فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله شیوه های خاص برخورد قران با یهود

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله شیوه های خاص برخورد قران با یهود دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 شیوه های خاص برخورد قرآن با یهود
یکی از شیوه های مورد استفاده قرآن در برخورد با یهود بیان مشترکات اسلام با
آن هاست .در حقیقت قرآن می خواهد با این بیان یهود را دعوت به نوعی اتحاد نماید و از هرگونه برخورد منفی جلوگیری نماید یا به پیام حضرت موسی (ع) (که همانا بشارت به اسلام و نبی مکرمش است) دعوت نماید.
الف)تصدیق حضرت موسی (ع):«قل امنا بالله و ما انزل علینا و ما انزل علی ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی؛ (ای پیامبر) بگو به خدا و آنچه بر ما و ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و فرزندان آن ها نازل شده و آنچه به موسی و عیسی وارد شده ایمان دارم». در این آیه علاوه بر ایمان به حضرت موسی(ع) یکی از اصول اعتقادی میان ادیان الهی و اسلام که همان توحید است نیز مطرح شده است. و در حقیقت، توحید اولین گام برای ارتباز با ادیان الهی است؛ زیرا زیر بنای اعتقادات اهی، باور با مبدأ هستی و وحدانیت آن است که در تمامی ادیان الهی مطرح شده است.
ب)تأیید تورات:«و من قبله کتاب موسی اماماً و رحمه و هذا کتاب مصدق لساناً عربیا لینذر الذین ظلموا و بشری للمحسنین؛ و پیش از آن، کتاب موسی، راهبر و حال آنکه رحمتی بود این کتابی است به زبان عربی که تصدیق کننده است تا کسانی را که ستم کرده اند هشدار دهد و برای نیکوکاران مژه یی باشد». خدا در آیه ی مذکور قرآن را تصدیق کننده ی تورات معرفی می کند؛ بنابراین لازم است اندکی در مورد تورات در آیات قرآن دقت کنیم تا دریابیم منظور قرآن از تورات کدام است؟
1.«یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا خظا مما ذکروا به؛ کلمات را از مواضع خود تحریف می کنند و بخشی از آنچه بدان اندرز داده شده بودند به فراموشی سپردند.»
این آیه نشان می دهد بخشی از آیات تورات به دست تحریف و فراموشی سپرده شده است. محوم علامه طباطبایی می فرماید:
آنچه ایشان فراموش کردند، چیزی نبود مگر این که سعادت آن ها در او بود و آنچه به جای او گذاشتند، چیزی نبود مگر آنچه آن ها را به بدختی و گمراهی کشاند. اعتقادشان به تشبیه، خاتمیت نبوت حضرت موسی(ع)، تداوم شریعت تورات، بطلان نشخ و بدا و چیزهای دیگری که مثل این ها بود.
2-«الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب؛ آیا به کسانی که بهره یی از کتاب یافته اند ننگریستی؟»
با توجه به سیاق آیات قبل و بعد روشن می شود که منظور از کتاب در آیه ی مذکور همان تورات است. کما این که ملاحسین فیض کاشانی، سید عبدالله شبر و
فرید وجدی نیز بر این رأی صحه نهاده اند.در این آیه نیز قرآن گوشزد می فرماید که آنچه از تورات اصلی باقی مانده است مقدار اندکی از آن است.
3.«فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمنا قلیلا...؛ پس وای بر کسانی که کتاب (تحریف شده یی) با دست های خود می نویسند، سپس می گویند: این از جانب خداست، تا بدان بهای ناچیزی به دست آوردند.»
این آیه دلالت می کند که علمای یهود چیزهایی می نوشتند و آن را به خدا نسبت می‌دادند و مردم عوام نیز آن ها را باور می کردند. مرحوم ملاحسین فیض در این باره می فرماید:«این در تورات بوده است».
4.«و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون؛ و مسلما گروهی از ایشان حقیقت را نهفته می دارند و خودشان(هم) می دانند.»
آیه ی یاد شده نیز گواهی می دهد گروهی از علمای یهود عالمانه حقایق تورات را کتمان کردند. با توجه به آنچه در مورد تورات از آیات قرآنی نقل شده باید بگوییم تورات اصلی قطعا در دست نیست؛ بلکه آنچه امروزه به عنوان کتاب مقدس در نزد یهودیان است اگر چه ممکن است کطالی قایل توجهی از آن از تورات اصلی اخذ شده باشد، اما کتابی که پس از حضرت موسی(ع) و در دوران بعد جمع آوری شده است؛ دلیل روشن آن نیز تعارضات و تناقشات موجود در این کتاب است که از ساحت اقدس ابهی و پیامبر بزرگی چون حضرت موسی(ع) به دور است.
در« فرهنگقصص قرآن» تألیف «صدرالدین بلاغی» بحث جامعی در این باره آمده است. او در گوشه یی از مبحث می نویسد:
«سرانجام این نتیجه ی قطعی به دست می آید که تورات کنونی تألیف شخص خاصی نیست و اسفار قانونی آن در تاریخ ها و زمان های مختلف نوشته شده و تاریخ تألیف سفر احبار پس از سال 516 قبل از میلاد نوشته شده...»؛ سپس «صاحب قاموس» نتیجه گیری می کند که از «کلام مرحوم بلاغی بر می آید که حتی اسفار خمسه را هم عزرا ننوشته است».
ج)تصدیق معجزات حضرت موسی(ع)؛پس از این که حضرت موسی(ع) مشاهده کرد هیچ بحث و گفتگویی در قلب فرعون تأثیر ندارد، معجزه یی نشان داد که گواه بر صحت پیامبری اش باشد؛ لذا عصای خود را انداخت که به صورت اژدهای بزرگی ظاهر گشت؛ سپس دست خود را از بغل بیرون آورد که به صورت مشعلی درخشان جلوه گری نمود. برای نمونه به دو آیه از قرآن توجه می کنیم:
«فالقی عضاه فاذا هی ثعبان مبین؛ پس(موسی) عصایش را افکند و به ناگاه اژدهایی آشکار شد». « و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین؛ و دست خود را (از گریبان) بیرون کشید و ناگهان برای تماشاگران سپید (و درخشنده) بود».
در قرآن کریم ایاتی دیگر نیز وجود دارد که دلالت بر معجزات حضرت موسی(ع) می‌نماید.
د)مؤمنان واقعی در امت موسی(ع):یکی از مباحث اساسی در قرآن، ایمان و کفر در دین یهود است. قرآن باذکر معیار و میزانی روشن، مؤ من بودن برخی از پیروان حضرت موسی را تأئید می فرماید؛
«ومن قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون؛و از میان قوم موسی جماعتی هستند که به حق راهنمایی می کنند و به حق داوری می نمایند».
مرحوم علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه می فرمایند:
«چون هدایت که امری الهی است به قوم حضرت موسی(ع) نسبت دادهشده است- و چنین نسبتی باید کجازی باشد یا اگر حقیقی است به اعتبار هدایت الهی باشد- لذا بهترین دلالتی را که می توان به قرآن در این باره نسبت داد، همانا هر فرد از امت موسی(ع) را موصوف به چنین وصفی ندانیم، بلکه فقط در بین امت حضرت، رسل تبلیغی ایشان دارای چنین مقام و وصفی بدانیم.»
در این آیه بهترین میزان و معیار برای ایمان امت حضرت موسی(ع) ذکر شده است و هر یهودی چنین وضفی داشته باشد، یک یهودی مؤمن و برگزیده است. بنابراین با مفهوم این آیه می توان غیر مؤومنان را شناخت. در آیات دیگری نیز به این تقسیم بندی اشاره شده است از جمله:«و قطعناهم فی الارض امما منهم الصالحون و منخم دون ذلک و بلوناهم بالحسنات و السیئات لعلهم یرجعون؛ و آن را در زمین به صورت گروه هایی پراکنده ساختیم؛ برخی از انان درستکارند و برخی جز این هستند و آن ها را به خوشی ها و ناخوشی ها آزمودیم، باشد که ایشان بازگردند.»
خلاصه آن که گروهی از یهود مورد امضاء و تأیید اسلام هستند به آنچه حضرت موسی آورده است- که همان حق است- راهنمایی و داوری کنند و از امتحان های الهی پیروز به در آیند.
«و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین؛ و اگر داوری می کنی، پس به عدالت در میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست می دارد».
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه می فرماید:
طمنظور آیه این است که خداوند به پیامبر می فرماید:اگر بین یهود جکم کردی به عدل حکم کن و خداوند راضی به غیر عدل نیست»
در این که اسلام برای قضاوت غیر مسلمانان و از جمله اهل کتابچه دستوری داده است؟ آیا با احکام خود آن ها یا با احکام اسلام در بین آن ها باید قضاوت نمود؟ دو نظر عمده وجود دارد:
یکی این که باید با کتب و احکام خودشان داوری کرد؛ چون همه نسبت به دین اسلام مکلف هستند، اگرچه عده یی غافل و جاهل باشند. احکام خدا به واسطه ی جهل مردم از بین نمی رود. به نظر می رسد در هر دو نظریه اشکال اساسی وجود دارد؛ چون در اسلام افراد غافل حکم تکلیفی ندارند و بسیاری مسلمانان غافل محسوب می‌شوند؛ لذا نمی توان در مورد آن ها احکام اسلام را جاری دانست. اما این که تمام غیر مسلمانان مکلف به احکام اسلام نیستند نیز کلام صحیح و درستی نیست، بلکه عده یی از آن ها مکلف به این احکامند. لذا بهتر است قائل به تفصیل باشیم به این معنا که اگر در مواردی مثل قصاص و حدود و دیات مطلب روشن و صریحی در احکام اسلام باشد باید به انها عمل کرد و تغییر در آن ها جایز نیست اما در مواردی که حکمی بیان نشده است، حاکم اسلامی بنابر مصالح و مصادیق، طبق شرایع سابق یا شریعت اسلام عمل می کند.

