فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد شاخصه های امامت در تفکر شیعی

اختصاصی از فی لوو تحقیق در مورد شاخصه های امامت در تفکر شیعی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد شاخصه های امامت در تفکر شیعی


تحقیق در مورد شاخصه های امامت در تفکر شیعی

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه14

 

فهرست مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شاخصه های امامت در تفکر شیعی

ارزیابی و نقد

 

نقدی بر نوشتار «بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی» مندرج در روزنامۀ شرق شمارۀ 713

 

 

امامت یکی از آموزه های مهم اسلامی است که از دیر زمان مورد اهتمام و بحث و تحقیق مذاهب و متفکران اسلامی بوده است در این میان شیعۀ امامیه برای امامت اهداف، رسالت ها و شاخص هایی را تعریف کرده است که به سبب آنها، امامت در تفکر شیعی از جایگاه و اهمیّت ویژه ای برخوردار شده است و اگر دیگر مذاهب اسلامی، امامت را از واجبات فقهی می دانند، شیعه آن را از اصول اعتقادی می شمارد. اجرای احکام و حدود اسلامی، برقراری امنیّت و گسترش عدالت و دفاع از کیان اسلام و مسلمین از مهمترین اهداف امامت و مسئولیّتهای امام است که شیعه و اهل سنّت بر آنها توافق دارند اما شیعه، علاوه بر امور یاد شده، تبیین معارف و احکام اسلامی و صیانت فکری و معنوی اصول و فروع اسلامی را نیز از اهداف امامت می داند. بدیهی است که تحقق این آرمان به صورت مطلوب، بدون برخورداری امام از علم کامل نسبت به معارف و احکام اسلامی و عصمت علمی و عملی او امکان پذیر نخواهد بود. از سوی دیگر، عصمت و علم کامل به شریعت، از صفات درونی است و تشخیص آن برای افراد، از طریق متعارف ممکن نیست. بدین جهت راه تعیین امام، منحصر در نص شرعی است و نص شرعی نیز متفرع بر نصب الاهی می باشد.

 

بر این اساس، مهمترین شاخصه های امامت در تفکر شیعی عبارتند از: علم کامل به احکام و معارف اسلامی، عصمت علمی و عملی، نصب الاهی و نص شرعی.

 

افضلیت امام بر افراد مشمول امامت او نیز از دیگر شاخص های مهم امامت است که برخی از متکلمان غیر شیعی نیز در حد شرط کمال یا شرط لزوم به صورت مقیّد پذیرفته اند.

 

در نوشتاری که در شمارۀ 713 روزنامۀ شرق، ص18 با عنوان بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی منتشر گردیده ادعا شده است که مفهوم امامت در جهان تشیع دچار استحاله گردیده و در صفات امام و شاخص های امامت، تحول رخ داده است بدین صورت که در قرن اول و دوم، امام با اوصافی غیر از آنچه در قرنهای سوم و چهارم و پس از آن شهرت و رسمیّت یافته است، معرفی شد. آن چه در آن دوران مطرح بود، عمل به قرآن، حق مداری، عدالت، تهذیب نفس، اقامۀ دین،

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد شاخصه های امامت در تفکر شیعی

تحقیق در مورد امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام

اختصاصی از فی لوو تحقیق در مورد امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام


تحقیق در مورد امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:html

 

 

 

 

         سپاس و ستایش خداوند را سزاست که پروردگار عالمیان است وبرترین صلوات و سلامها نثار نیکوترین آفریدگان خدا، حضرت محمد و خاندان پاک او باد، به ویژه امام دوران و صاحب زمان، حضرت مهدى حجّت منتظر (عجل الله تعالى فرجه الشریف).

 

                معروف است که دانشهاى دینى سر چشمه گرفته از نیازهایى است که مسلمانان را به ایجاد آن سوق داده است. سپس این دانش ها در طى زمان به تدریج تکامل یافته و اصول و قواعدى براى آن ایجاد شده و دانشمندان و کتابهایى خاص در هر باب پدیدار گشته اند.

                چنانکه علوم لغت و زبان شناسى عربى، از نیاز به فهم قرآن کریم واحادیث شریفه که به زبان عربى فصیح هستند پدید آمده و به تدریج به پیدایش صرف و نحو و بلاغت و غیره انجامیده است.

                و علوم فقه و اصول، در اثر نیاز به شناخت احکام شرعى، و بعد از رحلتِ بیانگر شریعت یعنى حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، و بدنبال اختلاف آراء واقوال در مسائل عبادى و معاملاتى پایه گذارى شده است.

                و بقیه علوم دینى نیز بر همین منوال پدیدار شده و به تدریج رشد وتکامل یافته اند و از آن جمله است علمى که بنام «علم کلام» نامیده مى شود و پدید آمدن آن در اثر اختلاف اقوال و تعدد آرایى بوده که در مسائل اعتقادى همچون جبر و تفویض، اختیار، عدالت و امامت و غیر آن بین مسلمانان پیش آمد.

                علم کلام را اینگونه تعریف کرده اند: «علمى است که به واسطه آن، انسان از راه ارائه براهین و دفع شبهه ها، بر اثبات حقایق دینى قدرت مى یابد.»( [1] )

                و بحث امامت و خلافت، اساس آن اختلافات حاصله بشمار مى آید. چنانکه مى توان از ابتداى تشکیل سقیفه بنى ساعده تا امروز و تا ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)محور اساسى علم کلام را، همین امامت و مسائل مربوط به آن و امور مترتب بر آن دانست.

                از آنرو که اگر علم کلام شامل مباحث عقیدتى دیگرى نیز هست، اختلافات حاصله در آن ابواب نیز نتیجه کناره گزینى مردم از چشمه زلال و حیاتبخش علوم اهلبیت(علیهم السلام)است.

                پس اگر مردم بر امامت و پیشوایى امیرالمؤمنین حضرت على بن ابیطالب(علیه السلام)و فرزندان طاهرینش(علیهم السلام)استقامت مى کردند و از این دروازه هاى دانش الهى رویگردان نمى شدند، اینک از بسیارى مباحث کلامى که تلاش بى پایانى از دانشمندان ما را مصروف خویش ساخته است بى نیاز مى بودیم و از این مباحث جز آنچه مربوط به ادیان و ملت هاى غیر اسلامى است باقى نمى ماند.

                غیبت امام دوازدهم حضرت مهدى منتظر(علیه السلام)، از مهم ترین محورهایى بوده است که از آغاز غیبت کبرى ـ بسال 329 هجرى قمرى ـ تاکنون، بحث هاى گسترده کلامى پیرامون آن صورت گرفته، و بر حسب نیازها و شرایط متفاوت در طى دورانهاى مختلف تاریخى، ابعاد گوناگونى یافته است.

                این ابعاد مختلف در مباحث کلامى به روشنى از خلال کتاب «غیبت» شیخ نعمانى ـ متوفاى سال 342 هجرى قمرى ـ و کتاب «اکمال الدین واتمام النعمة» شیخ صدوق ـ متوفاى سال 381 هجرى قمرى ـ پیداست، اگر چه این دو بزرگوار اساساً از محدّثین بوده اند و از متخصّصین علم کلام و مجتهدین این فن بشمار نمى آمده اند.

