خیارات پایه ده آذر 83
این محصول در قالب ورد و قابل ویرایش در 245 صفحه می باشد.
در این محصول منابع استفاده شده ذکر نشده است.
فهرست مطالب
مقدمه ۱۰
تعریف چند واژه و معنی لغوی و اصطلاحی خیارات در مذاهب اسلامی ۱۳
۱ – تعریف چند اصطلاح ۱۳
عقد ۱۵
لزوم حکمی و حقی ۱۶
تعریف لغوی و اصطلاحی خیار ۱۶
تعریف خیار ۱۶
خیار در اصطلاح فقه ۱۹
انواع و اقسام خیارات مشترک در مذاهب اسلامی ۲۲
انواع خیار ۲۲
انواع خیار در مذهب حنفیه ۲۳
انواع خیار در مذهب شافعیه ۲۴
خیار در مذهب حنبلیه به شش قسم تقسیم می شود ۲۴
اقسام خیارات مشترک در مذاهب اسلامی ۲۴
خیار مجلس در مذاهب اسلامی ۲۶
خیار مجلس در مذهب امامیه ۲۶
سند خیار مجلس ۲۶
خیار مجلس در مذهب حنفی ۲۸
ازث و خیار مجلس در مذهب حنیفه ۲۸
خیار مجلس در مذهب شافعیه ۲۹
ارث در خیار مجلس در مذهب شافعی ۳۰
خیار مجلس در مذهب حنبلی ۳۱
خیار مجلس به سه امر ساقط می شود ۳۳
خیار شرط در مذاهب اسلامی ۳۶
شرط ۳۶
معنای اولی حدثی – الزام و التزام ۳۶
معیوب و هلاکت مبیع در مدت خیار درمذهب امامیه ۴۱
تلف مبیع در خیار شرط مذهب امامیه ۴۲
الف » صورت تلف مبیع در دست مشتری ۴۲
ب – صورت تلف ثمن در دست مشتری ۴۳
۱ – تلف ثمن در دست مشتری ( بعد از رد آن توسط بایع ) ۴۳
۲ – تلف ثمن در دست بایع ( قبل از رد به مشتری ) ۴۳
خیار شرط برای اجنبی در مذهب امامیه ۴۴
اسقاط خیار شرط در مذهب امامیه ۴۵
قول مخالف ۴۶
خیار تخلف شرط در مذهب امامیه ۴۹
۱ – خیار تخلف از شرط صفت ۵۰
خیار تخلف از شرط نتیجه ۵۰
خیار تخلف از شرط فعل ۵۱
احکام مشترک خیار شرط در مذهب حنفیه ۵۴
خیار شرط برای اجنبی در مذهب حنفیه ۵۶
اسقاط خیار شرط در نزد حیفیه ۵۷
الف : سقوط خیار شرط بالضروره ۵۷
ب : اسقاط لفظی به طور صریح ۵۸
ج : اسقاط خیار به صورت دلالی ۵۸
۲ – اسلام ۵۸
فسخ خیار در حضور بایع در مذهب حنفیه ۵۹
خیار شرط در تعدد مشتری و مبیع در مذهب ابو حنیفه ۶۳
وکالت خیار شرط در مذهب ابو حنیفه ۶۴
خیار شرط در مذهب ماملکیه ۶۵
مدت خیار شرط در مذهب مالکیه ۶۷
خیار شرط برای اجنبی در مذهب مالکی ۶۷
اسقاط خیار شرط در مذهب مالکیه ۶۷
خیار شرط در حضور بایع و مشتری در مذهب مالکی ۶۷
وکالت دو خیار شرط در مذهب مالکی ۶۸
تملیک مبیع در زمان خیار شرط در مذهب مالکی ۶۹
تعدد مبیع در خیار شرط در مذهب مالکیه ۷۲
خیار شرط در مذهب شافعیه ۷۴
مدت خیار شرط در مذهب شافعی ۷۵
خیار شرط برای اجنبی در مذهب شافعی ۷۶
ارث در خیار شرط در مذهب شافعی ۷۸
تعدد مبیع و مشتری در مذهب شافعی ۷۸
تلف مبیع در زمان خیار در مذهب شافعی ۷۹