شیوه ی قهرآمیز خاص
یکی از مباحث اساسی در قرآن برخوردتندی است که با قوم یهود شده است. در قرآن هیچ امتی به اندازه یهود مذمت نشده است. موارد بسیاری را قرآن نقل می کند که از غضب خداوند به این قوم حکایت می کند. این بحث از جهات مختلف قابل بررسی و تعمق است؛ زیرا گستردگی برخورد با یهود در قرآن مباحث بسیاری به همراه دارد. و ما اجمالا اط سه زاویه به این مسائل می نگریم:
الف)ویژگی های قوم یهود از دیدگاه قرآن
ب)برخی عذاب های خدا بر قوم یهود
ج)وظیفه ی مسلمانان در مقابل یهود

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  58  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله شیوه های خاص برخورد قران با یهود

دانلودمقاله عدالت و فضیلت آن

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله عدالت و فضیلت آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

و مخفی نماند که ضد ظلم به این معنی، عدالت به معنی اخص است؛ و آن عبارت است از باز داشتن خود از ستم به مردمان، و دفع ظلم دیگران به قدر امکان از ایشان . و نگاه داشتن هر کسی را برحق خود.
و همچنان که اشاره به آن شده، غالباً مراد از عدالتی که در اخبار و آیات ذکر می شود، این معنی است و شرافت این صفت از حیز وصف بیرون ، و فضیلت آن از حد شرح و بیان افزون است. تاجی است و هاج ، که تارک مبارک هر پادشاهی به آن مزین گشت، به منصب والای ظل اللهی سرافراز می گردد. و خلعتی است پر قیمت، که قامت هر سلطانی به آن آراسته شد، از میان همه خلایق به مرتبه جلیله عالم پناهی ممتاز می شود. و در ((دارالضرب)) عنایت پروردگار، این سکه مبارکه را به نام نامی هر نامداری زدند، تا قیام قیامت نام نیک او زینت بخش صفحه روزگار و در دفتر خانه ((مکرمت)) آفریدگار، این ((توقیع وقیع)) را به اسم ((سامی)) هر کامکاری رقم کردند، ابدالدهر ، اسم همایون او ((دره التاج)) تارک سلاطین ذوی الاقتدار است.
و چگونه شرافت صفتی را بیان توان نمود که انتظام نظام بنی نوع انسان که اشرف انواع ((اکوان)) است به آن منوط، و قوام سلسله هستی بنی آدم که افضل ابنای عالم است به آن مربوط. چه حضرت خداوند متعال، و پادشاه لم یزل و لایزال – عزشأنه و عظم سلطانه – چون به معماری قدرت کامله ، و سرکاری حکمت شامله، در ((مرز و بوم)) عالم امکان، شهرستان هستی را بنا نهاد، و به محصلی امر ((کن)) صحرانشینان بادیه عدم را به آنجا کوچانید، هر طایفه را در جهتی، و هر قومی را در محلی جای داد. و در محله بالا، هفت گنبد لاجوردی ((سموات سبع)) را افراشته، خیل افلاکیان را در آنجا مقام فرمود. و در محله سفلی، خانه هفت طبقه ارضین را بنا کرده، فرقه خاکیان را در آنجا سکنی داده؛ و به جهت بنی نوع انسان که با هر دو طایفه آشنا و مربوط و با هر دو فرقه منسوب و مخلوط است، محله وسطی را تعیین و در آنجا از ((عناصر اربع))، درهای چهار باغ گذارد صحن و ساحت ربع مسکون. و چهار جوی دریاچه ((سبعه ابحر)) را طرح ریخته، آدم ابوالبشر را با ایل و ((الوس)) به انجا فرستاد، و جمله مادیات را به خدمت ایشان امور ساخت. خورشید درخشان را به رتبه خوان سالاری سرافراز ، و ماه تابان را به مصنب مشعلداری ممتاز. ابر آزادی را راویه سقایی بر دوش نهاد، و بادبهاری را جاروب فراشی به دست داد.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
و این طایفه را چون جامه حیاتشان تار و پود شهوات بافته، و تار حیاتشان به رشته طول امل تافته است، و این معنی هر یکی را در تحصیل مراد به ارتکاب صد گونه فساد ((داعی)) و از تحریفشان از جاده مستقیم انصاف ((ساعی)) است، از این جهت ناپاکان بی باک را بر مال (عجزه)، چشم طمع باز، و اقویا را به گریبان ضعفا دست تعدی دراز می گردد. و به این سبب امر معیشت تباه و دست از دامن مقصود که تعمیر خانه آخرت است کوتاه می شود. لهذا ناچار است از سرکرده مطاعی ، و فرمانده لازم الاتباعی، که فقرا و زیردستان در کنف حمایتش از شر اشرار ایمن و محفوظ ، و سر سفره عدالتش از نعمت آسودگی بهره مند و محفوظ باشند.
و بنابراین، حضرت حکیم علی الاطلاق از غایت مرحمت و ((اشفاق)) بر خلق هر کشوری سروری ، و بر اهل هر دیاری سالاری گماشته، و سر رشته نظام مهام هر جماعتی را در کف کفایت صاحب دولتی گذاشته، که شب و روز با دیده محبت بیدار نگاهبان اوضاع روزگار بوده و نگذارد که دست تعدی ((جورکیشان))، گونه احوال درویشان را به ناخن ستم خراشد ، و زور بازوی زیردستی دست تعدی اهل

 

فساد، به تیشه بیداد، نخل مراد زیردستان را در هم تراشد.
پس سلاطین عدالت شعار، و ((خواقین معدلت آثار)) از جانب حضرت مالک الملک برای رفع ستم و پاسبانی عرض و مال اهل عالم معین گشته، از کافه خلایق ممتاز، و از این جهت به شرف خطاب ((ظل اللهی)) سرافراز گردیده اند؛ تا امر معاش و معاد زمره عباد در انتظام، و سلسله حیاتشان را قوام بوده باشد.
و از این جهت در آیات بسیار و اخبار بی شمار ، امر به عدل و داد و مدح و ترغیب بر آن شده؛ چنان که حضرت پروردگار –جل شانه – می فرماید:
(ان الله یامر بالعدل و الاحسان))؛ یعنی: ((به درستی که پروردگار امر می کند به عدالت و نیکویی یا یکدیگر کردن)).
و دیگر می فرماید: ((ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحمکوا بالعدل))؛ یعنی: (( به درستی که خدا امر می فرماید شما را که امانتهای مردم را به صاحبشان رد نمایید، و چون در میان مردم حکم کنید، به عدل وراستی حکم نمایید)).
و از حضرت فخر کائنات، مروری است که: عدالت کردن در یک ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال که جمیع روزهای آن روزه بدار، و همه شبهاب آن را با عبادت و طاعت احیا نماید. و نیز آن حضرت فرموده که: (( هر صاحب تسلطی داخل صبح شود و قصد ظلم با احدی نداشته باشد، حق – تعالی – جمیع گناهان او را می آمرزد)).
و از حضرت امیرالمونین (ع) مروی است که: ((هیچ ثوابی نزد خدای – تعالی – عظیم تر نیست از ثواب سلطانی که به صفت عادل موصوف ، و مردی که شیوه او نیکویی و معروف باشد)).
و از حضرت امام جعفر صادق (ع) مروی است که: ((عدالت در کام پادشاهی که شیرینی آن را یافته باشد از شهد و شکر شیرین تر، و در مشامش از مشک اذفر و عنبر خوشبوتر است)).
و نیز از آن سرور ماثور است که: (( پادشاه عدل، بی حساب داخل بهشت گردد).
گویند: (( یکی از سلاطین را شوق طواف خانه خدا و گزاردن حج بر خاطر غلبه کرد، عازم سفر حجاز گردید. چون ارکان دولت بر این داعیه مطلع گشته عرض کردند که: اگر با حشم و سپاه عزیمت این راه نمایید تهیه اسباب آن متعذر، و اگر مخفف توجه فرمایید خطر کلی متصور است. علاوه بر اینکه چون مملکت از جود پادشاه خالی گردد، انواع خلل در بنیان ملک حاصل گردد، و رعیت پایمال شوند.
سلطان گفت: چون این سفر میسر نمی شود چه کنم که ثواب حج دریابم؟ گفتند: در این ولایت عالمی هستند که سالها مجاور حرم بوده و ادراک سعادت چندین حج نموده، شاید ثواب حجی از او توان خرید. سلطان خود به نزد آن عالم رفته و فیض صحبت او را دریافته، اظهار مطلب نمود. عالم گفت: ثواب حجهای خود را به تو می فروشم. سلطان گفت: هر حجی به چند؟ گفت: ثواب هر قدمی که در آن زده ام به تمام دنیا. سلطان گفت: من زیاده از قدری اندک از دنیا ندارم و آن خود بهای یک قدم نمی شود؛ پس این سودا چگونه میسر می شود؟ عالم گفت: آسان است؛ ساعتی که در دیوان دادخواهی به عدالت پردازی، و کار بیچارگان سازی و در دیوان دادخواهی ثواب آن را به من ده تا من ثواب شسصت حج خود را به تو ارزانی دارم . و در این معامله هنوز من صرفه برده خواهم بود)).

