تعداد صفحات : 36 صفحه -
قالب بندی : word
تاثیر خلاقیت بر یادگیری واحدهای نحوی
چکیده
بطور کلی تحقیقات انجام شده در رابطه با حفاظه انسان وامر یادآوری معمولا" تحت تاثیر یافته هائی بوده است که به دنبال روشهای گوناگون یادآوری بوده اند . اگرچه یادآوری را در گذشته مروری آگاهانه بر حوادث تجربه شده تعریف می کردند ، اما مطالعات انجام شده یکی دو دهه اخیر وجود صور وعوامل دیگر موثر در یاد آوری را نیز خاطر نشان می سازد . یکی از این اشکال وعوامل موثر پدیده نوظهوری بنام « خلاقیت وتاثیرات آن در یادآوری » می باشد . براساس این تئوری شخص زبان آموز فقط از طریق درک عمیق پدیده ها وپردازش اصولی آنهاست که می تواند بر حفظ وبقاء حافظه خود امیدوار گردد ومطالب را به نحو احسن به خاطر سپرده ودر مواقع مقتضی بیاد آورد . به عبارت دیگر در پردازش اطلاعات جدید هر چقدر درصد تفکر خلاق بالاتر رود درصد یادگیری ومالا" درصد یاد آوری بالاتر خواهد بود.پدیده « خلاقیت و تاثیرات آن » تحت شرایط گوناگون به بوته آزمایش نهاد شده ودر طول سه دهه گذشته مورد توجه محققین بوده است . در این تحقیق تلاش شده است صحت وسقم نتایج این پدیده را در حوزه کاملا" جدیدی ( حوزه نحو ویادگیری واحدهای نحوی ) محک زده واین پدیده ( خلاقیت ) را با پدیده مقابل آن یعنی ( خواندن ) مقایسه نمائیم . فرض براین است که پدیده « خلاقیت » چون بر خلاق بودن زبان آموز وفعالیتهای ذهنی او صحه می گذارد به یادگیری بهتر ویاد آوری آسانتر منجر می گردد . برای این هدف ، دو گروه متشکل از 60 آزمودنی داشتیم که بطور تصادفی انتخاب شده وبطور تصادفی در دو گروه قرار گرفتند . ابتدا یک پیش آزمون اجرا شده ومتعاقب آن جلسه آموزش وتوجیه وبه دنبال آن سه آزمون مختلف به اجراء در آمد که نتایج هر سه آزمون دلالت بر رجحان وبرتری مدل « خلاقیت » مدل « خواندن » در یادگیری واحدهای نحوی دارد.نوآوری یک هنر انسانی است و زمانی اتفاق می افتد که افراد با یکدیگر به تعامل می پردازند.انسان هسته مرکزی هر فرایند نوآورانه است. بینش ها ، دلواپسی ها و خواسته هایش سبب شکل گیری ایده های جدید و اتخاذ تصمیمات بی شماری در فرایند تبدیل این ایده ها به ارزش شده است و در نتیجه مدیریت نوآوری عمدتا فرایند مدیریت انسانها و اصول و قوانین و ممارستهایی خواهد بود که فعالیتهای انسان بر آن اساس سازماندهی می شود و این نیازمند تفکر زیاد و برنامه ریزی و آمادگی است.
نکته جالب توجه دیگر اینکه کلمه نوآوری یا innovation دربرگیرنده معانی مختلفی است .اگر از افراد متعددی بخواهید که نواوری را تعریف کنند مسلما با صدها پاسخ متفاوت روبرو می شویدکه علاوه بر داشتن وجوه تشابه مسلما اختلافات زیادی هم بین انها وجود خواهد داشت که البته این حالت در فرایند و پروسه ای که ممکن است آینده سازمان شما را تعیین کند صادق نخواهد بود. بنابراین این ضرورت در این کتاب احساس می شود که کدام نوآوری ها دارای precision مناسبی هستند و کدام نیستند لذا ما باید نوآوری را از یک مشت مفاهیم مربوطه چون خلاقیت، دانش و یادگیری متمایز نموده و هر یک را بروشنی تشریح کنیم.
