فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله رسانه و فرهنگ مصرف کالا

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله رسانه و فرهنگ مصرف کالا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 فرهنگ مصرف گرایی
ورود به «جامعه صنعتی بازار» که شکل گیری آن به تدریج، پس از انقلاب صنعتی، در کشورهای غربی آغاز شد و در نیمه دوم قرن بیستم، به وضوح، در بیشتر سرزمین های پیشرفته صنعتی مشاهده می شود، دگرگونی های گسترده ای را در زمینه های مختلف پدید آورده است. برای اولین بار در طول تاریخ، انسان ها با کالاهایی محاصره شدند که بیشتر آنها را نمی شناختند و مصرف این کالاها برایشان عجیب، و در بسیاری موارد، باورنکردنی بود. هرچند برخی از این کالاها پیش تر هم وجود داشتند و از آنها استفاده به عمل می آمد، اما اینک به گونه ای کاملاً متفاوت و با ویژگی های ناشناخته عرضه می شدند. این کالاها به تدریج، بازار مصرف را انباشتند و در کنار کالاهای دیگری قرار گرفتند که پیش تر برای عموم، شناخته شد و قابل مصرف بودند. در این شرایط، دیگر دانش و هوش مصرف کننده، به تنهایی برای استفاده بهینه از کالاها پاسخگو نبود و نیاز به دانش وسیع تری برای شناخت و به کارگیری کالاهای متنوع احساس می شد.
شکل تکامل یافته جامعه صنعتی بازار، «جامعه مصرف کننده» است. این جامعه، با انبوهی از کالاهای ساخته شده و طبقه بندی شده، روبه روست که به راحتی در دسترس خریداران قرار می گیرند و آنان را بر آن می دارند که از میان مجموعه ای گسترده از یک نوع کالا، آن را که بیش تر می پسندند، انتخاب و خریداری کنند. ویژگی دیگر جامعه مصرف کننده، این است که کالاهای متنوع، دایماً به نحوی، در معرض دگرگونی و تغییر اساسی هستند و به ندرت، در مدتی طولانی، کالایی به همان شکل اولیه خود، باقی می ماند.
افزایش بی سابقه و بسیار چشمگیر درآمد واقعی و قابل تصرف شهروندان در اکثر کشورهای پیشرفته صنعتی، آزادی عمل در خرید و انتخاب و مصرف کالاهای عرضه شده و افزایش اوقات فراغت، عواملی بوده اند که به مصرف انبوه کالاها در جوامع مصرف کننده انجامیده است. عوامل یاد شده، این جوامع را برآن داشته اند که به فعالیت های بازاریابی روی آورده و با استعانت از آنها، به بسط و گسترش بیشتر مصرف بپردازند و از قلمروی مصرف کالاهای ضروری، پا فراتر نهاده و به شکل کاملاص متفاوت از پیشینیان، رفتار کنند. به علاوه، باید در نظر داشت که مفهوم کالاها و مصارف ضروری، در مقایسه با گذشته، کاملاً دگرگون شده است. آنچه پنجاه سال پیش ضروری بود، امروز ضروری نیست یا برعکس، آنچه امروز به عنوان ضرورت مطرح می شود، پنجاه سال پیش، اساساً مطرح نبود. حتی کالاهایی مثل مواد غذایی نیز از این قاعده مستثنا نیستند و نمی توان گفت مواد غذایی ضروری امروز، دیروز هم ضروری بوده اند و یا برعکس. از این رو، باید تعریف دیگری از مصارف ضروری ارایه کرد و آن را در جوامع مختلف، به گونه ای متمایز، مورد توجه قرار دارد. حتی در یک جامعه واحد، با توجه به نوع معیشت افراد و بسیاری از عوامل دیگر که در متن های بازاریابی به تفصیل آمده اند، نوع کالاهای ضروری در میان گروه های مختلف افراد، متفاوت است به علاوه، در جامعه مصرف کننده، هرگاه عده ای از مصرف کنندگان بخواهند از بند مصرف برخی از کالاها برهند، بازاریابان و دست اندرکاران تبلیغات، آنان را تشنه مصرف دیگری می کنند و با خود پیش می برند و نمی گذارند که آتش تنور مصرف، به خاموشی گراید. در این حال، می توان گفت که مصرف، پایان ناپذیر است و هرگز نمی توان از دام آن رهایی یافت.
در چنین شرایطی، آنچه بازاریابان و دست اندرکاران تبلیغات و به طورکلی، ارباب ایجاد مصرف که به گونه ای خود را خدمتگزاران تمدن جدید بشری می دانند ـ مصراً به آن باور دارد، این است که تا وقتی بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت، به درآمد قابل تصرف مطمئنی دسترسی یافته، اوقات فراغت قابل ملاحظه ای دارد و از امنیت شغلی نسبی برخوردا است، باید شرایط مطئنی برای مصرف او فراهم آورد و نگذاشت که این شرایط مطلوب، به هدر رود و شیوه معیشت و مصرف، به همان شکل سابق، برقرار بماند؛ بلکه باید مصرف، قلمروی خود را گسترده تر کند و به پیشروی ادامه دهد.
در اثر پیوند یافتن مصرف و بازار آن با رسانه های جمعی الکترونیکی و ارتباط این دو با سرگرمی های عمومی و رایج، و ورزش ها، به یکباره ارباب بازار، با امکان بازی بی پایان در ارسال پایم های تکامل یافته و اثرگذار و در برخی موارد، شبه واقعی و حتی مقدس و غیر قابل بحث، روبه رو شدند که آنان را بر آن داشت تا از این طریق، زمینه را برای پذیرش عموم و مصرف کنندگان بالقوه موردنظر خود فراهم آورند و مفاهیم و نگرش های آنها را در زمینه هایی چون راه های گوناگون خوشبختی و شادمانی و موفقیت اجتماعی، دگرگون کنند و تعبیری جدید و پذیرفتنی و غیر قابل سرپیچی از این مفاهیم، در ذهن آنها پدید آوردند. این کار، چندان ساده نبود و نیاز به دانش، مهارت و خلاقیت های وسیعی داشته است که روز به روز بر پیچیدگی آن افزوده می شود.
دست اندرکاران فعالیت های بازاریابی، در سال های اخیر، به خوبی دریافته اند که جامعه صنعتی بازار به سرعت به سمت جامعه مصرف در حرکت است. آنها این واقعیت را نیز دریافته اند که در برخی از جوامع پیشرفته صنعتی، دیری است بی آنکه کسی با خبر شود و یا نشانه ای مشخص آشکار شود، این اتفاق افتاده است و به عبارتی، کار از دست رفته است. به تعبیر برخی ، تا سال های اخیر، دیدگاه و تفکر مادر مورد مصرف، بسیار ابتدایی بوده و اقتصاد دانان آن را توجیه و توصیه و پشتیبانی می کرده اند. سنت و دیدگاه و جریان فرهنگی قدرتمندی، بیانگر این مفهوم و منادی فایده های اخلاقی و اجتماعی کار زیاد و سنگین و تبعیت از صاحبان اقتدار و مدیران و کارآفرینان در جهت افزایش مداوم تولید بوده است و برای مصرف، ارزش چندان زیادی قایل نبوده و آن را چندان توصیه نکرده است. بر اساس مطالعات «آلبرت هیرشمن»، اقتصاددان و مورخ عقاید اقتصادی، حمله به مصرف گرایی کار تازه ای نبوده و ریشه در سال ها پیش، یعنی زمانی که مفاهیم توسعه اقتصادی در ادبیات توسعه مطرح شد، دارد. به نظر او، شرایط و امکانات تولیدی تازه، که شکل های اولیه آن در قرن هجدهم میلادی ظاهر شد، همواره این نگرانی را پیش آورده است که وجود کالاهای تازه و به میزان چشمگیر، موجب فساد در جامعه و سوق دادن مردم به سوی تنبلی و تن پروری شود و قدرت مؤلد را از انسان های کوشا بازستاند. صاحبان این تفکر، فقط کار و تولید را توصیه کرده و ان را ضامن بقا و توسعه جامعه بشری دانسته و صرفه جویی و امساک در مصرف را اخلاقی حسنه و قابل ستایش قلمداد کرده اند.
در طلیعه ظهور قرن بیستم، این واقعیت خود را به خوبی آشکار کرد که برای بهره برداری بیشتر و مناسب تر از توان فراوان سازمان های تولیدی، که روز به روز به آن افزوده می شد، راهی جز مصرف انبوه وجود ندارد. به عبارت دیگر، با تحقق تولید انبوه، مصرف انبوه، اجتناب ناپذیر است. در چنین حال و هوایی است که «قانون بازار ژان باپتیست سه» مطرح می شود و خود را به تفکرات بسیاری از تولیدکنندگان تحمیل می کند. پس از این است که مبارزه بر سر تصاحب بازارها در می گیرد و تولید کنندگان بزرگ، برای به دست آوردن بازار مصرف، به سرزمین های دور روی می آورند و با نیروی نظامی خود، به فتح این سرزمین ها می پردازند و آنها را مستعمره خویش می کنند. این رقابت فشرده و همواره فزاینده، بشریت را به جنگ های بزرگی واداشت که پا از مرزهای یک یا دو کشور فراتر نهاده، به جنگی جهانگیر، بدل شدند و این رهایی، روز به روز بیشتر و بیشتر شده است که مبادا آن جنگ بزرگ که بشر همواره از آن واهمه داشته و از آن می پرهیزد، رخ نشان دهد.