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  35  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله عدالت و فضیلت آن

دانلودمقاله روایتی‌ از پیامبران‌

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله روایتی‌ از پیامبران‌ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

لوط‌
ابراهیم‌ (علیه‌ السلام‌) از مصر کوچ‌ کرد و لوط‌ را به‌ همراه‌ خود برد. در مدّتیکه‌ درمصر اقامت‌ داشت‌ خداوند مال‌ بسیاری‌ از گوسفندان‌ و غیر آن‌ روزیش‌ فرموده‌ بود. به‌همین‌ جهت‌ آن‌ بقعه‌ از سرزمین‌ بیت‌المقدس‌ گنجایش‌ گوسفندان‌ ویرا نداشت‌. ناچار لوط‌از عمویش‌ جدا شد و با قسمتی‌ از گوسفندان‌ بشهر سدوم‌ رهسپار گشت‌. اهل‌ سدوم‌ بدمردمی‌ بودند و چنان‌ فساد اخلاق در آنها رخنه‌ کرده‌ بود که‌ از هیچ‌ گناهی‌ روی‌ گردان‌نبودند و در اثر آلودگی‌ دلها شرم‌ و حیا نداشت‌. هیچ‌ عمل‌ زشتی‌ را ترک‌ نمی‌کردند و نیز ازجهت‌ رفتار و پندار پست‌ترین‌ مردم‌ عصر خود بودند. با راهزنی‌ روزگار می‌گذرانیدند وخیانت‌ را حتّی‌ بر رفیق‌ روا می‌داشتند. بر سر راهها کمین‌ کرده‌ مزاحم‌ مسافرین‌ می‌شدندو ناله‌ و زاری‌ هیچکس‌ در دلهایشان‌ اثر نمی‌کردند. دارای‌ دینی‌ بودند که‌ آن‌ دین‌ ایشان‌ رااز تبه‌ کاریها باز دارد و نه‌ شرمی‌ و آزرمی‌، نه‌ موعظه‌ واعظی‌ را می‌پذیرفتند و نه‌ به‌نصیحت‌ عاقلی‌ توجه‌ می‌کردند و گرما این‌ همه‌ انواع‌ گناه‌ دلهای‌ سیاه‌ ایشان‌ را اشباع‌ نکردو عطش‌ قلبهای‌ تشنة‌ بجنایت‌ و خیانت‌ ایشان‌ را ننشانید و به‌ همین‌ جهت‌ گناه‌ جدید دیگری‌از خود اختراع‌ گناهی‌ که‌ تا آنروز سابقه‌ نداشت‌ و کسی‌ بفکر ارتکاب‌ آن‌ نیافتاده‌ بود، زنان‌و همسران‌ را گذاشته‌ و با پسران‌ خود شهوت‌ می‌باختند. و ای‌ کاش‌ این‌ ننگ‌ و عار وزشتکاریرا پنهان‌ می‌کردند و یا درصدد خلاصی‌ از آن‌ بودند. هرگز، بلکه‌ با گستاخی‌هرچه‌ تمامتر مردم‌ را نیز با ارتکاب‌ آن‌ تشویق‌ و دعوت‌ می‌کردند و خلاصه‌ در بدبختی‌ وضلالت‌ خود سخت‌ پافشاری‌ هم‌ داشتند تا آنجا که‌ منکرات‌ در میان‌ آنان‌ کاملاً شایع‌ شد ودلها دوستدار گناه‌ و فاحشه‌ گردید و چون‌ کارشان‌ بدینجا کشیده‌ شد که‌ ضلالت‌ را برهدایت‌ ترجیح‌ دادند و شیطان‌ برایشان‌ مسلط‌ و شهوات‌ را در نظر ایشان‌ جلوه‌ داد، خداوندسبحان‌ به‌ لوط‌ (ع‌) وحی‌ فرستاد تا ایشان‌ را براه‌ راست‌ دعوت‌ و از ارتکاب‌ این‌ گناه‌ ومنکرات‌ نهی‌ کند. لوط‌ (ع‌) هم‌ دعوت‌ خود را اعلام‌ و رسالت‌ خود را اعلان‌ داشت‌ ولکن‌گوشهای‌ قوم‌ از شنیدن‌ دعوت‌ او کر و چشمهایشان‌ کور و در دلهایشان‌ از قبول‌ نصیحت‌وی‌ قفل‌ شده‌ بود، لذا بفسق‌ و فجور خود ادامه‌ داده‌ و در ضلال‌ خود پافشاری‌ کردند نه‌تنها متنبّه‌ نشدند بلکه‌ دلهای‌ ظلمانی‌ و نفسانی‌ امّاره‌ بسوء و افکار آلوده‌ وادارشان‌ ساخت‌تا رسول‌ خدا را از میان‌ خود بیرون‌ کنند لذا او و مؤمنین‌ باورا تهدید کردند که‌ اگر ازحرفهای‌ خود دست‌ برندارند از قریه‌ خارجشان‌ کنند، با اینکه‌ لوط‌ گناهی‌ مرتکب‌ نشده‌ بودتنها بدی‌ او این‌ بود که‌ گناه‌ نمی‌کرد و ایشان‌ را به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ می‌کرد.
