فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله طلاق

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله طلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

اختلافات زناشویی
اختلافات زناشویی سابقه‌ای به قدمت تاریخ و به عمر زندگی زناشویی بشر دارد. زوجیت یک رابطه‌ی منحصر به فرد است. در زوجیت، فرد می‌تواند از عمیقترین صمیمیت، آرامش و دوستی را تا دردناکترین مسائل زندگی را تجربه کند. عضو یک زوج شدن می‌تواند منجر به رشد شخصی و خودباوری شگفت‌انگیز شود و یا بر عکس می‌تواند منجر به صدماتی شود که درمان آن سالها به طول انجامد. کمتر رابطه‌ی دیگری را می‌توان سراغ داشت که چنین قدرت چالش‌انگیزی را داشته و باعث چنین دردی شود.
رابطه‌ی زوجین می‌تواند براحتی تبدیل به چالش شود، حتی کوچکترین فعالیتهای روزانه روی دیگری به طور چشمگیری اثر می‌گذارد. سازگاری با نیازها یا آرزوهای شخص دیگر در تمام جنبه‌های زندگی مشکل است.
«ازدواج به دلایل عدیده دچار مشکل و تعارض می‌شود، بروز تعارض در روابط انسانها با یکدیگر اجتناب ناپذیر است. تعارض از رایج‌ترین پدیده‌ها در روابط انسانهاست… در ازدواج باید فرض را بر این گذاشت که بروز تعارض جزیی از رابطه‌ی زناشویی و زندگی مشترک با هر کسی است، پس باید زن و شوهر یاد بگیرند که تعارضهای خود را حل کنند تا خوشبخت شوند، اگر چنین نکنند، ممکن است کار آنها به جدایی بکشد، یا اینکه تعارض آنها تا هنگام بزرگ شدن و رفتن فرزندان از خانه مسکوت و در حالت کمون باقی بماند و عاقبت هم زن و شوهر بعد از سالها زندگی مشترک طلاق بگیرند» (ثنایی، 1375).

 

فرآیند نارضایتی زناشویی
نارضایتی زناشویی فقدان تدریجی وابستگی عاطفی، کاهش توجه، دوری عاطفی، و افزایش احساس بی‌تفاوتی و بی علاقگی است. احساسات مثبت در طول زمان با احساسات خنثی و حتی منفی در طول زمان جانشین می‌شود. کینگز بری و میندا (1988) به نقل از رایس نارضایتی زناشویی را شاخصی می‌دانند که زوجین به وسیله آن به رابطه‌ی خود ادامه داده و یا آنرا ختم می‌کنند، آنان تأکید می‌کنند که نارضایتی متقابل نتیجه مشکلات در رابطه است و از دست دادن عشق معمولا نتیجه سالها تنش حل نشده در رابطه است.
یکی از روشنترین توصیفات از رشد نارضایتی توسط کرستن انجام شده که فرآیند نارضایتی را به سه مرحله ابتدایی، میانی و پایانی تقسیم می‌کند(رایس، 1996، به نقل از دهقان،1380).
الف) مرحله ابتدایی. این مرحله بوسیله نومیدی فزاینده، سرخوردگی، احساس ضربه و خشم مشخص می‌شود. افکار یک همسر یا هر دو روی ویژگیهای منفی شریک دیگر متمرکز می‌شود زیرا رفتار شریک دیگر آن چیزی نبوده که قابل انتظار بوده است، همسران هنوز درباره‌ی آینده‌ی ازدواجشان و تلاش برای حل مشکلات از طریق ابراز احساسات و یا تلاش برای خشنود سازی همسر دیگر خوش‌بین هستند.
ب) مرحله میانی. طی این مرحله خشم و آزار افزایش و شدت می‌یابد، همسران انتظار دارند شرکایشان به شیوه‌های منفی مشخصی رفتار کنند. شروع بی‌تفاوتی فزاینده گزارش می‌شود. بعضی از همسران شروع به سبک و سنگین کردن مزایا و معایب ازدواج خود می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که آیا به ازدواج خود ادامه داده یا آنرا فسخ کنند. تلاش برای خوشنودسازی همسر کمتر دیده می‌شود، اما تلاش برای حل مسئله (مثل شروع به یک برنامه دارویی‌ـ درمانی) افزایش می‌یابد.
ج) مرحله پایانی. در این مرحله احساس و ابراز خشم به وفور دیده می‌شود، احساس اعتماد کاهش می‌یابد و احساس بی‌تفاوتی و درماندگی افزایش می‌یابد. شایعترین افکار طی این مرحله تمایل به خاتمه ازدواج و تعیین دقیق نحوه انحلال آن است. به هر حال هنوز ممکن است ابهاماتی وجود داشته باشد. قبل از این مرحله مشاوره به ندرت دنبال می‌شود، اما در این مرحله بسیاری از زوجین به آخرین تلاش خود برای نجات ازدواج یا برای ترک آن به زناشویی درمانی اقدام می‌کنند.
مبنای انحلال رابطه این احساس است که ضررهای با هم بودن بیش از نفع آن است. همسران روی ویژگیهای منفی یکدیگر تأکید می‌کنند، به طوری که تغییر احساسات آنها خیلی مشکل است و تغییر احساسات منفی مستلزم تغییر چشمگیر همسر است؛ بعضی مواقع تغییرات انجام می‌‌شود و احساسات دوباره مثبت می‌شود، اما این کار مستلزم تلاش زیادی است. اگر ازدواج منحل شود، همسر ناراضی شروع به تمرکز روی ویژگیهای منفی همسر سابق می‌کند و خود را متقاعد می‌سازد که انحلال رابطه درست بوده است.

 

تعریف طلاق
وقتی که زوجین هنوز در قید حیات هستند و یکی از آنها و یا هر دو مایل به خاتمه زندگی مشترک خود و گسستن پیوند زناشویی می‌باشند، طلاق صورت می‌گیرد. در واقع می‌توان گفت طلاق انحلال ازدواج رسمی و عملی اختیاری و انتخابی توسط حداقل یکی از زوجین است.
طلاق در گذشته‌ای نه چندان دور به طور کلی ننگ‌آور تلقی می‌شد. امروزه طلاق نه تنها یک رسوایی خانوادگی نیست بلکه به عنوان امری پذیرفته شده است. طلاق به راه حلی معقول برای وضعیتی غیر معقول تبدیل گردیده است. (برنشتاین ،1985؛ به نقل از سهرابی، 1377) ضمانتهای اخلاقی، مذهبی، اقتصادی، اجتماعی دیگر مفید واقع نمی‌شوند، طلاق به شکل بسیار آسانی در جامعه، قابل دستیابی است و رواج دارد.
ولتر (1990، به نقل از ستوده، 1372) می‌گوید:« ازدواج و طلاق در این جهان تقریبا با هم متولد شده‌اند شاید ازدواج چند روزی زودتر متولد شده باشد، زیرا پس از ازدواج و گذشت چند روز کار زن و مرد به زد و خورد و طلاق کشیده است. در حقیقت این است که ازدواج و طلاق با هم به دنیا آمده‌اند و هر دو از قدیم بوده‌اند و هر دو برای بشر ضروری و لازم‌اند». از این رو در تمام قوانین و تواریخ ملل قدیم یونان و ایران باستان و قوانین همورابی مسئله‌ی طلاق وجود داشته و غالبا نیز طلاق دهنده مرد بوده و زن را در آن اختیاری نبوده است. با ملاحظه قوانین حقوقی دنیا می‌توان گفت که طلاق تا اواخر قرن نوزدهم در اروپا رسما ممنوع بود. اما علیرغم مخالفت اربابان کلیسا، از آن پس رفته رفته قانونی و مجاز شد(دهقان، 1380).
طلاق در اسلام
« منفورترین حلالها در اسلام طلاق است، اگر طلاق در مکتب ما تشریع شده به خاطر آن است که در مواقعی که استمرار زندگی لازمه‌اش استمرار ظلم و تضعیف حقوق است و نصایح و اندرزها دیگر کارساز نیست برای نجات و رهایی طرف ظلم شده مسئله‌ی طلاق مطرح گردید» (ارفع، 1367)
اسلام به زن و شوهرها توصیه می‌کند چنانچه مابین آنها اختلافی پدید آمد که حل آن توسط خودشان ممکن نبود بلافاصله به فکر طلاق نیفتند، بلکه هر یک با انتخاب نماینده‌ای صالح و مورد اعتماد به عنوان داور، در جهت رفع تفاهم و فراهم نمودن زمینه‌ی آشتی اقدام نمایند.

 

علل و عوامل طلاق
«هزاران عامل می‌تواند در تصمیم به جدایی و طلاق زوجین تاثیر بگذارد. به طور کلی این عوامل را می‌توان در سه مقوله طبقه‌بندی کرد: 1. عوامل اجتماعی 2. عوامل شخصی 3. عوامل رابطه‌ای
1. عوامل اجتماعی: ما اکنون در عصر تغییرات سریع و بی‌سابقه زندگی می‌کنیم. در جریان چنین تغییرات سریعی است که باورها و رسوم ما پیوسته به زیر سؤال می‌روند و از هر سو تهدید می‌شوند. این نکته در هیچ حوزه‌ای به اندازه حوزه روابط زناشویی و خانواده آشکار نیست. اکنون برای زوجهای جوان، شکلهای قابل دسترس پیوند زناشویی به ازدواج تک ـ همسری سنتی محدود نمی‌شود.
2. عوامل شخصی: ادراکات غلط، انتظارات غیر واقع بینانه‌ای که به درون ازدواج رسوخ می‌کنند نمونه‌های اصلی عوامل شخصی هستند. تا زمانی که جامعه به پروردن آرمانهای رمانتیک و انتظارات خیالی ادامه دهد و افراد نیز آنها را بپذیرند، سرخوردگی زناشویی ادامه خواهد یافت. امیدهای اشتباه و اهداف غیر واقع بینانه فقط زوجها را به سمت یأس، دلسردی، ناکامی و خشم سوق می‌‌دهد.ارزشها و اهداف شخصی افراد نیز در افزایش نرخ طلاق دخالت دارند.
3. عوامل رابطه‌ای: ممکن است مشکلات رابطه‌ای زمینه ساز اصلی همه‌ی مسائل باشند. این زمینه سازی دارای شکهای مختلفی است و میزان پاداش کم، مشکلات ارتباطی و ناچیز بودن مهارتها حل تعارض را در بر می‌گیرد. این مشکلات می‌توانند بر یک موضوع خاص (مانند رابطه‌ی جنسی، پول، استقلال و …)متمرکز گردند و یا بصورتی فراگیر تمام تعامل را شامل شوند» (برنشتاین، به نقل از سهرابی، 1377).
گرچه عوامل اجتماعی احتمال طلاق را نشان می‌دهد اما این دلایل به طور قطع علل طلاق نیستند. با مطالعه افراد در حال طلاق می‌توان به میزان تاثیر هر یک از عوامل فوق و بویژه عوامل رابطه‌ای در اتخاذ تصمیم و اقدام به طلاق بیشتر آگاه شد.

 

علل طلاق از نظر زنان و مردان مطلقه
«سه مطالعه انجام شده در مورد طلاق در ویسکانستین، ازهایو و اوکلند و همچنین در سیدنی استرالیا نشان داد که مهمترین علل طلاق از نظر زنان: عدم خوشبختی، سوءاستفاده عاطفی، مشکلات ارتباطی، ناسازگاری در زمینه‌های متفاوت، مشکلات جنسی، فقدان تعهد مرد نسبت به خانواده، سوء مصرف الکل و مواد، مشکلات مالی یا شغلی ،خیانت شوهر ،عدم علاقه به شوهر هنگام ازدواج و عدم اختصاص وقت کافی به خانه و خانواده توسط مردان بوده است. مهمترین عللی که مردان برای انحلال زندگی خود ذکر کردند عبارت بودند از : خوشبخت نبودن، مشکلات جنسی و ارتباطی، ناسازگاری در زمینه‌های مختلف، نداشتن علاقه به زن در موقع ازدواج، سوءاستفاده عاطفی، خیانت زن، نداشتن حساسیت نسبت به خانواده، نگذاشتن وقت برای خانواده، سوءاستفاده فیزیکی، بی‌رحمی و مشکلات مالی» (رایس ، 1996، به نقل از دهقان، 1380)

 