در چنین شرایطی، برخی از دانشمندان راه چاره را افزایش مصرف عموم و فراهم کردن رفاه عمومی برای همه دانسته و برآنند تا روش هایی را بیابند که ضمن استفاده عموم از مصرف زیاد در تمام زمینه ها، چرخ سرمایه گذاری و تولید، از کار نیفتد و همواره به گردش خود به گونه ای فزاینده، ادامه دهد. بحران نظام تولید را، جز مصرف بیشتر، چاره دیگری نیست. اما با این حال بسیاری متوجه این نکته شدند که توده مردم، هرگز در مصرف خود، جانب اعتدال و درستی را رعایت نکرده، به مصرف لجام گسیخته در برخی زمینه ها و مصرف اندک در مورد عده ای دیگر از کالاها، روی می آورند. این امر، راه اعتدال را نمی پیمایند و این افراط و تفریط، عنان اختیار نظام اقتصادی را از دست اداره کنندگان جامعه می گیرد و به هیچ وجه، به نفع نظام صنعتی نیست. در این حالت، لزم است یک مرجع تشخیص دهنده برای تولید و مصرف در جامعه وجود داشته باشد تا بتواند به درستی، به این کار مهم، سامان دهد.
به هرحال، نظام صنعتی و نظام مصرف، پابه پای هم رشد کردند و در اوایل قرن بیستم، سازوکارهای حاکم بر خود را اجرا کردند. صاحبان صنایع و بازرگانان، به تدریج به فراگیری اصول بازار و روابط حاکم بر آن پرداخته و خود را آماده روزها و ساعات مشخص کار کردند. وقت شناسی، تبعیت از ماشین، گذران زندگی از طریق دستمزد و پیروی از کارفرمایان، برای کارگران معنا یافت. برای جوامع دهقانی تا سال ها، پذیرش این نظم، دشوار بود و آنان به صورت مردمانی کله شق و بی اعتنا به موازین پذیرفته شده برای زندگی جدید، معرفی شدند. به تدریج با ورود آنها به دنیای صنعت، میزان تعطیلات و دامنه جشن های طولانی که روزها طول می کشد، کاهش یافت و در عوض، به روزها و ساعات کاری افزوده شد. طبقه جدید کارگر شکل گرفت و اتحادیه های کارگری پدیدار شدند، اما در عین حال، کشاورزان نسبت به حفظ فرهنگ و شرایط زندگی خود، مقاومت می کردند و به راحتی، به جوامع صنعتی نمی پیوستند.
«هربرت گوتمن»، مورخ سرشناس، در مقاله ای، به خوبی این نکات را تحلیل و بررسی کرده است. علاوه بر این، او نشان داده است که چگونه مهاجران اروپایی که به امریکای شمالی پا نهاده اند، در ابتدا تا مدتی در برابر فرهنگ های دیگر حالت تدافعی می گرفتند و سعی در حفظ فرهنگ خود داشتند.
«رژه ها و تظاهرات و مراسم روستایی، سوگندهای مذهبی و شورش های مربوط به غذا، و بسیاری چیزهای دیگر در فرهنگ و رفتار مهاجران سال های اول قرن بیستم که به آمریکا پا نهاده بودند و در کارخانه های این کشور کار می کردند … همه، طبیعی و بخشی از رفتار مهاجران در برابر فرهنگ های دیگر بود و جزیی از فرهنگ پذیری جدید به شمار می رود.» که به مفاهیم رفتاری ای همچون تشخیص ذات و عرض اندام کردن و صیانت ذاتِ آنها مربوط بوده است. هم جنبه های مذهبی و هم عناصر غیر مذهبی در مهاجرت اقوام و جاومع آنها تأثیر داشته و در جامعه جدید، بسیاری از رفتارهای ظاهراً ناهنجار را به وجود می آورد. این عناصر، باعث همبستگی های کاری و گاه اعتصابات کارگری می شود. این فرهنگ گروهی یا آداب و رسوم قومی، نه تنها وسیله ای برای بقا و دوام در کشاکش های کاری و شغلی و کاریابی و غیره شده، بلکه ابزاری قابل اتکا برای جلوگیری از تبعیض ها، تحقیرهای اجتماعی و بی عدالتی هاست. به علاوه، این فرهنگ گروهی، موجب حفظ پایگاه ها در دنیایی می شود که به زودی انسان ها را فراموش می کند و آنان را به جهانی سوق می دهد که در آن، ریشه ها برایشان ناشناخته است. از همه مهم تر، این فرهنگ، مفاهیم و اشیایی گرانبها را برای اعضای فرهنگ، مقدس نگاه می دارد و وفاداری به نیاکان و میراث های باقی مانده از آنان و نیز حافظه گروهی میان اعضای گروه را تقویت می کند و روشن تر جلوه می دهد.
به تدریج، الگوهای فرهنگی قدیم و رفتارهای حاکم بر روابط، دگرگون می شود و اجرای آن از هم می گسلند. در زندگی شهری و روابط حاکم بر آن، دیگر همبستگی های قومی و قبیله ای و روستایی نمی تواند دوام آورد. شیوه زندگی دگرگون می شود. یگانگی و تداوم زندگی روزمره و ارتباط ابعاد آن با هم در قالب های تولیدی، مثل شب نشینی ها، صله رحم و بازی ها، از هم گسسته می شوند و جای خود را به قالب های دیگری می دهند. به تدریج قالب های جدید، جایگزین قالب های قدیم می شوند و فرهنگ تازه، فرهنگ کهنه را کنار می زند.
آنچه تا مدت ها باقی می ماند، کنکاش و تلاش برای حفظ پاره ای از فرهنگ قدیم و حسرت روزگار گذشته است، که بعضاً طی دو ـ سه نسل، از میان می رود. این فرایند، به ویژه تسریع خواهد شد اگر محل کار و خانه کارگران یکی شود و آنان در گروه های جدید، با کارگران دیگر دسته بندی و ناچار به زندگی مشترک شوند. پیوندهای جدید و ناشناخته بودن بخش کاری که در خطوط مونتاژ و تولید انجام می دهند، آنان را به پذیرش ارزش های جدید، راغب تر می کند.
«رفتارهای فردی کاملاً شکل گرفته درگذشته که بر اساس عناصر مذهبی و ارزش های مشخص قومی و قبیله ای شناخته می شوند، نمی توانند چندان در برابر ضربات سهمگین دگرگونی های صنعتی و صنعت گرایی مقاومت کنند و دیر یا زود، تسلیم آن می شوند.» «نسبی گرایی فرهنگی» به دست آمده از این آمیختگی، که گروه های متعدد قومی و قبیله ای ر در بر می گیرد، مفهوم قابل ملاحظه ای است که جا دارد در جای دیگری، از ابعاد مختلف، به آن پرداخته شود؛ اما به طور مختصر، باید اشاره کرد که این آمیختگی، کم و بیش، به «خودگرایی» اقتصاد نسبتاً متمایل به خود و فسادپذیر، از دست رفتن چسبندگی خانوادگی، بی تفاوتی نسبت به دیگران و اشکال جدید گذران اوقات فراغت، که بیشتر فردی است و دیگر به دیگران وابسته نیست، منجر می شود. اینجاست که می توان برای ساعت ها در روز، فرد را پای تلویزیون میخکوب کرده و نگذاشت از صندلی خود بلند شود و به کار دیگری بپردازد.
این تغییرات گوناگون و در عین حال مرتبط با یکدیگر، بر مجاری ارتباطی عموم اثر گذارده و نیز ابعاد گوناگون زندگی آنان را به شکل دلخواه خود درمی آورد، به عبارت دیگر، تا جزیی ترین روابط و فعالیت های فردی و اجتماعی مردم رسوخ و الگوهای رفتاری آنها را تنظیم و تدوین می کند.
یکی از جامعه شناسان برجسته دهه های پیش، «دیوید رایزمن» در اثر گرانسنگ خود، «جماعت تنها»، به خوبی این دگرگونی ها را بررسی و ارزیابی کرده است. او گروه ها و جوامع را به «هدایت از درون» و «هدایت از برون» تقسیم بندی و ویژگی های آنها را به این شرح کرده است: در جوامع هدایت از درون، هدف ها در اوایل زندگی شکل گرفته، قرص و محکم در طول زندگی فرد، باقی می مانند و به ندرت از وقایع بعدی، اثر می پذیرد و دگون می شوند؛ اما در جوامع هدایت از برون، هدف ها به شکلی پیوسته، با توجه به عوامل بیرونی دگرگون می شوند و از حالی به حال دیگر، تغییر شکل می دهند. جوامع هدایت از درون، تأکید بر تولید دارند و جوامع هدایت از برون، بیشتر به مصرف می پردازند. رایزمن بر این باور است که حرکت در اکثر جوامع صنعتی، از هدایت از درون به سوی هدایت از برون است. او این حرکت را جزء ماهوی جامعه صنعتی و صنعت گرایی می داند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  26  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله رسانه و فرهنگ مصرف کالا