لوط‌ (ع‌) وقتی‌ دید مردم‌ از اطاعت‌ او گریزان‌ و روی‌ گردانند ایشان‌ را به‌ عذاب‌ خداتهدید کرد و لکن‌ نه‌ تنها از تمدیدش‌ نترسیدند بلکه‌ به‌ مسخره‌اش‌ پرداختند، اما لوط‌ بااصرار و پشتکار هرچه‌ بیشتر ایشان‌ را موعظه‌ کرده‌ و از سوء عاقبت‌ تحذیر می‌نمود. آنهادست‌ از زشتیهای‌ خود برنداشته‌ بلکه‌ در عوض‌ علاقه‌ بیشتری‌ به‌ گناه‌ نشان‌ می‌دادند و بالوط‌ بمبارزه‌ پرداخته‌ گفتند اگر راست‌ می‌گوئی‌ آن‌ عذاب‌ را که‌ ما را مستحق‌ آن‌ می‌دانی‌بیاور.
لوط‌ (ع‌) از پروردگار خود درخواست‌ کرد که‌ او را بر آن‌ مردم‌ نصرت‌ داده‌ و عذابی‌دردناک‌ برایشان‌ بفرستد و سزای‌ کفر و عناد و فسق‌ و فجورشان‌ را بدهد و بیش‌ از این‌ایشان‌ را مهلت‌ ندهد که‌ اگر بمانند عادت‌ زشت‌ و پلیدشان‌ به‌ سایر قبائل‌ هم‌ سرایت‌ خواهدکرد. آری‌ عضو فاسد را باید از بین‌ برد، چه‌ فسادهایی‌ که‌ در زمین‌ انجام‌ دادند و چه‌منکراتی‌ که‌ مرتکب‌ شدند و چه‌ سمتها که‌ در حق‌ مظلومان‌ روا داشتند آیا از راه‌ حق‌جلوگیری‌ نکردند؟ و آیا برای‌ شنیدن‌ نصایح‌ پیغمبرشان‌ خود را به‌ کری‌ و کوری‌ نزدند واز راه‌ حق‌ اعتراض‌ نکردند؟
خداوند دعای‌ لوط‌ (ع‌) را مستجاب‌ فرمود و فرشتگان‌ خود را فرستاد تا عذاب‌ را برمردم‌ ستمگر سدوم‌ نازل‌ کند. فرشتگان‌ خدا نخست‌ بمنزل‌ ابراهیم‌ (ع‌) وارد شدند.ابراهیم‌(ع‌) گمان‌ کرد رهگذرانی‌ هستند به‌ مهمانی‌ آمده‌اند لذا دستور داد غذا برایشان‌آورند چون‌ دید دست‌ به‌ سوی‌ غذا نمی‌برند نزد خود گفت‌ لابد سر دشمنی‌ دارند و از دردشمنی‌ بدینجا آمده‌اند. لذا در خود احساس‌ ترس‌ کرد، ملائکه‌ گفتند: مترس‌ ما فرشتگان‌خدائیم‌. «قالوا لاتخف‌ انّا ارسلنا الی‌ اقوم‌ لوط‌» و در همینجا بود که‌ وی‌ را به‌ داراشدن‌فرزند (از ساره‌) بشارت‌ دادند.
و چنین‌ می‌نماید که‌ این‌ مقدار معرفی‌، ابراهیم‌ را به‌ حال‌ عادی‌ برنگردانید و ترس‌ اورا از بین‌ نبرد و چون‌ از ایشان‌ می‌پرسد: به‌ چه‌ کار آمده‌اید ای‌ فرستادگان‌ خدا؟ گفتند: مابسوی‌ مردم‌ سدوم‌ فرستاده‌ شده‌ایم‌ که‌ در اثر نپذیرفتن‌ دعوت‌ لوط‌ مجرم‌ شناخته‌ شدندو بزودی‌ عذابی‌ سخت‌ و دردناک‌ برایشان‌ نازل‌ خواهیم‌ کرد. در اینجا ابراهیم‌ (ع‌) در اندوه‌عمیقی‌ فرو رفته‌ بود و بوساطت‌ و شفاعت‌ پرداخت‌ بامید اینکه‌ بتواند بلا و عذاب‌ را تا مدّتی‌تأخیر اندازد. شاید مردم‌ سدوم‌ در این‌ مدّت‌ توبه‌ کنند.
ترس‌ ابراهیم‌ بیشتر از آن‌ بود که‌ لوط‌ هم‌ در میان‌ قوم‌ دچار عذاب‌ شود و حال‌ آنکه‌او همواره‌ مردم‌ را از عملیّات‌ زشتشان‌ نهی‌ می‌کرده‌ با این‌ حال‌ چگونه‌ او مشمول‌ عذاب‌شود؟ لذا ملائکه‌ ابراهیم‌ را گفتند که‌ غم‌ این‌ مردم‌ را مخور و حدیث‌ توبه‌ را واگذار که‌ این‌قوم‌ به‌ سوی‌ خدا بازگشت‌ نخواهند کرد. اینها همچنان‌ مصر در معصیت‌ و سرگرم‌تبه‌کاریهای‌ خود هستند و اما راجع‌ به‌ لوط‌ بیم‌ مدار و کاملاً مطمئن‌ باش‌ که‌ او وخانواده‌اش‌ هرگز از این‌ عذاب‌ آسیبی‌ نمی‌بینند، تنها زنش‌ که‌ هواخواه‌ مردم‌ بدکار است‌ باآنها از بین‌ می‌رود.