شایعترین اختلافات زناشویی از دید درمانگران
در یک مطالعه (گیس والری، 1981؛ به نقل از رایس، 1996) از 116 درمانگر انجمن خانواده و ازدواج، 29 مورد از شایعترین، شدیدترین و مشکلترین مسائل مشترک به تفکیک در مورد زوجهای مشکل دار مشخص شد. از درمانگران خواسته شد که فقط 5 حوزه عمده از مشکلات مشترک تفکیکی را انتخاب کرده و 5 مورد از زمینه های مشکل برای درمان موفقیت آمیز را رتبه‌بندی کنند. 10 حوزه‌ی رتبه‌بندی شده توسط درمانگران برای روابط زناشویی عبارت بود از: 1. ارتباطات 2. انتظارات غیرواقعی از ازدواج با همسر 3. تنازع قدرت 4. مشکلات فردی 5. تعارض نقش 6. فقدان احساس عشق 7. نشان ندادن علاقه 8. اعتیاد به الکل 9. روابط نامشروع 10. مسائل جنسی.
درمانگران زناشویی فقدان ارتباط را به عنوان مهمترین عامل مخرب ذکر کرده‌اند. در تجزیه و تحلیل بیشتر اطلاعات این مطالعه، مشکلات ارتباطی به عنوان متداولترین مشکلات در زندگی زوجهای طلاق ذکر شده است. این پاسخها به نقش مهم و کلیدی ارتباط در ازدواجهای موفق اشاره دارد.
از این درمانگران همچنین خواسته شد تا حوزه‌هایی را برای مقابله یا درمان مشکلتر می‌بینند طبقه بندی کنند، حوزه‌های زیر به عنوان مشکلترین موارد ذکر شدند: 1. الکسیم 2. فقدان احساس عشق 3. مشکلات فردی 4. تنازع قدرت 5. رفتارهای اعتیادی 6. تعارض ارزشها 7. سوءاستفاده فیزیکی 8. انتظارات غیرواقعی از ازدواج با همسر 9. روابط نامشروع 10. زنای محارم.
اساساً عوامل مرتبط با نارضایتی زناشویی و طلاق را می‌توان به دو دسته عوامل ایستا و پویا تقسیم کرد. عوامل ایستا شامل تاریخچه طلاق والدین، سطوح تحصیلات و درآمد، عدم تشابه مذهبی، فرهنگی شخصیت و سن می‌باشد و عوامل پویا شامل توانایی گفتگو، سطح مهارت کنار آمدن با تعارض، نگرش در مورد تعهد، انتظارات، عقاید و غیره می‌باشد. این تقسیم بندی در شناخت عوامل قابل تغییر برای کسانی که مشاوره قبل از ازدواج می‌کنند مهم است‌ (استنلی و همکاران، 1995؛ به نقل از استنلی و مارکمن 1997).
اثرات منفی طلاق
طلاق اثار منفی زیادی روی تمامی افراد خانواده و بویژه کودکان دارد، آثار مخربی که گاه جبران ناپذیر بوده و در تمامی ابعاد زندگی رد پایی از خود باقی می‌گذارد. احساس رنج، افسردگی، اضطراب، احساس گناه و پوچی معمولا در افراد خانواده‌های طلاق به وضوح دیده می‌شوند.
«مشکل سازگار شدن با جدایی، مراقبت از فرزندان و قبول نقش « تک همسر خانواده بودن» و مشکلات عملی در رابطه با مسائل حقوقی و مسئولیهای اقتصادی از مسائل مبتلا به اشخاص درگیر طلاق و جدایی است. علاوه بر اینها از مشکلات سازگاری فرزندان طلاق نیز نمی‌توان غفلت کرد. مشکلات وفاداری نسبت به والدین، قرارهای دیدو بازدید و حضانت هم خصوصا اگر با احساس گناه و افت عزت نفس کودکان طلاق همراه باشد عواقب روانی و جسمی به دنبال خواهد داشت.» (گیبسون،1996، به نقل از ثنائی، 1376).
اکثر تحقیقات نشان می‌دهد که افراد مزدوج معمولا سازگاری بیشتری و مشکلات و بیماریهای کمتری از خود نشان می‌دهند تا کسانی که مجردند و یا طلاق گرفته‌اند (بلوم و همکاران، 1987؛ به نقل از بری و جورلیس ، 1995).
مشکلات زناشویی عامل مهمی در 50% از پذیرش شدگان بیمارستانهای روانی است. مردان طلاق گرفته در معرض خطر روزافزون خودکشی، پذیرش در بیمارستانهای روانی، آسیب پذیری در مقابل بیماریهای فیزیکی و اقدام به خشونت هستند و زنان طلاق در معرض خطر روزافزون افسردگی و مشکلات پزشکی مختلف هستند. یک ازدواج مشکل دار عامل مهمی در اکثر قتلهاست (بلوم، اشر و وایت ، 1978؛ دوریان و همکاران، 1982؛ زیس و جانسون ، 1980؛ به نقل از بری و جورلیس، 1995). بچه‌ها در خانواده‌های طلاق یا دارای تعارضات زناشویی در معرض خطر بیشتری برای مشکلات عاطفی و رفتاری مختلف هستند از جمله : رفتار مخالفت آمیز، پرخاشگری، افسردگی و اضطراب(بری، هیترنیگتون ، 1993، امری ، 1982؛ جرلیس، فریس و مک دونالد ، 1990) (به نقل از بری و جرلیس، 1995). به طور خلاصه طلاق و تعارضات زناشویی با مشکلات خانوادگی چندگانه مرتبط است که به طور منفی روی سعادت اعضای خانواده تأثیر می‌گذارند.

 

اثرات مثبت طلاق
به طور قطع همه‌ی طلاقها به پیامدهای منفی منجر نمی‌شود طلاق برای بسیاری از افراد موهبت الهی است. از طریق طلاق، روابط مضر، مخرب و بسیار رنج آور خاتمه می‌یابند و ممکن است به جای آن روابط پرشور، مهیج و هدفمند شکل گیرند. این آزادی تازه بدست آمده و تغییری که در زندگی روزمره ایجاد می‌شود می‌تواند بسیار مثبت باشد. «شاید زوجی، تعارض و کشمکش را برای سالها تجربه کرده باشند و طلاق، فرصت یک زندگی تقریبا بدون تعارض را برای آنان بوجود آورد، بعلاوه دو جنبه دیگر طلاق بر احتمال پاداش شخصی می‌افزاید: اول، فرد بار دیگر فرصت می‌یابد که زندگی خود را به طور کامل تحت کنترل گیرد، یا نگران نباشد که اعمال او چه اثراتی بر نگرش و رفتار همسرش خواهد گذارد. دوم، در مواردی که مسئله کودکان وجود دارد، فرد می‌تواند به بهترین وجه بر اساس علائق فرزندش عمل کند بدون اینکه نگران مخالفتهای مداوم و مزاحمت آمیز همسرش باشد. در اصل زندگی آسانتر می‌شود چون هم سطح تنش و هم تعداد برخوردهای پرتعارض کاهش می‌یابد» (برنشتاین، به نقل از سهرابی، 1377).
بچه‌ها اغلب با یک وضعیت ثابت طلاق بهتر سازگار می‌شوند تا با یک محیط پر از تعارض و ناشاد. بعلاوه طلاق برای بعضی زنان باعث عزت نفس بیشتر، کسب سطوح بالاتر شایستگی و پیشرفتهای شغلی می‌شود (امری ، 1982؛ هترینگتون و کاکس ، 1982؛ به نقل از بری و جورلیس، 1995).
البته ذکر دلایل بالا بدان معنا نیست که طلاق راه حل خوبی است یا برای ازدواجهای مشکل دار توصیه می‌شود، به طلاق همیشه باید بعنوان آخرین حربه در حل تعارضات و اختلافات زناشویی نگریسته شود.

 

بررسی نقش ویژگیهای شخصیتی بر سازگاری زناشوئی
همانطور که گفته شد شخصیت یکی از متمایزترین جنبه‌های روانی هر فرد می‌باشد و درحقیقت شخصیت فرد همان علائق ، استعدادها، توانائیها و گرایش و نگرشهای وی می‌باشد. لذا برهمین اساس خصیصه‌های شخصیتی هر فرد نحوه عملکرد وی را در ارتباط با دیگران تحت تاثیر قرار می‌دهد. نوع سازگاری و تطابق فرد در روابط زناشوئی از جمله عواملی است که از خصیصه‌های شخصیتی تاثیر می‌پذیرد و در همین زمینه تحقیقات متعددی انجام گرفته است.
مثلاً در تعدادی از این نوع تحقیقات حالت‌های روان‌آزردگی، در تعدادی نیز رگه‌ها منفرد و در تعداد دیگری نز عوامل متعدد و رگه‌های عمقی شخصیت مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در مقابل در مورد متغیر سازگاری نیز تعدادی از تحقیقات درخصوص موفقیت یا شکست، پایداری و ناپایداری روابط و تعدادی هم در مورد کیفیت روابط حاکم بر زوجین صورت گرفته است. مثلاً رنجوری خویی یکی از زوجین اغلب بعنوان منبع نارضایتی زناشوئی شناخته شده است. لذا در این قسمت به بررسی اینگونه تحقیقات پرداخته می‌شود.
اسپنسون (1992) تحقیقی در زمینه بررسی نقش ویژگیهای شخصیتی بر سازگاری انجام داد. در این تحقیق 760 زوج ازدواج کرده پرسشنامه چندوجهی شخصیت MMPI را تکمیل نمودند تا معلوم شود که آیا میزانهای بالینی MMPI بطور معناداری درارتباط با آشفتگی‌های زناشوئی می‌باشد یا نه. نتایج حاصله نشان داد زوجهایی که از نظر روابط زناشوئی دچار پریشانی و آشفتگی بودند. نسبت به زوجهایی که اینگونه آشفتگی‌ها را ندارند نمرات بالائی در میزانهای بالینی کسب کرده بودند، بویژه در بعد جامعه‌ستیزی دارای نمره بالائی بودند.
تحقیقی که توسط زمیجن و ماریا (1987) انجام شد، نمره روان‌آزردگی در مردهای که به همسرشان سازگار بودند کمتر بود در حالیکه در مزدوجین ناسازگار این نمره بالاتر بود. لذا روان‌آزردگی را بعنوان عاملی که می‌تواند بطور بالقوه سازگاری زناشوئی را تحت تاثیر قرار دهد، درنظر گرفتند. وجود روان‌آزردگی چه در مورد مرد و چه در مورد زن می‌تواند مشکلاتی در رویارویی بامسائل روزمره زندگی و نگرانی به وجود آورد که درنتیجه امکان رویارویی مناسب باسایر مسائل رامحدودتر می‌سازد. (ملازاده، 1372)
در مورد کفایت وجود مشکل شخصیتی در روان‌آزردگی در یکی از طرفین ازدواج برای ایجاد مشکلاتی در کیفیت رابطه زناشوئی، قسمتی از تحقیق جانسون و آمولوزا (1992) موید این مطلب است که هرچند کیفیت رابطه زناشوئی در رفتار هر دو شریک جنسی مشاهده می‌گردد. اما ممکن است تاثیر ویژگیهای غالب یک عضو باشد. بنابراین با اطلاع از ویژگیهای فرد مقابل و به منظور ایجاد تغییر در کیفیت رابطه مذکور، می‌توان با فرد دیگر، کار درمانی انجام داده و به موفقیت نیز امیدوار بود. (ملازاده، 1372، ص 56)
با بررسی تحقیقات انجام شده‌ی قبلی و کنکاش در مسائل و مشکلات زناشوئی، دسته‌بندیهای گوناگونی از علل و عواملی که در ناسازگاری زوجین مؤثر می‌باشند، می‌توان به عمل آورد. به عنوان مثال یک گروه سازگاری و ناسازگاری زناشوئی را از زاویه‌ی چگونگی برقراری ارتباط کلامی و غیرکلامی بین زوجین، توانائی زوج‌های سازگار و ناسازگار در رمز گذاری و رمزخوانی نشانه‌های کلامی و غیرکلامی یکدیگر بررسی نموده‌اند (کاهن (1970)، گوتمن (1976)، نولر (1984)، جناردوز (1982) ) عده‌ای دیگر سازگاری زناشوئی را بر اساس کانال‌های مختلفی که زوج‌ها به یکدیگر پیام می‌فرستند،بررسی نموده‌اند(بنی اسدی، 1375).
گروهی دیگر، رابطه‌ی بین کیفیت ازدواج و صفات شخصیتی و تأثیری که این صفات در رضامندی زناشوئی دارد بررسی نموده‌اند. اسپیگل (1987) و بارین (1970) از این گروه می‌باشند. عده‌ای دیگر در مطالعات طولی خود رابطه‌ی بین حالات فیزیولوژیکی و رضایت از زندگی زناشوئی و زوال، رضایت از زندگی زناشوئی را در طی زمان، مورد توجه قرار داده‌اند.
مطالعات زیادی بر نقشی که اختلالات عصبی و خصوصا افسردگی و غمگینی بر میزان رضامندی و نارضامندی از زندگی زناشوئی می‌گذارد گورین (1960)، کسلر (1982)، استیون و دانیل (1992) و برخی پژوهشگران مانند کلی (1985) سازگاری و ناسازگاری زناشوئی را از دید روابط جنسی، مورد تأکید قرار داده‌اند.
مطالعات زیادی نیز بر پذیرش نقش‌های سنتی و غیر سنتی و اثر آن در میزان تصمیم گیری هر کدام از زوج‌ها و اثری که در رضامندی زناشوئی آنها دارد، تأکید کرده‌اند.
گروهی دیگر از پژوهشگران، نقش عوامل اسناد را در سازگاری زوج‌ها و رضامندی از زندگی زناشوئی بررسی کرده‌اند. جاکوبسن (1984) فین جام و برادبوری (1987). بعضی از تحقیقات به بررسی اثرات مستقیم و غیر مستقیم، میزان ترشح هورمون‌های بدن، خصوصا تستوسترون و تأثیر آن در سازگاری زناشوئی به نتایجی دست یافته‌اند. آلن و دابس (1993). پاره‌ای از مطالعات به بررسی چگونگی گذراندن اوقات فراغت و میزان رضامندی زناشوئی، پاریس و لاکی (1991) پرداخته‌اند(بنی اسدی، 1375).