دانلود مقاله قالب های شعری

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله قالب های شعری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

قالب های کهن
منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصراع ها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی هم چنان که پیشتر و در بحث قوانین هم دیدیم، شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و بدون این که در این تفاهم مجبور باشند، شکل هایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.
به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالب های شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.
در قالب های کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.
هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی تعدادی مصراع داشت، فقط حدود ده دوازده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، ده دوازده قالب شعری رایج را پدید آورده است که ما بدانها اشاره می کنیم.
بیت
ساده ترین شکل شعر، این است که فقط دو مصراع داشته باشیم و به این، بیت می گوییم. این دو مصراع می توانند هم قافیه باشند و یا نباشند. بیت واحد کوچکی است و سرودنِ فقط یک تک بیت به عنوان یک شعر، کمتر رایج بوده است، مگر در لا به لای متون نثر و یا در مواردی که شاعر مضمونی کوتاه برای بیان یافته و سرِ آن نداشته است که خویش را به اندازه بیش از یک بیت به زحمت سرودن بیندازد.
این هم یک بیت از گلستان سعدی:
ابلهی کو روز روشن شمع کافوری نهد،
زود بینی کش به شب روغن نباشد در چراغ
بیت به عنوان یک قالب مستقل کمتر به کار رفته و خود واحدی برای قالب های بزرگتر است; یعنی مصراع های بیشتر شعرها دو به دو به هم پیوسته اند.
قطعه
قطعه مجموعه تعدادی بیت است که مصراع های دوّم شان هم قافیه باشند. طبیعتاً هر قطعه حداقل می تواند دو بیت داشته باشد ولی حدّاکثری برای آن نمی توان تصوّر کرد و این به اقتضای سخن شاعر بسته است. این هم یک قطعه معروف پنج بیتی منسوب به ناصرخسرو انوری:
نشنیده ای که زیر چناری، کدوبُنی
بر جست و بر دوید بر او بَر، به روزِ بیست
پرسید از آن چنار که "تو چند روزهای؟"
گفتا چنار: "عمرِ من افزونتر از دویست"
گفتا: "به بیست روز، من از تو فزون شدم
این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست؟"
گفتا چنار: "نیست مرا با تو هیچ جنگ
کاکنون نه روزِ جنگ و نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد، کیست"
"قطعه در تاریخ ادبیات، قالب بیان موضوعاتی است که باید به نثر بیان میشدهاند: موضوعاتِ از پیش اندیشیده، مثل حسب حال، خاطره و هجو. نثر بودن این قالب تا بدان حدّ است که غالب مراسلات شاعران هم در این شکل بوده. در ادبیاتی که پیوسته نظم برتر از نثر شمرده می شده و نثر در سایه می زیسته، بیان منظوم موضوعات و اغراض غیر شاعرانه امر طبیعی است.
امّا به تدریج که نثر جای واقعی خود را در ادبیات باز یافت، قطعه فراموش شد و امروزه بسیار کم اتفاق می افتد که شاعری قطعه بسازد" این سخن، درست است و براستی که این قالب حتی در شعر قدیم ما نیز مقام و موقعیت درخوری نیافته است.
هیچ یک از شاعران بزرگ ما به قطعه سرایی شهرت ندارند و این قالب، رشته اصلی کار هیچ یک از آنان نبوده است. چه توجیهی برای این انزوا داریم؟ شاید با بررسی قالب غزل بتوانیم پاسخی در خور بیابیم.
غزل
غزل نیز شبیه قطعه است، با این تفاوت که مصراع نخست بیت اوّل نیز با مصراع های دوّم بیتها هم قافیه است; یعنی در بیت نخست، هر دو مصراع هم قافیه اند و در بیتهای بعدی، فقط مصراع های دوم دارای همان قافیه هستند.
تعداد بیتها نیز معمولاً بین پنج تا حدود پانزده است. می بینید که تفاوت صوری غزل و قطعه بسیار نیست ولی در عمل، غزل یکی از پر کاربردترین قالب های شعر ما بوده و هست و بخش عمده ای از شاهکارهای ادب فارسی در این شکل سروده شده اند. چرا چنین است؟ بدون شک راز این تفاوت، در قافیه دار بودن بیت نخست غزل است که پیش قراول بیتهاست و این امتیاز موسیقیایی، شنونده را به خوبی برای شنیدن بقیه شعر ترغیب می کند.
ما غالباً شعرهای کهن را با مطلعشان می شناسیم و بیشترین توجه را به آن بیت داریم. در قطعه، با شنیدن مطلع، هیچ اثری از موسیقی کناری نمی بینیم چون در بیت دوم است که این موسیقی آشکار می شود.
در غزل، از آغاز این موسیقی را حس می کنیم و آن هم در دو مصراع پیاپی. شاعران با به کاربردن فقط یک قافیه بیش از قافیه های قطعه، امتیاز موسیقیایی بسیاری می گیرند و بنابراین، بر ایشان صرف می کند که از میان این دو قالب، غزل را برگزینند. این است راز رواج غزل و رکود قطعه.
انتخاب یک شاهد مثال برای غزل کار سختی است. ما بناچار به غزلی مشهور از کلیم همدانی بسنده می کنیم:
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت
باریک بینی ات چو ز پهلوی عینک است،
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دوبار نیست
رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت
از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار
یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت
در راه عشق، گریه متاع اثر نداشت
صد بار از کنار من این کاروان گذشت
حبّالوطن نگر که ز گل چشم بسته ایم
نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت
طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی
یا همّتی که از سر عالم توان گذشت
در کیش ما تجرّد عنقا تمام نیست
در قید نام ماند اگر از نشان گذشت
مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود
کان سر که خاکِ راه شد، از آسمان گذشت
بی دیده راه اگر نتوان رفت، پس چرا
چشم از جهان چو بستی از او می توان گذشت؟
بدنامی حیات، دو روزی نبود بیش
گویم کلیم با تو که آن هم چسان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
غزل از حوالی قرن ششم هجری تا امروز، رایج ترین قالب شعر کهن ما بوده و البته در این میان دچار تحوّلهای محتوایی نیز شده است. غزلهای نخست صرفاً عاشقانه بوده اند آن هم از نوع عشق ساده زمینی.
از حوالی قرن هفتم، عرفان موضوع اصلی غزل شده است تا ظهور شاعران مکتب هندی که پای مضامین اجتماعی و اخلاقی نیز به این قالب باز شده هر چند غزلهای حافظ، حافظ و اقران او نیز خالی از این مفاهیم نبوده اند. در قرن حاضر، کم کم غزلهای سیاسی و حماسی نیز پا به میدان نهادند و به این ترتیب می توان حس کرد که این قالب، مضامینی را که ویژه قالب های دیگر بوده نیز در خود جذب کرده و روز به روز فربه تر شده است.
فربهی غزل، لاغری دیگر قالبها را در پی داشته و علّت هم جز این نمی تواند باشد که غزل، قالبی است از هر حیث متعادل و در عین حال، قابل انعطاف. این قالب، طول مناسبی دارد و آن قدر هست که شنونده فرصت کند در فضای شعر قرار گیرد و البته از طولانی بودن آن نیز دلتنگ نشود. غزل در همه وزنهای رایج در شعر فارسی سروده شده و خوب از کار درآمده است.
هنوز هستند کسانی که غزل را فقط با همان تعریف نخستین و مضامین عاشقانه آن می شناسند و شعرهایی را که دارای این شکل هستند ولی مضامین دیگری دارند، غزل به معنای دقیق نمی دانند. به نظر می رسد که ما باید برای یک ارزیابی و تقسیم بندی درست، تکلیف خویش را در مورد قالبها مشخّص کنیم که شکل صوری مصراع ها و آرایش قافیه ها را ملاک عمل قرار می دهیم یا محتوای شعر را؟ اگر شکل صوری ملاک باشد، آن چه در این شکل سروده می شود غزل است; با هر محتوا و حال و هوایی که باشد. ولی اگر محتوا ملاک باشد، دیگر تفاوت قالبها را با چه معیاری نشان دهیم و با چه عناوینی نام نهیم؟ به هر حال به نظر می رسد همان گونه که شاعران کهن ما غزل را در شکل عاشقانه اش محدود نکردند، ما نیز باید برای پذیرش گستردگی محتوایی آن آماده باشیم.
قصیده
تعریف قصیده نیز همانند غزل دشوار است. اگر ساده با قضیه برخورد کنیم، می گوییم قصیده قالبی است شبیه غزل ولی با تعداد بیتهایی بیشتر. ولی این "بیشتر" یعنی چقدر؟ و چرا اصولاً برای این شکل، نامی ویژه اختیار شده است؟ چرا برای قطعه های طولانی نامی دیگر ننهاده ایم و برای غزلهای طولانی نهاده ایم؟ برای دریافتن پاسخ این پرسشها، باید قدری حاشیه روی کنیم.
این تقسیم بندیها و نامگذاریها، اعتباری ندارند مگر این که کار ما را در تفهیم و تفاهم آسان کنند. یعنی به این وسیله، تعدادی از شعرها که ویژگیهای مشترکی دارند، از بقیه جدا شوند و ما بتوانیم با صرف استفاده از یک اسم، به مجموعه ای از ویژگیها اشاره کنیم. ممکن است دو شعر در شکل قافیه آرایی کاملاً متفاوت باشند ولی این قافیه آرایی در ویژگیهای هنری، کاربرد و محتوای آنها تأثیری قابل توجه نگذارد. در آن صورت، دلیلی ندارد که برای هر شکل، قالبی مستقل در نظر گیریم و اسمی تازه بتراشیم. در مقابل، ممکن است دو شعر، با یک اختلاف جزئی، تفاوت چشمگیری در محتوا، کاربرد و حال و هوای هنری بیابند.
طبعاً انتظار می رود که شکل هر یک را با نامی ویژه مشخّص کنیم. قصیده و غزل چنین حالتی دارند. تفاوت حال و هوا و کاربردشان آن قدر زیاد است که دو عنوان مستقل را طلب می کند. گاه حتی این تفاوتهای دیگر از تعداد بیتها نقشی تعیین کننده تر می یابد. حالا این تفاوتهای دیگر در کجاست؟َ
قصیده غالباً به مناسبی خاص یا برای موضوعی مشخص سروده می شده و قالبی تریبونی و خطابی بوده، بر خلاف غزل که بیشتر با خلوت مردم سروکار داشته است. مثلاً نمی توان گفت سعدی غزل "از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است" را برای رخداد خاصی گفته ولی می توان گفت انوری قصیده "به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر" را برای تهاجم غُزها به خراسان سروده است.َ
زبان قصیده غالباً خشن تر و تکنیکی تر است و زبان غزل، نرم تر و سهل تر. حتّی اگر دقیقتر بگوییم، در قصیده تکیه بیشتر بر هنرمندیهای موسیقیایی و زبانی است و در غزل، بر تخیّل. می توان این تفاوت را در مقایسه بین غزلها و قصیده های یک شاعر دریافت; مثلاً شادروان خلیل الله خلیلی یا مهرداد اوستا. این دو تن در هر دو قالب با قوّتی نسبتاً یکسان ظاهر شده اند ولی در قصیده هایشان کفّه زبان را سنگین تر می یابیم.
آیا وجود این ویژگیها در هر یک از این دو قالب، اتفاقی است یا علّتی طبیعی هم دارد؟ قطعاً این تفاوت، نمی تواند اتفاقی باشد چون حمل بر اتفاق، برای امری امکان پذیر است که فقط چند نمونه نادر داشته باشد. وقتی ما صدها قصیده و غزل با این ویژگیها داریم، باید در پی علتهای منطقی باشیم نه اتفاق و تصادف. آنان که با محافل مناسبتی و شعرهای تریبونی سروکار داشته اند، به خوبی این را تجربه کرده اند که تأثیرگذاری خطابی بر یک جمع و تسخیر عواطف آنها، با شعر کوتاه سخت است و شاعر نیاز به حداقل زمانی برای در دست گرفتن نبض مجلس دارد. از سویی دیگر، در شعری که به طور شفاهی و از راه گوش منتقل می شود، زبان و موسیقی تأثیرگذاری بیشتر و سریعتری دارند. این عوامل می توانند دست به دست هم بدهند و شاعر را تشویق کنند که هر گاه شعر تریبونی می سراید، قالبی طولانی و زبانی مطنطن و کوبنده اختیار کند; و به این ترتیب، قصیده شکل می گیرد.
در مقابل، شعری که بر احساسات فردی استوار است و در خلوت یا جمعهای کوچک استفاده می شود، طبیعی است که کوتاه تر سروده شود ـ تا بتوان به راحتی آن را به خاطر سپرد و با خویش زمزمه کرد ـ و هنرمندی اش از نوع تخیّل باشد که به سرعتِ زبان و موسیقی دریافت نمی شود و نیاز به زمانی دارد که در خلوت فراهم است. مجال ما اجازه نمی دهد که یک قصیده کامل را برای نمونه نقل کنیم. فقط چند قصیده از قصیده سرایان معروف فارسی را نام می بریم و خوانندگان را به آنها ارجاع می دهیم.
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود / رودکی
ایا شنیده هنرهای خسروان به خبر / عنصری
شهر غزنین نه همان است که من دیدم پار / فرّخی
الا یا خیمگی خیمه فرو هِل / منوچهری
ای ساربان! منزل مکن جز در دیار یار من / امیر معزی
بگذر ای باد دل افروز خراسانی / ناصرخسرو
مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا / سنایی
نالم ز دل چو نای، من اندر حصار نای / مسعود سعد
به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر / انوری
مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد / ظهیر فاریابی
هان ای دل عبرتبین! از دیده عِبَر کن، هان! / خاقانی
الحذار، ای غافلان، زین وحشت آباد، الحذار / جمال الدین اصفهانی
ای دیو سپید پای در بند / ملک الشعرا بهار

 