پس‌ از آنکه‌ ملائکه‌ جریان‌ را برای‌ ابراهیم‌ بیان‌ کردند او را ترک‌ گفته‌ و به‌ سرزمین‌سدوم‌ رو نموده‌ و به‌ صورت‌ جوان‌ خوشرو وارد قریه‌ شدند. در بین‌ راه‌ به‌ دختری‌برخوردند که‌ آب‌ بمنزل‌ می‌برد از او درخواست‌ کردند که‌ ایشان‌ را به‌ منزل‌ خود راه‌ دهد،دختر از ترس‌ مردم‌ جرأت‌ نکرد ایشان‌ را در خانه‌ خود پناه‌ دهد گفت‌ باشید تا من‌ از پدرم‌در این‌ باره‌ اذن‌ بگیرم‌، آنگاه‌ نزد پدر آمده‌ و جریان‌ را برای‌ او چنین‌ شرح‌ داد که‌ چند جوان‌نیکورو دم‌ دروازه‌ می‌خواهند بمنزل‌ ما درآیند و چون‌ جوانان‌ بسیار زیبائی‌ هستند من‌جرأت‌ نکردم‌ ایشان‌ را بدون‌ اذن‌ تو پناه‌ دهم‌ ترسیدم‌ مردم‌ خبردار شوند و رسوائی‌ ببارآورند. پدر این‌ دختر همان‌ لوط‌ پیغمبر (ع‌) بود مسلماً او نیز از پیش‌آمد غیرمنتظره‌ بدهشت‌افتاد از دختر درباره‌ ایشان‌ توضیحات‌ بیشتری‌ خواست‌ و برای‌ بدست‌ آوردن‌ راه‌ چاره‌ به‌مشورت‌ پرداخت‌.
و چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ او نیز مانند دخترش‌ در پذیرفتن‌ ایشان‌ تردید داشت‌ وشاید در خاطرش‌ گذشته‌ باشد که‌ بفرستم‌ و از پذیرفتن‌ ایشان‌ عذرخواهی‌ کنم‌ و ایشان‌ رااز موقعیت‌ خطرناکی‌ که‌ دارد اطلاع‌ دهد و یا ایشان‌ را خاطرنشان‌ سازد که‌ چنانچه‌خودشان‌ می‌توانند از عهده‌ مردم‌ برآیند مانعی‌ ندارد به‌ مهمانی‌ منزل‌ درآیند ولکن‌جوانمردی‌ و مروتش‌ اجازه‌ این‌ کار را نداد و همه‌ این‌ مشکلات‌ را برایش‌ آسان‌ کرد. لاجرم‌پنهانی‌ از خانه‌ بیرون‌ آمده‌ و سعی‌ می‌کرد دور از چشم‌ مردم‌ خود را به‌ میهمانان‌ برساندچون‌ مردم‌ شهر بین‌ او و واردین‌ حائل‌ گشته‌ و مانع‌ از این‌ بودند که‌ میهمانی‌ از غربا به‌منزل‌ خویش‌ راه‌ دهد مثل‌ اینکه‌ لوط‌ را برای‌ ارتکاب‌ جنایات‌ خود مانع‌ بسیار بزرگی‌می‌دیدند و بیم‌ آن‌ داشتند که‌ مبادا در اثر تماس‌ با واردین‌ تقویت‌ شود با آنکه‌ مبارزه‌سرسخت‌ اعمال‌ زشت‌ ایشان‌ است‌.
بهرحال‌ لوط‌ به‌ هر وسیله‌ای‌ بود خود را به‌ مهمانان‌ رسانیده‌ و ایشان‌ را با آغوش‌باز استقبال‌ و بمنزل‌ خود راهنمائی‌ کرد اما دلش‌ از ترس‌ مردم‌ مضطرب‌ است‌ می‌ترسیدمبادا از جریان‌ خبر یابند و به‌ خانه‌اش‌ بریزند آنوقت‌ او یکتنه‌ چگونه‌ می‌تواند در دفاع‌ ازمیهمانان‌ با همة‌ اهل‌ شمر دست‌ به‌ گریبان‌ شود، مردمیکه‌ هیچ‌ گونه‌ ملاحظه‌ و رشدی‌ندارند.
لوط‌ (ع‌) بالاخره‌ میهمانان‌ را بدون‌ اینکه‌ احدی‌ متوجه‌ شود به‌ خانه‌ رسانید همة‌کوشش‌ خود را کرد بلکه‌ بتواند داستان‌ آمدن‌ این‌ جوانان‌ را از قوم‌ پنهان‌ دارد ولکن‌متأسفانه‌ بوسیله‌ همسرش‌ که‌ با مردم‌ همساز بود مطلب‌ فاش‌ گردید و چیزی‌ نگذشت‌ که‌مردم‌ شادی‌کنان‌ به‌ خانه‌ لوط‌ (ع‌) هجوم‌ آوردند. لوط‌ (ع‌) بسیار مضطرب‌ شد چون‌ می‌دیدکه‌ نزدیک‌ است‌ آبروی‌ او و مهمانانش‌ را بباد دهند. ناگزیر ایشان‌ را بتقوی‌ و لاأقل‌ به‌ حفظ‌حیثیت‌ خود سفارش‌ کرد ولکن‌ مردم‌ فاسق‌ و فاجر و سفید کجا باین‌ نصایح‌ گوش‌می‌دهند، ناچار در خانه‌ را بروی‌ ایشان‌ بست‌ و بین‌ آنان‌ و خواستة‌ نامشروعشان‌ مانع‌گردید. «من‌ گمان‌ می‌کنم‌ قوم‌ لوط‌ بطور کلّی‌ فاقد حیا و شرم‌ بودند و یا در اثر اصرار درگناه‌ عقلهایشان‌ زائل‌ گشته‌ بود که‌ این‌ چنین‌ بر سر یک‌ امر نامشروع‌ و زشت‌ ازدحام‌ کرده‌و از یکدیگر سبقت‌ می‌جستند.»