 

مطالعات مربوط به ارتباط روانی بین زن و شوهر
این دسته از مطالعات ارتباط کلامی و غیر کلامی بین زوج‌های سازگار و زوج‌های ناسازگار را بررسی نموده‌اند. کاهن(1970) شواهد روشنی را یافت که زوج‌های راضی در رمزخوانی نشانه‌های غیرکلامی یکدیگر توانائی بهتری را داشتند.گاتمن (1976) دریافت که زوج‌های ناراضی در اهداف پیامی نسبت به اثرات پیامی بیشتر منفی هستند، در حالیکه برای زوج‌های راضی تفاوتی بین اهداف پیامی و اثرات پیامی وجود ندارد. این تفاوت امکان دارد ناشی از این باشد که رمزخوانی پیام‌ها توسط زوج‌های ناراضی، تحت تأثیر نوعی از تحریف منفی قرار می‌گیرد و همچنین پیام‌ها صرف نظر از اینکه واقعا چگونه فرستاده شده‌اند، بیشتر منفی تفسیر می‌شوند(بنی اسدی، 1375).
نولر (1984) متوجه شد زنانی که سازگاری زناشوئی پائینی دارند، به پیام‌های مثبت بیشتری از جانب همسرشان نیاز دارند. این زنان محبت، قدردانی و توجه بیشتری می‌خواهند. این دو یافته نشان می‌دهد که زوج‌های ناراضی از کمی تکرار رفتارهای مثبت مانند محبت و قدردانی رنج می‌برند. این در حالی است که شوهران آنان تمایل دارند، این مشکلات را درک کنند و همچنین تلاش می‌کنند تا پیام‌های مثبتی را بفرستند(همان منبع).
دسته‌ای دیگر از تحقیقات بر نقش آگاهی در رمزگذاری و رمزخوانی پیام‌هایی که زوج‌ها به یکدیگر می‌فرستند و تأثیر آن در سازگاری و رضامندی آنان، تأکید می‌کنند. جناردوز (1982) با استفاده از مقیاس ارتباط زناشویی مشاهده نمود، زوج‌هایی که سازگاری زناشوئی بالایی دارند، آگاهی بیشتری نسبت به سایر زوج‌هایی که پیامشان فاقد وضوح و روشنی است دارند. همچنین اعتماد بیشتری دارند که پیامهایشان بطور صحیحی رمزخوانی می‌شود. عده‌ای دیگر سازگاری زناشوئی را بر اساس کانال‌های مختلفی که زوج‌ها به یکدیگر پیام می‌فرستند، بررسی نموده‌اند. این کانال‌ها شامل کلامی‌، بینائی و صوتی است.
آرجیل (1970) در تحقیق خود به نتایج مهمی دست یافت. او دریافت، پیام‌هایی که از کانال کلامی فرستاده می‌شوند، بصورت خنثی رمز خوانی می‌گردند. در حالیکه پیام‌هایی که از طریق کانال‌های بینائی با صوتی فرستاده می‌شوند. مثبت یا منفی رمزخوانی می‌گردند.
این یافته‌ها نشان می دهد که میزان روشنی ارتباط زناشوئی مستلزم کلمات خنثی است که متکی بر زبان غیرکلامی است. تجزیه و تحلیل نتایج نشان می‌‌دهد که پیام‌های مثبت کلمات خنثی را در بر دارند و متکی بر حالات چهره و لحن صدای مثبت یا هر دو هستند که یک پیام مثبت را شکل می‌دهند. پیام‌های مثبت به میزان بیشتری توسط زوج‌های راضی به کار می‌رود تا ناراضی. زوج‌هایی که سازگاری زناشوئی پائینی دارند در همه‌ی کانال‌ها پیام‌های آنان به صورت خنثی رمزخوانی می‌شود . (پرلمن ، 1987، به نقل از بنی اسدی، 1375).

 

مطالعات مربوط به کیفیت ازدواج و شخصیت
در مطالعه‌ای که توسط اسپیگل (1987) انجام گرفت، مشخص شد زوج‌هایی که منبع کنترل درونی دارند و تمایل دارند رفتارشان را به خودشان نسبت می‌دهند در مقایسه با زوج‌هایی که علت رفتارشان را به وقایع بیرونی نسبت می‌دهند، از ازدواج مناسب‌تری برخوردارند.
باری (1970) در چندین مطالعه نشان داد که نوروزگرایی با رضایت خاطر کمتری از زندگی ارتباط دارد و همچنین نتیجه گرفت که شخصیت شوهر نسبت به شخصیت زن اثر بیشتری می‌گذارد.
آیزنک و واک فیلد (1981)، در یک بررسی اساسی که در آن هفتصد زن و شوهر شرکت داشتند رابطه‌ی بین رضامندی از زندگی زناشوئی را با چهار عامل شخصیتی، نوروزگرایی، سایکوزگرایی برون‌گرایی ، دروغ‌گویی بررسی نمود و دریافت که نوروزگرایی و سایکوزگرایی در هر کدام از زن و شوهرها با رضامندی زناشوئی کم هر دو ارتباط داشت.
در تحقیقی که توسط روبین و پاملا (1994) با استفاده از پرسشنامه‌یشخصیتی فرم کوتاه آیزنک در مورد شخصیت و کیفیت ازدواج انجام گرفت، این نتایج بدست آمد:
بین مجموعه‌ی E ,P , N دیگر شریک زندگی ارتباط متقابل وجود داشت و این عوامل بر کیفیت زندگی هر دو تأثیر می‌گذارد یعنی، کیفیت زندگی زن بر خود و شوهرش و بالعکس تأثیر می‌گذارد. بیشترین تأثیر منفی را بر کیفیت زندگی، نوروزگرایی زن و شوهر داشت و تفاوت جنسی در این مورد وجود نداشت. در این تحقیق مشخص شد، نوروزگرایی زن و شوهر با کیفیت زناشوئی آنان رابطه‌ی منفی داشت. اثرات منفی نوروزگرایی بر کیفیت زناشویی به این دلیل نیست که افسردگی را بر روابط آنان حاکم می‌کند، بلکه به این دلیل است که نوروزگرایی اثرات پیامی زیان‌آوری را بر کیفیت رابطه‌ای که بوسیله‌ی زن و شوهر تجربه می‌شود می‌گذارد.
در تحقیقی که توسط جانسون و هریس (1980) در زمینه‌ی رابطه‌ی بین نوروزگرایی و رفتار تکانه‌ای انجام گرفت به این نتیجه رسیدند که مردان ناسازگار (در حال جدایی) نسبت به مردان سازگار رفتارهای تکانه‌ای بیشتری داشتند.
همچنین بورگس و والین (1953) در تحقیق خود متوجه شدند، رفتار تکانه‌ای مردان و نوروزگرایی زنان یا هر دو با کیفیت زناشویی آنان رابطه‌ی منفی داشت.
مطالعات طولی مربوط به رضامندی زناشوئی
گاتمن (1991) در یک تحقیق طولی که رابطه‌ی بین حالات فیزیولوژیکی و رضایت از زندگی زناشوئی را بررسی نمود نتیجه گرفت زوج‌هایی که برانگیختگی فیزیولوژیکی بالایی دارند، خصوصا مردان، می‌توان کاهش رضایت از زندگی زناشوئی آنان را پیش‌بینی نمود، زوج‌هایی که ضربان قلب آنان زیاد است، تعرق زیادی دارند خواه در تعاملات زناشوئی و یا حتی هنگامیکه کاملا خاموش و ساکت‌اند ولی انتظار تعارضات زناشوئی را دارند و یا از تحرک بیشتری برخوردارند، در طی مدت سه سال رضایت از زندگی زناشوئی آنان بتدریج کاهش می‌یابد. میزان همبستگی بین حالات فیزیولوژیکی و کاهش رضایت از زندگی زناشوئی 95% است. در تحقیقات بعدی، بدنبال الگوها‌ی تعامل زناشوئی که ارتباط با زوال رضایت از زندگی زناشوئی در طی زمان داشت بودند. مخرب‌ترین الگو، الگوئی است که شوهران گوشه‌گیرند و فقط گوش دهنده هستند، الگوئی که به آن مخالفت ورزی می‌گویند. در این تحقیقات مشخص شد که زوال رضایت از زندگی زناشوئی در طی زمان، جدایی یا طلاق را پیش‌بینی نمی‌کند. بنابراین عواملی که طلاق و جدایی را پیش‌بینی می‌کنند حالات چهره زوج‌ها، دفاعی بودن و کناره گیری هر دو است. خصوصیات حالات چهره‌ی آنان شامل: تنفر زن، ترس شوهر و لبخند تنفرانگیز زن و شوهر و دفاعی بودن شامل انتقاد و شکایت بیش از حد زن، مخالفت و سرسختی شوهر و آماج انتقاد قراردادن یکدیگر است(بنی اسدی، 1375).
بنتلر و نیوکامب (1976) که وضعیت هفتاد و هفت زوج تازه ازدواج کرده را در طی مدت 4 سال پیگیری نمودند، متوجه شدند که پایداری هیجانی و عینیت گرایی زن و درون گرایی مرد پیش‌بینی کننده‌ی میزان سازگاری زناشوئی زوج‌های سازگار و ناسازگار است.
مطالعات مربوط به رابطه اختلالات عصبی با سازگاری و ناسازگاری زناشوئی
گورین (1960) و همکارانش مشاهده کردند که زنان ازدواج کرده بیشتر دچار اختلالات عصبی می‌شوند تا زنان مجرد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 77   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله طلاق

دانلود مقاله عکاس پل استراند

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله عکاس پل استراند دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

