
مدیریت بر قلبها نه بدنها؛
«أنا امام القلوب و أنت امام الجسوم». الصواعق المحرقه؛ ابن حجر عسقلانی 204
برای دانلود کل پاورپوینت از لینک زیر استفاده کنید:
دانلود پاورپوینت اصلاح رابطه خود و خدا در سیره مدیریتی - 6 اسلاید
مدیریت بر قلبها نه بدنها؛
«أنا امام القلوب و أنت امام الجسوم». الصواعق المحرقه؛ ابن حجر عسقلانی 204
برای دانلود کل پاورپوینت از لینک زیر استفاده کنید:
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 16
رابطه انسان با خدا
«عرصه عاشورا برای مجاهدان عرصهای برای نزدیکی و ایمان به خدا و شناخت او و عشق ورزیدن به خدا و شوق و تلاش و امید به دیدار او است.
در این شب مبارک قصد دارم در مورد شناخت خدا سخن بگویم که در طول تاریخ نمادهای بزرگی داشته و از بزرگترین این نمادها، حادثه کربلا بود.
در شبهای گذشته در مورد انسان و کرامت و مسئولیت و مقام او سخن گفتم ولی امشب در مورد رابطه انسان با خدا و ایمان به او سخن بگویم.
قبل از هر چیز باید بگویم که هر انسان باید بداند و ایمان داشته باشد که خداوند قادر و توانا و مدیر این دنیا را به وجود آورده و بر همه چیز آن سیطره کامل داشته و خداوندگار واقعی است. این نوع از شناخت در حقیقت نیاز به تلاش ندارد چرا که به فطرت و طبیعت انسان باز میگردد. از ابتدای زمان خلقت انسان چیزی به نام ایمان به خدا و عظمت خدا و توحید وجود نداشته و این مشکلی جدید است.
در کتابهای الهی و آسمانی میبینیم که ابلیس به عنوان اولین کسی که از دایره ایمان خارج شد، وجود خدا را تکذیب نکرد و تنها دچار تکبر و حسادت شد. هنگامی که ابلیس به خدا در مورد سجده بر انسان اعتراض کرد، به مقام خداوند اعتراف کرده و گفت تو مرا از آتش آفریدی و انسان را از خاک. بنا بر این در ابتدا مشکل، انکار خداوند نبود. حتی پس از اتفاقات میان ابلیس و آدم و سپس هبوط آدم به زمین، مشکلات انسان از انکار به خدا سرچشمه نمیگرفت. فرق میان انسانها در صداقت و میزان اخلاص نسبت به خدا بود. سپس شاهد بودیم که فرزند آدم برادرش را کشت که این نیز از تکذیب خداوند سرچشمه نمیگرفت بلکه ناشی از حسد بود.
مرحله دوم در ایمان، شناخت صحیح خداوند است. مردم با توجه به فطرت خود به خوبی میدانند که خداوندی وجود دارد که امور این زندگی را اداره میکند ولی در اینجا اشتباهی معرفتی مرتکب میشوند و خداوند واقعی را نمیشناسد. در طول تاریخ این مشکل وجود داشته و هنوز نیز ادامه دارد. برخی از انسانها در تاریخ و حتی در شرایط کنونی (مثلا در آفریقا و آمریکای جنوبی) خورشید را عبادت میکردند که این امر ناشی از آن بود که خورشید را بزرگ و قوی و نیرومند و پرنور میدانستند و آن را عبادت میکردند یا برخی دیگر ماه و ستارهها را عبادت میکردند یا حتی برخی حیوانات را پرستش میکنند و مثلا در برابر تمساح احساس ضعف میکنند و سپس به عبادت آن روی میآوردند. برخی دیگر از انسانها بتها و سنگها را میپرسند و عدهای نیز انسانهای دیگر را مثل نمرود و فرعون میپرستند.
این گونه از پرستشها و گم کردن خدای اصلی در طول تاریخ وجود داشته و هنوز نیز ادامه دارد. طبیعی است که دلایلی برای این امر وجود دارد که از جمله آنها میتواند جهل و نادانی و فریب شیطان و اهداف سیاسی و مالی و هوس شخصی پادشاهان یا حتی روحانیون را نام برد.