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  22  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله روایتی‌ از پیامبران‌

دانلودمقاله اسلام در ایران

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله اسلام در ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

شبه جزیره عربستان از عهد بسیار قدیم طی قرن‌ها مردمانی را پرورده که به مملکت‌های همجوار عربستان پناه آورده و دولت‌هایی را تشکیل داده‌اند، مانند مردمان سامی‌نژاد که در عهد بسیار قدیم به مملکت سومری‌ها و اکدی‌ها هجوم آورده و دولت‌هایی در رأس خلیج فارس و در بین‌النهرین تاسیس کردند.کلدانی‌ها که بعد از آنها به بین‌النهرین آمدند و آرامی‌ها که در قرن سیزدهم به بابل و آمو حمله برده، بعد به شامات رفتند. بعد از آنها نوبت به اعراب رسید. اینها هم از دیرزمانی به طرف سوریه و کلده قدیم و بین النهرین متوجه شده دولت‌های کوچکی در عربستان شمالی مجاور سوریه و فرات تشکیل داده بودند. در کلده قدیم و بین النهرین هم محل‌های عرب‌نشین زیاد بود ولی نهضت واقعی و بزرگ اعراب به خارج شبه جزیره عربستان بعد از طلوع اسلام یعنی از ربع دوم قرن هفتم میلادی شروع شد. مسلمین در این نهضت بزرگ خود با دو دولت نامی آن زمان مواجه شدند: یکی امپراتوری روم و دیگری شاهنشاهی ایران. در این ممالک زمینه برای فتوحات مسلمین مهیا بود چون هر دو به جهت جنگ‌های متمادی با یکدیگر در حال انحطاط بوده،‌ رمقی نداشتند. اما اعراب مردمانی تازه نفس و سخت‌کوش و معتاد به سختی‌ها و مشقت‌های صحراگردی در کویر عربستان و دارای مذهبی بود که اصول برابری و برادری را بین آنها ایجاد و از خودگذشتگی و فداکاری را به اعلی درجه تشویق می‌نمود و اجر کشتن و کشته شدن را بهشت برین قرار می‌داد.

 