پل استراند در سال 1890 در نیویورک زاده شد . پس از 1907 ، در زمانی که در مدرسه عالی علوم انسانی شاگرد لویس هاین عکاس مشهور مستند بود، عکس هایی گرفت که به تعبیر استیگلیتز «بیان مستقیم دنیای امروز» بودند. عکس های 1917 استراند به صورتی استثنایی از تنوعی گسترده برخوردار بودند و مهم‌تر این که تقریباً خطوط اصلی آنچه را که بعدها در قلمرو عکاسی باید روی می‌داد، مشخص می ساختند. او عکس‌های مستقیم و خوانگیخته‌ای از «مردم خیابان» گرتف- مثلاً از یک درشکه‌چی یا از یک گدا. این عکس ها گویی رازهای درونی و اضطراب‌های این مردم رانمایان می‌ساختند و نشان می دادند که چگونه استراند پیشگام شیوه واقع‌گرایی روانی عکاسان سال‌های 1920، همچون آندره کرتس و هانری کارتیه- برسون، بوده است. متاسفانه به نظر می‌رسد که هیچ گاه مجدداً عکس‌هایی از این دست نگرفت.
بنابراین استراند در 1917 مجموعه‌آی از عکس‌هایی را که از زوایای کاملاً غیرعادی گرفته شده بودند،منتشر ساخت. یکی از این عکس ها که نشان دهنده سایه‌های تیرهای ساختمانی و دو نفر در فضای تیره حاشیه یک جاده است توجه استراند را به آدمیان و به هندسه له کننده معاری نوین آشکار می‌سازد. در عکس‌های استراند اهالی نیویورک حضوری قوی دارند، هر چند که عمارت‌های مرتفع این شهر آنان را تحت سیطره خود درآورده و له کرده است. این تصاویر یک دهه پیش از عکس‌هایی گرفته شدند که موهوی – ناج در اواخر سال‌های 1920 از شهروندان اروپایی در میادین شهرهایشان برداشت.
در برخی از نخستین ‌ عکس‌های استراند، صداقت و بی‌طرفی کمتری دیده می‌شود و عنایت اندک‌تری به سیطره هندسه شهری به چشم می‌خورد. این عکس‌ها عموماً دارای پیچیدگی‌های تصویری‌اند و درکشان دشوار است نقطه‌های دیدی که همواره استراند انتخاب می‌کرد، به همان صورت که در روشنایی قرار داشتند، در تاریکی نیز می‌توانستند واقع شوند. اگر عکاسی پس از مشاهده این عکس‌ها بخواهد شیوه استراند را به کار گیرد، باید به صورتی معقول از زاویه‌ها، حدود و حجم‌های تصویر مطمئن باشد. او تعمداً مختصات تصویر را پنهان می‌ساخت و آنها را تغییر می‌داد و زمینه عکس را در سایه فرو می‌برد یا آن را به تمامی مخفی می‌ساخت از همان ابتدا، تصاویر او دربردارنده انفصال‌های عجیب و فضاهای تهی میان سطح‌های اصلی بودند، آنچنان که نیروی تخلیل باید فاصله‌های میان آن را پر می ساخت . بدین سان بود که استراند از بیننده عکس‌های خود توقع شناخت دقیقی از پدیده دید را داشت و آن را به عنوان فرایندی فعال به شمار می‌آورد که تواماً بر ساخته فرض و درک مستقیم بیننده بود.
استراند درسراسر زندگی خود مجذوب پدیده دید بود. او در هرکجا که کار می‌کرد، خواه درنیومکزیکو یا در نیوهبریدیز، در تنظیم‌ عکس‌های خود همواره با دشواری‌های فضایی مواجه بود. ذهن هیچ یک از عکاسان همعصر او به اندازه وی معطوف به این پدیده نبود. البته منشأ این اشتغال فکری به خیلی پیش‌تر برمی‌گشت. نقاشان قرن نوزدهم به مطالعه دقیق و موشکافانه طبیعت پرداختند، زیرا قانون‌های طبیعی که انسان وامدار آنها است، نهفته در دل طبیعت‌اند. از این رو داشتن دیدی روشن مستلزم برخورداری از درکی بنیادین از اشیا است و بنابراین، هر قدر سطح شناخت بالاتر باشد، دید از توانایی بیشتری بهره‌مند می‌گردد. استراند بین سال‌های 1971، 1922 سخن خود را دراین باب به صورتی قوی از طریق نوشتن بیان کرد و ستایش خود را نسبت به «عکس‌های ناب و مستقیم استیگلیتز» و نیز «شکل تازه وزنده‌ای از دید» ابراز داشت. او به شدت در برابر ماشینی شدن و مادی‌گرایی عصر حاضر به مخالفت برخاست و به جای آن، زندگی تأمیل آمیز و همخوان با طبیعت را پیشنهاد کرد. عکس‌های او که اکثراً نیازمند مطالعه‌ای طولانی هستند ، بیننده را با زندگی تأمل آمیزی که او مبلغ آن بود آشنا می سازند.
استراند به موازات این نگرش،‌‌‌ و شاید هم به صورتی ناگزیر، احترام عمیقی نسبت به اشیا آن گونه که هستند، در خود احساس می کرد.در 1923 به استیگلیتز گفت :« ملاحظه کنید که چگونه هر شی و هر ساقه علف را احساس می‌کنیم و در نظر می‌آوریم، ملاحظه کنید که چگونه شیء پذیرشی کامل از خود نشان می‌دهد و مورداستفاده قرار می‌گیرد.» برای گویاتر ساختن این دیدگاه گاه پیش می‌آمد که با مجموعه‌هایی از اشیای شبیه هم کار می کرد. بدین سان بودکه در 1916، از نرده سفید در پورت کنت، واقع در ایالت نیویورک عکس گرفت. این تصویر در نگاه اول به چیزی جز نرده‌ای که از تخته‌چوب‌های مانند هم ساخته شده، شباهت ندارد. اما از آنجا که این عکس از فاصله کم گرفته شده، می‌توان ملاحظه کرد که این تخته چوب‌ها به صورت‌های متفاوتی در برابر اب و هوای نامساعد مقاومت کرده‌اند. او ا زچارچوب‌های در، نماهای ساختمان‌ها و اشیایی که به صورت قرینه ساخته شده بودند، عکس می‌گرفت. همواره تفاوت‌های آشکاری میان سمت چپ و راست تصاویر او وجود دارد. استراند تنها به عناصر خرد توجه نشان می داد و همانند شمار بسیاری از عکاسان همعصر خود، از علف ها و سرخس‌ها و برگ‌ها عکس می‌گرفت. در اینجا نیز دقت می‌کرد تانشان دهد که این عناصر در محل‌هایی معین ودر زمان‌هایی مشخص وجود داشته‌اند. علف‌های تصاویر استراند اغلب زیر فشار وزن شبنم خم شده‌اند ودر زیر تابش نور یا در سایه، شکلی پیچ و تاب خورده به خود گرفته‌اند و بدین سان، بر وجود دنیای بزرگ‌تری که آنها تنها اجزایی از آن هستند، دلالت می‌کنند.
با این همه، ممکن است استراند به عنوان عکاس تک چهره شناخته شده‌تر باشد. اوبه هر کجا که می رفت عکس‌های تک چهره می‌گرفت. در 1916 در نیویورک، در اوایل سال‌های 1930 در مکزیک، در 1926 در شبه جزیره گاسپه در کانادا، در طول سال‌های 1940 در نیوانگلند و سپس در نیوهبریدیز، ایتالیا، فرانسه، مصر و نیز غنا، به کار عکاسی تکچهره پرداخت. مدل‌های استراند که عموماً مردمان روستایی بودند، گویی با طبیعت یگانگی داشتند و هر قدر سن آنهابالاتر بود، این نکته بیشتر در موردشان صدق می‌کرد.
مدل‌های استراند دوربین عکاسی را همچون وسیله‌ای به شمار می‌آوردند که برای آیندگان کار می‌کند. آنهایی که جوان یا تا حدودی ساده‌دل بودند، با حالتی سرشار از احترام یا با بهترین حالت چهره خود به سوی دوربین می نگریستند. کسان دیگر، همچون آنهایی که مسن‌تر یا غرق در کار روزمره‌شان بودند، توجه اندکی به دوربین نشان می‌دادند. آنها زندگی می‌کردند تا نیازهای جامعه ار در زمان خودشان برآورده سازند و خواب و خیال برای زمان‌های دیگر را بر اشخاص بی‌مسئولیت واگذاشته بودند. مردمان روستایی که استراند از آنها عکس می‌گرفت، متعلق به فرهنگ ارضی چند صدساله‌ای بودند که برتر از فرهنگ دنیای ماشینی بود، همان دنیایی که استراند از آن بس شکوه است.
این روستاییان و ماهیگیران سخت کوش، شباهت زیادی به قهرمانان زن و مرد دنیای کراگریی بدارند که در سراسر عکس‌های مستند سال‌های 1930 بدانان برمی‌خوریم. تفاوت کار در اینجا است که استراند به نشان دادن تنها چند شخصیت گمنام و نمایشی بسنده نمی‌کرد. او سوزان تامپسون دکیپ اسپلیت ساکن ایالیت مین یام، بنت دو ورمانت را کاملاً در حالت شخص‌شان تصویر کرده است.
استراند به هر محلی که می‌رفت، مردمان در خور احترام را می‌یافت. تصاویر او چشمی را که به موضوعات متداول خو گرفته، سردرگم می‌سازد. کتاب‌هایی که منتشر ساخت بدین قرارند: در 1950 زمان د رنیوانگلند، در 1955 یک سرزمین، در 1962 Tir AMhurain [؟] و در 1969 مصر زنده. در این کتاب‌ها گزاشی از زمان حال به دست داده و دوره ای را به تصویر کشیده است که در آن، انسان‌ها می‌توانستند هماهنگ با طبیعت زندگی کنند. زمانی که استراند مرد کاملی شد، مصادف با دورانی بود که همگان امیدهای بزرگی به آینده بسته بودند. راهنمای او آلفرد استیگلتیز بود که با اعتقاد، در راه این آینده بهتر به مبارزه برخاست و استراند کاری جز ادامه دادن راه وی نکرد.
پل استراند یکی از قهرمانان عکاسی نوین است. آلفرد استیگلیتز در 1917 این افتخار رابه او داد که یک شماره کامل مجله کامراورک راکه به صورتی نفیس به چاپ می‌رسید، به عکس های وی اختصاص داد. استیگلیتز که زندگی خودرا وقف مبارزه با پوچی و بی‌خردی کرده بود، در مقدمه خودبر این شماره به طرز مبالغه‌آمیزی استراند را ستود و او را به عنوان «کسی که به راستی از دورن این هنر چیزی را برای آن به ارمغان آورده و نسبت به پیشنیان خود چیزی را بر آن افزوده است» معرفی کرد. به اعتقاد استیگلیتز طی سه یا چهار سال پیش از 1917، به راستی هیچ رویداد ارزشمندی در زمینه عکاسی رخ نداده بود.
در اینجا به معرفی و توضیح چند عکس از پل استراند می پردازیم :

 


نرده سفید، پورت کنت (1916) این یکی از نخستین عکس‌های مشهور استراند است که در آن، ردیف‌ تخته‌های چوب القاگر حالت یکنواختی است، اما هریک از این اجزای عمودی به صورت متفاوتی در برابر شرایط نامساعد آب و هوای مقاومت کرده است و شکستگی‌های متفاوتی دارد و بنابراین در دل یکنواختی آنها، تنوع گسترده‌ای مشاهده می‌شود. این عکس می‌تواند دارای وجهی نمادین نیز باشد، چرا که در آن یک ناحیه پر نور، از پسزمینه‌ای تیره بیرون نشسته است. بدیهی است که تصاویر استراند بیننده را به تمایز گذاشتن میان اجزای ظاهراً مشابه می‌خوانند.

 

 

 



روکو و برادرانش
لوکینوویسکونتی، کارگران بزرگ صاحب سبک و اندیشمند ایتالیایی، در سال 1960 فیلمی ساخت به نام «روکو و برادرانش» فیلمی بزرگ، درخشان و بسیار تأثیر گذار. زندگی خانوده‌ای در مرده، مادری همه عمر سختی کشیده و پنج پسر.
در فیلم ویسکونتی، که هتف سال پس از «خانواده» پال استرند ساخته شده، محور فیلم، چنان که از نام آن پیداست، متکی بود بر رویکوی مشکین 1 صفت. اما «خانواده» ی استرند به همه اعضای خانواده ارزشی برابر داده، همچنان که در گستره عکس آنان یکدست دیده می‌شوند، همچنان که مادر، آفرینشگر همه آنان، همخوان است با آنان، گیرم تیره پوشی او تیره‌روزی‌اش را عمیق‌تر و دیرینه‌تر می نمایاند.
همچنان که روکو و برادرانش زندگی گونه گونی برای خود پیشه کردند و هیچ یک راه به رستگاری و نجات نبردند، زندگی اعضای «خانواده» گونه گون است، با همه یکدستی و بی‌فراز و نشیبی که از آنان به چشم می‌آید.
خانواده بودن «خانواده» برای استرند چندان برجسته بود که ترجیح داد در عین حال که جممع خانواده دیده می‌شود، باز نام عکس را «خانواده» بگذارد. جمعی سخت به هم پیوسته، در عین حال در آستانه گسست. این گسست بیش از هر چیز از بی کاری ریشه‌دار در خانواده سرچشمه می‌گیرد بی‌کاری، پسر بزرگ خانواده، نشسته در پای مادر را چنان در هم شکسته که برادر کوچک پرت افتاده از بقیه، تکیه زده بر دوچرخ‌اش را برادر کوچک جدا شده از بقیه دیده می‌شود. دوچرخه‌اش می‌گوید که او عازم سفر است، و سفر به هجرت رفتن در ایتالیات سابقه‌ای دیرینه دارد، مهاجرت بزرگ به آمریکا در آغاز سده بیستم کاله و جلیقه و دستمال گردن گاوچرانهای آمریکا او را راهی آمریکا معرفی می‌کند. اما پنجره‌ بسته و تخته کوب بالای سرش آسنده تاریک و به بن بست رسیده‌ای از او ترسیم می‌کند.
برادر سوم در سمت چپ عکس نیز در آروزی سفر است. اوبه سفرهای دوری خواهد رفت. اما باز خواهد گشت، سوار بر کشتی ‌ای شبیه به آن چه در پشت سرش بر دیوار نصب است. ایتالیا قویترین نیروی‌ دریاچه دنیا را دارد، به یاری دریاروهایی همچون سومین برادر. اما کشتی بر جایی روی دیوار نصب شده که پوشش آن فروریخته وبرهنگی دیوار پیداست آیا او راه به جایی خواهد برد؟
پسر دوم، در کنار مادر، گوی نومیدی و تلخی زندگی را عمیق‌تر دریافته که حاضر به خروج از خانه نیست. نزد مادر خواهد ماند، ازدواج نخواهد کرد و سرش را بالا نخواهد گرفت. در تاریکی خانه خواهد ماند و زندگی تلخ و تیره و فقرزده‌اش را در کنار مادرش، که او را می‌پرستید، خواهد گذراند. شاید به خاطر عشق به مادرش است که خود را نمی کشد و شاید از مسئولیت عذاب آوری که در برابر او دارد.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عکاس پل استراند

دانلود مقاله رود ها

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله رود ها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


اروندرود (شط العرب) رودخانه پهناوری است در جنوب شرقی ایران و در مرز
ایران و عراق. اروندرود از همریزش رودهای دجله، فرات و سپس کارون پدید
آمده است. دجله و فرات پیش از پیوستن به کارون در شهر قرنه در 375
کیلومتری جنوب بغداد به هم می‌پیوندند. درازای اروندرود از قرنه تا ریزشگاه آن
در خلیج فارس 190 کیلومتر است. ریزشگاه اروندرود در محل شهر ایرانی
اروندکنار"القصبة" و شهر عراقی فاو است. اروند رود در شاهنامه چند بار بکار
رفته و در کتب جغرافیایی بعد از اسلام نیز توصیف شده است اما در بعضی
منابع گاهی اوقات توصیف اروند بر رود کارون دلالت دارد و در مواردی بر شط
العرب یا اروند رود. در کتاب اوستا اگرچه از نام خلیج فارس بطور صریح نام برده
نشده اما در مهر یشت در مبحث مهر یا میترا اشاره ای نیز به اروند رود شده
است که در آن دوره ارونگ گفته می شده است و چنین آمده: «دارنده دشت
های فراخ» و «اسب های تیزرو» که از سخن راستین آگاه است و پهلوانی
است خوش اندام و نبرد آزما، دارای هزار گوش و هزار چشم و هزار چستی و
چالاکی یاد شده، کسی است که جنگ و پیروزی با اوست، هرگز نمی خسبد،
هرگز فریب نمی خورد، اگر کسی با او پیمان شکند خواه در خاور هندوستان
باشد یا بر دهنه شط ارنگ، از ناوک او گریز ندارد، او نخستین ایزد معنوی است
که پیش از طلوع خورشید فنا ناپذیر تیز اسب بر بالای کوه هرا بر می آید و از آن
جایگاه بلند سراسر منزلگاه های آریایی را می نگرد.