کسانی وجود داشتند که مردم را دعوت به پرستش بتها میکردند و از این امر سود میبردند یا پادشاهانی که مردم را وادار به پرستش خود میکردند. برخی از امور تحلیل متفاوتی دارد، مثل پرستش سنگ و بت بطوریکه این عده از ابتدا به خدا ایمان داشتند ولی میگفتند که خدا دیده نمیشود و ما این بتها را آفریده و به نمایندگی از خدا یا به جای خدا آنها را عبادت میکنیم.
اینجا باید به یک اشتباه رایج در مورد بتها اشاره کنم. امروز بسیاری از مسلمانان وجود دارند که مثلا مرقد پیامبر اکرم (ص) و ائمه را زیارت میکنند و عدهای نیز این امر را بتپرستی میدانند. طیبعی است که این امر اشتباه است، زیرا در اسلام تضمینهای عقیدتی و تربیتی و ایمانی وجود دارد و این عده مشغول زیارت این مراقد هستند در حالیکه برای صاحبان آن مقام خداوندی قائل نیستند. آیا کعبه جز مجموعهای از سنگ است؟ میبینیم که این کعبه از 1400 سال قبل برای مسلمانان تبدیل به بت نشده است و مسلمانان در تمامی این سالها به سوی آن سجده کرده و تبدیل به بت نیز نشده است. همین امر در مورد مراقد پیامبران و ائمه نیز وجود دارد.
اگر به زیارتنامهها بازگردیم میبینیم که در این زیارتنامهها تضمینهای فکری و عقیدتی و معرفتی وجود دارد. مثلا امام خمینی میگوید اگر شما میخواهید وارد مرقد پاک و مطهری بشوید ثواب دارد که در هنگام ورود ذکر بگویید و این تاکیدات در ابتدای زیارت برای دفع شیطان و کنار زدن اوهام از قلب و فکر این انسان است که مبادا از طرف شیطان فریب بخورد که این مقامی که مشغول زیارت آن است، خداست.
در این روزها نیز هنگامی که میگوییم «اشهد انک قد اقمت الصلوة» به این مفهوم نیست که به خداوندی او شهادت میدهیم بلکه شهادت میدهیم که امام حسین (ع) در راه خدا بوده و به او ایمان داشته است.
بنا بر این مقایسه در این زمینه صد در صد اشتباه است و رواج اینگونه امور باعث میشود انسانها از آنچه واقعا به آن نیاز دارند غافل شوند.
نیاز اصلی انسان شناخت اصلی خدا و حرکت به سمت او و خودداری از پرستش خداوندهای دروغین است.
انبیاء از ابتدا تلاش داشتند خداوند حقیقی را به مردم معرفی کرده و مردم را به سمت او هدایت کنند. به همین دلیل میبینیم که در دعاهای انبیاء و کتابهای آسمانی آنها سخنان مفصلی در مورد خداوند و صفات او وجود دارد. مهمتر اینکه در مورد خداوندی رحیم و بخشنده و قدرتمند سخن گفته میشود و به ما یاد میدهد که خداوند موجودی است که شبیه ندارد. به همین دلیل وقتی به خدا فکر میکنیم باید بدانیم که هر فکر یا توهمی در ذهن ما ارتباط به خدا ندارد زیرا هیچ چیزی شبیه به خدا نیست.
در قرآن کریم آمده است که ما انسانها قادر به درک خدا نیستیم، ولی در هر حال اندازهای از شناخت هست که ما انسانها از طریق قلب و فکر خود قادر به درک آن هستیم. بسیاری از حقیقتها در این جهان وجود دارد که از حد و مرز عقل و درک ما خارج است ولی با این حال سطحی از علم و شناخت وجود دارد که برای انسان قابل دسترسی است. به همین دلیل بر تقدس و یکتایی خدا تاکید شده است.
در هر حال هنگامی که پیامبران به نزد ما آمدند گفتند که یکی از نشانههای خداوند واقعی بینیازی اوست زیرا کسی که در هر چیزی به دیگری نیاز دارد، امکان ندارد خداوند باشد بلکه فقیر و محتاج است. از ویژگیهای خداوند واقعی این است که کاملا بیهمتا و بینیاز باشد.
خب در اینجا این سوال از انبیاء مطرح میشود که خداوند واقعی کیست و صفات او چیست و ما چقدر میتوانیم از او آگاهی داشته باشیم؟
خداوند سبحان در قرآن میگوید که از طریق نشانهها و آفریدههای او و همچنین از طریق انسان، خدا را بشناسیم. انسان با همه بدن و عقل و روح و مایملکش نمونهای از معجزات و نشانههای خداوند است.