تملیک مبیع در زمان خیار در مذهب شافعی ۸۰
نماء و زیادتی در مبیع در مذهب شافعی ۸۱
خیار شرط در مذهب حنبلی ۸۱
خیار شرط برای اجنبی در مذهب حنبلی ۸۲
ارث در خیار شرط در مذهب حنبل ۸۳
اسقاط در خیار شرط و مذهب حنبل ۸۳
وکالت در خیار شرط در مذهب حنبلی ۸۴
اتلاف مبیع در زمان خیار در مذهب حنبلی ۸۵
نماء و زیادتی در خیار شرط در مذهب حنبلی ۸۶
خیار عیب در مذاهب اسلامی ۸۷
تلف مبیع در نزد بایع و مشتری در مذهب امامیه ۹۱
برائت از عیوب در مذهب امامیه ۹۲
عیب جدید در مذهب امامیه ۹۲
ردّ مبیع معیوب بطور فوری یا تراخی در مذهب امامیه ۹۴
تعدد مبیع و مشتری در مذهب امامیه ۹۵
اختلاف بایع و مشتری در خیار عیب در مذهب امامیه ۹۷
چگونگی ردّ مبیع معیوب در مذهب حنفی ۱۰۳
همزمانی عیب فعلی با عیب اولیه در مذهب حنفی ۱۰۴
نمائات و زیادی در مبیع معیوب در مذهب حنفی ۱۰۵
منفصله دو نوع است ۱۰۶
صورت اول ۱۰۷
صورت دوم ۱۰۷
صورت سوم ۱۰۷
ارث در خیار عیب در مذهب حنفی ۱۰۸
رد مبیع معیوب در مذهب حنفی ۱۰۸
عیوب باطنی در مبیع در مذهب حنفی ۱۰۹
اختلاف بایع و فروشنده در مذهب حنفی ۱۰۹
اسقاط در خیار عیب در مذهب حنفی ۱۱۱
خیار تصریه عیب در مذهب حنفی ۱۱۳
خیار عیب در مذهب مالکیه ۱۱۴
ردّ خیار مبیع عیب در مذهب مالکی ۱۱۵
نماء و زیادتی در خیار عیب در مذهب مالکی ۱۱۶
تعدد مبیع و مشتری در مذهب مالکی ۱۱۷
برائت از عیوب در مذهب مالکی ۱۱۷
اختلاف بایع و مشتری در مذهب مالکی ۱۱۸
اسقاط خیار در مذهب مالکی ۱۲۱
تصریّه در مذهب مالکی ۱۲۲
عیوب باطنی در مذهب مالکی ۱۲۳
خیار عیب در مذهب شافعیه ۱۲۳
عیب جدید در مذهب شافعی ۱۲۵
ردّ مبیع معیوب به طور فوری در مذهب شافعی ۱۲۶
نماء و زیادتی در مبیع در مذهب شافعی ۱۲۷
تعدد مبیع و مشتری در مذهب شافعی ۱۲۸
برائت از عیوب در مذهب شافعی ۱۲۹
قول اول ۱۲۹
قول دوم ۱۳۱
اختلاف بایع و فروشنده در مذهب شافعی ۱۳۱
حالت اول ۱۳۱
حالت دوم ۱۳۲
حالت سوم ۱۳۲
حالت چهارم ۱۳۳
اسقاط خیار عیب از عیوب در مذهب شافعی ۱۳۴
حکم تصریه در مذهب شافعی ۱۳۴
تلف مبیع در مذهب شافعی ۱۳۵
عیوب باطنی در مذهب شافعی ۱۳۵
خیار عیب در مذهب حنبلی ۱۳۷
عیب جدید در مذهب حنبلی ۱۴۰
رد مبیع به طور تراخی و عدم حضور بایع در مذهب حنبلی ۱۴۲
تعدد مبیع معیوب و مشتری در مذهب حنبلی ۱۴۲
نماء و زیادتی در خیار عیب در مذهب حنبلی ۱۴۴
برائت از عیوب در مذهب حنبلی ۱۴۵
اختلاف بایع و خریدار در خیار عیب در مذهب حنبلی ۱۴۶
صورت اول ۱۴۶
صورت دوم ۱۴۷
صورت سوم ۱۴۷
تلف مبیع در مذهب حنبلی ۱۵۲
عیوب باطنی در مذهب حنبلی ۱۵۳
خیار عیب در مذهب حنفیه ۱۵۳
خیار رؤیت در مذاهب اسلامی ۱۵۵