 

اروند واژه‌ای پارسی میانه است به معنی تیز و تندرو و در دوره باستان به همه
طول رود دجله و اروندرود امروزی گفته می‌شد. اگر اروند را با تلفظ اوروند
بخوانیم معنی آب رونده یا رودخانه معنی می دهد. نام دجله نیز عربی‌شده

 

تیگره پارسی باستان است که تیگره نیز صورت کهن همان واژه تیز است
.[نیاز به ذکر منبع]ونام رسمی این رودخانة در کلیه اطلسهای بین المللی شط العرب
است کما اینکة نام رسمی خلیج خلیج فارس می باشد که قدیمی تر خلیج
فارس نیز قبلا در دوره تمدن بین النهرین نامی بابلی داشته بمعنای دریای تلخ .
کرخه

کَرخه نام رودخانه‌ای است در جنوب غربی ایران در استان خوزستان.
رودخانه کرخه از شمال به سوی جنوب جریان دارد و پس از گذر از کنار آثار
شوش باستان به سوی باختر تغییر مسیر می‌دهد. در چهل کیلومتری شمال
اهواز مسیر آن دوباره تغییر کرده و وارد عراق می‌شود. کرخه در عراق به
رودخانه‌ای که از پیوستن دجله و فرات پدید آمده می‌پیوندد. کرخه 900 کیلومتر
طول دارد.
بزرگترین سد ایران بر روی رود کرخه ساخته شده و سد کرخه نام دارد. نام
کرخه نامی بسیار باستانی است و نام منطقه و حکومتی کهن در جنوب
خوزستان بوده است.
کارون
.



گذر رود کارون از میان شهر اهواز
رود کارون پرآب ترین، بزرگ‌ترین و تنها رود قابل کشتیرانی درایران است. این رود
با طول آن 960 کیلومتر طولانی‌ترین رود ایران نیز هست.

 

در حاشیه این رود تمدنهای بزرگی از ایران شکل گرفته است. سرچشمه این
رود زردکوه بختیاری و پایان آن اروندرود و درنهایت به خلیج پارس می‌‌ریزد. این
رود از میان شهرهای شوشتر و اهواز می‌‌گذرد. پیچ و خم‌های موجود در سر راه
این رود، خوزستان را با جلگه‌ای بینظیر تبدیل کرده است. ابتدای ورود رودخانه
به جلگه خوزستان در بالای شهر شوشتر می‌‌باشد. بر روی آن سدهای
کارون 1 تا 4، سد مسجد سلیمان، سد شهید عباسپور و در پایین تر، سدهای
شوشتر-عقیلی و گتوند قرار دارند.
پلوار

پُلوار رودخانه‌ای است در استان فارس ایران.
این رودخانه در میان مردم منطقه "رودخانه بلاغی" نامیده می‌‌شود و
سد سیبویه (سیوند) بر روی آن در حال ساخت است که به مرحله آبگیری
رسیده است اما برای بررسی آثار باستانی موجود در دره که زیر آب خواهند
رفت آبگیری سد تا اسفند ماه ۱۳۸۴ به تاخیر افتاده است. این رودخانه
همیشگی بوده و در مسیر خود دشت سعادت‌شهر را آبیاری می‌‌کند و در
نزدیکی پل خان به رود کر می‌‌پیوندد
پله‌رود

در متن این مقاله یا بخش از هیچ منبعی نام برده نشده‌است. شما می‌توانید با افزودن منابع بر طبق شیوه‌نامهٔ ارجاع به منابع، به ویکی‌پدیا کمک کنید.
پله‌رود یا پوله‌رود رودخانه‌ای است در نزدیکی شهر رحیم‌آباد گیلان و در پای کوه سماموس.
نام درست آن پله رود است. پله به معنای بزرگ می باشد، حال آن که پولو به
معنای برنج دمپخت و کته است که آبکش آن را چلو می نامند. از آن رو به این
رود پله رود گفته‌اند که در این منطقه تا شیرود از سمت شرق و تا رود لنگرود
رودخانه‌ای به بزرگی آن نیست.
نام
«قزل اوزن» نامی است ترکی و از دو جزء «قزل» به معنای «سرخ» یا «طلا»، و
«اوزن» به معنای «شناور» تشکیل شده است. معنای دقیق آن روشن نیست و
گمان زده شده است که به معنای «رودی که در آن طلا شناور است»، یا
«رودی که به رنگ سرخ شناور است» و حتی «رودی که در آن ماهی قزل آلا
شناور است» گفته شده است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   19 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله رود ها