ایران آن زمان درست فاقد چیزهایی بود که مزایای مسلمین محسوب می‌شد زیرا آنچه در ایران آن زمان دیده می‌شد این بود:
1- هرج و مرج عقاید از جهت تشتت‌های مذهبی
2- هرج و مرج سیاسی و نفوذ فوق العاده نجبا و موبدان زرتشتی و آشفتگی اوضاع سلطنت و جانشینی (تغییر دوازده شاه در مدت چهارسال)
3- فرسودگی و خرابی سپاهیان از جنگ‌های بیهوده خسرو پرویز
4- فقر و پریشانی مردم از دادن مالیات‌های سنگین
5 - کثرت ظلم و جور
6 - انحطاط زراعت و تجارت صنایع
البته دعوت رسول گرامی اسلام از پادشاهان بزرگ از جمله پادشاه ایران که در سال هفتم هجری صورت گرفت را می‌توان به عنوان اولین ورود اسلام به ایران قلمداد کرد. این نامه به وسیله «عبدالله بن خلافه السهمی» به دربار خسروپرویز فرستاده شد که خسرو شاهنشاه ایران پس از شنیدن متن نامه به باذان حاکم دست نشانده خویش در یمن دستور داد: «این غلام را که چنین گستاخ شده است، بسته به پایتخت بیاور» باذان مامورانی به مدینه فرستاد و جریان را به پیامبر اطلاع دادند. پیامبر خبر داد که خسرو به دست پسرش شیرویه کشته شده است. متن نامه پیامبر به خسروپرویز چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد رسول‌الله إلی کسری عظیم فار‌س، سلام علی من التبع الهدی و آمن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الله وحده لاشریک له و أن محمدا عبده و رسوله. ادعوک بدعایه الله فانی (انا) رسول الله الی الناس کافه، لانذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین. اسلم تسلم، فإن أبیت فعلیک اثم المجوس.
خسرو پرویز نامه پیامبر را پاره کرد اما در نهایت سلطنت خودش از هم پاشید و در کمتر از ده سال کل شاهنشانی ایران به دست اعراب افتاد. روایت تاریخی این حوادث اینگونه است: پس از به هم ریختن دولت‌های جنوبی گروه‌هایی از مردم این سرزمین (عربستان) به دیگر نقاط شبه‌جزیره هجرت کردند. اینان در شمال و شرق عربستان هر جا برای زندگی خود سرزمین مناسب یافتند در آن سکونت گزیدند. همین که نفوذ قدرت‌های خارجی ایران و روم در داخل عربستان افزایش یافت، هر قسمت از این منطقه‌ها به یکی از دو دولت نیرومندی که مجاور آن بود پیوست و در جنگ‌هایی که بین این دو قدرت بزرگ یعنی ایران و روم در می‌گرفت به دولتی که تابع آن بود کمک می‌کرد. سرزمینی که امروز عراق نامیده می‌شود زیر نفوذ حکومت ساسانی قرار داشت و همچون سدی در مقابل هجوم قبیله‌های بیابانی به داخل ایران می‌ایستاد. خسرو پرویز این حکومت محلی را که «حیره» نام داشت از میان برد و با بر افتادن آن دیگر مانعی در راه این قبیله‌ها دیده نمی‌شد.پس از درگیری‌ طایفه بکر بن وائل و بنی‌شیبان در دوره پادشاهی خسرو پرویز با گروهی از سپاهیان ایران و شکست ایران که در تاریخ عرب به نام واقعه ذی‌قار معروف است عرب‌های حاشیه شرقی شبه جزیره به این فکر افتادند که قدرت ساسانی چنان نیست که نتوان بر آن پیروز شد. در آغاز مثنی ‌بن حارثه شیبانی رئیس قبیله بکر بن وائل که در سال نهم هجرت مسلمان شده بود و با قبیله خود در کناره فرات به سر می‌برد در فرصت‌هایی که به دست آورد به زمین‌های مرزی ایران حمله می‌برد، به ابوبکر نامه نوشت و خلیفه را از به هم خوردن وضع داخلی ایران و ناتوانی پادشاهان ساسانی در اداره کشور آگاه کرد و از او رخصت خواست که به سرزمین‌های متصرفی آن دولت حمله برد. خلیفه به او رخصت داد لیکن خالد بن ولید را به فرماندهی لشکر گماشت و مثنی را زیردست او قرار داد. آنچه مسلم است در آغاز نه خلیفه و نه فرماندهان و نه یاران پیغمبر فکر گشودن ایران و لشکرکشی به این کشور وسیع را نداشته‌اند. جنگ‌های داخلی عربستان پیش از ظهور اسلام جنگ‌هایی موضعی بوده است در این درگیری‌ها قبیله‌ای با چند قبیله دیگر متحد می‌شد و به دشمنان خویش حمله می‌کرد. چنین جنگ‌هایی نیازی به پیش بینی‌های قبلی و تهیه نقشه‌های گسترده و دراز مدت نداشته است. جنگ‌های اسلام در عصر پیغمبر صلی‌الله‌ علیه ‌و آله نیز در محدوده‌ای معین و در مدتی کوتاه رخ می‌داد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 33   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اسلام در ایران

دانلودمقاله پیامبر در نهج البلاغه

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله پیامبر در نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

