-56).
موسی از میان قوم خود 70 نفر را انتخاب کرد و به طور دعوت کرد سپس خود زودتر به وعده گاه پروردگار روانه شد و پس از سی شب وصل موسی حاصل شد ولی بر گزیدگان قوم او عقب مانده بودند پس موسی مامور شد روز دیگر در میقات خود بمانند تا وعده او پس از چهل روز به پایان برسد از طرفی زمانی که موسی به کوه طور رهسپار می شد برادرش هارون را به سرپرستی قوم گماشت تا در غیاب او به امور قوم رسیدگی کند .
شوق دیدار پروردگار در موسی شعله ور شده بود و گفت : بار خدایا خود را به من بنمایان تا به تو نظر کنم قومش هم همین انتظاری داشتند خداوند فرمود : هرگز مرا نمی بینی گفت : به کوه نظر کن اگر کوه بجای خود ماند تو مرا خواهی دید موسی نظر به کوه افکند ناگهان کوه متلاشی شد و ناپدید گشت . موسی از این حادثه وحشتناک بیهوش بر زمین افتاد و با لطف الهی بهوش آمد .
سپس بدلیل دیگری برای اثبات حقایت قرآن و نفی تهمت مشرکان که گفتند این یک دروغ قدیمی است پرداخته، می گوید از نشانه های صدق این کتاب(قرآن) این است که قبل از آن کتاب موسی در حالی که پیشوای مردم بود خبر از اوصاف پیامبر بعد از خود داد ، و این قرآن نیز کتابی است هماهنگ با نشانه هایی که در تورات آمده و قرآن تصدیق کننده تورات و انجیل است.
به موسی وحی شد از شکرگزاران باش سپس شما را بعد از مرگ زنده نمودیم شاید سپاسگزار باشید . خداوند خطاب به بنی اسرائیل می فرماید : ما به بنی اسرائیل منزل و مسکن دادیم تا در آسایش باشند و روزهای پاک دادیم و همین که آن رسول را با قرآن آسمانی برای هدایت آنان فرستادیم اختلافها شروع شد و خداوند بین تو و آنها حکم می کند و اگر شک داری از پیشینیان خود بپرس که کتاب آسمانی را خوانده اند . (یونس 93 -94 )
در سوره( اعراف آیه 171 )به جریان پائین آمدن موسی از کوه طور اشاره شده و میگوید : موقعی که وظایف واجب و دستورات حلال و حرام را به قوم خود اطلاع داد آنها تصوّر کردند عمل به این همه وظایف کار مشکلی است و به همین جهت بنای مخالفت گذاردند، در این هنگام قطعه عظیمی از کوه بالای سر آنها قرار گرفت ، وحشت کردند و دست به دامن موسی زدند و موسی گفت : اگر پیمان وفاداری به این احکام ببندید این خطر برطرف خواهد شد . آنها تسلیم شدند و در پیشگاه خدا سجده کردند و بلا رفع شد . پس نتیجه می گیریم که در برنامه های عملی که ضامن خیر و سعادت انسان است چه مانعی دارد که با اجبار مردم را به آن وادار کنند.
در آیه 163و 166 اعراف به صحنه دیگری از تاریخ پر ماجرای بنی اسرائیل که مربوط به جمعی از آنهاست که در ساحل دریائی زندگی می کردند آمده است در این ماجرا گروهی از بنی اسرائیل به خاطر نافرمانی از دستور خداوند(عدم صید ماهی در روز شنبه ) مسخ شده و به شکل میمون درآمدند منتهی روی سخن در آن به پیامبر اسلام(ص) است و به او می گوید که از یهود معاصر خویش درباره این جمعیت سؤال کند یعنی این خاطره را به وسیله سؤال در ذهن آنان مجسم ساز تا از آن پند بگیرند و از سرکشی و کیفری که در انتظار سرکشان است بپرهیزند و ما بنی اسرائیل را از آنچه منع کردیم باز هم انجام دادند و آن آزمایش آنها به چیزی بود که به سوی خود جلب و به نافرمانی دعوت می کرد و همه آزمایشها همینگونه است زیرا آزمایش باید میزان مقاومت افراد را در برابر کشش گناهان مشخص کند و اگر گناه کششی به سوی خود نداشت، آزمایش مفهومی نمی داشت .
....
مقدمه
دوران قبل از رسالت
دوران رسالت
بخش اوّل
آغاز نبوّت :
بخش دوم
دعوت به یکتاپرستی:
مبارزه با موسی :
بسیج ساحران
خروج بنی اسرائیل از مصر :
بخش چهارم
وسوسه های سامری:
خاتمه