دانلود مقاله خلافت مامون

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله خلافت مامون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 عبد الله ابوالعباس مأمون به سال 170 در آنشب که عم وى هادى بمرد تولد یافت مادرش کنیزکى بود مراجل نام. بیست و سه ساله بود که هارون وى را ولیعهد دوم کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان بدو سپرد پس از مرگ هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.
مأمون در رى بود که کار خلافت وى سرگرفت و تا سال 204 به خراسان بود آنگاه به بغداد آمد.
اختلاف امین و مأمون
هارون در سال‏هاى پایانى عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود.به روایت، دینورى، هارون از زبان موسى بن جعفر ـ ع ـ پیشگویى خاصى درباره اختلاف این دو برادر شنیده بود.به دلیل همین نگرانى زمانى که به خراسان مى‏رفت، بار دیگر براى مأمون از همه شخصیت‏هاى لشکرى و کشورى بیعت گرفت، تا مبادا امین مشکلى براى او ایجاد کند.این تأکیدهاى هارون، بعدها به نفع مأمون تمام شد.زیرا بسیارى از کسانى که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر به اطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.
حتى پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پى جذب شخصیت‏هاى مهم از جمله فضل بن ربیع وزیر هارون براى خلع مأمون بود.اندکى پس از مرگ هارون، فعالیت جدى‏ترى شد.اما از آن جا که مأمون در مرو و امین در بغداد بود، دایره اختلاف به آرامى گسترد.فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش مى‏کرد، ولى فضل بن سهل، دستیار مأمون در جهت عکس وى مى‏کوشید .روشن بود که تخلف از سوى امین است و وى نمى‏بایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشى در جهت مقدم داشتن فرزندش موسى بر مأمون و در نهایت خلع برادرش از خلافت صورت دهد.امین تلاش فراوانى کرد تا مسأله را به آرامى تمام کند، اما مأمون که مشاوران قدرتمندى داشت و از حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتن خواست امین سرباز زد.از سال 195 رسما نام مأمون از خطبه‏ها و سکه‏ها حذف و نام موسى فرزند امین جاى آن نشست.به موازات دو وزیر، که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامى از دو سوى رو در روى هم قرار گرفتند: یکى على بن عیسى بن ماهان بود که مى‏بایست از سوى امین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند، دیگرى، طاهر بن حسین معروف به ذو الیمینین بود که مى‏بایست راه را بر وى سد مى‏کرد.
آشکار بود که منطقه عراق و ایران یک بار دیگر رو در روى هم قرار مى‏گرفتند.بعدها، سنیان افراطى، امین را خلیفه‏اى مطلوب که جانبدار اهل سنت بود، معرفى کردند و مأمون را فردى منحرف و اهل بدعت، زیرا از معتزلیان دفاع مى‏کرد.صورت دیگر قضیه، عربى و عجمى بودن ماجراست .البته تأکید بر این مسأله به عنوان محور تعیین کننده چندان صحیح نیست، اما به هر روى نقشى در این اختلاف دارد که قابل چشم پوشى نیست.
دو سپاه در نزدیکى رى با یکدیگر درگیر شدند، در حالى که شمار سپاه طاهر بسیار اندک بود .مقاومت آنها سپاه بغداد را درهم شکست.على بن عیسى که فریاد سر داده از سپاهش مى‏خواست که مقاومت کنند، با تیر یکى از سپاهیان خراسان کشته و سرش جدا شد.بدین ترتیب کار سپاه بغداد تمام شد.در بى‏توجهى امین به کار لشکر همین بس که نوشته‏اند که وقتى خبر شکست على بن عیسى رسید در حال ماهیگیرى بود.بدون توجه به خبر کسى که خبر آورده بود، گفت: ساکت باش! من هنوز یک ماهى نگرفته‏ام!
درگیرى بعدى در همدان بود که بار دیگر سپاه بغداد شکست خورد.پس از این شکستها بود که به مشورت فضل بن سهل، مأمون در سال 196 اعلان خلافت کرد.به تدریج طاهر بر بخشهایى از عراق از جمله واسط و مدائن تسلط یافت.محاصره بغداد در سال 197 آغاز شد و طاهر در سال بعد توانست بغداد را به تصرف خود درآورده و امین را به قتل برساند.مأمون از سال 198 خلیفه رسمى شد و مدت بیست سال خلافت کرد.
یکى از مهم‏ترین آثار این تحول، افزایش نقش خراسان در تحولات جهان اسلام بود.زمانى که مأمون به شام رفت، فردى از شامیان مکرر نزد وى آمده مى‏گفت: همان طور که به عجم خراسان نظر دارى به عرب شام هم نظرى بیفکن! روى کار آمدن مأمون، موجب گردید سلسله طاهریان به عنوان نخستین سلسله نیمه مستقل کارش را در خراسان آغاز کند، و این از نتایج این تحول به حساب مى‏آید.
در این زمان تأکید بر نژاد ایرانى در برابر عرب چندان مفهومى ندارد.مهم آن بود که جمعیت ساکن در خراسان که ترکیبى از عرب و عجم بود، به نوعى احساس جدایى از بغداد را داشت.درست همان طور که زبان پهلوى به مرور به فارسى درى، (1) تبدیل شد و ترکیبى از فارسى و عربى به وجود آمد، نژادى ترکیبى از اعراب ساکن در خراسان و ایرانیان کهن پدید آمد که احساس استقلال داشته و به تدریج ایرانى نامیده شد.
نخستین اقدام مأمون پس از رسیدن به خلافت، دعوت از امام رضا ـ ع ـ است.در این جا مناسب است درباره شخصیت آن حضرت و برخورد مأمون با وى سخن گفته، سپس تحولات دوره مأمون را پى گیریم.
امام رضا (ع)
امام على بن موسى الرضا ـ ع ـ در ذى قعده سال 148 در مدینه به دنیا آمد و روز پایانى ماه صفر سال 203 هجرى در سناباد طوس که بعدها نامش مشهد على بن موسى الرضا و به اختصار مشهد، شهرت یافت، رحلت کرد.آن حضرت تا سال 201 هجرت در مدینه زندگى مى‏کرد.پس از آن به درخواست مأمون در رمضان آن سال به مرو آمد و سال‏هاى آخر عمر خویش را در خراسان گذراند .
با شهادت امام کاظم ـ ع ـ رهبرى جامعه شیعه بر عهده امام رضا ـ ع ـ قرار گرفت.در این زمان، مشکل اساسى شیعیان، بحث رهبرى و مسأله مهدویت بود.طى سال‏ها، امامان بشارت به ظهور مهدى اهل بیت را داده بودند.پس از شهادت امام کاظم ـ ع ـ برخى از شیعیان به مهدویت امام کاظم ـ ع ـ گرویدند و اعلام کردند که آن‏حضرت نمرده و هنوز امام آنهاست.دست کم یکى از دلایل این اقدام از سوى برخى از شیعیان بنام، آن بود که براى حفظ اموالى که در اختیارشان بود، چنین باورى را مطرح کردند.به این طایفه، واقفه یعنى کسانى که بر امامت ایشان توقف کردند مى‏گویند.این مشکل براى سال‏ها میان شیعیان وجود داشت، اما به تدریج اکثریت قریب به اتفاق شیعه، به امامت امامان بعدى گرویدند.
این زمان که اواخر قرن دوم هجرى بود، که فرهنگ و معارف شیعى به صورت روشنى تبیین شده بود.از این رو، انحرافات جزیى، تأثیرى در اصل تشیع نداشت.از زمان امام باقر ـ ع ـ به بعد و نیز توسط امام صادق ـ ع ـ و امام کاظم ـ ع ـ شمار فراوانى از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام اسطوانه‏اى در فقه و کلام شیعى به حساب مى‏آمدند.
زندگى امام رضا ـ ع ـ دو بخش است: نخست رهبرى شیعیان در بعد فکرى و سیاسى، دوم درگیر شدن آن حضرت در ماجراى ولایت عهدى.ابتدا نگاهى به مسأله ولایت عهدى خواهیم داشت.
زمانى که هارون مرد، قرار بود ابتدا امین و سپس مأمون به خلافت برسد.در آن زمان مأمون در خراسان بود.به تدریج میان دو برادر اختلاف افتاد و در نهایت، در جنگى که درگرفت، در سال 193 امین کشته شد.مأمون که متکى به عرب‏ها و ایرانیان مقیم ایران بود، مرکز حکومت را در مرو قرار داد.درست در همین سالها شورش‏هایى از سوى علویان به وقوع پیوست.پس از گذشت چند سال مأمون، در اندیشه استفاده از امام رضا ـ ع ـ برآمد.به همین دلیل یکى از فرماندهان خود را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به مرو بیاورد.آن شخص به مدینه آمد و از آن حضرت خواست تا همراه وى به مرو برود.امام نپذیرفت.ولى اندک اندک روشن شد که وى مجبور است تا به مرو برود.آن حضرت بدون آن که خانواده خویش را همراه بردارد، عازم ایران شد.از مدینه به بصره، پس از آن به اهواز، ارجان بهبهان فعلى ـ شیراز، ابرقوه، فراشاه، یزد، خوانق رباط پشت بادام، قدمگاه، نیشابور، طوس، سرخس عبور کرده و به مرو که مرکز خلافت بود، رسید.امروزه در بسیارى از این شهرها، آثارى وجود دارد که شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) آنها را به یادگار از محل اقامت موقت امام در شهر خود، ساخته‏اند .در روستاهایى‏مانند فراشاه و خرانق، کتیبه‏هایى از قرن ششم هجرى در این باره بر جاى مانده است.مأمون در آغاز از وى خواست تا منصب خلافت را بپذیرد! امام رضا ـ ع ـ که هدف اصلى مأمون را از این اقدام مى‏دانست، تسلیم خواست وى نگردید.مأمون گفت که دست کم باید مقام ولایت عهدى را بپذیرد.زمانى که خواهش مأمون به اجبار تبدیل شد، امام آن را پذیرفت .هدف اصلى مأمون از این اقدام چه بود؟ مأمون چندین هدف از این اقدام داشت که خود به برخى از نزدیکانش، دلایل آن را چنین برشمرد:
این مرد کارهاى خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت خود مى‏خواند.ما او را بدین جهت ولى عهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید .دیگر آن که فریفتگانش بدانند که او آنچنان که ادعا مى‏کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او.همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافى به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم.
زمانى که برخورد امام رضا ـ ع ـ از سر درایت و عقل، او را از کارش پشیمان کرد و به اهدافش نرسید، قصد جان امام را کرد و آن حضرت را به شهادت رساند.مأمون در ادامه همان سخن بالا گفته است:
اکنون که در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‏ایم، نباید در کار وى سهل انگارى کنیم، بدین جهت باید کم‏کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم بصورتى در آوریم که از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره اندیشى کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیرى کرده باشیم .
از این دو عبارت، اهداف مأمون به دست مى‏آید.مأمون دراندیشه کشاندن امام به صحنه سیاست عباسى بود.امام هم با عدم پذیرش خواست‏هاى او و نشان دادن این که ولایت عهدى او تحمیلى است، اجازه نداد مأمون به اهدافش دست یابد.افزون بر این، امام رضا ـ ع ـ شرط کرد که در هیچ گونه عزل و نصبى مداخله نکند.این امر، به مردم مى‏فهماند که امام، از سیاست عباسى منزوى و برکنار است.
یک بار هم که به اصرار مأمون، امامت نماز عید را پذیرفت، به سیره نبوى رفتارکرده از اشرافى گرى پرهیز نمود.پس از آن جمعیت زیادى فراهم آمدند و مأمون از ترس آن که این اقدام دشوارى‏هاى بیشترى براى حکومت او فراهم کند، امام را از میانه راه بازگرداند.
زمانى نیز که مأمون مجلسى براى ولایت عهدى ترتیب داد، امام ضمن سخنانى، بر این اصل اساسى شیعى تکیه کرد که حکومت حق اهل بیت ـ ع ـ است و دیگران ـ که شامل اجداد و پدر مأمون نیز مى‏شد ـ بر اهل بیت ظلم کرده و حکومت را غصب کرده‏اند.امام در آن محفل فرمود:
سپاس خداى را که آنچه مردم از ما تباه کرده بودند، حفظ فرمود و قدر و منزلت ما را که پایین برده بودند، بالا برد.هشتاد سال بر بالاى چوب‏هاى کفر ما را لعن و نفرین کردند، فضایل ما را کتمان نمودند و پول‏هایى در دروغ بستن به ما هزینه شد و خداوند، جز بلندى یاد ما و آشکار شدن فضل ما را نخواست.
همه این اقدامات سبب شد تا مأمون از کار خود پشیمان شده امام را به شهادت برساند.جالب است که امام خانواده خود را از مدینه به مرو نیاورده بود.این حرکت تنها براى آن بود تا نشان دهد امیدى به خلافت خود ندارد.
در طول مدتى که امام در مرو بود، مأمون جلسات علمى متعددى تشکیل داد.این جلسات در برابر عالمان سایر ادیان و هم در برابر کسانى بود که امامت امام على ـ ع ـ را نمى‏پذیرفتند .گفته شده است که هدف مأمون آن بود که امام را که نزد شیعیان بزرگترین عالم و اندیشمند شناخته مى‏شد، شکست دهد.آنچه از این مباحثات مانده، سرافرازى امام را نشان مى‏دهد که باید خشم مأمون را برانگیخته باشد.
یکى از اهداف مهم مأمون آن بود که با آمدن امام رضا ـ ع ـ به مرو، بتواند علاقه مردم را به علویان، به سمت امام ـ که اکنون ولى عهد او بود ـ سوق داده و قدم مهمى به نفع دولت خود بردارد.پس از شهادت امام رضا ـ ع ـ وى در ظاهر مى‏کوشید تا علویان را در اطراف خود داشته باشد و اجازه ندهد در این سوى و آن سوى مملکت دست به قیام بزنند.
در کنار آن، تبلیغات مسمومى علیه علویان راه افتاد که بى‏تردید دولت عباسى در آن نقش داشت.به عنوان نمونه، میان مردم شایع شده بود که علویان، مسلمانان را برده خود مى‏دانند ! زمانى همین سخنان به امام رسید و آن حضرت به شدت آن را تکذیب کرد.
بعد دیگر زندگى امام رضا ـ ع ـ رهبرى شیعیان بود.در درجه نخست، امام در تمام مدتى که در مدینه و پس از آن در مرو بودند، به کار ترویج اندیشه‏هاى شیعه مشغول بودند.این کار، با پاسخگویى به نامه‏هاى شیعیان انجام مى‏شد که اکنون حجم زیادى از آنها بر جاى مانده است.سخنان طولانى امام در باب امامت که از بهترین کلماتى است که از امامان در تعریف امامت بر جاى مانده، گویاى همین اقدام امام است.مهم‏تر از اینها، اقدام امام در نیشابور، در متصل کردن دو اصل توحید و ولایت به یکدیگر است، آن جا که حضرت، سخن خداوند را به نقل از پیامبر ـ ص ـ آوردند که کلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى، آنگاه پذیرش امامت خود را شرط آن ذکر کردند.این قبیل برخوردها حرکتى قوى در استحکام بخشیدن به نفوذ شیعه در آن نواحى بوده است.تاریخ گواه است که تشیع در خراسان ریشه عمیقى یافته و این مى‏تواند از رهگذر اقدامات امام و پس از آن اصحاب امامان در آن ناحیه بود .
اقدام دیگر امام، مقابله با افراطى‏ها و تندروها بود.غالیان شیعه، باورهاى نادرستى را به نام عقائد شیعه مطرح مى‏کردند.احادیثى هم از سوى دشمنان دانا و نادان شیعه انتشار مى‏یافت که در نهایت به ضرر شیعه تمام مى‏شد.امام در برابر این قبیل انحرافات، ایستادگى کرده در نامه‏ها و برخوردها، شیعیان خود را ارشاد مى‏فرمودند.
پراکندگى شیعیان در عراق و ایران و سایر نواحى دنیاى اسلام، سبب شده بود تا برخى از آنها تحت تأثیر اندیشه‏هاى کلامى نادرست قرار گیرند.شیعیانى بودند که به همین دلیل به جبر گرویده بودند.امام رضا ـ ع ـ در برابر این انحرافات هم، کلمات روشنگرانه‏اى دارند .
بدین ترتیب، به رغم آن که امام در سال 203 به شهادت رسید، میراث علمى بزرگى از آن حضرت بر جاى ماند که همواره فرا راه دلباختگان مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و هر انسان هوشمندى است.
مأمون و دوران وى
مأمون که با کمک فضل بن سهل بر سر کار آمده بود، موفق شد پس از کشتن برادرش امین، و از میان بردن فضل بن سهل و امام رضا ـ ع ـ راه را براى خلافت خویش هموار کند.وى که احساس مى‏کرد خراسان از مرکزیت دنیاى اسلام به دور است و در عین حال مى‏بایست موافقت خاندان عباسى را در بغداد به دست آورد، در سال 204 هجرى به بغداد منتقل شد.پیش از آمدن وى، شورش ابراهیم بن مهدى عباسى آرام شده بود.شورش وى به دلیل گرایش مأمون به علویان و اصولا دورى از بغداد، نوعى فرصت‏طلبى براى دفاع از عربیت بود.ابراهیم بن مهدى، در سال 210، هنگامى که در حال گریز با لباس زنانه بود، در بغداد دستگیر و زندانى شد.
مأمون افزون بر آن که فضل و امام رضا ـ ع ـ را از سر راه برداشته بود، پذیرفت تا لباس سبز را ـ که پس از ولایت عهدى امام رضا ـ ع ـ باب کرده بود ـ از تن درآورده لباس مشکى که لباس عباسیان بود و از زمان سوگوارى مردم براى یحیى بن زید در سال 127 یا ابراهیم امام بود، بر تن کند.این مسأله رضایت کامل هواداران عباسیان را فراهم کرد.
متنفذترین خاندان در تمام این دوره، خاندان طاهریان بود که حتى پس از درگذشت طاهر، عبد الله فرزند وى و تا سالها بعد نوادگان طاهر، در خراسان و بغداد قدرت قابل توجهى داشتند .بعدها درباره طاهریان بیشتر سخن خواهیم گفت.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   15 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله خلافت مامون

دانلود مقاله شیعه چگونه شکل گرفت

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله شیعه چگونه شکل گرفت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

آشنایی با فرقه های اسلامی (7)
آفتاب: شیعه یکی از فرقه های اسلامی است و تأثیرات شگرفی بر تفکر اسلامی و حتی فقه سایر فرقه های اسلامی داشته است. نحوه شکل گیری مذهب شیعه را به روایت استاد علامه طباطبایى (از کتاب شیعه در اسلام ایشان) نقل می کنیم.

 