از ما دعوت به عمل آمد تا خدا را بشناسیم و از جمله نشانههای خدا که ممکن است ما را به شناخت بیشتر نایل کند، تأمل و تعقل بیشتر است. در لحظهای از لحظات تأمل اگر به این شناخت برسیم که آنکه این جهان را از هیچ به وجود آورده و هدایت کرده و به بهترین شکل تزئین کرده و آن را حفظ میکند، چقدر عظیم و دانا و قدرتمند است. در این تأمل و تعقل انسان میتواند به بسیاری از صفات خدا آگاهی یابد.
ممکن است گفته شود که دیگر پیامبران وجود ندارند که معجزهای نشان داده تا مردم ایمان بیاورند. خداوند میفرماید اگر چشمان خود را باز کنید بسیاری از معجزات خدا را در هر ثانیه میبینید ولی چون ما به آن عادت کردهایم بسیار عادی به آن نگاه میکنیم. بسیاری از امور وجود دارند که در برابر چشمان ما رخ میدهند و هر کدام معجزه هستند.
خداوند گفته که انسان را از خاک آفریده است ولی آنچه ما شاهد هستیم این است که انسان از «آبی جهنده» به وجود میآید. حضرت آدم از خاک آفریده شد ولی باقی انسانها اینگونه نبودند و این یک معجزه الهی است. چه کسی قادر است انسان را با تمام امکانات او از آبی جهنده بیافریند.
بنا بر این این معجزه الهی همیشه در برابر ما قرار دارد. از جمله شواهدی که در قرآن بارها ذکر شده موضوع زمین خشک و سخت است که خداوند بر آن باران را نازل کرده و سپس این زمین سبز و بارور میشود. از دیگر معجزات خداوند، حفظ این آفرینش و نظام و بقا و ادامه آن است که در هر لحظه منوط به اراده و خواست خداست. اگر واقعا تدبیر و تعقل کنیم بسیاری از معجزات خدا را در این جهان میبینیم که میتواند در شناخت بیشتر خدا به ما کمک کند.
از دیگر اموری که باید در شناخت به آن تکیه کنیم این است که بدانیم و ایمان داشته باشیم که علم و دانش خداوند حد و مرزی نداشته و چیزی از خدا پنهان نیست. این تفکر چه احساسی را در ما ایجاد میکند؟ اینکه انسان مسئول است و خداوند بر اعمال و رفتار او شاهد است و چیزی از او پنهان نیست.
دیگر اینکه بدانیم رحمت و بخشندگی خدا حد و مرزی ندارد. این اعتقاد در ما امید ایجاد کرده و راههای رهایی را باز میکند به گونهای که به رحمت خدا تکیه میکنیم نه عدل او که امور را برای انسان سخت میکند، حتی در برخی احادیث آمده که ابلیس نیز به رحمت خدا طمع دارد.
نکته دیگر اینکه بدانیم خشم خدا مانند خشم انسان نیست. اگر خدا بخواهد انتقام بگیرد موضوع فرق دارد و به همین دلیل هنگامی که خداوند آتش جهنم را برای انتقام خود میآفریند چیزی جلودار او نیست. چیزی در این دنیا وجود ندارد که با ذرهای از عذاب جهنم قابل قیاس باشد. اعتقاد و ایمان به خشم و انتقام خدا باعث ایجاد حالت فروتنی در انسان میشود.
ما همچنین باید باور داشته باشیم که نعمتهای خدا حد و مرز ندارد و این باعث میشود که همیشه به خدا و کرامت او حسن ظن داشته باشیم و از او تشکر کنیم و به او عشق بورزیم.
دیگر اینکه بدانیم عظمت و جبروت خدا انتهایی ندارد و بدین ترتیب کرنش کرده و در مقابل اراده خدا تسلیم هستیم.
باید به خوبی بدانیم قدرت و مشیت خدا مرز ندارد چرا که مطلق و بدون مرز است. این همان موضوع اساسی است که میخواهم در مورد آن اندکی سخن بگویم.
برادران و خواهران؛
برخی اعتقاد دارند که خداوند هنگامی که این جهان را آفرید، بر اساس مجموعهای از قوانین آفرید که به اراده و خواست خدا کار میکنند. خدا بعد از اینکه جهان را آفرید همه چیز را رها کرد و دیگر هیچ قدرتی برای دخالت در امور و ایجاد تغییر در آنچه آفریده ندارد. خداوند این باور را به یهود نسبت میدهد که گفتند دست خدا از این جهان کوتاه است.