خیار رؤیت در مذهب امامیّه ۱۵۵
فوریت و تراخی در مذهب امامیه ۱۶۰
فسخ خیار رؤیت برای بایع و مشتری در مذهب امامیه ۱۶۰
اسقاط خیار رؤیت در مذهب امامیّه ۱۶۱
خرید لباس نیم دوز با شرط اتمام آن در مذهب امامیه ۱۶۲
اختلاف بین بایع و مشتری در خیار رؤیت در مذهب امامیه ۱۶۲
شرط سقوط خیار رؤیت در عقود مذاهب امامیه ۱۶۳
خیار رؤیت در مذهب مالکیه ۱۶۴
رؤیت مبیع قبل از عقد در مذهب مالکی ۱۶۶
خیار رؤیت در مذهب شافعیه ۱۶۸
۱ – قول اول ( قدیم ) ۱۶۸
۲ – قول دوم ( جدید ) ۱۶۸
رؤیت مبیع قبل از عقد در مذهب شافعی ۱۶۹
نمونه برداری در خیار رؤیت شافعی ۱۷۱
خیار رؤیت در مذهب حنبلی ۱۷۱
نمونه برداری در خیار رؤیت در مذهب حنبلی ۱۷۵
رؤیت قبل از عقد در مذهب حنبلی ۱۷۵
خیار رؤیت در اختلاف بایع و مشتری در مذهب حنبلی ۱۷۶
خیار رؤیت در مذهب حنفیّه ۱۷۷
رؤیت مبیع قبل از عقد در مذهب حنفی ۱۷۸
خیار رؤیت در اختلاف بایع و مشتری در مذهب حنفی ۱۸۰
خیار غبن در مذاهب اسلامی ۱۸۲
خیار غبن در مذهب امامیه ۱۸۲
کاشف شرعی ۱۸۳
کاشف عقلی ۱۸۳
خیار برای مغبون چگونه ثابت می شود ؟ ۱۸۵
خیار غبن در مذهب حنفیه ۱۸۷
خیار غبن در مذهب مالکیه ۱۸۸
خیار غبن در مذهب حنبلی ۱۸۹
خیار تأخیر و تبعض صفقه در مذاهب امامیه و حنفیه ۱۹۰
بیان چند مسأله در مذهب امامیّه ۱۹۰
خیار تأخیر در مذهب امامیه ۱۹۰
خیار نقد ( خیار تأخیر ) درمذهب حنفیه ۱۹۲
خیار تبعض صفقه در مذهب امامیه ۱۹۴
خیار تفریق صفقه در مذهب حنفیّه ۱۹۷
اما خیار مجلس ۲۰۵
اسقاط خیار در مذهب امامیه ۲۲۰
تدلیس ( تصریه ) در مذهب امامیه ۲۴۳
مقدمه
حمد و سپاس خدای را که ما را به حقانیّت اسلام آشنا کرد وبه صراط مستقیم هدایت نمود ودرود بر حضرت خاتم المرسلین صلی الله علیه و آله که خدای تعالی او را بر امت اسلامی با شریعت یکتاپرستی مبعوث نمود و درود بر آل او مخصوصاً صاحب الزمان ( عج ) منجی عالم بشریت که هادیان و راهنمایان بشر در طول تاریخ هستند و درود بر شهیدان راه حق و امام شهیدان خمینی روح خدا .
اما فقهای نخستین همان محدثان و مفصران و حافظان قرآن بودند که مسائل فقهی را به مردم می آموختند از جمله آنها حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و عبد الله بن مسعود و ………… را می توان نام برد ولی در قرون بعدی ، یعنی در قرن دوم و سوم هجری ، با پیچیده تر شدن مسائل جامعه و رشد فکری جامعه اسلامی پایه های مکاتب کلامی مانند معتزلی و اشعری و همچنین مذاهب فقهی مانند حنفی ، مالکی – شافلی حنبلی به روش معمول و مصطلح آن گذاشته شد و در قرنهای بعدی به سیر خودش ادامه داد .