آغاز پیدایش«شیعه»را که براى اولین بار به شیعه على علیه السلام (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت علیهم السلام) معروف شدند،همان زمان حیات پیغمبر اکرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامى در 23 سال زمان بعثت،موجبات زیادى در بر داشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتى را در میان یاران پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم ایجاب مى‏کرد (1) .
الف:پیغمبر اکرم در اولین روزهاى بعثت که به نص قرآن مأموریت یافت که خویشان نزدیکتر خود را به دین خود دعوت کند (2) صریحا به ایشان فرمود که هر یک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد،و زیر و جانشین و وصى من است.على علیه السلام پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت ووعده‏هاى خود را (3) تقبل نمود و عادتا محال است که رهبر نهضتى در اولین روز نهضت و قیام خود یکى از یاران نهضت را به سمت وزیرى و جانشینى به بیگانگان معرفى کند،ولى به یاران و دوستان سر تا پا فداکار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیرى و جانشینى بشناسد و بشناساند ولى در تمام دوره زندگى و دعوت خود،او را از وظایف وزیرى معزول و احترام مقام جانشینى او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقى میان او و دیگران نگذارد.
ب:پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواترـکه سنى و شیعه روایت کرده‏اندـتصریح فرموده که على (4) علیه السلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است،هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد وداناترین (5) مردم است به معارف و شرایع اسلام.
ج:على علیه السلام خدمات گرانبهایى انجام داده و فداکاریهاى شگفت‏انگیزى کرده بود،مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت (6) و فتوحاتى که در جنگهاى بدر و احد و خندق و خیبر به دست وى صورت گرفته بود که اگر پاى وى در یکى از این وقایع در میان نبود،اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق،ریشه کن شده بودند (7) .
د:جریان«غدیر خم»که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در آنجا على علیه السلام را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى کرده و او را مانند خود متولى قرار داده بود (8) .
بدیهى است این چنین امتیازات و فضائل اختصاصى دیگر که مورد اتفاق همگان بود (9) و علاقه مفرطى که پیغمبر اکرم به‏على علیه السلام داشت (10) ،طبعا عده‏اى از یاران پیغمبر اکرم را که شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وا میداشت که على علیه السلام را دوست داشته به دورش گرد آیند و از وى پیروى کنند،چنانکه عده‏اى را بر حسد و کینه آن حضرت وا مى‏داشت.
گذشته از همه اینها نام«شیعه على»و«شیعه اهل بیت»در سخنان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بسیار دیده مى‏شود (11) .
سبب جدا شدن اقلیت شیعه از اکثریت سنى و بروز اختلاف
هواخواهان و پیروان على علیه السلام نظر به مقام و منزلتى که آن حضرت پیش پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و صحابه و مسلمانان داشت مسلم مى‏داشتند که خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اکرم از آن على علیه السلام مى‏باشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جزء حوادثى که درروزهاى بیمارى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به ظهور پیوست (12) نظر آنان را تأیید مى‏کرد.
ولى بر خلاف انتظار آنان درست در حالى که پیغمبر اکرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عده‏اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهیزاتى بودند که خبر یافتند عده‏اى دیگرـکه بعدا اکثریت را بردندـبا کمال عجله و بى آنکه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اکرم و هوادارانشان مشورت کنند و حتى کمترین اطلاعى بدهند،از پیش خود در قیافه خیرخواهى،براى مسلمانان خلیفه معین نموده‏اند و على و یارانش را در برابر کارى انجام یافته قرار داده‏اند (13) .على علیه السلام و هواداران اومانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابى و کارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نیز کرده‏اند ولى پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود (14) .
این انتقاد و اعتراف بود که اقلیتى را از اکثریت جدا کرد و پیروان على علیه السلام را به همین نام«شیعه على»به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضاى سیاست وقت،مراقب بود که اقلیت نامبرده به این نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقلیت و اکثریت منقسم نگردد بلکه خلافت را اجماعى مى‏شمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمانان مى‏نامیدند و گاهى با تعبیرات زشت دیگر یاد مى‏کردند (15) .
البته شیعه همان روزهاى نخستین،محکوم سیاست وقت شده نتوانست با مجرد اعتراض،کارى از پیش ببرد و على علیه السلام نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروى کافى دست به یک قیام خونین نزد،ولى جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند و جانشینى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و مرجعیت علمى را حق طلق على علیه السلام مى‏دانستند (16) و مراجعه علمى و معنوى‏را تنها به آن حضرت روا مى‏دیدند و به سوى او دعوت مى‏کردند (17) .
دو مسئله جانشینى و مرجعیت علمى
«شیعه»طبق آنچه از تعالیم اسلامى به دست آورده بود معتقد بود که آنچه براى جامعه در درجه اول اهمیت است،روشن شدن تعالیم اسلام و فرهنگ دینى است (18) و در درجه تالى آن،جریان کامل آنها در میان جامعه مى‏باشد.
و به عبارت دیگر اولا:افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقع بینى نگاه کرده،وظایف انسانى خود را (به طورى که صلاح واقعى است) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواهشان باشد.
ثانیا:یک حکومت دینى نظم واقعى اسلامى را در جامعه حفظ و اجرا نماید و به طورى که مردم کسى را جز خدا نپرستند و از آزادى کامل و عدالت فردى و اجتماعى بر خوردار شوند،و این دو مقصود به دست کسى باید انجام یابد که عصمت و مصونیت خدایى داشته باشد و گرنه ممکن است کسانى مصدر حکم یا مرجع علم قرار گیرند که در زمینه وظایف محوله خود،از انحراف فکر یا خیانت سالم نباشد و تدریجا ولایت عادله آزادیبخش اسلامى به سلطنت استبدادى و ملک کسرایى و قیصرى تبدیل شود و معارف پاک دینى مانند معارف ادیان دیگر دستخوش تحریف و تغییر دانشمندان بلهوس و خودخواه گردد و تنها کسى که به تصدیق پیغمبر اکرم در اعمال و اقوال خود مصیب و روش او با کتاب خدا و سنت پیغمبر مطابقت کامل داشت همان على علیه السلام بود (19) .
و اگر چنانچه اکثریت مى‏گفتند قریش با خلافت حقه على مخالف بودند،لازم بود مخالفین را بحق وادارند و سرکشان را به جاى خود بنشانند چنانکه با جماعتى که در دادن زکات امتناع داشتند،جنگیدند و از گرفتن زکات صرفنظر نکردند نه اینکه از ترس مخالفت قریش،حق را بکشند .
آرى آنچه شیعه را از موافقت با خلافت انتخابى باز داشت،ترس از دنباله ناگوار آن یعنى فساد روش حکومت اسلامى و انهدام اساس تعلیمات عالیه دین بود،اتفاقا جریان بعدى حوادث نیز این عقیده (یا پیش بینى) را روز به روز روشنتر مى‏ساخت و در نتیجه شیعه نیز در عقیده خود استوارتر مى‏گشت و با اینکه در ظاهر با نفرات ابتدائى انگشت شمار خود به هضم اکثریت رفته بود و در باطن به اخذ تعالیم اسلامى از اهل بیت و دعوت به طریقه خود،اصرار مى‏ورزیدند در عین حال براى پیشرفت و حفظ قدرت اسلام،مخالفت

 

” پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواترـکه سنى و شیعه روایت کرده‏اندـتصریح فرموده که على (4) علیه السلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است،هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد وداناترین مردم است به معارف و شرایع اسلام.... “

 

 

 

علنى نمى‏کردند و حتى افراد شیعه،دوش به دوش اکثریت به جهاد مى‏رفتند و در امور عامه دخالت مى‏کردند و شخص على علیه السلام در موارد ضرورى،اکثریت را به نفع اسلام راهنمایى مى‏نمود (20) .
روش سیاسى خلافت انتخابى و مغایرت آن با نظر شیعه
«شیعه»معتقد بود که شریعت آسمانى اسلام که مواد آن در کتاب خدا و سنت پیغمبر اکرم روشن شده تا روز قیامت به اعتبار خود باقى و هرگز قابل تغییر نیست (21) و حکومت اسلامى با هیچ عذرى نمى‏تواند از اجراى کامل آن سرپیچى نماید،تنها وظیفه حکومت اسلامى این است که با شورا در شعاع شریعت به سبب مصلحت وقت،تصمیماتى بگیرد ولى در این جریان،به علت بیعت‏سیاست آمیز شیعه و همچنین از جریان حدیث دوات و قرطاس که در آخرین روزهاى بیمارى پیغمبر اکرم اتفاق افتاد،پیدا بود که گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابى معتقدند که کتاب خدا مانند یک قانون اساسى محفوظ بماند ولى سنت و بیانات پیغمبر اکرم را در اعتبار خود ثابت نمى‏دانند بلکه معتقدند که حکومت اسلامى مى‏تواند به سبب اقتضاى مصلحت،از اجراى آنها صرفنظر نماید.و این نظر با روایتهاى بسیارى که بعدا در حق صحابه نقل شد (صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بینى خود اگر اصابت کنند مأجور و اگر خطا کنند معذور مى‏باشند) تأیید گردید و نمونه بارز آن وقتى اتفاق افتاد که خالد بن ولید یکى از سرداران خلیفه،شبانه در منزل یکى از معاریف مسلمانان«مالک بن نویره»مهمان شد و مالک را غافلگیر نموده،کشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانید و همان شب با زن مالک همبستر شد!و به دنبال این جنایتهاى شرم آورد،خلیفه به عنوان اینکه حکومت وى به چنین سردارى نیازمند است،مقررات شریعت را در حق خالد اجرا نکرد (22) !!
و همچنین خمس را از اهل بیت و خویشان پیغمبر اکرم بریدند (23) و نوشتن احادیث پیغمبر اکرم به کلى قدغن شد و اگر در جاى حدیث مکتوب کشف یا از کسى گرفته مى‏شد آن را ضبط کرده‏مى‏سوزانیدند (24) و این قدغن در تمام زمان خلفاى راشدین تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز خلیفه اموى (99ـ102) استمرار داشت (25) و در زمان خلافت خلیفه دوم (13ـ25 ق) این سیاست روشنتر شد و در مقام خلافت،عده‏اى از مواد شریعت را مانند حج تمتع و نکاح متعه و گفتن«حى على خیر العمل»در اذان نماز ممنوع ساخت (26) و نفوذ سه اطلاق را دایر کرد و نظایر آنها (27) .
در خلافت وى بود که بیت المال در میان مردم با تفاوت تقسیم‏شد (28) که بعدا در میان مسلمانان اختلاف طبقاتى عجیب و صحنه‏هاى خونین دهشتناکى به وجود آورد و در زمان وى معاویه در شام با رسومات سلطنتى کسرى و قیصر حکومت مى‏کرد و خلیفه او را کسراى عرب مى‏نامید و متعرض حالش نمى‏شد.
خلیفه دوم به سال 23 هجرى قمرى به دست غلامى ایرانى کشته شد و طبق رأى اکثریت شوراى شش نفرى که به دستور خلیفه منعقد شد،خلیفه سوم زمام امور را به دست گرفت.وى در عهد خلافت خود خویشاوندان اموى خود را بر مردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و سایر بلاد اسلامى زمام امور را به دست ایشان سپرد (29) ایشان بناى بى‏بند و بارى گذاشته آشکارا به ستم و بیداد و فسق و فجور و نقص قوانین جاریه اسلامى پرداختند،سیل شکایتها از هر سوى به دار الخلافه سرازیر شد،ولى خلیفه که تحت تأثیر کنیزان اموى خود و خاصه مروان بن حکم (30) قرار داشت،به شکایتهاى مردم ترتیب اثر نمى‏داد بلکه گاهى هم دستور تشدید و تعقیب شاکیان را صادر مى‏کرد (31) و بالأخره به سال 35 هجرى،مردم بر وى شوریدند وپس از چند روز محاصره و زد و خورد،وى را کشتند.
خلیفه سوم در عهد خلافت خود حکومت شام را که در رأس آن از خویشاوندهاى اموى او معاویه قرار داشت،بیش از پیش تقویت مى‏کرد و در حقیقت سنگینى خلافت،در شام متمرکز بود و تشکیلات مدینه که دار الخلافه بود جز صورتى در بر نداشت (32) خلافت خلیفه اول با انتخاب اکثریت صحابه و خلیفه دوم با وصیت‏خلیفه اول و خلیفه سوم با شوراى شش نفرى که اعضا و آیین نامه آن را خلیفه دوم تعیین و تنظیم کرده بود،مستقر شد .و روى هم رفته سیاست سه خلیفه که 25 سال خلافت کردند در اداره امور این بود که قوانین اسلامى بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت که مقام خلافت تشخیص دهد،در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامى این بود که تنها قرآن بى اینکه تفسیر شود یا مورد کنجکاوى قرار گیرد خوانده شود و بیانان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم (حدیث) بى اینکه روى کاغذ بیاید روایت شود و از حدود زبان و گوش تجاوز نکند.
کتابت،به قرآن کریم انحصار داشت و در حدیث ممنوع بود (33) پس از جنگ یمامه که در سال دوازده هجرى قمرى خاتمه یافت و گروهى از صحابه که قارى قرآن بودند در آن جنگ کشته شدند،عمر بن الخطاب به خلیفه اول پیشنهاد مى‏کند که آیات قرآن در یک مصحف جمع آورى شود،وى در پیشنهاد خود مى‏گوید اگر جنگى رخ دهد و بقیه حاملان قرآن کشته شوند،قرآن از میان ما خواهد رفت،بنابر این،لازمست آیات قرآنى را در یک مصحف جمع آورى کرده به قید کتابت در بیاوریم (34) ،این تصمیم را درباره قرآن کریم گرفتند با اینکه حدیث پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم که تالى قرآن بود نیز با همان خطر تهدید مى‏شد و از مفاسد نقل به معنا و زیاده و نقیصه و جعل و فراموشى در امان نبود ولى توجهى به نگهدارى حدیث نمى‏شد بلکه کتابت آن ممنوع و هر چه به دست مى‏افتاد سوزانیده‏مى‏شد تا در اندک زمانى کار به جایى کشید که در ضروریات اسلام مانند نماز،روایات متضاد به وجود آمد و در سایر رشته‏هاى علوم در این مدت قدمى بر داشته نشد و آنهمه تقدیس و تمجید که در قرآن و بیانات پیغمبر اکرم نسبت به علم و تأکید و ترغیب در توسعه علوم وارد شده بى اثر ماند و اکثریت مردم سرگرم فتوحات پى در پى اسلام و دلخوش به غنایم فزون از حد که از هر سو به جزیرة العرب سرازیر مى‏شد،بودند و دیگر عنایتى به علوم خاندان رسالت که سر سلسله‏شان على علیه السلام بود و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم او را آشناترین مردم به معارف اسلام و مقاصد قرآن معرفى کرده بود نشد،حتى در قضیه جمع قرآن (با اینکه مى‏دانستند پس از رحلت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مدتى در کنج خانه نشستند و مصحف را جمع‏آورى نموده است) حضرت علی را مداخله ندادند حتى نام او را نیز به زبان نیاوردند (35) .
اینها و نظایر اینها امورى بود که پیروان على علیه السلام را در عقیده خود راسختر و نسبت به جریان امور،هشیارتر مى‏ساخت و روز به‏روز بر فعالیت خود مى‏افزودند.على نیز که دستش از تربیت عمومى مردم کوتاه بود به تربیت خصوصى افراد مى‏پرداخت.
در این 25 سال،سه تن از چهار نفر یاران على علیه السلام که در همه احوال در پیروى او ثابت قدم بودند (سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد) در گذشتند ولى جمعى از صحابه و گروه انبوهى از تابعین در حجاز و یمن و عراق و غیر آنها در سلک پیروان على درآمدند و در نتیجه پس از کشته شدن خلیفه سوم،از هر سوى به آن حضرت روى نموده و به هر نحو بود با وى بیعت کردند و وى را براى خلافت برگزیدند.
انتهاى خلافت به امیر المؤمنین على (ع) و روش آن حضرت
خلافت على علیه السلام در اواخر سال 35 هجرى قمرى شروع شد و تقریبا چهار سال و پنج ماه ادامه یافت.على علیه السلام در خلافت،رویه پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را معمول مى‏داشت (36) و غالب تغییراتى را که در زمان خلافت پیشینیان پیدا شده بود به حالت اولى برگردانید و عمال نالایق را که زمام امور را در دست داشتند از کار بر کنار کرد (37) .و در حقیقت یک نهضت انقلابى بود و گرفتاریهاى بسیارى در بر داشت.
على علیه السلام نخستین روز خلافت در سخنرانى که براى مردم نمود چنین گفت:«آگاه باشید !گرفتارى که شما مردم هنگام بعثت پیغمبر خدا داشتید امروز دوباره به سوى شما برگشته و دامنگیرتان‏شده است.باید درست زیر و روى شوید و صاحبان فضیلت که عقب افتاده‏اند پیش افتند و آنان که به ناروا پیشى مى‏گرفتند،عقب افتند (حق است و باطل و هر کدام اهلى دارد باید از حق پیروى کرد) اگر باطل بسیار است چیز تازه‏اى نیست و اگر حق کم است گاهى کم نیز پیش مى‏افتند و امید پیشرفت نیز هست.البته کم اتفاق مى‏افتد که چیزى که پشت به انسان کند دوباره برگشته و روى نماید» (38) .
على علیه السلام به حکومت انقلابى خود ادامه داد و چنانکه لازمه طبیعت هر نهضت انقلابى است،عناصر مخالف که منافعشان به خطر مى‏افتد از هر گوشه و کنار سر به مخالفت بر افراشتند و به نام خونخواهى خلیفه سوم،جنگهاى داخلى خونینى بر پا کردندـکه تقریبا در تمام مدت خلافت على علیه السلام ادامه داشتـبه نظر شیعه،مسببین این جنگهاى داخلى جز منافع شخصى منظورى نداشتند و خونخواهى خلیفه سوم،دستاویز عوامفریبانه‏اى بیش نبود و حتى سوء تفاهم نیز در کار نبود (39) .سبب جنگ اول که«جنگ جمل»نامیده مى‏شود،غائله اختلاف طبقاتى بود که از زمان خلیفه دوم در تقسیم مختلف بیت المال پیدا شده بود،على علیه السلام پس از آنکه به خلافت شناخته شد،مالى در میان مردم بالسویه