مثنوی
قالب قصیده از شعر عرب برگرفته شده و غزل نیز به تدریج از دل قصیده بیرون آمده است; ولی مثنوی را شاعران فارسی زبان پدید آورده اند. این قالب از تعداد نامعینی بیت تشکیل شده و در هر بیت، مصراع های اوّل و دوّم همقافیه اند. قافیه می تواند در هر بیت عوض شود و با این فراخی میدان انتخاب برای قافیه، شاعر در طولانی کردن شعر، دست بازتری دارد و مانند غزل و قصیده نگران یافتن کلمات تازه ای با قافیه یکسان نیست. این آزادی عمل در مثنوی، شاعران کهن ما را تشویق کرده که منظومه های طولانی را در این قالب بسرایند چنان چه شاهنامه فردوسی، فردوسی، عملاً مثنوی ای است با طول شصت هزار بیت.
به این ترتیب، مثنوی قرنها قالب بی رقیبی بوده است برای داستانسرایی، وقایع نگاری و حتّی آموزش دانشهای مختلف. همین، باعث شده است که بسیاری از مثنویهای کهن نیز همانند قطعه ها، عرصه بیان مفاهیم غیر شاعرانه باشند یا حدّاقل عیار شعر در آنها نسبت به غزل و قصیده کمتر باشد. حتی شاهنامه فردوسی، فردوسی و مثنوی معنوی هم در همه لحظات، "شعر" به مفهوم خاص آن نیستند.
شاهد مثال برای این قالب را از مثنوی خسرو و شیرین نظامی، نظامی انتخاب کرده ایم که گفت و گویی است میان خسرو و فرهاد و از فرازهای شکوهمند مثنویهای روایی ما:
نخستین بار، گفتش کز کجایی؟
بگفت: از دارِ مُلکِ آشنایی
بگفت: آن جا به صنعت در چه کوشند؟
بگفت: اندُه خرند و جان فروشند
بگفتا: جان فروشی در ادب نیست
بگفت: از عشقبازان این عجب نیست
بگفت: از دل شدی عاشق بدین سان؟
بگفت: از دل تو می گویی، من از جان
بگفتا: عشق شیرین بر تو چون است؟
بگفت: از جان شیرینم فزون است
بگفتا: هر شبش بینی چو مهتاب؟
بگفت: آری چو خواب آید; کجا خواب؟
بگفتا: دل ز مهرش کی کنی پاک؟
بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک
بگفتا: گر خرامی در سرایش؟
بگفت: اندازم این سر زیر پایش
بگفتا: گر کند چشم تو را ریش
بگفت: این چشم دیگر دارمش پیش
بگفتا: گر کسیش آرد فرا چنگ
بگفت: آهن خورَد ور خود بود سنگ
بگفتا: گر نیابی سوی او راه
بگفت: از دور شاید دید در ماه
ولی این قالب که قرنها میان شعر و غیر شعر در رفت و آمد بوده، در سالهای اخیر، کاربردی صرف شاعرانه هم یافته به وسیله کسانی که به قالب های کهن وفادار بوده امّا در پی قالبی میگشته اند که حتّی الامکان محدودیت کمتری از لحاظ قافیه داشته باشد. مثنوی به دست این شاعران، قالبی کار آمد شده برای شعرهایی که الزاماً طولانی هم نیستند و از عناصر بیان شاعرانه تا حدّ امکان برخوردارند.
مثنویهای قدیم، در وزنهای کوتاه (حداکثر یازده هجا) سروده می شدند و این قراردادی نانوشته ولی معتبر بوده است. عده ای از شاعران امروز، این قید را نیز برداشته و در وزنهای متوسط (حدود پانزده هجا) نیز مثنویهای موفقی سروده اند، البته با تعداد بیتهایی غالباً کمتر. این که در ادب قدیم، مثنوی با وزن متوسط نداشته ایم یا کمتر داشته ایم، بدون شک علل موسیقیایی دارد که در این جا مجال بحث در آنها نیست. فقطهمینقدر میتوان گفت که گویا طولانی بودن خود شعرها دیگر جاییبرای بلندی وزن مصراع ها نیز باقی نمینهادهاست. در واقع رابطهای منطقی میان طول مصراع ها و طول شعر وجود دارد به گونهای که افزایش یکی، کاهش آن دیگری را ایجاب میکند.
به راحتی میتوان حس کرد که شاعران غالباً چنین رابطهای را رعایت کردهاند. مثلاً ما در وزنهای بلند(حدود بیست هجا در هر مصراع) قصیده نداریم و حتّی غزلهای طولانیهم نداریم. در قالب مثنوی نیز، اگر شعرهای علی ?معلم، علی، معلّم را در نظر بگیریمکه تقریباً در همه وزنهای کوتاه و نیز چندین وزن متوسط، مثنوی سروده است، متوجه میشویم که مثنویهای طولانی او نظیر "هجرت" یا"خطّ مقرمط" یا "از کجا آمدی که برگردی" وزنهایی کوتاه دارند و درمقابل، مثنویهایی که در وزنهای متوسط سرودهشدهاند، تعداد ابیات نسبتاً کمتری دارند; نظیر "سیه بپوش برادر! سپیده را کشتند" و "باور کنیم سکّه به نام محمد است". در وزنهای بیست هجایی که نه از او و نه از کسی دیگر، مثنویای به چشم نگارنده نخوردهاست. اگر این فرضیه درستباشد، میتوان کوتاه بودن وزن مثنویهای قدیم را توجیه کرد چون تعداد بیتهای آنها معمولاً خیلی بیش از مثنویهای معمول امروز است.
رباعی و دو بیتی
این قالب ها از دو بیت (چهار مصراع) تشکیل می شوند به گونهای که مصراع های اول، دوّم و چهارم هم قافیه اند و مصراع سوم میتواند با آنان هم قافیه باشد یا نباشد، که غالباً هم نیست. ویژگی منحصر به فرد این دو قالب این است که همواره فقط در دو وزن خاص سروده می شوند. رباعی بر وزن "مفعول مفاعلن مفاعیلن فع" که معادل است با عبارت "لا حول ولا قوو الاّض بالله" سروده میشود و دو بیتی بر وزن "مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل".
البته وزن رباعی انعطاف پذیریهایی هم دارد یعنی تغییرات مختصری در هجاها را می پذیرد بدون این که آسیب ببیند و ما پیش از این، در پایان بحث انعطاف پذیری وزنهای شعر از آن سخن گفته ایم. این هم دو نمونه، نخست برای رباعی و دوّم برای دوبیتی:
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال، شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک، نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند خیام
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند، دل کند یاد
بسازم خنجری، نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
باباطاهر
درباره رباعی و دوبیتی این سخنان مشهورند که; اینها قالب هایی برای بیان لحظات شاعرانه یا تأملهای کوتاه هستند و رباعی بیشتر برای تأملهای فکری و دوبیتی بیشتر برای تأمّلهای عاطفی مناسبت دارد. نکته دیگری که همواره مورد اشاره بوده، نقش اساسی و مؤثر مصراع چهارم این دو قالب است که باید ضربه اصلی را بزند و سخن را به پایان بَرَد. ولی اهل ادب از این نکته کمتر سخن گفته اند که چرا شاعران برای این دو قالب از میان این همه وزن، همین دو وزن خاص را برگزیدهاند و چرا براستی شعرهای معروفی در این شکل ولی با وزنهای دیگر نداریم; و اگر داشته باشیم، باید آنها را چه بنامیم؟ ما باید بپذیریم که یک پدیده عام، نمی تواند اتفاقی باشد و باید حتماً علّتی منطقی داشته باشد.
این که همه رباعی و دوبیتی سرایان به همین دو وزن بسنده کرده اند، حتماً دلایل زیباشناسانه و حتی روان شناسانه دارد. این، تحقیقی ظریف را می طلبد که از مجال و توان ما خارج است.
رباعی در شعر کهن ما، قالبی فرعی بوده است، البته نه در حدّ قطعه.
دوبیتی نیز جز در شعرهای عامیانه، کاربرد چشمگیری نداشته است. در سالهای اخیر، شاعرانی این دو قالب را که دیگر تقریباً در شعر رسمی ما حضوری جدّی نداشتند، احیا کردند و کاربردی عام بخشیدند، هر چند محدودیت تعداد بیتها و نیز معدود بودن فوت و فنهای رباعی و دوبیتی سرایی، نگذاشت که این جریان به صورت خلاّق خودش تداوم یابد. به هر حال، باید پذیرفت که این دو قالب، محدودیتهایی جدّیدارند.
یک محدودیت در قافیه است به این معنی که شاعر ناچار است در سه چهارم مصراع ها رعایت قافیه کند در حالی که در غزل و مثنوی، این نسبت به حدود نصف می رسد. مثنوی محدودیتی در تعداد بیتها ندارد و تعداد بیتهای غزل هم معمولاً بین پنج تا پانزده یا حتی بیست قابل تغییر است ولی در رباعی و دوبیتی، حتی یک بیت هم نمی توان کم یا زیاد کرد.
چهارپاره
این عنوانی عام است برای شعری که از بندهای چهار مصراعی تشکیل شده باشد و در هر بند، بعضی مصراع ها با هم قافیه باشند. مشهورترین شکل چهارپاره که رواجی عام هم یافته، آن است که مصراع های دوّم و چهارم هر بند، هم قافیه باشند چنان که در این نمونه از عبدالجبار کاکایی میبینیم:
چون شبانان وحشی درآیند
نای در نای و آتش در انگشت
عشق، خورشید خورشید در دل
خشم، فوّاره فوّاره در مشت
شعله می بارد از چشمهاشان
لاله می روید از خاک، ناگاه
گرم، در نای خود می نوازد
شعر یک مرد و یک تیر و یک راه
آن که چون قوچ وحشی، شب و روز
بسته بر خویش، شاخ خطر را
آه، بگذار تا بگذراند
آخرین سنگلاخ خطر را
چهارپاره که "دوبیتی پیوسته" نیز نامیده شده، در دوره های نخست شعر فارسی وجود نداشته است. بنا بر نظر مرحوم دکتر یوسفی "سابقه سرودن دوبیتیهای پیوسته شاید به اوایل قرن نهم هجری میرسد." ولی این قالب، بیشترین رواج را در اوایل قرن حاضر و در میان شاعرانی داشته که ضمن حفظ مشخصات اصلی قالب های کهن، آزادی عمل در انتخاب قافیه را در بیشترین حدّ ممکن طلب می کرده اند; و می دانیم که چهارپاره حتّی از مثنوی نیز آزادتر است چون شاعر در هر دو بیت(چهار مصراع)، فقط یک بار باید به دنبال قافیه بگردد (مصراع چهارم را با دومی هم قافیه کند.) در حالی که در مثنوی، در دو بیت باید دو قافیه پیدا کند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   14 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله قالب های شعری

دانلود مقاله مدل مارپیچ دوگانه DNA

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله مدل مارپیچ دوگانه DNA دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

یک برگ زرین دنیای زیست شناسی به کشف بزرگ این دو دانشمند باز می گردد. اینان ساختاری برای DNA پیشنهاد دادند که امروزه نیز در همه ی مجامع علمی زیست شناسی به کار گرفته می شود. این دو با نتیجه گیری از دانشمندانی نظیر کولینز ،فرانکلین و... این کار را انجام دادند و با ارایه دو مقاله در زمینه ساختار DNA و همانند سازی نیمه حفاظت شده توانستند جایزه نوبل دریافت کنند.