برخی دیگر وجود دارند که معتقدند خدا از ایجاد تغییرات عاجز نیست؛ بلکه باور دارند خدا بعد از آفرینش خود را به عدم دخالت ملزم کرده و همه چیز را در این جهان تا روز قیامت به قوانین طبیعی حاکم بر آن آفریده است.
گروه اول که فکر میکنند خدا قادر به دخالت نیست و گروه دوم میگویند که خدا خود را ملزم به عدم دخالت کرده است. هر دو این باورها خطرناک است.
در مقابل بر اساس گفته قرآن کریم و باورهای ما، خداوند قدرتی مطلق داشته و هیچ چیز مانع او نیست و او نیز خود را ملزم به چیزی نکرده و در همه چیز دخالت میکند و در طول تاریخ نیز این کار را کرده است.
قرآن کریم نیز میگوید این جهان اگر تدبیر و لطف خدا نبود، لحظهای قادر به ادامه حرکت نبود. بنا بر این آفرینش بدون اراده خدا از بین میرود. بسیاری از شواهد نیز بیانگر همین امر است و میگوید که هر آنچه در این جهان رخ میدهد با علم و مشیت و اراده و قدرت خداوند متعال است. اگر چنین باوری داشته باشیم موضوع فرق میکند. اگر فرض کنیم که خدا خود را ملزم به عدم دخالت کرده است، بسیاری از امور وجود دارد که قابل تفسیر نیست. مثلا معجزه چطور تفسیر میشود؟ معجزه چیزی است که توسط پیامبران رخ میدهد و برخلاف جریان طبیعی جهان است.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
مقدمه:
درد امروز بشر فقط مولود فقر صنعت و تکنولوژی نیست بلکه بیشتر نتیجه کمبود معنویت و اخلاق و فرهنگ است. انسانی که سالهاست بر کره ماه قدم نهاده هنوز یک بار در قلب مهتابی و کرانه باورهای فطری خویش خیمه نزده است. انسان روزگار ما با ابزارهای پیشرفته و پیچیده اوج کهکشان ها و اقیانوس ها را رصد میکند ولی در میان امواج متراکم ظلمت برخاسته از کردار و رفتار ظالمانه خویشتن خویش را گم کرده است. بشر هر روز کف دریاها و دل آسمان ها را با ابزارهای قوی می بیند و درمینوردد اما برای یک ساعت به عمق روح پهناور خویش نپرداخته و از خویش بیگانه شده است. نیاز انسان فقط خوراک و پوشاک و تفریح و مسائل مادی نیست، عطش این روح ناآرام و ماجراجو در تشنگی آب و جستجوی غذا و گشت و گذار زمین و آسمان خلاصه نمیشود. آدمی زاد قرن حاضر «حیات طیبه» را با رفاه و «توسعه اقتصادی و صنعتی» اشتباه گرفته و در پی اقتصاد و لذت و رفاه بدون توجه به فرهنگ و عقیده و اخلاق، دویدن در پی سراب را تکرار میکند ولی هر چه بیشتر می دود دورتر، خسته تر و مأیوس تر و ناکام تر می گردد. در این ظلمت آباد که مدعیان هدایت انسان، وی را در میان گرد و غبار کویر جهل و نفاق و فقر و بیداد، سرگردان کرده اند، تشخیص آب از سراب و راه از بیراهه بسیار دشوار است. در این «حیرت آباد اندیشه ها» نسل جوان چگونه راه را پیدا کند و صراط سعادت را از جاده های منتهی به سوی پرتگاه و گردنههای دزدادن فضیلت، باز شناسد؟ معرفت درست و نادرست را با کدام میزان بسنجد و اخلاق و ادب را در کدام مکتب بیاموزد؟ بدون شک بسیاری از مذاهب و فلسفه ها و برنامه ها و سیاست های فرهنگی، اجتماعی با پوشش واژه های «بین المللی» و «آزادی» و «حقوق بشر» و «دموکراسی» شکارگاه شیطان است و دامگاه طاغوت و کویر خشک و خشن و تاریک زندگی جوانان. اندیشمندان فرزانه بسان خورشیدی فروزان گستره هستی را روشنی می بخشند و از دریای بصیرت خویش جرعه های معرفت در کام دانش پژوهان می ریزند.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 17
خدا یعنی چه؟
این پرسش از دیر زمان در محافل دینی وفلسفی مورد توجه بوده است وهر گروه ونحله ای تعریف خاصی رابه عنوان پاسخ مطرح کرده اند .بعضی گفته اند: خدا پدر آسمانی است، برخی خدا را نیروی طبیعت دانسته اند گروهی او را نور نامیده اند، کلیسا علت العلل جهان اسم گذاری کرده، برخی خدا را در میان علل موجود جست وجوکرده اند، بعضی او را زاده اندیشه سرمایه داران و تریاک مخدر بشر معرفی کرده اند، جمعی رنگ بشری به وی داده اند و گروهی نیز او را مولود جهل وترس بشر تلقی کرده اند .