مسلمین از زمان ، رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله بر سر مسأله امامت اختلاف پیدا کردند واین اختلافات با گذشت زمان بیشتر و عمیق تر گشت و موجب شد تا امت اسلامی به یکی از مذاهب و مکاتب فقهی و عقلی روی بیاورند و در مقابل مذهب دیگری قرار بدهند و مع الاسف این تضارب آراء و افکار مختلف به جای تقویت جامعه مسلمین شود ، باعث تضعیف مسلمین در مسایل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جهان اسلام گردید که هنوز هم سوء استفاده های زیادی از جانب استعمارگران از تفرّق ملل اسلامی می برند ؛ بعنوان نمونه شاید بتوان گفت که تأسیس فرق ضالّه مانند و هابیت ، بهائیت و غیره در راستای اهداف پلید مزوّرانه استعمارگران می باشد .
حال با عنایت به مطلب یاد شده اگر بتوان این اختلاف را بررسی کرد و کینه ها و عقده های گذشته را کنار گذاشت و در بین مسلمین با توجه به مصداق آیه شریفه « واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا » [۱] اتحاد برقرار کرد ؛ موجب تقویت مسلمین و در نتیجه استقلال آنها و هویت حقیقی آنها که همان « امت واحده اسلامی » می باشد ، خواهد شد .
به قول حافظ :
زفکر تفرقه باز آی ، تا شوی مجموع به حکم آنچه شد اهرمن ، سروش آمد
تأسیس دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه ، بخصوص در حال حاضر بعد از رحلت امام که تحرک بخشیدن این مرکز بزرگ و حساس را همیشه مد نظر داشتند ، پیدا شدن طلایه ها وحدت را نوید می دهد .
امید است ، در آتیه نزدیک ، امت اسلامی فارغ از تعصبات درون مذهبی و گرایشات سرشار از محبت و نوع دوستی امّت اسلامی را بدست آورند .
تعریف چند واژه و معنی لغوی و اصطلاحی خیارات در مذاهب اسلامی
۱ – تعریف چند اصطلاح
می دانیم که هر علمی مقدمه و موضوع و بخشها و قسمتهای مخصوص و مشخصی را داراست که حیطة آن علم را مشخص می نماید .
علم فقه نیز به تبع این قانون کلی تعاریف و موضوعات گسترده ای را در بر می گیرد که شناخت و فهم آنها برای درک مفاهیم و قوانین کلی و اساسی لازم و ضروری است .
مفاهیم و کلمات مشخصی در متون فقهی معاملاتی وجود دارد که تعاریف مختصری را در اینجا برای هر کدام از مفاهیم ذکر می کنیم .
عقد جایز عقدی است که طرفین معامله یعنی خریدار و فروشنده می توانند معامله را به دلخواه خود فسخ کرده و خود را از مقررات عقد انجام شده معاف کنند از جمله عقد هبه . البته لازم به ذکر است که در بین فقها در مورد جواز یا لزوم بعضی از عقود اختلاف نظر وجود دارد .
لزوم مقررات خاصی را برای عقود ایجاد می کند که به دلخواه خود و بدون عذر شرعی نمی توانند آن عقود را به هم بزنند مثلاً عقد بیع ، عقد لازمی است که تنها در صورت وجود شرایط خاصی ، این لزوم از بین می رود . مثلاً در عقد بیع خیار مجلس وجود دارد که ضروروت و لزوم بیع را تا حدی تحت الشعاع خود قرار می دهد .
اقاله ، به هم زدن معامله و از بین بردن آثار بیع است . مثلاً بعد از انجام عقد ، یکی از طرفین می گوید که عقد را به هم بزنیم و اگر طرف دیگر راضی باشد ، معامله کان لم یکن خواهد بود .
اقاله به معنی لغوی گذشت از خطا و رهائی از ابتلا و به معنی اصطلاحی انصراف متعاملین از معامله و انحلال عقد با رضایت طرفین است . به اقاله تفاسخ و تقایل نیز گویند . همچنانکه عقد با توافق طرفین انعقاد می یابد با تفاسخ آنان نیز از بین می رود . قانون این امر را تجویز کرده است .
فسخ دارای خصوصیات ذیل است :
الف : اثر عقد معین یا ایقاع معین را از بین برده و به حالت زمان حدوث عقد یا ایقاع
( در حدود امکان و قدرت ) بر می گرداند این اختلاف در بین فقها هست که فسخ از حین وقوع عقد مؤثر است یا از حین فسخ به نظر راجح این است که فسخ از حین فسخ مؤثر است .
بیع ، انتقال عینی از شخصی به دیگری است در مقابل عوض مقدّر که از روی رضایت طرفین انجام می شود [۲] .
و به نظر شیخ انصاری انشای تملیک عین به مال است [۳] .