                پس از این دوران، ظهور علماى بارز کلامى در بین شیعه همچون معلم امّت مرحوم شیخ مفید (336 ـ 413 هجرى قمرى) و شریف علما مرحوم سید مرتضى (355 ـ 436 هجرى قمرى) و شیخ طائفه مرحوم طوسى (385 ـ 460 هجرى قمرى) تأثیرى حیاتى و بى نظیر در متبلور شدن علم کلام جدیدِ شیعى داشت.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام

تحقیق در مورد خلافت و امامت

اختصاصی از فی لوو تحقیق در مورد خلافت و امامت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد خلافت و امامت


تحقیق در مورد خلافت و امامت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه14

 

فهرست مطالب

 امامت، مهم‏ترین جایگاه بحث‏هاى کلامى

 


2- حقیقت امامت


 

3- وجوب امامت

 

دلایل وجوب امامت

 

سیره‏ى مسلمانان

 


4- اجراى حدود و حفظ نظام اسلامى

 



 

 

 

5- وجوب دفع ضررهاى عظیم

خلافت و امامت در کلام اسلامى


1- امامت، مهم‏ترین جایگاه بحث‏هاى کلامى

بحث و گفت و گو درباره‏ى خلافت و امامت، یکى از مهم‏ترین و دیرین‏ترین بحث‏ها و گفت و گوهایى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله، درباره‏ى مسائل دیگرى اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفه‏ى امامت و خلافت، داراى ویژگى‏هاى بى مانندى بود. عبدالکریم شهرستانى، پس از اشاره به پاره‏اى از اختلافات و مباحثه‏هایى که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، مى‏گوید:
پنجمین اختلاف آنان - که بزرگ‏ترین اختلاف میان امت اسلامى به شمار مى‏رود - اختلاف‏شان درباره‏ى امامت‏بود; زیرا، درباره‏ى هیچ یک از قواعد دینى، در هیچ زمانى، چنان نزاع و ستیزى که درباره‏ى امامت در گرفته است، رخ نداده است.
وى، آن گاه به ماجرایى که در سقیفه‏ى بنى ساعده اتفاق افتاد، اشاره کرده، گفته است:
مهاجران و انصار، درباره‏ى امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیرى از ما و امیرى از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را - که بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام، ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبى را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و درباره‏ى امامت ایراد کند، مى‏خواست‏سخن بگوید، ولى ابوبکر مانع شد و خود به سخنرانى پرداخت و پس از حمد و ثناى خداوند، مطالبى را ایراد کرد.
عمر مى‏گوید: «او، همان چیزهایى را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او، از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که انصار مطلبى بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعت‏با ابوبکر، کارى شتاب زده و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردى دیگر، آن را تکرار کند، وى را بکشید. پس، هرگاه فردى بدون مشورت با مسلمانان با فرد دیگرى بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکنده‏اند، و قتل‏شان واجب است».

شهرستانى، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعت‏با ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنى بر این که هر یک از مهاجران و انصار، رهبرى داشته باشند، دست‏برداشتند؟» . او مى‏گوید:
انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمة من قریش; رهبران امت اسلامى، از قریش‏اند».
آن گاه افزوده است:
این، بیعتى بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز گروهى از بنى هاشم، و ابوسفیان از بنى امیه، و امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت.

اینک، ما، در پى تحلیل و بررسى ماجراى سقیفه‏ى بنى ساعده نیستیم، غرض از نقل این مطلب، بیان اهمیت مسئله‏ى امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام است.

این که انگیزه‏ى شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجه‏ى یاد شده، تفاوتى ایجاد نمى‏کند; زیرا، خواه، انگیزه‏ى آنان را حفظ اسلام و جلوگیرى از فتنه‏هاى احتمالى که اسلام و مسلمانان را تهدید مى‏کرد، بدانیم و خواه، مسئله‏ى مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویاى این حقیقت است که خلافت و امامت، مسئله‏اى مهم و اساسى است و از مسایل محورى در جهان اسلام به شمار مى‏رود.

شرکت نکردن امام على علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکى، بدان جهت‏بود که وى، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در آن زمان بر هر امر دیگرى ترجیح مى‏داد و بر آن بود که در آن فاصله‏ى کوتاه، مسلمانان را خطرى تهدید نخواهد کرد، و دیگرى، این که به اعتقاد او، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حیات خود، براى چنین مسئله‏ى مهمى چاره اندیشى کرده و جانشین خود را در فرصت‏ها و مناسبت‏هاى مختلف - مانند غدیر خم - تعیین کرده است.

بحث درباره‏ى امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخى نیست تا در شرح و تبیین یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایاى مهم دیگرى نیز دارد. این مسئله، با حیات فکرى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى امت اسلامى، رابطه‏اى استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجسته‏ى بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامى از همین ابعاد اساسى و سرنوشت‏ساز آن، ناشى مى‏شود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشن‏تر خواهد شد.

در این جا یادآورى این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامى مى‏داند، ولى معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامى، آن را از فروع دین و احکام عملى اسلام مى‏شمارند. ریشه‏ى این دو دیدگاه، این است که از نظر شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب‏» قائل است، ولى مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان مى‏دانند و در تعیین امام، به «انتخاب‏» معتقد هستند.

در بحث‏هاى آینده، در این باره، بیش‏تر سخن خواهیم گفت، یادآورى آن در این بحث، براى بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت آن، اختلافى ندارند; زیرا، از فروع دینى بودن، سبب نمى‏شود که مسئله‏اى اهمیت‏اش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولى این امر، با جایگاه مهم آن در آیین اسلام، منافات ندارد.

البته، اعتقاد به این که امامت در زمره‏ى اصول عقاید دینى قرار دارد، منزلت و جایگاه بهترى را به مسئله‏ى امامت مى‏بخشد.

2- حقیقت امامت

واژه‏ى امامت، در لغت، به معناى «رهبرى و پیشوایى‏» است و «امام‏» را «مقتدا و پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانى باشد یا چیزى دیگر. ابن فارس گفته است: «امام، فردى (یا چیزى) است که در کارها به او اقتدا مى‏شود، و پیامبر صلى الله علیه و آله امام و پیشواى همه‏ى امامان است، و خلیفه‏ى پیامبر، امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشواى مسلمانان است‏» .

قرآن کریم، همان گونه که برخى از انسان‏ها را «امام‏» نامیده، کتاب آسمانى حضرت موسى علیه السلام را نیز «امام‏» خوانده است. درباره‏ى حضرت ابراهیم علیه السلام مى‏فرماید: «انى جاعلک للناس اماما»  و درباره‏ى بندگان خاص الهى مى‏فرماید، آنان، از خداوند مى‏خواهند که آنان را پیشواى پرهیزگاران قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما»  و درباره‏ى کتاب حضرت موسى علیه السلام مى‏فرماید: «و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة‏»
قرآن کریم، «لوح محفوظ‏» را نیز «امام مبین‏» دانسته و فرموده است: «وکل شى‏ء احصیناه فى امام مبین‏»

متکلمان اسلامى، امامت را به «ریاست و رهبرى جامعه‏ى اسلامى در زمینه‏ى امور دنیوى و دینى‏» تعریف کرده‏اند. نمونه‏هایى از تعاریف آنان را ذیلا یادآور مى‏شویم:

1-
الامامة رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف; امامت، رهبرى عمومى و بالاصالة در زمینه‏ى امور دین و دنیا در سراى تکلیف است.

2-
الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا بالاصالة; امامت، رهبرى عمومى و بالاصاله (در مقابل بالنیابة) در امور دینى و دنیوى است.

3-
الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى صلى الله علیه و آله; امامت، رهبرى عمومى مسلمانان در اموردینى و دنیوى به عنوان نیابت از پیامبر است.

نیابى بودن امامت نسبت‏به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم با اصالى بودن آن نسبت‏به دیگر مسلمانان - چنان که در تعریف قبل آمده است - منافات ندارد.

4-
الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص;

5-
الامامة خلافة الرسول فی اقامة الدین، بحیث‏یجب اتباعه على کافة الامة. قید اخیر در این تعریف، ناظر به عمومى بودن امامت است.

6-
الامامة رئاسة عامة فی امر الدین والدنیا، خلافة عن النبى صلى الله علیه و آله.

توضیحات

1-
مقصود از قید «بالاصالة‏» در تعریف‏هاى یکم و دوم، احتراز از رهبرى مسلمانان به نیابت‏خاصه یا عامه از جانب امام است، مانند نواب خاصه و عامه‏ى امام عصر علیه السلام و مانند والیانى که از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر خلفا براى ولایات و مناطق مختلف تعیین مى‏شدند.

2-
مقصود از «دارالتکلیف‏» این است که امامت مصطلح در علم عقاید و کلام، امامت مردم در سراى دنیا است و امامت‏به معنایى که در آیات قرآن درباره‏ى قیامت آمده است، از این بحث‏بیرون است: «یوم ندعو کل اناس بامامهم ».

3-
مقصود از «نیابة عن النبى‏» همان مفهومى است که از کلمه‏ى «خلافت‏» در قید «خلافة عن النبى‏» منظور است; یعنى، هر دو قید، ناظر به این است که امامت، مربوط به زمان پس از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است و امام، خلیفه و جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله به شمار مى‏رود.

البته، واژه‏ى «خلافت‏» از واژه‏ى «نیابت‏» مناسب‏تر است; زیرا، نیابت، معمولا، در جایى به کار مى‏رود که رهبر یک جامعه زنده است، ولى چون خود حضور مستقیم ندارد، فردى را به عنوان نایب و جانشین خود بر مى‏گزیند. مانند نواب خاص امام زمان علیه السلام ولى کلمه‏ى «خلافت‏» که ترجمه‏ى فارسى آن «جانشین‏» است، در هر دو مورد به کار مى‏رود.

4-
از آن چه گفته شد، نادرستى این نظریه که گاهى تفاوت میان دیدگاه شیعه و اهل سنت را در باب امامت، به این صورت بیان مى‏کند که شیعه، قائل به امامت، و اهل سنت قائل به خلافت است، روشن گردید; زیرا، در این باره که رهبر امت اسلامى پس از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به عنوان جانشین آن حضرت، عهده دار امر امامت و رهبرى مسلمانان مى‏شود، میان شیعه و اهل سنت، اختلافى وجود ندارد. خلافت و امامت، دو عنوان براى یک حقیقت‏اند و هر یک به جنبه‏اى از آن نظر دارد. خلافت، ناظر به جنبه‏ى ارتباط آن با خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله است، و امامت، ناظر به جنبه‏ى ارتباط آن با امت اسلامى، است. بدین جهت، هم در روایات و هم در کلمات متکلمان اسلامى، هر دو اصطلاح به کار رفته است.

5-
از تعاریف یاد شده به دست مى‏آید که متکلمان اسلامى، اعم از شیعى و سنى، امامت را صرفا یک مقام و منصب سیاسى که عهده‏دار بر قرارى نظم و امنیت اجتماعى و سامان بخشیدن به امور مادى و مسائل مربوط به حیات دنیوى بشر است، نمى‏دانند، بلکه آن را مقام و منصبى دینى مى‏دانند که اقدام به آن، یک تکلیف دینى به شمار مى‏رود. بر این اساس، قلمرو رهبرى امام، امور دینى و دنیوى، هر دو، است.

آرى، در این که «رسالت امام در حوزه‏ى امور دینى چیست؟ آیا تبیین شریعت نیز از وظایف و شئون امام است‏یا او، صرفا، مسئول اجراى احکام الهى است؟» ، میان متکلمان شیعه و اهل سنت، اختلاف نظر وجود دارد که در آینده بررسى خواهیم کرد.

از این جا، نادرستى دیدگاه کسانى که گمان کرده‏اند از نظر متکلمان اهل سنت، امامت، صرفا، یک مقام و منصب دنیوى است و جنبه‏ى دینى و معنوى ندارد، به دست آمد.

از دیدگاه آنان، امامت، از دو نظر، جنبه‏ى دینى و معنوى دارد: یکى، از این جنبه که امام، خلیفه و جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله است و اگر به انتخاب اهل حل و عقد تعیین مى‏شود، انتخاب آنان، جنبه‏ى طریقیت و کاشفیت دارد، مانند اجماع که طریق کشف حکم شرعى است. و دیگرى، از این جنبه که حفظ و اجراى دین، از اهداف و اغراض امامت است.

3- وجوب امامت

اکثریت قاطع مذاهب و متکلمان اسلامى، امامت را واجب مى‏دانند، اگر چه در این که «وجوب امامت وجوب کلامى است‏یا فقهى؟ عقلى است‏یا نقلى؟» ، اختلاف نظر دارند. براى روشن شدن این مطلب، دیدگاه مذاهب کلامى را یادآور مى‏شویم:

1-
مذهب امامیه: از نظر امامیه، وجوب امامت، وجوب کلامى است (وجوب على الله) و نه وجوب فقهى (وجوب على الناس) . مقصود از وجوب کلامى، این است که فعلى، مقتضاى عدل یا حکمت‏یا جود یا رحمت‏یا دیگر صفات کمال الهى است، و چون ترک چنین فعلى، مستلزم نقص در ساحت‏خداوندى و در نتیجه، محال است، پس انجام دادن آن، واجب و ضرورى است. البته، کسى، آن فعل را بر خداوند واجب نمى‏کند، بلکه او، خود، به مقتضاى صفات کمال و جمال‏اش، آن را بر خود واجب مى‏کند، چنان که فرموده است: «کتب ربکم على نفسه الرحمة‏» و نیز فرموده است: «ان علینا للهدى‏» و آیات دیگر. امامیه، امامت را مقتضاى حکمت و لطف خداوند مى‏دانند و بر این اساس، آن را بر خداوند واجب مى‏شمارند.

خواجه نصیرالدین در این باره گفته است:

الامامیة یقولون: «نصب الامام لطف; لانه یقرب من الطاعة و یبعد عن المعصیة واللطف واجب على الله تعالى‏» .  امامیه، مى‏گویند: «نصب امام، لطف است; زیرا، مردم را به طاعت نزدیک مى‏کند و از معصیت دور مى‏سازد و لطف بر خداوند واجب است».

2-
مذهب اسماعیلیه: مشهور این است که اسماعیلیه نیز مانند امامیه، وجوب امامت را وجوب کلامى (وجوب على الله) مى‏دانند، با این تفاوت که از نظر آنان، فلسفه‏ى وجوب امامت، تعلیم معرفت‏خداوند به بشر است. فاضل مقداد گفته است: «اسماعیلیه، امامت را بر خداوند واجب مى‏دانند تا معرفت‏خداوند را به بشر تعلیم دهد.» ، ولى محقق طوسى، این مطلب را نپذیرفته و گفته است:

آنان، به وجوب على الله، اعتقاد ندارند و به حسن و قبح عقلى معتقد نیستند، لکن معرفت‏خدا را واجب مى‏دانند و بر این عقیده‏اند که معرفت‏خداوند، از دو راه حاصل مى‏شود: یکى، نظر و تفکر عقلى، و دیگرى، تعلیم به واسطه‏ى امام. بر این اساس، معرفت امام، واجب، و اطاعت از او لازم است.

وى، در کتاب قواعد العقاید، گفته است، اسماعیلیه، وجوب امامت را «وجوب من الله‏» مى‏دانند، اما در باره‏ى این که «مقصود از وجوب من الله چیست؟» توضیحى نداده است، ولى با توجه به آراى فلسفى اسماعیلیه در باره‏ى سلسله مراتب وجود ممکنات و جایگاهى که امام در این سلسله مراتب دارد، مى‏توان مقصود از «وجوب من الله‏» را به دست آورد.

اسماعیلیه، عالم ممکنات را به دو عالم باطن (امر و غیب) و عالم ظاهر (خلق و شهادت) تقسیم کرده‏اند. عالم باطن یا امر، مشتمل بر عقول و نفوس و ارواح است و نخستین موجود در این عالم، «عقل اول‏» است و سپس عقول دیگر و نفوس قرار دارند. آنان، امام را مظهر عالم باطن یا عالم امر مى‏دانند و رتبه‏اش بر نبى - که مظهر نفس است - برتر است. از این رو، معرفت‏به خداوند، جز توسط امام، حاصل نمى‏شود.  بنابراین، نسبت وجود امام با وجود خداوند، نسبت مظهر و ظهور و مجلى و تجلى است; یعنى، وجود خداوند، در وجود امام، متجلى مى‏گردد. تجلى و ظهور، جز از جانب خداوند نیست و چون این تجلى و ظهور، مقتضاى کمال و جمال ذاتى و صفاتى خداوند است، بنابراین، امامت، وجوب من الله خواهد بود.

3-
مذهب زیدیه: زیدیه، اگرچه به عنوان یکى از فرقه‏هاى شیعه به شمار مى‏رود، ولى در طول تاریخ آن، گرایش‏هاى فکرى و مذهبى گوناگونى پدید آمده است. برخى از آنان، به نص در امامت اعتقاد دارند و امام على علیه السلام را جانشین بلافصل پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏دانند. آنان، امام پس از امیرالمؤمنین علیه السلام را امام حسن مجتبى علیه السلام و امام پس از او را امام حسین علیه السلام مى‏دانند. از نظر آنان، تنها، این سه امام، به صورت خاص به امامت منصوب شده‏اند و دیگر امامان، منصوب به نصب عام‏اند. بدین صورت که هر یک از فرزندان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام که عالم و زاهد و شجاع باشد و قیام کند و مردم را به مبارزه با ستمگران دعوت کند، «امام‏» خواهد بود; یعنى، چنین فردى، از سوى خداوند، به امامت منصوب شده است. مطابق این دیدگاه، وجوب امامت، وجوب على الله، خواهد بود. چنان که خواجه نصیرالدین طوسى، زیدیه و کیسانیه  و امامیه را از طرفداران «وجوب على الله‏» در مسئله‏ى امامت‏بر شمرده است.

برخى دیگر از زیدیه، به وجود نص در امامت اعتقاد ندارند و عقیده‏ى آنان در این مسئله، همانند عقیده‏ى معتزله و اهل سنت است. طبعا، این گروه، امامت را واجب على الناس مى‏دانند و نه واجب على الله. مؤلف مواقف گفته است: «زیدیه، به وجوب عقلى امامت معتقد بودند.»

4-
معتزله: اکثریت قاطع معتزله، امامت را واجب مى‏دانند و تنها، دو متکلم معتزلى، یعنى ابوبکر اصم و هشام بن عمرو فوطى، به وجوب امامت اعتقاد نداشته‏اند. ابوبکر اصم، گفته است: «هرگاه عدل و داد در جامعه حکم فرما باشد، نیازى به امام نیست، اما هر گاه ظلم و جور بر جامعه حاکم باشد، امام، لازم است.» . هشام بن عمرو فوطى، دیدگاهى مخالف وى داشته است. به گمان وى، هرگاه عدل و انصاف بر جامعه سایه گستر باشد، امام، لازم است تا احکام شرع را اجرا کند - زیرا، در این صورت، مردم از او اطاعت‏خواهند کرد - اما هر گاه ظالمان و ستمکاران بر جامعه حکومت کنند، جامعه، از امام اطاعت نخواهد کرد، و وجود امام در چنین جامعه‏اى، موجب تعمیق و گسترش نزاع و اختلاف خواهد شد.

اکثریت معتزله - که به وجوب امامت اعتقاد دارند - از نظر عقلى یا نقلى بودن وجوب آن، دو دسته شده‏اند. جاحظ، ابوالقاسم کعبى، ابوالحسین خیاط، ابوالحسین بصرى، وجوب آن را عقلى و دیگران، وجوب آن را نقلى (شرعى) دانسته‏اند. به گفته‏ى علامه حلى، معتزله‏ى بغداد، به وجوب عقلى امامت معتقد بوده‏اند.

در هر حال، وجوب امامت از نظر آنان، «وجوب على الناس‏» است و نه «وجوب على الله‏» . به عبارت دیگر، وجوب امامت از نظر معتزله، وجوب فقهى است و نه وجوب کلامى.

5-
خوارج: اقوال متکلمان درباره‏ى دیدگاه خوارج درباره‏ى وجوب و عدم وجوب امامت، مختلف است. برخى از آنان، اعتقاد به عدم وجوب امامت را، به طور مطلق، به خوارج نسبت داده‏اند. فخر الدین رازى،  محقق طوسى ، عضدالدین ایجى  ، از این دسته‏اند. سعد الدین تفتازانى و فاضل مقداد، قول به عدم وجوب امامت را به فرقه‏ى نجدات (پیروان نجدة بن عامر) نسبت داده‏اند.

علامه حلى، قول به عدم وجوب امامت را به جماعتى از خوارج نسبت داده است.  شهرستانى، نظریه‏ى عدم وجوب امامت را به فرقه‏ى محکمه (نخستین فرقه خوارج که در جریان جنگ صفین پدید آمد) نسبت داده، گفته است: «وجوزوا ان لایکون فی العالم امام اصلا» .

در هر حال، تنها فرقه‏اى که از فرقه‏هاى خوارج باقى مانده است، فرقه اباضیه است و آنان هم به وجوب امامت اعتقاد دارند. على یحیى معمر گفته است: «ولایجوز ان تبقى الامة الاسلامیة دون امام او سلطان  ; جایز نیست که امت اسلامى، بدون امام یا سلطان باشد».

مؤلف کتاب جواهر النظام - از علماى اباضیه‏ى عمان - نیز بر لزوم نصب امام تصریح کرده است.

6-
اشاعره: اشاعره، به وجوب امامت معتقدند، لکن از آن جا که به حسن و قبح عقلى و وجوب على الله اعتقاد ندارند، طبعا، وجوب امامت را وجوب على الناس و نقلى مى‏دانند. قاضى عضد الدین ایجى گفته است: «نصب الامام عندنا واجب علینا سمعا»  . این مطلب، در همه‏ى کتاب‏هاى کلامى اشاعره، بیان شده و مورد قبول همه‏ى آنان است.

7-
ماتریدیه: متکلمان ماتریدى نیز بر وجوب امامت، اتفاق نظر دارند. وجوب امامت از نظر آنان، وجوب فقهى و على الناس است. ماتریدیه، در نقلى بودن وجوب امامت، با اشاعره همداستان‏اند. ملا على قارى، شارح فقه اکبر گفته است: «مذهب اهل سنت و جماعتى از معتزله، این است که نصب امام، بر مسلمانان واجب است و وجوب آن نقلى است.»

دلایلى که متکلمان ماتریدى بر وجوب امامت آورده‏اند، برخى، نقلى، و برخى، عقلى - نقلى است; یعنى، از باب ملازمات عقلیه است.  این نحوه استدلال، در کلمات اشاعره، نیز آمده است. بنابراین، مقصود آنان از نفى عقلى بودن وجوب امامت، دلیل عقلى خالص (مستقلات عقلیه) است.

8-
وهابیت: محور بحث‏هاى کلامى در کتاب‏هاى اعتقادى وهابیت، مسئله‏ى توحید و شرک است و مسائل دیگر، یا مورد توجه قرار نگرفته و یا در حد اشاره و به اجمال مطرح شده است. از این روى، آنان، درباره‏ى خلافت و امامت، بحث قابل توجهى ندارند. یکى از وهابیان معاصر، در شرح کتاب لمعة الاعتقاد (تالیف ابن قدامه مقدسى، متوفاى 620 ه) سخنى دارد که دیدگاه آنان را در این باره روشن مى‏کند. عبارت وى، چنین است:

الخلافة منصب کبیر و مسؤولیة عظیمة و هی تولى تدبیر امور المسلمین بحیث‏یکون هو المسؤول الاول فی ذالک، و هی فرض کفایة; لان امور الناس لاتقوم الا بها;  خلافت، منصبى بزرگ و مسئولیتى عظیم است و آن، عبارت است از عهده دار شدن تدبیر امور مسلمانان به گونه‏اى که وى (خلیفه و والى) مسئول نخستین در این باره به شمار مى‏رود. خلافت، واجب کفایى است; زیرا، امور مردم، بدون آن قوام نخواهد یافت.

عبارت اخیر، این را مى‏رساند که وجوب خلافت و امامت، وجوب عقلى - نقلى است; یعنى، از یک سو، نیاز به خلافت، یک نیاز اجتماعى است و عقل، به روشنى، به آن حکم مى‏کند، و از سوى دیگر، آن چه نیاز ضرورى جامعه‏ى بشرى به شمار مى‏رود، مورد اهتمام شریعت اسلام نیز هست.

دلایل وجوب امامت

ادله‏ى وجوب امامت را مى‏توان به سه دسته تقسیم کرد:

1-
ادله‏ى نقلى محض; یعنى، ادله‏اى که به صورت مستقیم و روشن، از نصوص و ظواهر دینى استفاده مى‏شود.

2-
ادله‏ى عقلى خالص; یعنى، ادله‏اى که همه‏ى مقدمات آن‏ها، از قواعد و اصول عقلى تشکیل مى‏شود (مستقلات عقلیه).

3-
ادله‏ى عقلى - نقلى; یعنى، ادله‏اى که برخى از مقدمات آن‏ها، عقلى، و برخى دیگر، نقلى است (ملازمات عقلیه).
اینک، به تبیین ادله‏ى وجوب امامت مى‏پردازیم و پس از تقریر و تبیین هر دلیل، عقلى یا نقلى بودن آن را بیان خواهیم کرد.
1-
آیه‏ى اولى الامر

قرآن کریم، اطاعت و پیروى از «اولى الامر» را بر مسلمانان واجب کرده و فرموده است: «یا ایها الذین ءامنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم‏» ;  اى مؤمنان، از خداوند و پیامبر و متولیان امر از خودتان، پیروى کنید.

سعدالدین تفتازانى در کتاب شرح المقاصد این دلیل را یادآور شده و گفته است: «وجوب اطاعت از اولى الامر، مقتضى وجوب تحقق آن است.» .

محقق طوسى نیز در تلخیص المحصل، این آیه را به عنوان دلیل نقلى و شرعى بر وجوب امامت‏بر شمرده است.

ممکن است گفته شود:

از وجوب فعلى بر انسان، نمى‏توان وجوب تحقق بخشیدن و تحصیل موضوع آن را استنباط کرد، همان طور که از وجوب زکات یا خمس، نمى‏توان وجوب کسب مال و ثروتى را که متعلق زکات یا خمس است، نتیجه گرفت، بلکه چنین احکامى، در حقیقت، به صورت قضیه‏ى شرطیه‏اند که بر وجوب تالى در فرض وجود مقدم، دلالت مى‏کنند و نه بر وجود قطعى مقدم; یعنى، اگر کسى، مال زکوى به دست آورد، باید زکات آن را بپردازد. در بحث ما نیز مفاد آیه، چنین خواهد شد که اگر اولى الامر، موجود باشد، باید از آنان اطاعت کرد، اما این که باید اولى الامر موجود باشد یا نه، از این آیه به دست نمى‏آید.

در پاسخ این اشکال، مى‏توان گفت، اگرچه مقتضاى قاعده‏ى اولیه، همان است که گفته شد، ولى در این جا، از قرینه‏ى سیاق، به دست مى‏آید که وجود اولى الامر، مسلم و مفروغ عنه گرفته شده است; زیرا، اولى الامر، بر رسول عطف شده است و مى‏دانیم که نبوت، امرى است قطعى و در وجوب آن، سخنى نیست.

آرى، از این آیه، به دست مى‏آید که وجوب امامت (اولى الامر)، وجوب کلامى است و نه فقهى; یعنى، همان گونه که نصب و تعیین پیامبر، فعل خداوند است، نصب و تعیین امام نیز فعل خداوند است.
ممکن است گفته شود: «کلمه‏ى «منکم‏» بیان کننده‏ى این مطلب است که اولى الامر را خود مسلمانان بر مى‏گزینند، ولى این احتمال، اعتبار و ارزش علمى ندارد; زیرا، درباره‏ى نبوت نیز کلمه‏ى «من انفسهم‏» آمده است. مقصود از این گونه تعابیر، این است که پیامبر و امام، از جنس بشرند و گذشته از این، از میان خود مردم برگزیده شده‏اند. برگزیده شدن پیامبر و امام از میان مردم، غیر از برگزیده شدن آنان به دست مردم است.

2-
حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه...»

در حدیث نبوى معروف آمده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة; هر کس بدون این که امام زمان خویش را بشناسد، از دنیا برود، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.» .

سعدالدین تفتازانى، در شرح مقاصد  و شرح عقاید  ، و ملاعلى قارى در شرح فقه اکبر،  و حافظ محمد عبدالعزیز در کتاب النبراس  ، و خواجه نصیرالدین طوسى در تلخیص المحصل  ، این حدیث را به عنوان دلیل نقلى بر وجوب امامت مورد استناد قرار داده‏اند.

وجه استدلال به حدیث، این است که در این حدیث، معرفت امام، به عنوان یک تکلیف دینى، بر هر مسلمانى واجب شده است تا آن جا که نشناختن او، اصل ایمان و اسلام انسان را خدشه دار مى‏سازد. روشن است که چنین حکم قطعى، مستلزم آن است که زمان، هیچ گاه، از امام خالى نباشد.

از این حدیث، نکت

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد خلافت و امامت

تحقیق در مورد امامت

اختصاصی از فی لوو تحقیق در مورد امامت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد امامت


تحقیق در مورد امامت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:21



فهرست: ندارد

 

 

 

امامت مهم‌ترین اصل اعتقادی مذهب تشیع است. امامت در لغت به معنای دوستی، یاری دادن، به دست گرفتن کاری، فرماندهی داشتن و . . . است و در اصطلاح، یک منصب الهی و خدادادی است که شامل همه فضیلت‌های انسانی است.

مطابق این تعریف، امامان از سوی خداوند و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعیین می‌شوند، دارای همان فضایل و امتیازات پیامبر (بجز مقام نبوت) هستند، و کار آنان منحصر به حکومت دینی نیست.

اما دانشمندان اهل سنت امامت را این گونه تعریف می‌کنند:

«الامامه رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا، خلافة عن النبی؛ (امامت یعنی ریاست و سرپرستی عمومی در امور دین و دنیا در مقام جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم)
مطابق این تعریف، امامت یک مسئولیت ظاهری در حد ریاست حکومت است؛ اما حکومتی که شکل دینی دارد و عنوان جانشینی پیامبر (در امر حکومت) را به خود گرفته است. طبیعتاً چنین امامی می‌تواند از سوی مردم برگزیده شود!

به عبادت دیگر علمای اهل سنت،‌ امامان را تنها به معنای جانشینان پیامبر در بر پا داشتن احکام شرع و پاسداری از حوزه دین دانسته اند.

اما شیعیان معتقدند مقام امامت در امتداد مقام نبوت است و ولایت امام همان ولایت نبوی و ولایت الهی است که ناگسستنی است. بنا به اعتقاد شیعیان، امامت فقط یک حکم شرعی فرعی نیست.

 

 

متصدیان امر امامت، دوازده نفر از نسل پیامبر اکرم هستند:

امام علی، امام حسن، امام حسین، امام علی بن الحسین، امام محمد باقر، امام جعفر صادق، امام موسی کاظم، امام علی بن موسی الرضا، امام محمد تقی، امام علی نقی، امام حسن عسگری و امام مهدی علیهم السلام.

به اعتقاد شیعیان، امامانی که جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردم‌اند، از گناه و خطا مبرا هستند و در تمامی فضایل و کمالات علمی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و . . . سر آمد همگانند .

شناخت شناسى  امامت

امامت در لغت به معناى پیشوایى و رهبرى است و هر کسى که متصدى رهبرى گروهى شود ((امام)) نامیده مى شود خواه در راه حق باشد یا در راه باطل. چنانکه در قرآن کریم, واژه ((ائمه الکفر)) درباره سران کفار بکار رفته است, و کسى که نماز گزاران به او اقتدا مى کنند ((امام جماعت)) نامیده مى شود.

اما در اصطلاح علم کلام, امامت عبارت است از: ((ریاست همگانى و فراگیر بر جامعه اسلامى در همه امور دینى و دنیوى)). و ذکر کلمه ((دنیوى)) براى تاکید بر وسعت قلمرو امامت است, و گرنه تدبیر امور دنیوى جامعه اسلامى, جزیى از دین اسلام است .

از دیدگاه شیعه, چنین ریاستى هنگامى مشروع خواهد بود که از طرف خداى متعال باشد, و کسى که اصالهً (و نه به عنوان نیابت) داراى چنین مقامى باشد معصوم از خطا در بیان احکام و معارف اسلامى و یز مصون از گناهان خواهد بود. و در واقع, امام معصوم همه منصب هاى پیامبر اکرم (ص) بجز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبیین

حقایق و قوانین و معارف اسلام, حجت است و هم فرمانهاى وى در امور مختلف حکومتى, واجب الاطاعه مى باشد.

بدین ترتیب, اختلاف شیعه و سنى در موضوع امامت, در سه مساله ظاهر مى شود:نخست آنکه امام باید از طرف خداى متعال, نصب شود. دوم آنکه باید داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.

سوم آنکه باید معصوم از گناه باشد.

البته معصوم بودن, مساوى با امامت نیست زیرا باعتقاد شیعه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم معصوم بودند هر چند مقام امامت را نداشتند, چنانکه حضرت مریم سلام الله علیها نیز داراى مقام عصمت بوده اند و شاید در میان اولیا خدا کسان دیگرى نیز چنین مقامى را داشته اند هر چند ما اطلاعى از آنان نداریم و اساساً شناختن شخص معصوم جز از طریق معرفى الهى, میسر نیست.

اثبات لزوم امامت

ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حکمت الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند

این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :

از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً))

این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .

  و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق یافته است . زیرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت .

و کیفیت آن , چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟ )) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب , ولایت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند .

  سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله , خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت : (( بخ بخ لک یا على , اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنة))

و در این روز بود که این آیه شریفه , نازل شد : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً )) و پیامبر اکرم ( ص ) تکبیر گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دین الله ولایة على بعدى ))

و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموینى ) نیز نقل کرده اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسیدند که آیا این ولایت , مخصوص على است؟ حضرت فرمود :

  مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است . پرسیدند : اوصیائ شما چه کسانى هستند؟ فرمودند :

 (( على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى , ثم ابنى الحسن , ثم النى الحسین , ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد , القرآن معهم و هم مع القرآن , لایفارقونه و لا یفارفهم حتى یردوا على الحوض ))

بر حسب آنچه از روایات متعدد , استفاده مى شود پیامبر اکرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند که امامت امیر موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم , این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن , سرباز زنند . از اینروى , در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا اینکه این آیه شریفه نازل شد :

 (( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس )) و ضمن تائکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیامهاى دیگر است و نرساندن آن بمنزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن , مصون خواهد داشت . با نزول این آیه , پیامبر اکرم ( ص ) دریافتند که زمان مناسب , فرا رسیده و تائخیر بیش از این , روا نیست . از این روى , در غدیر خم به انجام این وظیفه , مبادرت ورزیدند .

البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا ( ص ) در طول دوران رسالتشان بارها و به صورتهاى گوناگون , جانشینى امیرموئمنان على ( ع ) را گوشزد کرده بودند و در همان سالهاى آغاز ین بعثت , هنگامى که آیه (( و انذر عشیرتک الاقربین )) نازل شد در حضور همه خویشاوندان فرمودند : نخستین کسى که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین , نخستین کسى که پاسخ مثبت داد على بن ابى طالب ( ع ) بود

و نیز هنگامى که آیه (( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم ))

نازل شد و اطاعت کسانى که بعنوان (( اولواالامر )) بطور مطلق , واجب کرد و اطاعت ایشان را همسنگ اطاعت پیغمبر اکرم ( ص ) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسید :

این (( اولواالامر )) که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کسانى هستند؟ فرمود :

 ((هم خلفائى یا جابر و ائئمة المسلمین من بعدى . اولهم على بن ائبى طالب , ثم الحسن , ثم الحسین , ثم على بن الحسین , ثم محمد بن على المعروف فى التوارة بالباقر ـ ستدر که یا جابر , فاذا القیته فاقراه منى السلام ـ ثم الصادق جعفر بن محمد , ثم موسى بن جعفر , ثم على بن موسى , ثم محمد بن على , ثم على بن محمد , ثم الحسن بن على , ثم سمیى و کنیى حجة الله فى ارضه و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على ...)) و طبق پیشگویى پیامبر اکرم ( ص ) جابر تا زمان امامت حضرت باقر ( ع ) زنده ماند و سلام رسول خدا ( ص ) را به ایشان ابلاغ کرد .

در حدیث دیگرى از ابوبصیر نقل شده که گفت : درباره آیه اولواالامر از امام صادق ( ع ) سوئال کردم . فرمود :

  در شائن على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است . عرض کردم : مردم مى گویند چرا قرآن کریم , على و اهل بیتش ( ع ) را بنام , معرفى نکرده است؟ فرمود :

به ایشان بگوى : آیه نماز که نازل شد اسمى ازسه رکعت و چهار رکعت نبرد , و این رسول خدا ( ص ) بود که آن را براى مردم تفسیر کردآ همچنین آیات زکات و حج و ... این آیه را هم مى بایست پیامبر اکرم ( ص ) براى مردم تفسیر کند و او چنین فرمود : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و نیز فرمود :

 ((اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتى , فانى سالت الله عزوجل ائن یفرق بینهما حتى یورد هما على الحوض فاعطانى ذلک )) ( یعنى شما را سفارش مى کنم به (( ملازمت )) کتاب خدا و اهل بیتم , همانا از خداى عزوجل درخواست کردم که میان قرآن و اهل بیتم , جدایى نیندازد تا در حوض کوثر ایشان را بر من وارد سازد , و خداى متعال درخواست مرا اجابت کرد .) و نیز فرمود : (( لا تعلموهم فانهم ائعلم منکم . انهم لن یخرجوکمو من باب هدى و لن یدخلوکم فى باب ضلالة))

(( یعنى : در مقام تعلیم ایشان برنیایید که ایشان از شما داناترند . همانا هرگز شما را از باب هدایت , خارج نمى کنند و درباب ضلالت , وارد نمى سازند )
و همچنین بارها ـ و از جمله در آخرین روزهاى حیاتش ـ فرمود :

 (( انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتى انهمالن یفترقا حتى یردا على الحوض )) و نیز فرمود : (( ائلا ان مثل ائهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق )) و نیز بارها خطاب به على بن ابى طالب ( ع ) فرمود : (( انت ولى کل موئمن بعدى )) و نیز دهها حدیث دیگرى که مجال اشاره به آنها نیست .

امام وهدایت

ائمه که هدایت‏به امرالله میکنند، یعنى با ملکوت موجودات سر و کار داشته، و هر موجودى را از جنبه امرى او نه تنها از جنبه خلقى او، بسوى خدا هدایت میکنند، و به کمال خدا میرسانند.

قلب موجودات در دست امام است، و از نقطه نظر سیطره و احاطه بر قلب، آنان را بسوى خدا هدایت میکند.

پس امام که مردم را بخدا هدایت میکند، به امر ملکوتى که همیشه با آن موجود و ملازم است هدایت میکند، و این در حقیقت ولایتى است‏به حسب باطن در ارواح و قلوب موجودات نظیر ولایتى که هر یک از افراد بشر از راه باطن و قلبش نسبت‏به اعمال خود دارد، این است معنى امام.

و اما در آیه شریفه علت موهبت این منصب را اینطور بیان کرده است: «لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»

یکى صبر است در راه خدا، و منظور از صبر، استقامت و ایستادگى است در تمام امتحانات و ابتلائاتى که بنده در راه عبودیت و وصول بمراد براى او پیش میآید، و دیگر آنکه قبل از آن به مرحله یقین رسیده باشند.

در آیاتى از قرآن مجید، مى‏بینیم که علامت‏ یقین را کشف حجب ملکوتیه معرفى مى‏نماید، صاحب یقین کسى است که حقائق موجودات و ملکوت آنان را ادراک کند، و محجوب کسى است که پرده روى قلب او گرفته و او را از مشاهده انوار ملکوتیه باز دارد مانند آیه:

«و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین»

و اینطور ما به ابراهیم ملکوت آسمان‏ها و زمین را نشان دادیم و براى آنکه از صاحبان یقین بوده باشد.

این آیه مى‏رساند که نشان دادن ملکوت آسمان و زمین مقدمه افاضه یقین بر قلب ابراهیم بوده است

و روى این زمینه یقین از مشاهده انوار ملکوتیه جدا نخواهد بود. و مانند آیه‏«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»

نه چنین است، اگر شما میدانستید مانند علم و دانستن صاحبان یقین، در اینصورت حتما دوزخ را میدیدید، و حقیقت جهنم را که ملکوت افعال زشت، و معاصى آلهى و نفس اماره است مشاهده مى‏نمودید.

و مانند آیه‏«کلا ان کتاب الابرار لفى علیین و ما ادریک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقربون‏»

نه چنین است، به درستیکه نامه عمل و حقائق کردار افراد پاک و صالح العمل در مکان مرتفع و عالى قرار دارد، و آن علیون است. مى‏دانى علیون چیست؟عالمى است ملکوتى که آن عبارت است از ثبت و ضبط اعمال صالحه، و آن در حضور و شهود مقربین درگاه خدا است.

از این آیات استفاده مى‏شود که مقربون که همان صاحبان یقینند، افرادى هستند که به ملکوت و حقائق عالم پیوسته، و قلبشان از جنبه مشاهده خلقى عبور نموده است، آنها از خدا محجوب نیستند، و حجاب قلبى که عبارت است از جهل و معصیت و شک و نفاق در آنها نیست، آنها صاحبان یقینند که علیون و حقائق ملکوتیه ابرار و اخیار را مى‏بینند، کما آنکه حقائق ملکوتیه اشرار و اهل معاصى را که عبارت از جحیم است نیز مشاهده مى‏کنند.

بنابراین امام که هدایت‏به امر ملکوتى مى‏کند، حتما باید داراى مقام یقین باشد، و عالم ملکوت بر او منکشف بوده باشد، و متحقق به کلمات الله بوده باشد، و چون ذکر شد که ملکوت همان وجهه باطنى موجودات است پس این آیه شریفه:

«و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا» به خوبى مى‏رساند که هر چه راجع به امر هدایت است، که عبارت از قلوب و اعمال بوده باشد باطن و حقیقت او در دست امام است، و وجهه ملکوتى و امرى آن حاضر در مشهد امام بوده، لحظه‏اى از او غائب نخواهد بود.