هرکسی از ظن خود شد یار من وزدرون من نجست اسرار من
جمعی از فیلسوفان غربی می گویند جواب این پرسش ا زعهده ما بیرون است، زیرا آن چه که ما می توانیم بفهمیم به وسیله حواس است وقلمرو حس نیز طبیعت است، ما نمی توانیم ماوراء طبیعت را درک کنیم .از این رو نفیاًو ثباتاً در باره خدا صحبت نمی کنیم.
این فیلسوفان منکر خدا نیستند معتقدند ابزار مناسب برای معرفت در دسترس بشر نیست وتنها باید به صورت قلبی ایمان به خدا داشت چرا که عقل وسایر ابزارهای شناخت بشری تنها در قلمرو طبیعت کارسازندو تا مرز ماورای طبیعت می توانند بروند واز آن جا به بعد، بال وپرقدرت بشری می سوزد. بعضی متکلمان مثل اشاعره تفکر واندیشیدن را درباره خدا ممنوع کرده اند و دربرابر پرسش های دیگران جوابی شعارگونه داده اند وگفته اند: (الکیفیه مجهولة والسؤال بدعة) با این جمله هر گونه چالش وپرسش را تحریم کرده وباتکفیر روشن فکران مذهبی، مساله توحید را از پویایی وتکامل باز داشتند. تنها شیعیان بودند که در پرتو رهنمود معصومان (علیهم السلام ) که در رأس آن علی (علیه السلام) قرار داشت، در ابعاد توحید به بحث وتحلیل پرداختند وتوانستند با ملحدان زمان به مناظره واحتجاج بپردازند.
گروه معتزله که درتفکرات عقلانی خود به تشیع نزدیک تر بودند ،با موج فرهنگ اشعری گری وحمایت حکومت های عباسی وتوده عوام به انزوا کشیده شد. در نتیجه اندیشه اشاعره محور کلام دینی قرار گرفت وبدین سان روحیه تعبد در اصول دین وعمل به ظواهر کتاب وسنت وتوقیفی بودن اسما وصفات الهی بر تفکرات عقلانی پیروز گردید . غافل از این که الله را معنا کردن به ذاتی که د ربردارنده تمام صفات کمال ومنزه از تمام عیوب وکاستی ها است ،کفایت نمی کند، مضافا این که این صرف ادعا است، دلیلی که چنین موجودی را ثابت کند، اقامه نشده است ونیز این که او چگونه وجود ی است که می تواند تمام صفات کمال را در خود متمرکز کند؟ آیااین صفات عین ذات است ویا خارج از ذات ؟ قدیم است یا حادث ؟ وده ها پرسش دیگر.
خدا در نگاه نهج البلاغه:
چگونه می توانیم صفات ذات را توضیح داده وشبهات ذهنی آن را بر طرف سازیم . نهج البلاغه بهترین توصیف را از ذات وصفات حق تعالی ارائه داده که پیش از آن وبعد از آن کسی بدین سبک تعریف نکرده است. در خطبه اول نهج البلاغه بلکه در جای جای این کتاب مقدس خدای تبارک وتعالی وصفاتش به وجودی بی حد وغیر متناهی توصیف شده است، تا آن جا که گویندگان نمی توانند او را بستایند . حضرت باری تعالی در نهج البلاغه به عنوان هستی مطلق توصیف شده که ماهیت ندارد. خدا حقیقتی نیست که موجود باشد ، بلکه وجودی است بی نهایت وحقیقتی است لایتناهی . در قلمرو زمان ومکان نمی گنجد ، همه هستی ها از او است واو عین هستی است، همه موجودات محتاج اویند واو غنی بالذات است.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 17
خدا یعنی چه؟
این پرسش از دیر زمان در محافل دینی وفلسفی مورد توجه بوده است وهر گروه ونحله ای تعریف خاصی رابه عنوان پاسخ مطرح کرده اند .بعضی گفته اند: خدا پدر آسمانی است، برخی خدا را نیروی طبیعت دانسته اند گروهی او را نور نامیده اند، کلیسا علت العلل جهان اسم گذاری کرده، برخی خدا را در میان علل موجود جست وجوکرده اند، بعضی او را زاده اندیشه سرمایه داران و تریاک مخدر بشر معرفی کرده اند، جمعی رنگ بشری به وی داده اند و گروهی نیز او را مولود جهل وترس بشر تلقی کرده اند .