عقد عبارت است از این که یک یا چند نفر در برابر یک یا چند نفر دیگر تعهد بر امری نمایند و مورد قبول آنها باشد . به تعبیر دیگر عقد از اسباب تملک به شمار می رود زیرا به وسیلة عقد می توان مالک عین یک مال یا منافع آن شد .
قانون مدنی در تعریف عقد اکتفا به عقد عهدی کرده که به موجب آن شخص انجام امری را که مورد قبول دیگری است به گردن گیرد و عهده دار آن شود که اگر انجام ندهد قانوناً اجبار و الزام می شود و حال آن که عقد تملیکی هم وجود دارد که عین مال از طرف کسی به دیگری انتقال یابد .
خیارات کلمه عربی است و جمع مؤنث خیار است . در اصطلاح قانون حقوقی حقی است برای متبایعین یا یکی از آنها که می تواند عقل لازم را به هم زند .
عقد :
اجرای معامله است بین خریدار و فروشنده که در گذشته با ذکر الفاظ انجام می شد ولی امروزه لفظ استعمال چندانی ندارد .
لزوم حکمی و حقی :
( فقه – مدنی ) هر گاه طرفین یک عقد لازم نتوانند در آن شرط خیار کنند لزوم آن عقد لزوم حکمی است مانند لزوم عقد نکاح و عقد ضمان . و هر گاه بتوانند در آن عقد ، شرط خیار کنند و به این ترتیب لزوم آن را برای مدتی از بین ببرند لزوم عقد مزبور را لزوم حقی گویند مانند لزوم بیع زیرا در عقد بیع می توان شرط خیار نمود .
۱ – شرط در عرف به معنای رسم و شیوه نیز استعمال می شود.
۲ – شرط در اصطلاح به معنای مطلق عهد است . [۴]
۳ – شرط در علم اصول آنچه از عدم آن ، عدم چیزی دیگر لازم آید . [۵]
تعریف لغوی و اصطلاحی خیار
تعریف خیار :
برای آشنایی با بحث خیارات و احکام آنها ، لازمست در ابتدا به تعریف خیار بپردازیم :
تعاریف مختلفی برای خیار ارائه شده است . صاحب جواهر فرموده اند : خیار به معنی اختیار و انتخاب یعنی ترجیح یکی از دو شق قضیه است .
اما در اینجا ، این معنی مورد نظر نیست بلکه به معنای مالکیت و تسلط پیدا کردن بر اقرار به عقد یا از بین بردن آن است ، که بعد از وقوع عقد به مدت معلومی می تواند عقد را به هم بزند ( معنای اول معنای لغوی و دومی اصطلاح فقهی است ) و شکی نیست که خیار ثابت بلکه ضروری است که وجود داشته باشد .
در مکاسب این گونه آمده است : خیار در لغت اسم مصدر است از اختیار . و در نظرات جماعتی از متأخرین به معنای فسخ عقد است . همان گونه که در جایی از الایضاح اشاره شده است که در عقد جائز و فضولی وجود دارد . و در میراث مربوط به زیاده از ثلث می شود .
خیار در کتب حقوقی [۶] به معنای تسلط بر ازالة اثر حاصل از عقد است . در قانون مدنی ، تعریفی از آن نشده است زیرا ماهیت آن تا اندازه ای بدیهی است و تعریف فقهی بالا نیز از مفهوم عرفی خیار گرفته شده است . بنابراین تسلط قانونی شخص در اضمحلال عقد را خیار گویند . خیار ممکن است ناشی از تراضی طرفین باشد (
مانند خیار شرط ) یا ناشی از حکم قانون باشد مانند خیار مجلس ( مادة ۳۹۷ ق . م ) عقد خیاری آنست [۷] که برای طرفین یا یکی از آنها یا برای ثالثی اختیار فسخ باشد . چنانکه می دانیم در عقد لازم می توان با توافق ، آنرا به عقد خیاری تبدیل کرد و اختیار فسخ را نه تنها برای هر یک از طرفین ، حتی برای شخص دیگری که قبلاً از بین طرفین مشخص است تفویض کرد .
به این ترتیب طرفین معامله هر وقت خواستند می توانند با استفاده از اختیار فسخ عقد آن را منحل سازند . می دانیم که عقد اجاره از عقود لازم است و برای مدت معین واقع شده است موجر یا مستأجر برای خود حق فسخ اجاره را مثلاً پس از شش ماه یا فروش یا خرید خانه قائل می شوند که اگر از این حق استفاده کردند عقد انحلال پیدا می کند و اگر استفاده نکردند عقد ادامه می یابد .