فلسفه امامت نزد شیعه

  • 1- امام مظهر اسم اعظم الهی ست و فردی از او شایسته تر نیست پس امام اسم اعظم الهی است. در کتاب اصول کافی آمده است:امام صادق(ع) می فرمایند:( فی قول الله عزوجل -ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها- نحن والله الأسماء الحسنی التی لا یقبل الله من العباد عملاً الا بمعرفتنا) امام اشاره می کنند که أسماء حُسنی که در قرآن ذکر شده است ما هستیم.
  • 2- بقای تمام عالم به بقای امام است. در کتاب اصول کافی نوشته شده:ابی حمزه از امام صادق(ع) سئوال می کند آیا زمین بدون امام باقی می ماند؟ امام می فرمایند:-لو بقیت الارض بغیر امام لساخت- اگر زمین بدون امام بماند نابود می شود.
  • 3- انسان کامل-امام حجه الله است.زمین هیچ زمانی از وجود انسان کامل خالی نمی باشد. علی(ع) در نهج البلاغه می فرمایند:(اللهم بل لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اِما ظاهراً مشهوراً اَو خائفاً مغموراً) زمین هیچ گاه از حجت الهی که یا ظاهر و یا پنهان است خالی نمی ماند.
  • 4- امام در هر عصر یک نفر است. با استناد به آیه قرآن( لو کان فیهما آلِههٌ الا الله لَفَسَدَتا) یعنی: اگر بیش از یک خدا در زمین و آسمان باشد نابود می شدند، در هر زمان بیش از یک امام نمی تواند باشد و تعدد در آن راه ندارد.
  • 5- اسامی امامان از نام خداوند گرفته شده است. در تفسیر صافی مرحوم فیض ضمن تفسیر آیه 31 سوره بقره این حدیث آمده است که امام سجاد(ع) از قول پیامبر (ص) می فرمایند: حضرت آدم نوری را در صلب خود مشاهده کرد به خدا عرض کرد: خدایا این نورها چیست؟ خدا فرمود: این نورها مربوط به اشباحی است که از بالاترین نقطه عرشم به پشت تو منتقل کردم. و به همین خاطر به ملائکه دستور دادم که بر تو سجده کنند زیرا تو ظرف این اشباح قرار گرفتی. حالا به بالای عرش نگاه کن.حضرت آدم مشاهده کرد که این انوار از پشت او به بالای عرش منتقل شد. آدم(ع) سئوال کرد: این اشباح چیست؟ خدا گفت: این اشباح برترین مخلوقات من است. هذا محمد و أنا الحمید المحمود فی فعالی شققتَ له اسماً من اسمی: این محمد(ع) است و من هم در اعمالم حمید و محمود هستم و اسمی از اسمم را برای او گرفتم. هذا علی و أنا العلی العظیم... این علی (ع) است و من هم علی و عظیم هستم. هذا فاطمه و أنا فاطر السماوات و الارض: این فاطمه است و من هم پدید آورنده زمین و آسمان هستم. و هذا الحسن و الحسین و أنا المحسن المجمل: این دو حسن و حسین هستند و من هم احسان کننده و زیبایی بخش هستم. این ها بهترین مخلوقات من هستند بوسیله آنان است که می گیرم و می بخشم، مجازات می کنم و پاداش می دهم. پس بوسیله آنها به من متوسل شو. آنان را شفیع خود قرار بده. قسم میخورم هر کسی که به آنان امید بندد را ناامید نکنم و هیچ تنگدستی که به خانه آنها بیاید رد نکنم.
  • 6- خدا در قرآن می فرماید: (و منَ الماءِ کُلّ شیءٍ حَی - سوره نساء، آیه30) طبق این گفته سَرَیان آب ولایت یعنی نفس رحمانی امام باعث وجود و حیات همه موجودات می شود.
  • 7- همه موجودات عالم وجود به منزله اعضاء و جوارح انسان کامل هستند. امام در عالم مانند تصرف نفس در اعضاء و جوارح خود تصرف می کند وجملگی موجودات مسخر و تسلیم اویند. ملا صدرا در کتاب "مفاتیح الغیب" می نویسد: ( النفس الانسانیه مِنْ شَأنها أنْ تَبلغَ إلی دَرجهٍ یکونُ جَمیع الموجوداتِ أجزاء ذاتها و تکونُ قوّتها ساریَه فی الجمیع) از شئون و ویژگی های نفس انسان این است که می تواند به درجه ای برسد که همه موجودات اجزاء ذات او شوند و توانایی او در همه موجودات ساری و جاری شود.
  • 8- چون حق عین اعضاء و قوای روحانیه و جسمانیه انسان کامل می گردد، زمان قول و فعل او یکی می شود و بین حرف و عمل او هیچ تأخیر و امتداد زمانی وجود ندارد و محل مشیت الهی می گردد. زیرا امام مظهر این آیه است: ( إنما قولنا لشیءٍ إذا ارَدْناهُ أنْ نَقولَ لَهُ کُنْ فَیَکون- سوره نمل آیه42) همانا وقتی ما به چیزی می گوئیم باش پس بوجود می آید.

 

 

امامت و اهل بیت

گرامى‏ترین مردم نزد خدا پرهیزکارترین آنهاست،منافاتى ندارد.توضیح این که برترى دادن خداوند به این خاندان کاشف از فضیلت آنان و شایستگى ایشان براى چنین برتر شمردن است و هم این که آنان در بالاترین درجات تقوایند.و بحق اعمالشان با این نتیجه گیرى هماهنگى دارد،و شها د تهاى پیامبر در مورد آنان این شایستگى را آشکار مى‏کند. در تاریخ نبوت وجود بندگان عالیقدر در میان خاندان پیامبر مطلب تازه‏اى نبوده است.قرآن ما را آگاه مى‏سازد که نبوتهاى پیشین در همین راستا حرکت کرده‏اند،آن جا که خداوند،خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى بخشید،و آنگاه که خداوند،هارون را در رسالت برادرش موسى شریک ساخت و خداوند دعاى زکریا را مستجاب کرد و به او،جانشینى مرحمت فرمود تا وارث او و وارث خاندان یعقوب باشد.

على بن ابى طالب و همسرش فاطمه زهرا و فرزندانش حسن و حسین (ع) اعضاى این خاندان گرامى هستند.

آنچه در این مورد،شایسته اعتماد است،همان احادیثى است که از پیامبر خدا روایت شده است و در آنها ذکر«آل محمد»یا«اهل بیت او»و یا«عترت او»آمده است.در این جا مقصود از همه این عبارات یک چیز است.روایتهاى صریحى را که از پیامبر (ص) در این باره نقل شده است مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد:

(1) احادیثى که در بردارنده اوصاف این خانواده گرامى است،و ما به وسیله آن اوصاف مى‏توانیم از کلمه«آل محمد»خروج افرادى را که داراى آن اوصاف نیستند،و هم ورود کسانى را که متصف به آن اوصافند،در آن مفهوم بشناسیم.

(2) احادیثى که متضمن گواهیى است که بروشنى دلالت دارند بر این که اشخاص معینى در زمره«آل محمد»یا«اهل بیت محمد»و یا«عترت او»یند.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد امامت

تحقیق آماده درس تاریخ امامت با موضوع امامت و رهبری در اسلام 20 صفحه word

اختصاصی از فی لوو تحقیق آماده درس تاریخ امامت با موضوع امامت و رهبری در اسلام 20 صفحه word دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق آماده درس تاریخ امامت با موضوع امامت و رهبری در اسلام 20 صفحه word


تحقیق آماده درس تاریخ امامت با موضوع امامت و رهبری در اسلام 20 صفحه word

 

 

 

 

 عناوین این تحقیق عبارتند از:

مقام عرشی امامت و خصایص آن در اسلام

وظیفة امت در برابر امام جائر

ویژگی امام در قرآن

1ـ افضلیت در علم و تدبیر

2ـ هدایت محوری

3ـ شجاعت

4ـ نفرت از مدح و ستایش

5 ـ تأکید بر حق‌گویی و انتقاد

6 ـ محروم ساختن نزدیکان

7ـ حفظ بیت‌المال

درجة ایمان و یقین

صبر و پایداری

عدالت

خصایص امامت در نصوص قرآنی

امامت در سنّت نبوی

 

 

  برای دانلود کل مطلب به لینک زیر مراجعه کنید.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق آماده درس تاریخ امامت با موضوع امامت و رهبری در اسلام 20 صفحه word