هرکسی از ظن خود شد یار من وزدرون من نجست اسرار من
جمعی از فیلسوفان غربی می گویند جواب این پرسش ا زعهده ما بیرون است، زیرا آن چه که ما می توانیم بفهمیم به وسیله حواس است وقلمرو حس نیز طبیعت است، ما نمی توانیم ماوراء طبیعت را درک کنیم .از این رو نفیاًو ثباتاً در باره خدا صحبت نمی کنیم.
این فیلسوفان منکر خدا نیستند معتقدند ابزار مناسب برای معرفت در دسترس بشر نیست وتنها باید به صورت قلبی ایمان به خدا داشت چرا که عقل وسایر ابزارهای شناخت بشری تنها در قلمرو طبیعت کارسازندو تا مرز ماورای طبیعت می توانند بروند واز آن جا به بعد، بال وپرقدرت بشری می سوزد. بعضی متکلمان مثل اشاعره تفکر واندیشیدن را درباره خدا ممنوع کرده اند و دربرابر پرسش های دیگران جوابی شعارگونه داده اند وگفته اند: (الکیفیه مجهولة والسؤال بدعة) با این جمله هر گونه چالش وپرسش را تحریم کرده وباتکفیر روشن فکران مذهبی، مساله توحید را از پویایی وتکامل باز داشتند. تنها شیعیان بودند که در پرتو رهنمود معصومان (علیهم السلام ) که در رأس آن علی (علیه السلام) قرار داشت، در ابعاد توحید به بحث وتحلیل پرداختند وتوانستند با ملحدان زمان به مناظره واحتجاج بپردازند.
گروه معتزله که درتفکرات عقلانی خود به تشیع نزدیک تر بودند ،با موج فرهنگ اشعری گری وحمایت حکومت های عباسی وتوده عوام به انزوا کشیده شد. در نتیجه اندیشه اشاعره محور کلام دینی قرار گرفت وبدین سان روحیه تعبد در اصول دین وعمل به ظواهر کتاب وسنت وتوقیفی بودن اسما وصفات الهی بر تفکرات عقلانی پیروز گردید . غافل از این که الله را معنا کردن به ذاتی که د ربردارنده تمام صفات کمال ومنزه از تمام عیوب وکاستی ها است ،کفایت نمی کند، مضافا این که این صرف ادعا است، دلیلی که چنین موجودی را ثابت کند، اقامه نشده است ونیز این که او چگونه وجود ی است که می تواند تمام صفات کمال را در خود متمرکز کند؟ آیااین صفات عین ذات است ویا خارج از ذات ؟ قدیم است یا حادث ؟ وده ها پرسش دیگر.
خدا در نگاه نهج البلاغه:
چگونه می توانیم صفات ذات را توضیح داده وشبهات ذهنی آن را بر طرف سازیم . نهج البلاغه بهترین توصیف را از ذات وصفات حق تعالی ارائه داده که پیش از آن وبعد از آن کسی بدین سبک تعریف نکرده است. در خطبه اول نهج البلاغه بلکه در جای جای این کتاب مقدس خدای تبارک وتعالی وصفاتش به وجودی بی حد وغیر متناهی توصیف شده است، تا آن جا که گویندگان نمی توانند او را بستایند . حضرت باری تعالی در نهج البلاغه به عنوان هستی مطلق توصیف شده که ماهیت ندارد. خدا حقیقتی نیست که موجود باشد ، بلکه وجودی است بی نهایت وحقیقتی است لایتناهی . در قلمرو زمان ومکان نمی گنجد ، همه هستی ها از او است واو عین هستی است، همه موجودات محتاج اویند واو غنی بالذات است.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید