دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:21
فهرست: ندارد
امامت مهمترین اصل اعتقادی مذهب تشیع است. امامت در لغت به معنای دوستی، یاری دادن، به دست گرفتن کاری، فرماندهی داشتن و . . . است و در اصطلاح، یک منصب الهی و خدادادی است که شامل همه فضیلتهای انسانی است.
مطابق این تعریف، امامان از سوی خداوند و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعیین میشوند، دارای همان فضایل و امتیازات پیامبر (بجز مقام نبوت) هستند، و کار آنان منحصر به حکومت دینی نیست.
اما دانشمندان اهل سنت امامت را این گونه تعریف میکنند:
«الامامه رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا، خلافة عن النبی؛ (امامت یعنی ریاست و سرپرستی عمومی در امور دین و دنیا در مقام جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم)
مطابق این تعریف، امامت یک مسئولیت ظاهری در حد ریاست حکومت است؛ اما حکومتی که شکل دینی دارد و عنوان جانشینی پیامبر (در امر حکومت) را به خود گرفته است. طبیعتاً چنین امامی میتواند از سوی مردم برگزیده شود!
به عبادت دیگر علمای اهل سنت، امامان را تنها به معنای جانشینان پیامبر در بر پا داشتن احکام شرع و پاسداری از حوزه دین دانسته اند.
اما شیعیان معتقدند مقام امامت در امتداد مقام نبوت است و ولایت امام همان ولایت نبوی و ولایت الهی است که ناگسستنی است. بنا به اعتقاد شیعیان، امامت فقط یک حکم شرعی فرعی نیست.
متصدیان امر امامت، دوازده نفر از نسل پیامبر اکرم هستند:
به اعتقاد شیعیان، امامانی که جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردماند، از گناه و خطا مبرا هستند و در تمامی فضایل و کمالات علمی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و . . . سر آمد همگانند .
شناخت شناسى امامت
امامت در لغت به معناى پیشوایى و رهبرى است و هر کسى که متصدى رهبرى گروهى شود ((امام)) نامیده مى شود خواه در راه حق باشد یا در راه باطل. چنانکه در قرآن کریم, واژه ((ائمه الکفر)) درباره سران کفار بکار رفته است, و کسى که نماز گزاران به او اقتدا مى کنند ((امام جماعت)) نامیده مى شود.
اما در اصطلاح علم کلام, امامت عبارت است از: ((ریاست همگانى و فراگیر بر جامعه اسلامى در همه امور دینى و دنیوى)). و ذکر کلمه ((دنیوى)) براى تاکید بر وسعت قلمرو امامت است, و گرنه تدبیر امور دنیوى جامعه اسلامى, جزیى از دین اسلام است .
از دیدگاه شیعه, چنین ریاستى هنگامى مشروع خواهد بود که از طرف خداى متعال باشد, و کسى که اصالهً (و نه به عنوان نیابت) داراى چنین مقامى باشد معصوم از خطا در بیان احکام و معارف اسلامى و یز مصون از گناهان خواهد بود. و در واقع, امام معصوم همه منصب هاى پیامبر اکرم (ص) بجز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبیین
حقایق و قوانین و معارف اسلام, حجت است و هم فرمانهاى وى در امور مختلف حکومتى, واجب الاطاعه مى باشد.
بدین ترتیب, اختلاف شیعه و سنى در موضوع امامت, در سه مساله ظاهر مى شود:نخست آنکه امام باید از طرف خداى متعال, نصب شود. دوم آنکه باید داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.
سوم آنکه باید معصوم از گناه باشد.
البته معصوم بودن, مساوى با امامت نیست زیرا باعتقاد شیعه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم معصوم بودند هر چند مقام امامت را نداشتند, چنانکه حضرت مریم سلام الله علیها نیز داراى مقام عصمت بوده اند و شاید در میان اولیا خدا کسان دیگرى نیز چنین مقامى را داشته اند هر چند ما اطلاعى از آنان نداریم و اساساً شناختن شخص معصوم جز از طریق معرفى الهى, میسر نیست.
اثبات لزوم امامت
ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حکمت الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند
این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً))
این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .
و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق یافته است . زیرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت .
و کیفیت آن , چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟ )) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب , ولایت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند .
سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله , خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت : (( بخ بخ لک یا على , اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنة))
و در این روز بود که این آیه شریفه , نازل شد : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً )) و پیامبر اکرم ( ص ) تکبیر گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دین الله ولایة على بعدى ))
و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموینى ) نیز نقل کرده اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسیدند که آیا این ولایت , مخصوص على است؟ حضرت فرمود :
مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است . پرسیدند : اوصیائ شما چه کسانى هستند؟ فرمودند :
(( على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى , ثم ابنى الحسن , ثم النى الحسین , ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد , القرآن معهم و هم مع القرآن , لایفارقونه و لا یفارفهم حتى یردوا على الحوض ))
بر حسب آنچه از روایات متعدد , استفاده مى شود پیامبر اکرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند که امامت امیر موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم , این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن , سرباز زنند . از اینروى , در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا اینکه این آیه شریفه نازل شد :
(( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس )) و ضمن تائکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیامهاى دیگر است و نرساندن آن بمنزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن , مصون خواهد داشت . با نزول این آیه , پیامبر اکرم ( ص ) دریافتند که زمان مناسب , فرا رسیده و تائخیر بیش از این , روا نیست . از این روى , در غدیر خم به انجام این وظیفه , مبادرت ورزیدند .
البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا ( ص ) در طول دوران رسالتشان بارها و به صورتهاى گوناگون , جانشینى امیرموئمنان على ( ع ) را گوشزد کرده بودند و در همان سالهاى آغاز ین بعثت , هنگامى که آیه (( و انذر عشیرتک الاقربین )) نازل شد در حضور همه خویشاوندان فرمودند : نخستین کسى که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین , نخستین کسى که پاسخ مثبت داد على بن ابى طالب ( ع ) بود
و نیز هنگامى که آیه (( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم ))
نازل شد و اطاعت کسانى که بعنوان (( اولواالامر )) بطور مطلق , واجب کرد و اطاعت ایشان را همسنگ اطاعت پیغمبر اکرم ( ص ) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسید :
این (( اولواالامر )) که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کسانى هستند؟ فرمود :
((هم خلفائى یا جابر و ائئمة المسلمین من بعدى . اولهم على بن ائبى طالب , ثم الحسن , ثم الحسین , ثم على بن الحسین , ثم محمد بن على المعروف فى التوارة بالباقر ـ ستدر که یا جابر , فاذا القیته فاقراه منى السلام ـ ثم الصادق جعفر بن محمد , ثم موسى بن جعفر , ثم على بن موسى , ثم محمد بن على , ثم على بن محمد , ثم الحسن بن على , ثم سمیى و کنیى حجة الله فى ارضه و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على ...)) و طبق پیشگویى پیامبر اکرم ( ص ) جابر تا زمان امامت حضرت باقر ( ع ) زنده ماند و سلام رسول خدا ( ص ) را به ایشان ابلاغ کرد .
در حدیث دیگرى از ابوبصیر نقل شده که گفت : درباره آیه اولواالامر از امام صادق ( ع ) سوئال کردم . فرمود :
در شائن على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است . عرض کردم : مردم مى گویند چرا قرآن کریم , على و اهل بیتش ( ع ) را بنام , معرفى نکرده است؟ فرمود :
به ایشان بگوى : آیه نماز که نازل شد اسمى ازسه رکعت و چهار رکعت نبرد , و این رسول خدا ( ص ) بود که آن را براى مردم تفسیر کردآ همچنین آیات زکات و حج و ... این آیه را هم مى بایست پیامبر اکرم ( ص ) براى مردم تفسیر کند و او چنین فرمود : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و نیز فرمود :
((اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتى , فانى سالت الله عزوجل ائن یفرق بینهما حتى یورد هما على الحوض فاعطانى ذلک )) ( یعنى شما را سفارش مى کنم به (( ملازمت )) کتاب خدا و اهل بیتم , همانا از خداى عزوجل درخواست کردم که میان قرآن و اهل بیتم , جدایى نیندازد تا در حوض کوثر ایشان را بر من وارد سازد , و خداى متعال درخواست مرا اجابت کرد .) و نیز فرمود : (( لا تعلموهم فانهم ائعلم منکم . انهم لن یخرجوکمو من باب هدى و لن یدخلوکم فى باب ضلالة))
(( یعنى : در مقام تعلیم ایشان برنیایید که ایشان از شما داناترند . همانا هرگز شما را از باب هدایت , خارج نمى کنند و درباب ضلالت , وارد نمى سازند )
و همچنین بارها ـ و از جمله در آخرین روزهاى حیاتش ـ فرمود :
(( انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتى انهمالن یفترقا حتى یردا على الحوض )) و نیز فرمود : (( ائلا ان مثل ائهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق )) و نیز بارها خطاب به على بن ابى طالب ( ع ) فرمود : (( انت ولى کل موئمن بعدى )) و نیز دهها حدیث دیگرى که مجال اشاره به آنها نیست .
امام وهدایت
ائمه که هدایتبه امرالله میکنند، یعنى با ملکوت موجودات سر و کار داشته، و هر موجودى را از جنبه امرى او نه تنها از جنبه خلقى او، بسوى خدا هدایت میکنند، و به کمال خدا میرسانند.
قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سیطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوى خدا هدایت میکند.
پس امام که مردم را بخدا هدایت میکند، به امر ملکوتى که همیشه با آن موجود و ملازم است هدایت میکند، و این در حقیقت ولایتى استبه حسب باطن در ارواح و قلوب موجودات نظیر ولایتى که هر یک از افراد بشر از راه باطن و قلبش نسبتبه اعمال خود دارد، این است معنى امام.
و اما در آیه شریفه علت موهبت این منصب را اینطور بیان کرده است: «لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»
یکى صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ایستادگى است در تمام امتحانات و ابتلائاتى که بنده در راه عبودیت و وصول بمراد براى او پیش میآید، و دیگر آنکه قبل از آن به مرحله یقین رسیده باشند.
در آیاتى از قرآن مجید، مىبینیم که علامت یقین را کشف حجب ملکوتیه معرفى مىنماید، صاحب یقین کسى است که حقائق موجودات و ملکوت آنان را ادراک کند، و محجوب کسى است که پرده روى قلب او گرفته و او را از مشاهده انوار ملکوتیه باز دارد مانند آیه:
«و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین»
و اینطور ما به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم و براى آنکه از صاحبان یقین بوده باشد.
این آیه مىرساند که نشان دادن ملکوت آسمان و زمین مقدمه افاضه یقین بر قلب ابراهیم بوده است
و روى این زمینه یقین از مشاهده انوار ملکوتیه جدا نخواهد بود. و مانند آیه«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»
نه چنین است، اگر شما میدانستید مانند علم و دانستن صاحبان یقین، در اینصورت حتما دوزخ را میدیدید، و حقیقت جهنم را که ملکوت افعال زشت، و معاصى آلهى و نفس اماره است مشاهده مىنمودید.
و مانند آیه«کلا ان کتاب الابرار لفى علیین و ما ادریک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقربون»
نه چنین است، به درستیکه نامه عمل و حقائق کردار افراد پاک و صالح العمل در مکان مرتفع و عالى قرار دارد، و آن علیون است. مىدانى علیون چیست؟عالمى است ملکوتى که آن عبارت است از ثبت و ضبط اعمال صالحه، و آن در حضور و شهود مقربین درگاه خدا است.
از این آیات استفاده مىشود که مقربون که همان صاحبان یقینند، افرادى هستند که به ملکوت و حقائق عالم پیوسته، و قلبشان از جنبه مشاهده خلقى عبور نموده است، آنها از خدا محجوب نیستند، و حجاب قلبى که عبارت است از جهل و معصیت و شک و نفاق در آنها نیست، آنها صاحبان یقینند که علیون و حقائق ملکوتیه ابرار و اخیار را مىبینند، کما آنکه حقائق ملکوتیه اشرار و اهل معاصى را که عبارت از جحیم است نیز مشاهده مىکنند.
بنابراین امام که هدایتبه امر ملکوتى مىکند، حتما باید داراى مقام یقین باشد، و عالم ملکوت بر او منکشف بوده باشد، و متحقق به کلمات الله بوده باشد، و چون ذکر شد که ملکوت همان وجهه باطنى موجودات است پس این آیه شریفه:
«و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا» به خوبى مىرساند که هر چه راجع به امر هدایت است، که عبارت از قلوب و اعمال بوده باشد باطن و حقیقت او در دست امام است، و وجهه ملکوتى و امرى آن حاضر در مشهد امام بوده، لحظهاى از او غائب نخواهد بود.
فلسفه امامت نزد شیعه
- 1- امام مظهر اسم اعظم الهی ست و فردی از او شایسته تر نیست پس امام اسم اعظم الهی است. در کتاب اصول کافی آمده است:امام صادق(ع) می فرمایند:( فی قول الله عزوجل -ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها- نحن والله الأسماء الحسنی التی لا یقبل الله من العباد عملاً الا بمعرفتنا) امام اشاره می کنند که أسماء حُسنی که در قرآن ذکر شده است ما هستیم.
- 2- بقای تمام عالم به بقای امام است. در کتاب اصول کافی نوشته شده:ابی حمزه از امام صادق(ع) سئوال می کند آیا زمین بدون امام باقی می ماند؟ امام می فرمایند:-لو بقیت الارض بغیر امام لساخت- اگر زمین بدون امام بماند نابود می شود.
- 3- انسان کامل-امام حجه الله است.زمین هیچ زمانی از وجود انسان کامل خالی نمی باشد. علی(ع) در نهج البلاغه می فرمایند:(اللهم بل لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اِما ظاهراً مشهوراً اَو خائفاً مغموراً) زمین هیچ گاه از حجت الهی که یا ظاهر و یا پنهان است خالی نمی ماند.
- 4- امام در هر عصر یک نفر است. با استناد به آیه قرآن( لو کان فیهما آلِههٌ الا الله لَفَسَدَتا) یعنی: اگر بیش از یک خدا در زمین و آسمان باشد نابود می شدند، در هر زمان بیش از یک امام نمی تواند باشد و تعدد در آن راه ندارد.
- 5- اسامی امامان از نام خداوند گرفته شده است. در تفسیر صافی مرحوم فیض ضمن تفسیر آیه 31 سوره بقره این حدیث آمده است که امام سجاد(ع) از قول پیامبر (ص) می فرمایند: حضرت آدم نوری را در صلب خود مشاهده کرد به خدا عرض کرد: خدایا این نورها چیست؟ خدا فرمود: این نورها مربوط به اشباحی است که از بالاترین نقطه عرشم به پشت تو منتقل کردم. و به همین خاطر به ملائکه دستور دادم که بر تو سجده کنند زیرا تو ظرف این اشباح قرار گرفتی. حالا به بالای عرش نگاه کن.حضرت آدم مشاهده کرد که این انوار از پشت او به بالای عرش منتقل شد. آدم(ع) سئوال کرد: این اشباح چیست؟ خدا گفت: این اشباح برترین مخلوقات من است. هذا محمد و أنا الحمید المحمود فی فعالی شققتَ له اسماً من اسمی: این محمد(ع) است و من هم در اعمالم حمید و محمود هستم و اسمی از اسمم را برای او گرفتم. هذا علی و أنا العلی العظیم... این علی (ع) است و من هم علی و عظیم هستم. هذا فاطمه و أنا فاطر السماوات و الارض: این فاطمه است و من هم پدید آورنده زمین و آسمان هستم. و هذا الحسن و الحسین و أنا المحسن المجمل: این دو حسن و حسین هستند و من هم احسان کننده و زیبایی بخش هستم. این ها بهترین مخلوقات من هستند بوسیله آنان است که می گیرم و می بخشم، مجازات می کنم و پاداش می دهم. پس بوسیله آنها به من متوسل شو. آنان را شفیع خود قرار بده. قسم میخورم هر کسی که به آنان امید بندد را ناامید نکنم و هیچ تنگدستی که به خانه آنها بیاید رد نکنم.
- 6- خدا در قرآن می فرماید: (و منَ الماءِ کُلّ شیءٍ حَی - سوره نساء، آیه30) طبق این گفته سَرَیان آب ولایت یعنی نفس رحمانی امام باعث وجود و حیات همه موجودات می شود.
- 7- همه موجودات عالم وجود به منزله اعضاء و جوارح انسان کامل هستند. امام در عالم مانند تصرف نفس در اعضاء و جوارح خود تصرف می کند وجملگی موجودات مسخر و تسلیم اویند. ملا صدرا در کتاب "مفاتیح الغیب" می نویسد: ( النفس الانسانیه مِنْ شَأنها أنْ تَبلغَ إلی دَرجهٍ یکونُ جَمیع الموجوداتِ أجزاء ذاتها و تکونُ قوّتها ساریَه فی الجمیع) از شئون و ویژگی های نفس انسان این است که می تواند به درجه ای برسد که همه موجودات اجزاء ذات او شوند و توانایی او در همه موجودات ساری و جاری شود.
- 8- چون حق عین اعضاء و قوای روحانیه و جسمانیه انسان کامل می گردد، زمان قول و فعل او یکی می شود و بین حرف و عمل او هیچ تأخیر و امتداد زمانی وجود ندارد و محل مشیت الهی می گردد. زیرا امام مظهر این آیه است: ( إنما قولنا لشیءٍ إذا ارَدْناهُ أنْ نَقولَ لَهُ کُنْ فَیَکون- سوره نمل آیه42) همانا وقتی ما به چیزی می گوئیم باش پس بوجود می آید.
امامت و اهل بیت
گرامىترین مردم نزد خدا پرهیزکارترین آنهاست،منافاتى ندارد.توضیح این که برترى دادن خداوند به این خاندان کاشف از فضیلت آنان و شایستگى ایشان براى چنین برتر شمردن است و هم این که آنان در بالاترین درجات تقوایند.و بحق اعمالشان با این نتیجه گیرى هماهنگى دارد،و شها د تهاى پیامبر در مورد آنان این شایستگى را آشکار مىکند. در تاریخ نبوت وجود بندگان عالیقدر در میان خاندان پیامبر مطلب تازهاى نبوده است.قرآن ما را آگاه مىسازد که نبوتهاى پیشین در همین راستا حرکت کردهاند،آن جا که خداوند،خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى بخشید،و آنگاه که خداوند،هارون را در رسالت برادرش موسى شریک ساخت و خداوند دعاى زکریا را مستجاب کرد و به او،جانشینى مرحمت فرمود تا وارث او و وارث خاندان یعقوب باشد.
على بن ابى طالب و همسرش فاطمه زهرا و فرزندانش حسن و حسین (ع) اعضاى این خاندان گرامى هستند.
آنچه در این مورد،شایسته اعتماد است،همان احادیثى است که از پیامبر خدا روایت شده است و در آنها ذکر«آل محمد»یا«اهل بیت او»و یا«عترت او»آمده است.در این جا مقصود از همه این عبارات یک چیز است.روایتهاى صریحى را که از پیامبر (ص) در این باره نقل شده است مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
(1) احادیثى که در بردارنده اوصاف این خانواده گرامى است،و ما به وسیله آن اوصاف مىتوانیم از کلمه«آل محمد»خروج افرادى را که داراى آن اوصاف نیستند،و هم ورود کسانى را که متصف به آن اوصافند،در آن مفهوم بشناسیم.
(2) احادیثى که متضمن گواهیى است که بروشنى دلالت دارند بر این که اشخاص معینى در زمره«آل محمد»یا«اهل بیت محمد»و یا«عترت او»یند.