سئوالات کلیدی :
1. نواوری چیست؟
2. خلاقیت چیست؟
3. دانش چیست؟
4. یادگیری چیست؟
5. پیوندهای میان این مفاهیم کلیدی چه هستند؟
نوآوری
نوآوری یک فرایند است و اگر خوب تحقق پیدا کند نتیجه همان فرایند نیز خواهد بود.بنابراین بین دو مفهوم باید تمایز قایل شویم:
" یک کامپیوتر جدید ،یک قاشق یا یک ایده تجاری، میتواند یک نوآوری باشد که احتمالا طی یک فرایند و پروسه نوآورانه توسعه پیدا کرده اند."البته بکارگیری این کلمه مهم با دو شیوه متفاوت کار نامطلوبی است و این نشان می دهد که ما چقدر در مباحث زبانی محدود شده ایم .بنابراین زمانی که شما با افراد در سازمانتان درباره نوآوری صحبت می کنید باید بتوانید میان این دو مفهوم نوآوری تمایز ایجاد کنید.ما به فرایند نوآوری اهمیت زیادی می دهیم چرا که فعالیتی است که ارزش های جدیدی را ایجاد کرده و این ارزش ها را به سمت بازار سوق می دهد، به محصولات نوآورانه هم اهمیت فراوانی می دهیم امامهم است که به این نکته هم توجه داشته باشیم که ایده های خوب خودشان نوآوری نسیتند و در عوض زمانی که تاثیر اقتصادی داشته و ایجاد ارزش کنند نوآوری هستند و این زمانی اتفاق می افتد که ایده های خوب برای یک مشتری معنی دار باشد ( این معانی درصورتی نوآوری خواهد بود که مشتری اینگونه فکر کند).این دیدگاه نوآوری متمایل به اقتصادها و کسب و کار ها و همه سازمانهایی است که باید برای بقای خودشان رقابت کنند مثل دولتها ، NGO هاو سازمانهای غیرانتفاعی.در دنیای کسب و کار ، ایده ها مواد اولیه نوآوری هستند و بعنوان نتیجه یک فرایند نوآوری محسوب می شوند.همانطور که ما بین فرایند نوآوری و و پی آمدهای آن تمایز قایل می شویم باید بین انواع مختلف نوآوری نیز تمایز قایل باشیم.همانطور که در فصل اول مشاهده کردیم، برخی نوآوریها اصلاحات و بهبودهای کوچکی هستند که در محصولات وخدمات فعلی صورت می گیرند و ما آنها را اصلاحات تدریجی می دانیم.سایر نوآوری ها هم پیشرفتهای غیرمنتظره در زمینه محصول و تکنولوژی و دگرگونی های محیطی هستند که ثمره آن محصولات و کالاها و خدمات جدید است.همچنین Business model های نوآورانه ای وجود دارد که بعنوان راههای جدیدی جهت برقراری ارتباط میان شرکتها و مشتریانشان محسوب می شوند و هم چنین نوآوریهایی نیز وجود دارد که تماما مخاطره محسوب می شوند.هر یک از انواع این نوآوریها نیازمند یک رویکرد متفاوت هستند و زمانی که ما درباره متودولوژیهای نوآوری (روش شناسی)صحبت می کنیم به این نکته می رسیم که فقط یک شیوه برای پرداختن به آن وجود ندارد بلکه 4 شیوه وجود دارد.
خلاقیت (Creativity)
ما نیازداریم که نوآوری را از مفهوم دیگری که اغلب با آن اشتباه می شود یعنی خلاقیت متمایز کنیم.خلاقیت ، استعداد و توانایی مشاهده و انجام فعالیتهابا روش های جدید و متمایز است.خلاقیت توانایی به تصویر کشیدن و ارائه عقاید و ایجاد چیزهای جدید و مختلف است. تفاوت اساسی میان خلاقیت و نوآوری این است که گرچه هر ایده ای می تواند دارای جلوه ای از خلاقیت باشد اما اگر بخواهد به عنوان یک نوآوری مطرح شود می بایست دارای ارزش اقتصادی نیز باشد. خلاقیت فی النفسه یک فرایندرفتاری و ادراکی است که ستاده یا خروجی آن ایده است در حالیکه نوآوری فی النفسه یک پروسه اقتصادی است که ستاده یا خروجی آن محصولات و خدمات هستند.همانطور که یک پروسه کسب و کار مستلزم مجموعه ای از فعالیتهایی است که باید انجام گیرند ، موفقیت در نواوری نیز وابسته به یک عنصر حیاتی تحت عنوان خلاقیت است ولی به جز آن شامل بسیاری فعالیتهای دیگر چون تحقیق ، مهندسی و نمونه سازی هم می باشد که همه این موارد بوسیله خلاقیت ارتقاء و بهبود می یابند ولی باید توجه کرد که آنها خودشان خلاقیت محسوب نمی شوند.
حال جهت تلخیص این وجوه تمایز، ما ممکن است نظری همانند یکی از ارباب رجوعان خودم داشته باشم که اخیرا اظهار می کرد" خلاقیت زمانی است که شما از پول برای کسب ایده استفاده می کنید و نوآوری زمانی است که شما از ایده ها برای کسب درآمد بهره می گیرید" و این جمع بندی بسیار زیبا بود. یک تفاوت بیشتر میان خلاقیت و نوآوری این است که خلاقیت بوسیله افراد یا گروهها و سازمانها و حتی کل فرهنگ ها قابل تحقق است و می تواند به شکل آگاهانه ا خودبخودی و غیرمنتظره اتفاق بیفتد.