 

 

 

 

 


تا دهه 1950، حتی گونه‌های مختلف DNAنیز شناخته شده بودند، اما سوآل اساسی در مورد DNA همچنان بر جا بود. چگونه این «عامل انتقال دهنده» در واقع خصایص ارثی را انتقال می‌داد. به عبارت دیگر، اطلاعات ژنتیکی چگونه حمل می‌شد و چگونه ابلاغ می‌شد. این همان «رمز» درون DNA بود: رمز خود حیات، و چگونه از نسلی به نسل بعد انتقال می‌یافت. برای فهم این موضوع لازم بود که ساختمان DNA روشن شود. در یک چنین موقعیتی بود که کریک و واتسون به صحنه آمدند.
کریک و واتسون
حتی در مدرسه فرانسیس کریک دیدگاه خاص خویش را نسبت به آموزش داشت. او در ریاضیات استعداد داشت، اما بیشتر به پاسخ مسایل علاقه‌مند بود تا روش رسیدن به آن‌ها. این دیدگاه تمامی نگرش کریک را نسبت به معرفت رنگ آمیزی می‌کرد. کریک همیشه پاسخ‌های آماده داشت-بسیار زیاد، که با احساس و اعتقاد آن‌ها را ابراز می‌کرد، هر چند که با همدیگر در تضاد بودند.
فرانسیس کریک در سال 1916 در نورت همپتن به دنیا آمد و پدرش صاحب یک کارخانه کفش سازی بود. در بورس تحصیلی در میل هیل که مدرسه‌ای خصوصی و کوچک در حومه‌ی لندن بود به دست آورد و پس از آن در یونیورسیتی کالج لندن به تحصیل پرداخت. در این جا او پیشرفت‌های علمی بزرگ اوایل قرن بیستم را فرا گرفت. متأسفانه او آگاه بود که از آن زمان به بعد پیشرفت‌های بیشتری انجام شده است که بسیاری از این پیشرفت‌ها را به کناری نهاده است. کریک با مدرک فیزیک درجه دوم و یک مشکل دیدگاهی فارغ التحصیل شد. در این روزها این دو خصوصیت هر کس را از ادامه تحقیق باز می‌دارد، اما کریک به این سادگی‌ها ناامید نمی‌شد.
کریک که به توانایی‌های خود اعتقاد داشت، برای کارهای تحقیقاتی اقدام کرد و به زودی کاری به عهده‌اش گذاشته شد که با شخصیت و توانایی‌هایش مناسبت داشت. استاد: «مرا به کسل کننده ترین مسأله قابل تصور گماشت». ساختن یک محفظه‌ای کروی شکل مسی برای تعیین ویسکوزیته آب. کریک که همانند همیشه از این کار هراسی نداشت به یاد می‌آورد که: «راستش من از ساختن این دستگاه لذت می‌بردم، اگر چه کسل کننده اما علمی بود، زیرا پس از سال‌ها آموختن محض، انجام کاری عملی واقعاً باعث آسودگی خاطر بود. »کریک یک ذهن مستقل داشت و قصد داشت با آن کاری بکند.
با آغاز جنگ جهانی دوم کریک از ساخت ابزار کنترل آب در توالت فرنگی آزاد شد. او به نیروی دریایی رفت تا بر روی طراحی مین‌ها کار کند. کریک در سال 1940 ازدواج کرد. پس از جنگ، آماده بازگشت به تحقیقات شد. در سال 1946 او در سخنرانی لاینوس پاولینگ حضور یافت که معمولاً به عنوان بهترین شیمیدان قرن شناخته می‌شد. این سخنرانی کریک را به امکان تحقیق در زمینه شیمی آگاه کرد. در همان موقع او کتاب حیات چیست؟ اروین شرودینگر فیزیکدان اتریشی و یکی از بنیان گذاران مکانیک کوانتوم را نیز خواند. در این کتاب پیشنهاد می‌شد که چگونه فیزیک، بیشتر از همه مکانیک کوانتوم، می‌تواند در ژنتیک به کار گرفته شود. اگر چه بیشتر پیشنهادهای هوشمندانه او بعدها «اصلاح شد» اما حتی اشتباه‌های او برای نسل آینده دانشمندان پس از جنگ الهام بخش بود.
مولکول‌های آلی، شیمی ژنتیک، مکانیک کوانتوم-این مخلوط گیرای امکانات پژوهشی به زودی جای خود را به ابزار کنترل آب توالت فرنگی داد. در سال 1947 کریک از همسرش جدا شد و برای پژوهش در کمبریج ثبت نام کرد. در این جا او سعی کرد تا خود را با بخش زیست‌شناسی فیزیک زیستی آشنا سازد. دو سال بعد به واحد شورای تحقیقات پزشکی کمبریج در آزمایشگاه مشهور فیزیک کاوندیش پیوست. بدین ترتیب کریک در سنین پختگی سی و سه سالگی اولین پژوهش‌های واقعی خود را آغاز کرد.
کریک از این که فقط دو سال زیست‌شناسی خوانده بود ترسی نداشت و به زودی در تمام آزمایشگاه به خاطر توانایی‌اش در ارائه نظریه‌های نوین-معمولاً در مورد تحقیقات دیگران-مشهور شد. کریک سرانجام کار مورد علاقه‌ی خود را یافته بود و دیگر هیچ چیز نمی‌توانست وی را باز دارد. به سرعت معلوم شد که ذهنی استثنایی در حال ظهور است-به غیر از صدای بسیار بلند و خنده صدادار کریک. البته برای بعضی‌ها در کوتاه مدت مصاحبت با او نشاط آور بود و برای عده‌ای دیگر سردردآور. در میان گروه اخیر رییس کاوندیش یعنی سرلارنس براگ به چشم می‌خورد که در سن بیست و پنج سالگی جوان ترین برنده جایزه نوبل بود. چند سال بعد یک آمریکایی جوان به نام جمیز واتسون به کاوندیش پا گذاشت.
جمیز دویی واتسون در سال 1928 در شیکاگو به دنیا آمده بود. او که کودکی استثنایی بود توسط یک تولید کننده برنامه تلویزیونی «کشف» شده بود که او را در «برنامه سوآلات کودکان در شیکاگو» شرکت داد. در سن پانزده سالگی واتسون در دانشگاه شیکاگو ثبت نام کرد تا جانور شناسی بخواند. او به این رشته علاقه زیادی نداشت (علاقه واقعی او به پرنده شناسی بود) و بر طبق گفته یکی از استادانش او «نسبت به چیزی که در کلاس رخ می‌داد کاملاً بی‌تفاوت بود. او هیچ گاه یادداشت بر نمی‌داشت و با این حال در پایان دوره بالاترین نمره کلاس را می‌گرفت.»
در سن نوزده سالگی واتسون فارغ التحصیل شد و به دانشگاه ایندیانا در بلومبرگ رفت. در این جا تحت تأثیر دو حادثه مهم قرار گرفت. او نیز کتاب حیات چیست؟ شرودینگر را خواند که تأثیر عمیقی بر او داشت. این نابغه ژن را شناخته بود و به یک باره می‌دانست که این موضوع مورد علاقه‌اش است. ولی او به هیچ وجه شرایط پژوهش در این زمینه را نداشت. همان طور ه خودش می‌گوید: «در دانشگاه شیکاگو من اصولاً به پرندگان علاقه‌مند بودم و موفق شدم تا از گرفتن هر واحد درسی در زمینه شیمی یا فیزیک که حتی کمی مشکل بود خودداری کنم. با سهل انگاری شادمانه یک جوان (که نابغه و کودن را به یک سان دچار می‌سازد)، »امیدوار بودم که ساختمان ژن را در صورت امکان بدون یادگرفتن شیمی آشکار کنم.»
دومین حادثه‌ی موثر در زندگی واتسون در این مرحله کار با سالوادور لوریا میکروب شناس بود که از دست موسولینی در ایتالیا گریخته و به آمریکا آمده بود. لوریا بنیان گذار گروه فاژ بود که شامل برجسته‌ترین ژنتیک دانانی بود که به پژوهش در مورد خود همتاسازی self-replication در سطح ویروسی می‌پرداختند. تصور می‌شد که ویروس‌ها نوعی ژن برهنه باشند، و ساده‌ترین ویروس‌ها باکتریوفاژها هستند-که غالباً به فاژ معروفند. لوریا با استفاده از پرتو اشعه‌ی x اکتشافات مهمی را در این رشته انجام می‌داد.
شرودینگر به واتسون جهت را نشان داده بود، لوریا هم چگونگی انجام آن را. واتسون تز دکترایش را در مورد فاژها با لوریا به عنوان سرپرست گرفت. در ابتدا لوریا به شیمی ندانستن واتسون اهمیتی نمی‌داد. در واقع بر طبق گفته واتسون: «او از بیشتر شیمیدان‌ها بیزار بود، به ویژه انواع رقابت کننده‌های مختلفی که از جنگل شهر نیویورک آمده بودند. »بنابراین واتسون آماده شد تا تز خود را در مورد فاژها بنویسد. در هر حال، اکنون لوریا داشت فکر می‌کرد که ماهیت واقعی فاژها (و به این ترتیب ژن‌ها هم) فقط موقعی روشن خواهد شد که ساختمان شیمیایی‌شان فهمیده شود؛ بنابراین او به واتسون توصیه کرد تا چند واحد درسی شیمی بگیرد.
واتسون توصیه‌ی استادش را با علاقه دنبال کرد و شروع به خودآموزی درس شیمی کرد. نتایج آن بسیار چشمگیر بود، اگر چه به همان روال کارهای آکادمیک او نبود. پس از این که واتسون سعی کرد تا بنزین فرار را بر روی شعله‌ی آتش گرم کند، دیگر او را به آزمایشگاه راه ندادند. از آن زمان به بعد دانش او از شیمی بیشتر تئوریک بود.
در سال 1950 واتسون یک بورس از بنیاد مرک گرفت تا در کپنهاگ زیر نظر هرمان کالکار بیوشیمیدان متابولیسم باکتری‌ها را مطالعه کند. با در نظر گرفتن تخصص کالکار، این انتخاب عجیبی بود. ولی واتسون جور دیگری فکر می‌کرد: «مسافرت به خارج در ابتدا به نظرم بهترین راه حل برای فقدان کامل اطلاعات شیمیایی در مغز من بود. »فقط پس ازاین که متوجه شد که انگلیسی کالکار کاملاً نامفهوم است، در مورد این تصمیمش دچار تردید شد. این مسأله به هنگامی عمق بیشتر پیدا کرد که روزی کالکار اعلام داشت که زنش او را ترک کرده است و دیگر علاقه‌ای به فکر کردن درباره دستگاه گوارشی باکتری‌ها ندارد. کالکار تصمیم گرفت که برای فراموشی این مشکل چند ماهی را در ایستگاه جانور شناسی ناپل بگذاراند. او از واتسون پرسید که آیا علاقه‌مند است تا همراه او بیاید به نظر می‌رسد فقط در این مورد است که واتسون هیچ مشکلی در فهم انگلیسی استادش نداشته است. واستون بی‌درنگ دویست دلار برای هزینه مسافرت از بنیاد مرک درخواست کرد.
در یک روز سرد بهاری در کپنهاگ، بیوشیمیدانی که از نظر عاطفی نامتعادل بود با دستیار غیر شیمیدانش به سوی مدیترانه آفتابی راه افتادند. این تعطیلات کنار دریا به خرج بنیاد مرک یکی از پربارترین مراحل زندگی علمی واتسون بود. هنگام اقامت واتسون در ناپل یک کنگره بین المللی علمی در آن جا برگزار شد که در آن «تعداد کمی از مهمانان مدعو ایتالیایی نمی‌دانستند و تعداد زیادی ایتالیایی هم که تقریباً هیچ کدامشان زبان سریع انگلیسی را، که تنها زبان مشترک بین مهمانان بود، نمی‌فهمیدند.»
در این جا بود که واتسون با موریس ویلکینز سی و سه ساله اهل نیوزیلند آشنا شد که در کینگز کالج لندن کار می‌کرد. ویلکینز فیزیکدانی پر سفر بود و به هنگام جنگ جهانی دوم در کالیفرنیا بر روی پروژه‌ی مانهاتان، که اولین بمب اتمی را تولید کرد، کار می‌کرد. نتیجه کار او را از پژوهش در زمینه فیزیک ناامید کرد و پس از جنگ او به زیست‌شناسی مولکولی علاقه‌مند شد. پس از بازگشت به بریتانیا او به واحد بیوفیزیک شواری تحقیقات پزشکی در کینگز کالج پیوست. در این جا او به عکس برداری از پرش اشعه‌ی x از DNA پرداخت. او حتی یکی از این تصاویر را به ناپل آورده و آن را به واتسون نشان داد.
تصاویر ویلکینز شکل‌های هندسی تاری را نشان می‌داد که معنی آن‌ها را مجبور بود برای واتسون توضیح دهد. واتسون برق آسا تصمیم گرفت که این همان چیزی است که او به دنبالش بود. این همان راه کشف ساختمان شیمیایی DNA بود. واتسون که در مورد پرش اشعه‌ی X حتی کمتر از شیمی اطلاع داشت به بنیاد مرک نامه‌ای نوشت و تقاضا کرد تا او را به آزمایشگاه کاوندیش در کمبریج انتقال دهند. در این آزمایشگاه شواری تحقیقات پزشکی یک واحد پرش اشعه‌ی X داشت که ویلکینز خرید آن را توصیه کرده بود.

کپنهاگ، ناپل، کمبریج-رفتن همه این‌ها در فاصله یک سال رخ داده بود. این جوان بیست و دو ساله باهوش در جنب و جوش بود. اما جنب و وجودش او در چه زمینه‌ای بود؟ بنیاد مرک یک سوم بورس واتسون را کم کرد و به دو هزار دلار در سال رساند و به او گفته شد که این بورس شش ماه زودتر یعنی در می 1952(درست پیش از شروع سفرهای تابستانی اروپا) پایان می‌یابد.
بنیاد مرک تصمیم گرفته بود که این بار واتسون باید همان جا بماند. آن‌ها نباید زیاد ناراحت می‌شدند. واتسون با خود بزرگ بینی یک جوان اکنون دقیقاً می‌دید که چه می‌خواهد بکند. او دست کم راز حیات را حل می‌کرد. او ساختمان DNA را کشف می‌کرد و در سراسر جهان مشهور می‌شد. این یک آرزوی خالص و ساده بود. چند روز پس از بیست و سومین سالروز تولدش واتسون به ظاهر خجالتی وارد آزمایشگاه کاوندیش در کمبریج شد.
طولی نکشید که او با صاحب آن خنده معروف آشنا شد. دوستی با کریک سی و پنج ساله فوری بود. واتسون کریک را چنین معرفی می‌کند «بدون شک باهوش ترین کسی که تاکنون با او کار کرده‌ام و نزدیک‌ترین دیدگاه را به پاولینگ (شیمیدان مشهور) داشت ... او هیچ گاه از گفتگو و اندیشیدن باز نمی‌ایستد.» و کریک نیز به همین اندازه تحت تأثیر واتسون قرار گرفت: «او اولین کسب بود که دیدم در مورد زیست‌شناسی مانند من فکر می‌کند ... او دقیقاً همان دیدگاه‌های مرا داشت، ولی به طور مشروح یادم نمی‌آید که آن‌ها چه بودند.» این موضوع عجیب نیست، زیرا در آن زمان کریک فقط به مدت دو سال زیشت شناسی را آموخته بود، در حالی که واتسون جوان یک دکترا در این رشته داشت.
این جوان دراز و ساده آمریکایی با این انگلیسی چر حرف و از خود راضی از بسیاری جهات متفاوت از همدیگر به نظر می‌آمدند، ولی بدون شک در یک چیز مشترک بودند: اعتماد به نفس بیش از حد. واحد پرش اشعه‌ی X در کاوندیش داشت ساختمان پروتئین‌ها را مطالعه می‌کرد، ولی کریک و واتسون خیلی زود متوجه شدند که مسأله اصلی این نیست. آنچه را که آن‌ها به کشف آن علاقه‌مند بودند ساختمان DNA بود.
این دو نفر بی‌اطلاعی قابل ملاحظه‌ای در زمینه این کار داشتند. کریک فقط دو سال زیست‌شناسی خوانده بود. واتسون کمی شیمی خوانده بود و هیچ تجربه‌ای در زمینه پرش اشعه‌ی X نداشت. به نظر نمی‌آمد که-بار روشنفکرانه اضاهی در بحث‌های شان آن‌ها را متوقف کند.
این بحث‌ها به طور منظم انجام می‌گرفت. آن‌ها بحث در صبح‌ها هنگام نوشیدن قهوه در دفتر مشترکشان شروع می‌کردند. سپس بحث را هنگام نهار در ایگل که یک پاب دانشجویی بود، و کریک واتسون را در آن جا با لذت آبجوی گرم انگلیسی، آشنا ساخت ادامه می‌دادند؛ و غالباً بحث را حتی سر شام در آپارتمان کوچک کریک که با همسر نیمه فرانسوی جدیدش اودیل در آن می‌زیست ادامه می‌دادند. این گفتگوها فقط به واتسون و کریک محدود نمی‌شد، آن‌ها غالباً هر یک از همکاران خود را در کاوندیش که گوش فرا می‌داد در آن شرکت می‌دادند.
آزمایشگاه کاوندیش در کمبریج، همراه با کینگز کالج در لندن، پیشاهنگ پژوهش بر روی پرش اشعه‌ی x بود. کاوندیش پیش از این یک بار چهره علم را تغییر داده بود. چندین دهه پیش از آن راذرفورد و همکارانش فیزیک هسته‌ای را بنیان نهادند و این دانش جدید را با مجموعه‌ای از خلاقیت‌های معجزه‌آسا در کاوندیش در طی سال‌های 1930 به ثمر رساندند. اکنون نوبت زیست‌شناسی مولکولی بود؛ و قرار بود بیشتر به خاطر کریستالوگرافی با اشعه‌ی x باشد.
رییس کاوندیش، سر لارسن براگ همراه با پدرش سر ویلیام براگ نقش عمده‌ای را در پایه گذاری کریستالوگرافی با اشعه ی x داشتند. این تکنیک دید انسان را به ماورای نور مرئی گسترش داده بود. میکروسکوپ هر چقدر هم قوی باشد، فقط می‌تواند اشیایی را نشان دهد که بزرگ‌تر از طول موج نور مرئی هستند. اشعه‌ی x یک نوع اشعه‌ی الکترومغناطیسی است که طول موجی برابر 5000 تا 10000 بار کوتاه‌تر از طول موج نور مرئی دارد (که خودش طول موجی برابر 1 تقسیم بر 10000 یا 10 بتوان 4-سانتی متر دارد). این اندازه، طول موج اشعه x را شبیه اندازه فاصله بین اتم‌های بلورها می‌سازد.
هنگامی که یک پرتو اشعه‌ی x از یک بلور (کریستال) عبور می‌کند، این پرتو توسط اتم‌های بلور پراکنده می‌شود و به شکل پیچیده‌ای در می‌آید. اگر این شکل روی یک صفحه‌ی عکاسی ثبت شود، می توا ساختمان بلور را تعیین کرد. این شیوه ممکن است نسبتاً ساده به نظر آید، اما شامل مجموعه‌ای از تکنیک‌های پیچیده و بسیار دقیق است. مانند پیدا کردن، خالص کردن، و جدا کردن بلور و نیز استنتاج ساختمان مولکولی بی‌نهایت پیچیده از این شکل‌های تیره و تار.
واحد کریستالوگرافی اشعه‌ی x در کاوندیش تحت سرپرستی ماکس پروتز زیست‌شناس وینی بود که اتریش را در سال 1936 ترک کرده بود. توانایی‌های تجربی زیاد پروتز و مهارت‌های نظری قوی براگ به مدت چندین سال وقف تعیین ساختمان هموگلوبین (پروتئین گلبول‌های سرخ) شده بود. در سال 1951 آن‌ها داشتند به نتایجی دست می‌یافتند.
اما فقط تیم پروتز نبود که به این موضوع علاقه‌مند بود. لینوس پاولینگ پنجاه ساله نیز سعی داشت تا ساختمان پیچیده بیومولکول ها را روشن سازد. او که در کال-تک (انستیتوی تکنولوژی کالیفرنیا) مستقر بود، پیش از آن یک مدل ساختمانی برای پروتئین‌ها پیشنهاد کرده بود که شامل یک مارپیچ بود-یک مولکول پیچاپیچ شبیه ابزاری که چوب پنبه را از شیشه بیرون می‌آورد. پاولینگ پیشنهاد کرده بود که این مدل ممکن است شکل بسیاری از مولکول‌های زیستی پیچیده از جمله DNA باشد؛ و در سال 1951 هنگامی که بر روی تصاویر اشعه‌ی X مربوط به پیش از جنگ کار می‌کرد حتی تا آن جا پیش رفت که در مقاله‌ای پیشنهاد کرد که ساختمان DNA از سه مارپیچ در هم پیچیده درست شده است.
کریک و واتسون در کاوندیش پیشنهاد پاولینگ را مطالعه کردند، ولی متقاعد نشدند. پاولینگ اطلاعات کافی ارائه نداده بود. نظریه‌ی او واقعاً کمی بیشتر از یک حدس زیرکانه نبود. در همین حال جریان کارها در واحد کریستالوگرافی اشعه‌ی X در کینگز کالج لندن در حال پیشرفت بود. برخلاف میل دو آزاداندیش آزمایشگاه کاوندیش، این محلی بود که کار واقعی بر روی DNA قرار بود انجام شود. (کینگز کالج و کاوندیش یک توافق حس همکاری داشتند: پروتئین به عهده پروتز بود و DNA به عهده‌ی ویلکینز. اما کریک و واتسون اکنون بیش از حد به DNA علاقه‌مند شده بودند تا نگران این حسن همکاری.)
در این هنگام روزالیند فرانکلین بیست و نه ساله که تازه چهار سال کار بر روی پرش اشعه‌ی X را در پاریس به پایان رسانده بود و از این لحاظ بسیار مجهز بود به گروه ویلکینز پیوست. ورود فرانکلین برای ویلکینز بسیار خوش یمن بود. با این که فرانکلین آرایش نمی‌کرد و لباس‌های بدریخت می‌پوشید، اما زنی بود بسیار باهوش و جذاب. زیرا سال‌های 1950 بریتانیا تا جایی که به روابط دو جنس مربوط می‌شد، عصر حجر به حساب می‌آمد. صاف و پوس کنده، ویلکینز نمی‌دانست چگونه با حضور یک زن در آزمایشگاه خود کنار بیاید؛ و «روزی» فرانکلین یک زن معمولی نبود. او دختری خودرأی از یک خانواده‌ی یهودی با فرهنگ و بانکدار بود. او نیز دیدگاه خود را در مورد جریان کارها داشت. از همان ابتدا نوعی «برخورد» بین ویلکینز مجرد و فرانکلین مجرد به وجود آمد که متأسفانه برخوردی منفی بود. بدتر از همه این که فرانکلین با این تصور که کنترل پرش اشعه‌ی X بر روی DNA را به عهده می‌گیرد پا به آن جا گذاشت. در حالی که ویلکینز فکر می‌کرد که فرانکلین به عنوان دستیار او استخدام شده است. ویلکینز و فرانکلین همکاری سختی را آغاز کردند.
گویی که همه‌ی این مشکلات کافی نبود، تازه معلوم شد که DNA ماده مشکلی برای پرش اشعه‌ی X است.DNA مولکول بزرگی است و باید به طور کامل مطالعه شود، زیرا بسیاری از خواص مهم آن در شکل‌های دیگر از بین می‌رود. ویلکینز یک نمونه‌ی بسیار خالص DNA را از برن گرفته بود که شبیه شیره‌ی قند بود. همان طور که ویلکینز گفته است، هنگامی که یک میله‌ی شیشه‌ای از سطح آن به بالا کشیده می‌شد «یک رشته نامریی از DNA مانند یک تار عنکبوت به بالا می‌آمد. »در این رشته، مولکول‌های انفرادی DNA مرتب شده بودند و اگر چه DNA کاملاً متبلور نبود، اما به نظر نمی‌رسید که این موضوع مسأله‌ای باشد. هنگامی که بیشتر آب موجود در DNA گرفته می‌شد، ساختمان آن خواص منظم و مکرّر شبه بلوری را نمایش می‌داد که مناسب کریستالوگرافی با اشعه ی X بود. این شکل DNA که آب آن کاهش یافته بود به نام «شکل-A»شناخته می‌شد و نوع بود که در ابتدا در کینگز کالج از آن استفاده می‌شد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  30  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مدل مارپیچ دوگانه DNA

دانلود مقاله اجسام رسانا

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله اجسام رسانا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
هرگاه رسانایی را باردار کنیم، بارها طوری در آن توزیع می‌شوند که میدان الکتریکی از بین می‌رود و اختلاف پتاسیل الکتریکی بین هر دو نقطه در داخل آن صفر شود. توزیع بار یک چنین حالتی را بررسی می‌کنیم: یک رسانای تو خالی مثلا کره تو خالی مجزا با سوراخ کوچکی که دارد را باردار می‌کنیم. صفحه فلزی کوچک که روی دسته عایقی نصب شده است را به عنوان صفحه آزمون بار در دست می‌گیریم و آن را در نقطه‌ای با سطح بیرونی کره تماس می‌دهیم و سپس آنرا از کره کنده و به الکتروسکوپ متصل می‌کنیم. برگه‌های الکتروسکوپ از یکدیگر دور می‌شود. این نشان می‌دهد که صفحه آزمون با تماس گرفتن با کره ، باردار شده است. اما اگر صفحه آزمون را به سطح داخلی کره تماس دهیم (آنرا از سوراخ کره رد کرده و به سطح داخلی کره تماس دهیم) با وجود بار روی سطح بیرونی کره ، صفحه آزمون باری کسب نمی‌کند و خنثی باقی می‌ماند.

 

 

 

 

 

 

 

فقط از روی سطح بیرونی رسانا می شود بار بیرون کشید. زیرا سطح داخلی باری برای از دست دادن ندارد. علاوه بر این اگر ابتدا صفحه آزمون را باردار کنیم و سپس آنرا به سطح داخلی کره اتصال دهیم، تمامی بار صفحه آزمون به رسانا منتقل می‌شود. این امر بدون توجه به بار موجود روی سطح رسانا رخ می‌دهد. بنابر این در حالت تعادل بارها فقط روی سطح بیرونی رسانا توزیع می‌شوند. در واقع سطوح رسانا ناحیه داخلی خود را از اثر میدان الکتریکی حاصل از بارهای روی سطوح خود و بارهای بیرونی به کلی محفوظ نگه می‌دارند (حفاظ الکتریکی). خطوط میدان الکتریکی خارجی روی این سطح پایان می‌یابد. این خطوط نمی‌توانند از میان لایه رسانا بگذرند و سطح درونی بدون میدان الکتریکی می‌ماند. به این دلیل این سطوح فلزی را سپر یا پرده الکترواستاتیک می‌نامند. مهم است بدانیم که از توری فلزی نیز می‌شود به عنوان سپر استفاده کرد، به شرطی که توری به قدر کافی ریز باشد. دلیل این امر در موارد کاربردی زیر نهفته است.
• چرا پیرامون انبارهای نگهداری باروت را برای حفاظت از آذرخش توری فلزی متصل به زمین می‌کشند؟
• چرا در انبارهای مهمات لوله‌های آب باید اتصال زمینی داشته باشند؟
• چرا بدنه تانکرهای نفت کش و تانکرهای گاز را با زنجیری فلزی به زمین متصل می‌کنند؟

 

 

 

 

 


کاربردهای عملی توزیع بار روی سطح خارجی رسانا‌ها
از توزیع بار روی سطح خارجی رسانا اغلب در کارهای عملی استفاده می‌شود. هنگامی که لازم باشد بار یک جسمی را بطور کلی به الکتروسکوپ یا الکترومتر انتقال دهند، باید یک محفظه تو خالی فلزی تقریبا بسته ، به الکتروسکوپ متصل شود و رسانای باردار ، درون این محفظه قرار گیرد. رسانا کاملا باردار و تمام بارش به الکتروسکوپ منتقل می‌شود. این وسیله را استوانه فارادی نامند. زیرا در عمل کاواک رسانا را عمدتا به شکل استوانه درست می‌کنند.

 

مولد وان دوگراف
آقای وان دو گراف پیشنهاد کرد که از خواص استوانه فارادی برای دست یابی به ولتاژهای بالا استفاده شود. نحوه کار وان دو گراف طوری بود که یک کمربند تسمه‌ای از ماده عایق مانند ابریشم توسط موتوری روی دو غلتک حرکت می‌کند بطوری که بخشی از حرکت در داخل استوانه تو خالی بزرگی که یکی از غلتک‌ها را احاطه کرده است و توسط عایق از زمین جدا است، انجام می‌گیرد. در خارج از استوانه کوچک تسمه به کمک جاروبک از چمشه‌ای مثلا باتری یا ماشین ویمچورست تا ولتاژ 30 تا50 نسبت به زمین باردار می‌شود، این به شرطی است که قطب دیگر ماشین یا باتری اتصال زمینی داشته باشد. در داخل استوانه بزرگ ناحیه‌های باردار تسمه در تماس با جاروبک داخل استوانه قرار دارد و بار خود را به کلی به استوانه انتقال می‌دهد. این بار بلافاصله روی سطح بیرونی استوانه توزیع می‌شود.

 

بنابر این مانعی وجود ندارد که از انتقال دائم بار به استوانه جلوگیری کند و ولتاژ بین استوانه و زمین پیوسته افزایش می‌یابد. به این صورت می‌توان به ولتاژی از مرتبه چند میلیون ولت دست یافت. در آزمایشهای شکافت هسته‌ای این نوع مولدها را بکار می‌گیرند.
برای تعریف میدان الکتریکی در یک نقطه معین از فضا، یک بار الکتریکی مثبت به اندازه واحد در آن نقطه قرار داده، سپس مقدار نیروی الکتریکی وارد بر این واحد بار را به عنوان شدت میدان الکتریکی تعریف می‌کنند. بار مثبت را نیز به عنوان بار آزمون تعریف می‌کنند. به بیان دقیقتر می‌توان میدان الکتریکی را به صورت حد نسبت نیروی الکتریکی وارد بر یک بار آزمون بر اندازه بار آزمون، زمانی که مقدار بار آزمون به سمت صفر میل می‌کند، تعریف کرد.
از قانون کولن می‌دانیم که دو بار الکتریکی بر یکدیگر نیرو وارد می‌کنند. این نیرو را می‌توان با استفاده از مفهوم جدیدی به نام میدان الکتریکی توضیح داد، یعنی واسطه‌ای که بارهای الکتریکی بواسطه آن بر یکدیگر نیرو وارد می‌کنند. به بیان دیگر هر بار الکتریکی در فضای اطراف خود یک میدان الکتریکی ایجاد می‌کند که هرگاه بار الکتریکی دیگری در محدوده این میدان قرار گیرد، بر آن نیروی وارد می‌شود.

 

معمولاً خطوط میدان الکتریکی در اطراف هر بار الکتریکی با استفاده از مفهوم خطوط نیرو نشان داده می‌شود. به عنوان مثال اگر یک بار الکتریکی نقطه‌ای مثبت را در نقطه‌ای از فضا در نظر بگیریم، در این صورت خطوطی از این نقطه به طرف خارج رسم می‌شوند. این خطوط بیانگر جهت میدان الکتریکی هستند. همچنین با استفاده از چگالی خطوط میدان الکتریکی می‌توان به شدت میدان الکتریکی نیز پی برد.
علت بسیار کوچک بودن بار آزمون فرض کنید یک توزیع بار با چگالی حجمی یا سطحی معین در یک نقطه از فضا قرار دارد و ما می‌خواهیم میدان الکتریکی حاصل از این توزیع بار را در یک نقطه معین پیدا کنیم. اگر چنانچه مقدار بار آزمون خیلی کوچک نباشد، به محض قرار دادن بار آزمون در نزدیکی توزیع بار، توزیع بار حالت اولیه خود را از دست داده و تحت تأثیر بار مثبت آزمون قرار می‌گیرد. بنابراین فرض بسیار کوچک بودن بار آزمون بدین خاطر است که بتوانیم از آثار بار آزمون بر توزیع بار صرفنظر کنیم. البته با تعریف میدان به صورت حد نیرو بر بار زمانی که بار به صفر میل می‌کند، این اشکال رفع می‌شود.

 

مشخصات میدان الکتریکی
میدان الکتریکی کمیتی برداری است، یعنی در میدان الکتریکی علاوه بر مقدار دارای جهت نیز است. برداری بودن این کمیت را می‌توان از تعریف آن نیز فهمید. چون میدان الکتریکی را به صورت نسبت نیرو بر بار تعریف کردیم و نیز چون نیرو بردار است، بنابراین میدان الکتریکی نیز بردار خواهد بود. میدان الکتریکی در داخل یک جسم رسانا همواره برابر صفر است.
چون اگر درون جسم رسانا میدان الکتریکی وجود داشته باشد، در این صورت بر همه بارهای درون آن نیرو وارد می‌شود. این نیرو باعث به حرکت در آمدن بارهای آزاد می‌شود. حرکت بار را جریان می‌گویند. بنابراین در اثر ایجاد جریان در داخل جسم رسانا بارها به سطح آن منتقل می‌شوند، باز میدان درون آن صفر می‌شود. در بیشتر موارد میدان الکتریکی از نظر اندازه و جهت از یک نقطه به نقطه دیگر تغییر می‌کند. اما اگر چنانچه اندازه جهت میدان در منطقه‌ای ثابت باشد، در این صورت میدان الکتریکی را یکنواخت یا ثابت می‌گویند.
میدان الکتریکی حاصل از یک بار نقطه‌ای فرض کنید که یک بار الکتریکی به اندزه 'q در نقطه‌ای از فضا که با بردار مکان 'r مشخص می‌شود، قرار داشته باشد. حال می‌خواهیم میدان الکتریکی حاصل از این بار را در نقطه دیگری که با بردار مکان (r) مشخص می‌شود، تعیین کنیم. طبق تعریف یک بار نقطه‌ای مثبت آزمون در این نقطه قرار می‌دهیم. فرض کنید که اندازه بار آزمون (q) باشد. در این صورت از طرف بار q بر این بار آزمون نیرویی وارد می‌شود که از قانون کولن بصورت زیر محاسبه می‌شود.

 

F=1/4πε0xq'q/(r'-r)2
محاسبه می‌شود. چون نیروی F یک کمیت برداری است، بنابراین علاوه بر اینکه مقدار آن از رابطه گفته شده حاصل می‌شود، دارای یک جهت نیز هست که جهت آن با رابطه|'r-r'/|r-r نشان داده می‌شود. در واقع این کمیت یک بردار یکه است. حال اگر نیروی F را بر (q) تقسیم کنیم، کمیتی حاصل می‌شود که همان میدان الکتریکی است. یعنی اگر میدان الکتریکی را با E نشان دهیم، در این صورت میدان الکتریکی حاصل از بار نقطه‌ای به فاصله r' از مبدا از رابطه زیر محاسبه می‌شود.
|'F=1/4πε0xq'q/(r-r')3/|r-r

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  15  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اجسام رسانا

دانلود مقاله صنایع غذایی

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله صنایع غذایی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

صنایع غذایی
هدف
این آئین نامه به منظور صدور مجوز فعالیت آزمایشگاههای کنترل فرآورده های غذائی و آرایشی و بهداشتی و در راستای اجرای ماده 10 آئین نامه اجرائی ماده 7 قانون مواد خوردنی و آشامیدنی و آرایشی و بهداشتی تدوین شده است.
تعریف :
آزمایشگاههای غیر دولتی کنترل مواد غذائی، آرایشی و بهداشتی، سم شناسی و ظروف و بسته بندی موضوع این ضابطه به مراکزی اطلاق می شوند که طبق ضوابط و دستورالعملهای وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی فعالیت می نمایند. این آزمایشگاهها از این پس به اختصار ؛آزمایشگاههای کنترل؛ نامیده می شوند.
دامنه کاربرد :
آزمایشگاههای کنترل می توانند بطور تک رشته یا بصورت مجموعه تحت نظر شخص یا اشخاص حقیقی یا حقوقی بصورت مؤسسه یا شرکت های خصوصی و تعاونی فعالیت نمایند.
هر آزمایشگاه کنترل نسبت به وسعت کار و ظرفیت پذیرش و باتوجه به امکانات و تجهیزات خود و نوع تخصص و صلاحیت علمی و عملی می تواند یک یا چند بخش آزمایشگاهی بشرح زیر دایر نماید :
1- آزمایشگاه شیمی مواد غذائی
2- آزمایشگاه شیمی مواد آرایشی و بهداشتی
3- آزمایشگاه میکروبشناسی مواد غذائی ، آرایشی و بهداشتی
4- آزمایشگاه سم شناسی مواد غذائی ، آرایشی و بهداشتی
5- آزمایشگاه ظروف و بسته بندی مواد غذائی ، آرایشی و بهداشتی

 

فصل 1- نحوه صدور پروانه بهره برداری آزمایشگاههای کنترل
ماده 1:
به منظوربررسی درخواست وشرایط لازم و امتیازات متقاضیان ، کمیته ای متشکل از افراد زیر در اداره کل آزمایشگاههای کنترل غذا ودارو تشکیل می گردد. این کمیته نتیجه را جهت تائید و صدور پروانه به کمیته فنی موضوع این آئین نامه ارجاع خواهند داد.
1- مدیرکل آزمایشگاههای کنترل غذا ودارو یا نماینده مطلع و تام الاختیار او
2- سرپرست آزمایشگاههای بخش غذا اداره کل آزمایشگاههای کنترل غذا ودارو
3- مسئول بخش (های) مرتبط با درخواست مورد بررسی از اداره کل آزمایشگاههای کنترل غذا و دارو
4- مسئول آزمایشگاه کنترل غذا دانشگاه علوم پزشکی محل فعالیت متقاضی
تبصره - مسئول آزمایشگاه کنترل غذا دانشگاه علوم پزشکی مربوطه طبق پروتکل اعلام شده از طرف اداره کل آزمایشگاههای کنترل دارو و غذا مسئولیت بررسی وضعیت ساختمان و امکانات و تجهیزات آزمایشگاهی متقاضی و ارائه نتیجه بررسی به صورت مکتوب به کمیته را بر عهده دارد. در صورت لزوم نماینده ای نیز از طرف اداره کل آزمایشگاههای کنترل غذا و دارو جهت بازدید اعزام خواهد شد.
ماده 2:
به منظور بررسی و تائید نظریه کمیته اداره کل آزمایشگاههای کنترل غذا و دارو ، کمیته فنی مرکب از افراد زیر تشکیل می گردد :
1-معاونت غذا ودارو وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی یا نماینده تام الاختیار ایشان بعنوان رئیس کمیته
2-مدیرکل آزمایشگاههای کنترل غذا ودارو وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی
3-مدیرکل اداره نظارت برمواد غذائی ، آرایشی و بهداشتی وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی
4-یک نفر از اساتید واجد شرایط دانشگاههای کشور با معرفی معاونت غذا ودارو
5-یک نفر کارشناس به پیشنهاد مدیرکل آزمایشگاههای کنترل غذا ودارو بعنوان دبیرکمیته فنی
تبصره 1-احکام افراد کمیته فنی توسط وزیر بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی و به مدت 4 سال صادر خواهد شد.
تبصره 2- پروانه بهره برداری بعد از تائید کمیته فنی با امضاء مدیرکل آزمایشگاههای کنترل غذا ودارو صادر می گردد.
تبصره 3- تصمیم گیری در موارد پیش بینی نشده در این آئین نامه بر عهده کمیته فنی است.
فصل 2- شرایط متقاضیان پروانه بهره برداری :
ماده 1 :
متقاضیان پروانه بهره برداری موضوع این ضابطه باید واجد شرایط عمومی واختصاصی به شرح زیرباشند :
الف – شرایط عمومی:
1-تابعیت ایران
2- عدم سوء پیشینه کیفری
3- داشتن کارت پایان خدمت یا معافیت
ب – شرایط اختصاصی :
1-دارا بودن مدرک تحصیلی معتبر دریکی از رشته های ذکر شده ذیل :
1-1- جهت تاسیس آزمایشگاه شیمی مواد غذائی :
Ph.D.، دکترا یافوق لیسانس در یکی از رشته های شیمی مواد غذائی ، بهداشت و کنترل مواد غذائی ، صنایع غذائی ، علوم تغذیه یا داروسازی ، دامپزشکی ، شیمی و رشته های جدید مشابهی که دارای یکی از گرایش های فوق باشند.
1-2- جهت تاسیس آزمایشگاههای شیمی مواد آرایشی و بهداشتی:
Ph.D.، دکترا یا فوق لیسانس در یکی از رشته های داروسازی و یا شیمی
1-3- جهت تاسیس آزمایشگاههای میکروبشناسی مواد غذائی، آرایشی و بهداشتی :
Ph.D.، دکترا یا فوق لیسانس دریکی از رشته های میکروبشناسی، بهداشت و کنترل مواد غذائی، داروسازی، دامپزشکی، تغذیه و صنایع غذائی
1-4- جهت آزمایشگاههای سم شناسی مواد غذائی ، آرایشی و بهداشتی :
Ph.D.، دکترا یا فوق لیسانس در یکی از رشته های سم شناسی ، داروسازی و شیمی
1-5 – جهت تاسیس آزمایشگاههای ظروف و بسته بندی مواد غذائی ، آرایشی و بهداشتی :
Ph.D.، دکترا یا فوق لیسانس دریکی از رشته های شیمی، متالوژی، پلیمر و صنایع غذائی
تبصره 1- افراد دارای مدرک دکترا داروسازی یا دامپزشکی یا فوق لیسانس صنایع غذائی می توانند درخواست تاسیس آزمایشگاه کنترل دارای تمام بخش های فوق را داشته باشد. در هر حال چنانچه متقاضی بخواهد بیش از یک نوع آزمایشگاه راه اندازی نماید باید برای هر آزمایشگاه نیروی متخصص متناسب را معرفی نماید.
تبصره 2- تصمیم گیری در مورد درخواست افراد با سایر مدارک تحصیلی که دراین ماده ذکر نشده است به عهده کمیته فنی است .
2- داشتن حداقل 3 سال فعالیت مفید در زمینه آزمایشگاههای کنترل فرآورده های غذائی و آرایشی و بهداشتی.
تبصره 1- متقاضی نباید کارمند شاغل معاونت غذا و دارو و یا واحدهای تابعه آن و یا سایر واحد های نظارتی بر فرآورده های غذائی و آرایشی و بهداشتی در سایر معاونت های وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی باشد.
فصل 3- شرایط و نحوه صدور پروانه بهره برداری
ماده 1 :
فرم تقاضای صدور پروانه بهره برداری بایستی پس از تکمیل به همراه مدارک لازم از طریق دانشگاه علوم پزشکی مربوطه به اداره کل آزمایشگاههای کنترل غذا ودارو ارسال گردد.
تبصره 1 – متقاضیان تاسیس آزمایشگاه کنترل در استان تهران لازم است مستقیما به اداره کل آزمایشگاههای کنترل غذا ودارو مراجعه نمایند.
تبصره 2 – متقاضیان حقوقی باید بصورت کتبی فردی را به عنوان مسئول آزمایشگاه معرفی و ایشان ضمن تکمیل فرم های مربوطه در مقابل موارد مذکور در این آئین نامه مسئول خواهد بود.
ماده2 :
متقاضیان موظفند حداکثر یکسال بعد از اخذ مجوز نسبت به راه اندازی آزمایشگاه کنترل مربوطه اقدام نمایند.
تبصره 1 – مجوزهای صادره بنام افراد حقیقی یا حقوقی قابل انتقال نمی باشند و حداکثر یک سال بعد از صدور در صورت عدم راه اندازی آزمایشگاه باطل خواهند شد.
تبصره 2- کمیته فنی با توجه به تخلفات احتمالی از سوی آزمایشگاه کنترل در صورت صلاحدید می تواند پروانه صادره را در هر زمان باطل نماید.
ماده3 :
به متقاضیان بیش از یک پروانه بهره برداری داده نمی شود.
ماده 4:
تعطیل موقت آزمایشگاه با اطلاع و موافقت قبلی اداره کل آزمایشگاه کنترل دارو وغذا وحداکثر تا 6 ماه مجاز است و درصورت عدم رعایت این ماده و با تایید کمیته فنی نسبت به ابطال پروانه آزمایشگاه تعطیل شده اقدام و باتوجه به نیاز منطقه مجوز تاسیس آزمایشگاه دیگری برای متقاضی واجد شرایط جدید صادر خواهد شد.
ماده 5:
درخواست انتقال آزمایشگاههای دایر در هراستان به استان دیگر منوط به موافقت مراجع ذیصلاح وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی در دو استان و تصویب کمیته فنی می باشد.
ماده 6:
تعداد آزمایشگاههای مورد نیاز در هراستان و یا هرمنطقه به پیشنهاد دانشگاه علوم پزشکی مربوطه و توسط کمیته فنی تعیین خواهد شد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  11  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله صنایع غذایی