بیشتر مطالب که در نهج البلاغه آمده است در دوران ریاست مداری آن حضرت صادر شده است. نه تنها سخنان و مطالب آن حضرت در دوران خانه نشینی و تحت نظر بودن (25 سال) ثبت نشده و از آن ها در نهج البلاغه اثری نیست بلکه مطالبی را هم که با موافقت خلفا بیان می داشت، ثبت، و ضبط نشده بلکه تمام مطالب آن حضرت هم در دوران ریاستش جمع آوری نشده است. به همین جهت قرن ها گذشت ، روزگار سپری شد پدران درگذشتند و پسران را به جای خود قرار دادند.تا زمان بعثت رسول خدا رسید. و خدا آن حضرت را به جای وفای به عهد و تکمیل نبوت خود که با پیامبران عهد بسته بود و توصیفش را بر آن بیان کرده بود و از هر لحاظ شایسته بود انتخاب کرد. در آن روز ملت های روی زمین با هم مخالف و دارای هوس های متفاوت و عقاید متعددی بودند: دسته ای خدا را با خلق و خو شبیه می دانستند و دسته ای دیگر عقیده ای به خدا نداشته اند و دسته ی سوم دیگری را عبادت می کردند. در چنین شرایطی خدا مردم را به وسیله ی محمد (ص) از راه نادرست نجات داد و به وسیله ی شخصیت آن حضرت ملت را از نادانی رها کرد.
(نهج البلاغه) اندیشه امام على علیه السلام
این مجموعه نفیس و زیبا به نام‏«نهج البلاغه‏»که اکنون در دست ماست و روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه‏هاى نوتر و روشنتر مرتبا به ارزش آن افزوده است، منتخبى از«خطابه‏ها»و«دعاها»و«وصایا»و«نامه‏ها»و«جمله‏هاى کوتاه‏»مولاى متقیان على علیه السلام است که به وسیله سید شریف بزرگوار«رضى‏»(رضوان الله علیه)در حدود هزار سال پیش گردآورى شده است.
آنچه تردید ناپذیر است این است که على علیه السلام چون مرد سخن بوده است،خطابه‏هاى فراوان انشاء کرده،و همچنین به تناسبهاى مختلف جمله‏هاى حکیمانه کوتاه فراوان از او شنیده شده است، همچنانکه نامه‏هاى فراوان مخصوصا در زمان خلافت نوشته است،و مردم مسلمان علاقه و نایت‏خاصى به حفظ و ضبط آنها داشته‏اند.
مسعودى که تقریبا صد سال پیش از سید رضى مى‏زیسته است(اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجرى)در جلد دوم مروج الذهب تحت عنوان‏«فى ذکر لمع من کلامه و اخباره و زهده‏»مى‏گوید:«آنچه مردم از خطابه‏هاى على در مقامات مختلف حفظ کرده‏اند (1) بالغ بر چهار صد و هشتاد و اندى مى‏شود. على علیه السلام آن خطابه‏ها را بالبدیهه و بدون یادداشت و پیشنویس انشاء مى‏کرد،و مردم،هم الفاظ آن را مى‏گرفتند و هم عملا از آن بهره‏مند مى‏شدند.»
گواهى دانشمند خبیر و متتبعى مانند مسعودى مى‏رساند که خطابه‏هاى على چقدر فراوان بوده است.در نهج البلاغه تنها239 قسمت‏به نام خطبه نقل شده است،در صورتى که مسعودى چهار صد و هشتاد و اندى آمار مى‏دهد و بعلاوه اهتمام و شیفتگى طبقات مختلف را بر حفظ و ضبط سخنان مولى مى‏رساند.
سید رضى و نهج البلاغه
سید رضى شخصا شیفته سخنان على علیه السلام بوده است.او مردى ادیب و شاعر و سخن‏شناس بود. ثعالبى که معاصر وى بوده درباره‏اش گفته است:
«او امروز شگفت‏ترین مردم عصر و شریفترین سادات عراق است و گذشته از اصالت نسب و حسب،به ادب روشن و فضل کامل آراسته شده است...او از همه شعراى آل ابیطالب برتر است‏با اینکه آل ابیطالب شاعر برجسته فراوان دارند.اگر بگویم در همه قریش شاعرى به این پایه نرسیده است،دور از صواب نگفته‏ام.» (2)
سید رضى به خاطر همین شیفتگى که به ادب عموما و به کلمات على علیه السلام خصوصا داشته است، بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولى مى‏نگریسته است،و به همین جهت در انتخاب آنها این خصوصیت را در نظر گرفته است،یعنى آن قسمتها بیشتر نظرش را جلب مى‏کرده است که از جنبه بلاغت‏برجستگى خاص داشته است،و از این رو نام مجموعه منتخب خویش را«نهج البلاغه‏»نهاده است،و به همین جهت نیز اهمیتى به ذکر مآخذ و مدارک نداده است،فقط در موارد معدودى به تناسب خاصى نام کتابى را مى‏برد که آن خطبه یا نامه در آنجا آمده است.
در یک مجموعه تاریخى و یا حدیثى،در درجه اول باید سند و مدرک مشخص باشد و گرنه اعتبار ندارد، ولى ارزش یک اثر ادبى در لطف و زیبایى و حلاوت و شیوایى آن است.در عین حال نمى‏توان گفت که سید رضى از ارزش تاریخى و سایر ارزشهاى این اثر شریف غافل و تنها متوجه ارزش ادبى آن بوده است.
خوشبختانه در عهدها و عصرهاى متاخرتر افراد دیگرى در پى گردآورى اسناد و مدارک نهج البلاغه بر آمده‏اند و شاید از همه مشروحتر و جامعتر کتابى است‏به نام‏«نهج السعادة فى مستدرک نهج البلاغه‏»که در حال حاضر به وسیله یکى از فضلاى متتبع و ارزشمند شیعه عراق به نام محمد باقر محمودى در حال تکوین است.در این کتاب ذى قیمت مجموعه سخنان على علیه السلام اعم از خطب، اوامر،کتب و رسائل،وصایا،ادعیه،کلمات قصار جمع آورى شده است.این کتاب شامل نهج البلاغه فعلى و قسمتهاى علاوه‏اى است که سید رضى آنها را انتخاب نکرده و یا در اختیارش نبوده است،و ظاهرا جز قسمتى از کلمات قصار،مدارک و مآخذ همه به دست آمده است.تاکنون چهار جلد از این کتاب چاپ و منتشر شده است.
این نکته نیز ناگفته نماند که کار گردآورى مجموعه‏اى از سخنان على علیه السلام منحصر به سید رضى نبوده است،افراد دیگرى نیز کتابهاى با نامهاى مختلف در این زمینه تالیف کرده‏اند.معروفترین آنها غرر و درر آمدى است که محقق جمال الدین خوانسارى آن را به فارسى شرح کرده است و اخیرا به همت فاضل متتبع عالیقدر آقاى میر جلال الدین محدث ارموى،از طرف دانشگاه تهران چاپ شده است.على الجندى رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمه‏اى که بر کتاب على بن ابیطالب، شعره و حکمه نوشته است،چند کتاب و نسخه از این مجموعه‏ها نام مى‏برد که برخى از آنها به صورت خطى مانده است و هنوز چاپ نشده است،از این قرار:
1.دستور معالم الحکم،از قضاعى صاحب الخطط.
2.نثر اللئالى.این کتاب به وسیله یک مستشرق روسى در یک جلد ضخیم ترجمه و منتشر شده است.3. حکم سیدنا على علیه السلام،نسخه خطى در دار الکتب المصریة.
دو امتیاز
کلمات امیر المؤمنین علیه السلام از قدیمترین ایام با دو امتیاز همراه بوده است و با این دو امتیاز شناخته مى‏شده است:یکى فصاحت و بلاغت،و دیگر چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بعدى بودن.هر یک از این دو امتیاز به تنهایى کافى است که به کلمات على علیه السلام ارزش فراوان بدهد ولى توام شدن ایندو با یکدیگر،یعنى اینکه سخنى در مسیرها و میدانهاى مختلف و احیانا متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت‏خود را در همه آنها حفظ کرده باشد،سخن على علیه السلام را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت‏سخن على در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است و در باره‏اش گفته‏اند:«فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق‏».
زیبایى
این امتیاز نهج البلاغه براى فردى که سخن‏شناس باشد و زیبایى سخن را درک کند،نیاز به توضیح و توصیف ندارد.اساس زیبایى درک کردنى است نه وصف کردنى.نهج البلاغه پس از نزدیک چهارده قرن براى شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گیرندگى و جذابیت را دارد که براى مردم آن روز داشته است.ما نمى‏خواهیم در مقام اثبات این مطلب بر آییم،به تناسب بحث،گفتگویى در باره تاثیر و نفوذ سخن على در دلها و در بر انگیختن اعجابها-که از زمان خود آن حضرت تا امروز با اینهمه تحولات و تغییراتى که در فکرها و ذوقها پیدا شده،ادامه دارد-انجام مى‏دهیم و از زمان خود آن حضرت آغاز مى‏کنیم.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  38  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله پیامبر در نهج البلاغه