اما نوآوری در شرکتهای بزرگ اغلب اوقات فرایندی است که مستلزم درگیری گروههای از افراد است که با هم و با یک نیت خاص همکاری دارند.ابزارها و فعالیتهایی که شما برای مدیریت گروههای جستجوکننده نوآوری (innovation-seeking) استفاده می کنید، عناصر حیاتی متدولوژیهای نوآوری و فرهنگ نوآوری هستند .
دانش (Knowledge)
گر چه نوآوری و خلاقیت متفاوت هستند اما ریشه مشترک هر دو انها دانش یا knowledge استذکه این مفهوم خود نیز یک مفهوم مبهم است . تعریف خود knowledge در دیکشنری کمک چندانی بما نمی کند چرا که بیشتر حول و حوش مفهوم Attempting Precision می چرخد که حقیقتا در هیچ جایی مفید نیست.اما در “Merriam-Webster online” آمده است که دانش حقیقت یا شرایط دانستن و اگاهی از چیزی با آشنائیتی است که از طریق تجربه یا همکاری کسب می شود.تعریف و تشریح دانش با ارائه این رفرنس ها چندان سبب رشد و پیشرفت فرایند ما نخواهد شد.دیکشنری ها خود با ارائه کلماتی چون آگاهی ؛ فهمیدن ،اطلاعات، معرفت دچار سردرگمی هستند در حالیکه هر کدام از این کلمات واقعا یک مفهوم متفاوت را در برمی گیرد اما هیچ یک از آنها آن چیزی که ما بدنبالش هستیم نیستند.خوشبختانه تعاریف بسیار مفیدتری توسط تعدادی از مهم ترین متفکران کسب و کار قرن 20 مثل استاد دانشگاه Wharton آقای Russell Ackoff ، اقای Peter Drucker نویسنده و اقتصادددان فعال در زمینه کسب و کار ، آقای Edward Demingفلسفه دان بزرگ کسب و کار های نوآورانه ، توسعه یافته است.با جمع بندی فعایلتهای آنها و خصوصا تکیه بر فرمول ارائه شده توسط Ackoff مدل ذیل قابل ارائه است:
دانش (چگونگی :( how
دانش با چگونگی مرتبط است و توانایی و ظرفیت انجام چیزها و کارهای مفیدی است که این توانایی و استعداد نتیجه انسجام و بهم پیوستگی سه عنصر اطلاعات، تئوری و تجربه است.
اطلاعات (information) : یا چیستی یعنی توصیف پایه ای چیزی
تئوری (Theory) : یک چارچوب مفهومی است که بیان می کند چطور تجارب و function ها در جهان، به صورت یک فرایند چند بعدی انجام می شود.
برخی مردم ممکن است فکر کنند عناصر و اجزای یک تئوری بسیار غیرعلمی و ذهنی است، و آگاهی صرف از اینکه بدانید چگونه چیزها دور از از چشم و به صورت پنهانی اینقدر عمیق کار می کنند، قطعا شما را دچار اشتباه جدی خواهد کرد. بنابراین شما نباید آن را ئئوری بخوانید اما مجبورید که یک پایه مستحکم قابل اطمینان در قلب هر انچه که انجام می دهید داشته باشید.این تعریف می گوید که تنها دانش برای انجام فعالیتهای پیچیده کافی است و دانش تنها زمانی وجود خواهد داشت که اطلاعات و تئوری ها و تجارب در ذهن یک شخص بهم پیوند بخورند.فرایند امیختگی یک اساس و پایه است و ما ان را یادگیری (Learning) می خوانیم.برای یادگیری انجام هر کار یا عملیات پیچیده ای لازم است که هم مطالعه کنید و هم تمرین داشته باشید مثل آن چیزی که خلبانان هواپیما، قهرمانان و مامورین پلیس ، آتش نشانها ، دکترها ، حقوقدانان، حسابدارها و حتی مدیران باید انجام دهند چرا که فقط از طریق تمرین و ممارست است که تخصص ایجاد می شود.Michael Mauboussin از Legg Mason می گوید که حدود 10 هزار ساعت برای تمرین و ممارست نیاز است تا در هر چیزی به یک متخصص تبدیل شوید که همان ضرب المثل قدیمی را به ذهن می آورد تمرین، تمرین، تمرین.
دانلود تحقیق تاثیر خلاقیت بر یادگیری واحدهای نحوی