 

” درست در حالى که پیغمبر اکرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عده‏اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهیزاتى بودند که خبر یافتند عده‏اى دیگرـکه بعدا اکثریت را بردندـبا کمال عجله و بى آنکه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اکرم و هوادارانشان مشورت کنند و حتى کمترین اطلاعى بدهند،از پیش خود در قیافه خیرخواهى،براى مسلمانان خلیفه معین نموده‏اند و على و یارانش را در برابر کارى انجام یافته قرار داده‏اند. على علیه السلام و هواداران او مانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابى و کارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نیز کرده‏اند ولى پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود... “

 

 

 

قسمت فرمود (40) چنانکه سیرت پیغمبر اکرم نیز همانگونه بود و این روش زبیر و طلحه را سخت بر آشفت و بناى تمرد گذاشتند و به نام زیارت کعبه،از مدینه به مکه رفتند و ام المؤمنین عایشه را که در مکه بود و با على علیه السلام میانه خوبى نداشت با خود همراه ساخته به نام خونخواهى خلیفه سوم!نهضت و جنگ خونین جمل را بر پا کردند (41) .
با اینکه همین طلحه و زبیر هنگام محاصره و قتل خلیفه سوم در مدینه بودند از وى دفاع نکردند (42) و پس از کشته شدن وى اولین کسى بودند که از طرف خود و مهاجرین با على بیعت کردند (43) و همچنین ام المؤمنین عایشه خود از کسانى بود که مردم را به قتل خلیفه سوم تحریص مى‏کرد (44) و براى اولى بار که قتل خلیفه سوم را شنید به وى دشنام داد و اظهار مسرت نمود.اساسا مسببین اصلى قتل خلیفه،صحابه بودند که از مدینه به اطراف نامه‏ها نوشته مردم را بر خلیفه مى‏شورانیدند .
سبب جنگ دوم که جنگ صفین نامیده مى‏شود و یک سال و نیم طول کشید،طمعى بود که معاویه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهى خلیفه سوم این جنگ را بر پا کرد و بیشتر از صد هزار خون ناحق ریخت و البته معاویه در این جنگ حمله مى‏کرد نه دفاع،زیرا خونخواهى هرگز به شکل دفاع صورت نمى‏گیرد.
عنوان این جنگ«خونخواهى خلیفه سوم»بود با اینکه خود خلیفه سوم در آخرین روزهاى زندگى خود براى دفع آشوب از معاویه استمداد نمود وى با لشگرى از شام به سوى مدینه حرکت نموده آنقدر عمدا در راه توقف کرد تا خلیفه را کشتند آنگاه به شام‏برگشته به خونخواهى خلیفه قیام کرد (45) .
و همچنین پس از آنکه على علیه السلام شهید شد و معاویه خلافت را قبضه کرد،دیگر خود خلیفه سوم را فراموش کرده،قتله خلیفه را تعقیب نکرد!!
پس از جنگ صفین،جنگ نهروان در گرفت،در این جنگ جمعى از مردم که در میانشان صحابى نیز یافت مى‏شد،در اثر تحریکات معاویه در جنگ صفین به على علیه السلام شوریدند و در بلاد اسلامى به آشوبگرى پرداخته هر جا از طرفداران على علیه السلام مى‏یافتند مى‏کشتند،حتى شکم زنان آبستن را پاره کرده جنینها را بیرون آورده سر مى‏بریدند (46) .
على علیه السلام این غائله را نیز خوابانید ولى پس از چندى در مسجد کوفه در سر نماز به دست برخى از این خوارج شهید شد.
بهره‏اى که شیعه از خلافت پنجساله على (ع) بر داشت
على علیه السلام در خلافت چهار سال و نه ماهه خود اگر چه نتوانست اوضاع درهم ریخته اسلامى را کاملا به حال اولى که داشت‏برگرداند ولى از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد:
1ـبه واسطه سیرت عادله خود،قیافه جذاب سیرت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را به مردم،خاصه به نسل جدید نشان داد،وى در برابر شوکت کسرایى و قیصرى معاویه در زى فقرا و مانند یکى از بینواترین مردم زندگى مى‏کرد.وى هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگرى را به گدایى و نیرومندى را به ناتوانى ترجیح نداد .
2ـبا آن همه گرفتاریهاى طاقت فرسا و سرگرم کننده،ذخایر گرانبهایى از معارف الهیه و علوم حقه اسلامى را میان مردم به یادگار گذاشت.
مخالفین على علیه السلام مى‏گویند:وى مرد شجاعت بود نه مرد سیاست،زیرا او مى‏توانست در آغاز خلافت خود،با عناصر مخالف،موقتا از در آشتى و صفا در آمده آنان را با مداهنه راضى و خشنود نگهدارد و بدین وسیله خلافت خود را تحکیم کند سپس به قلع و قمعشان بپردازد .
ولى اینان این نکته را نادیده گرفته‏اند که خلافت على یک نهضت انقلابى بود و نهضتهاى انقلابى باید از مداهنه و صورت سازى دور باشد.مشابه این وضع در زمان بعثت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز پیش آمد و کفار و مشرکین بارها به آن حضرت پیشنهاد سازش دادند و اینکه آن حضرت به خدایانشان متعرض نشود ایشان نیز کارى با دعوت وى نداشته باشند ولى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نپذیرفت با اینکه مى‏توانست در آنروزهاى سخت،مداهنه و سازش کرده موقعیت خود را تحکیم نماید،سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند .اساسادعوت اسلامى هرگز اجازه نمى‏دهد که در راه زنده کردن حقى،حق دیگرى کشته شود یا باطلى را با باطل دیگرى رفع نمایند و آیات زیادى در قرآن کریم در این باره موجود است (47) .
گذشته از اینکه مخالفین على در باره پیروزى و رسیدن به هدف خود از هیچ جرم و جنایت و نقض قوانین صریح اسلام (بدون استثنا) فرو گذارى نمى‏کردند و هر لکه را به نام اینکه صحابى هستند و مجتهدند،مى‏شستند ولى على به قوانین اسلام پایبند بود.
از على علیه السلام در فنون متفرقه عقلى و دینى و اجتماعى نزدیک به یازده هزار کلمات قصار ضبط شده (48) و معارف اسلام را (49) در سخنرانیهاى خود با بلیغترین لهجه و روانترین بیان ایراد نموده (50) وى دستور زبان عربى را وضع کرد و اساس ادبیات عربى را بنیاد نهاد.وى اول کسى است در اسلام که در فلسفه الهى غور کرده (51) به سبک استدلال آزاد و برهان منطقى سخن گفت و مسائلى را که تا آن روز در میان فلاسفه جهان،مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده و در این باب بحدى عنایت به خرج مى‏داد که در بحبوحه (52) جنگها به بحث علمى مى‏پرداخت.
3ـگروه انبوهى از رجال دینى و دانشمندان اسلامى را تربیت کرد (53) که در میان ایشان جمعى از زهاد و اهل معرفت مانند«اویس قرنى و کمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید هجرى»وجود دارند که در میان عرفاى اسلامى،مصادر عرفان شناخته شده‏اند و عده‏اى مصادر اولیه علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها مى‏باشند.
انتقال خلافت به معاویه و تبدیل آن به سلطنت موروثى
پس از شهادت امیر المؤمنین على علیه السلام به موجب وصیت آن حضرت و بیعت مردم،حضرت حسن بن على علیهما السلام که پیش شیعه دوازده امامى،امام دوم مى‏باشد متصدى خلافت شد ولى معاویه آرام ننشسته به سوى عراقـکه مقر خلافت بودـلشکر کشیده با حسن بن على به جنگ پرداخت .
وى با دسیسه‏هاى مختلف و دادن پولهاى گزاف،تدریجا یاران و سرداران حسن بن على را فاسد کرده بالأخره حسن بن على را مجبور نمود که به عنوان صلح،خلافت را به وى واگذار کند و حسن بن على نیز خلافت را به این شرط که پس از در گذشت معاویه،به وى‏برگردد و به شیعیان تعرض نشود،به معاویه واگذار نمود (54) .
در سال چهل هجرى،معاویه بر خلافت اسلامى استیلا یافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانى که کرد به مردم اخطار نموده و گفت:«من با شما سر نماز و روزه نمى‏جنگیدم بلکه مى‏خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم» (55) !!
و نیز گفت:«پیمانى که با حسن بستم لغو و زیر پاى من است!!» (56) معاویه با این سخن اشاره مى‏کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینى،ضمانتى نخواهد داشت و همه نیروى خود را در زنده نگهداشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است که چنین حکومتى سلطنت و پادشاهى است نه خلافت و جانشینى پیغمبر خدا.و از اینجا بود که بعضى از کسانى که به حضور وى بار یافتند به عنوان پادشاهى سلامش دادند (57) و خودش نیز در برخى از مجالس خصوصى،از حکومت خود با ملک و پادشاهى تعبیر مى‏کرد (58) اگر چه در ملأ عام خود را خلیفه معرفى مى‏نمود.
و البته پادشاهى که بر پایه زور استوار باشد وراثت را به دنبال خود دارد و بالأخره نیز به نیت خود جامه عمل پوشانید و پسر خود یزید را که جوانى بى‏بند و بار بود و کمترین شخصیت دینى نداشت،ولایت عهدى داده به جانشینى خود برگزید (59) و آن همه حوادث ننگین را به بار آورد.
معاویه با بیان گذشته خود اشاره مى‏کرد که نخواهد گذاشت حسن علیه السلام پس از وى به خلافت برسد،یعنى در خصوص خلافت بعد از خود،فکرى دیگر دارد و آن همان بود که حسن علیه السلام را با سم شهید کرد (60) و راه را براى فرزند خود یزید هموار ساخت.معاویه با الغاى پیمان نامبرده مى‏فهمانید که هرگز نخواهد گذاشت شیعیان اهل بیت در محیط امن و آسایش بسر برند و کما فى السابق به فعالیتهاى دینى خود ادامه دهند و همین معنا را نیز جامه عمل پوشانید (61) .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   30 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله شیعه چگونه شکل گرفت