شرط فسخ یا اختیار فسخ غیر از حق فسخ است که در قانون در موارد معینی بدون ایجاد شرط فسخ برای احد طرفین یا هر دوی آنها قائل شده است . حق فسخ حق قانونی ولی شرط فسخ شرط قرار دادی است .
فسخ معامله به موجب خسارات که در قانون مدنی ذکر شده است و هر یک از آنها با حصول و وقوع خود حق فسخ ایجاد می کند به حکم قانون برقرار شده است مثل اختیار فسخ معامله به علت معیب بودن مبیع .
اما فسخ عقد به موجب شرط ضمن عقد نتیجه قرار داد و توافق طرفین است مثل این که خریدار خانه در ضمن بیع شرط کند که تا مدت یک ماه حق دارد معامله را فسخ نماید . خیار در اصطلاح عبارت است از ملکیت و تسلط برای فسخ عقد ، به این معنی که صاحب حق خیار ، مالک فسخ عقد باشد یعنی اختیار به هم زدن معامله یا باقی گذاردن آنرا داشته باشد .
شیخ انصاری در تعریف خیار به « ملک فسخ عقد » توضیح داده اند که این تعبیر به خاطر یادآوری این نکته است که خیار از حقوق است نه از احکام ، بنابراین اجازه و ردّ فضولی ، تسلط بر فسخ عقود جائزه که از احکام هستند از تحت تعریف خیار خارج اند .
حق خیار ، مانند ملکیت از امور اعتباری بوده و دارای ارزش و بهایی است و بر آن آثار و احکامی مترتب می باشد .
گاهی خیار را این چنین تعریف کرده اند : مالک بودن کسی اقرار عقد را یا فسخ و ازالة آن را ، و این تعریف متأخیرن است [۸] .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه32
فهرست مطالب
خیارغبن
مسئله
الخامس
خیار تأخیر
السادس
خیاررؤیت
السّابع
در خیار عیب
نوع ثالث
واصل غبن , خدعه ونیرنگ است. صاحب لغت نامه صحاح گفته است : آن با سکون عین الفعل (غبن ) در بیع وبا حرکه عین الفعل (غَبَن ) در رأی وفکراندیشه وذکاوت است . وآن دراصطلاح فقها عبارت است از : تملیک مال بائع به قیمت اضافی( گرانتر ) در حالی که مشتری به آن جهل دارد ، می با شد. ونامگذاری تملیک کننده به غابن و دیگری به مغبون با اینکه گاهی اصلاً خدعه و نیرنگ نمی باشد مانند جائی که هر دوجاهل باشند ، بخاطرغلبه صدوراین معاوضه (معامله) بر وجه حیله و نیرنگ است و مقصود از آنچه که اضافه یا کم می باشد ، عوض با ملاحظه ضمیمه شرطی به بیع می باشد . پس اگر بخرد آنچه را که 100دینارارزش دارد به کمتراز 100دینار توأم باشرط خیار برای بائع ، درآن صورت هیچ غبنی نیست . برای اینکه ثمن مبیع با بیع خیارازثمن مبیع با بیع لازم(بدون خیار) کمتر میباشد وهمچنین است سائرشرائط غیراین شرط خیاروظاهراینست که زیادت از آن چیزهائی است که شرط خارج ازمفهوم غبن ، آنرا توجیه نمی نماید(زیادت، خارج ازمفهوم غبن است ) بر خلاف جهل به قیمت مبیع (چون جهل داخل در مفهوم غبن است) پس بدرستی که جهل به قیمت ازمقومات غبن است . پس حقیقت مطلب این است که ثبوت خیاربه سبب غبن با شرط مذکور( زیاده ازآن چیزهائی باشد که عرفاً قابل مسامحه نیست)همانا بین اصحاب معروف است. وعلاّ مه آنرا درتذکره به فقهاء ما(امامیه) وصاحب نهج الحق آنرا به امامیّه (فقهاء امامیه) نسبت داده است . وصاحب غنیه (ابن زهره) ومختلف صریحاً برآن ادعای اجماع نموده اند. بلی ازمحقق( قدس سّره) حکایت شده (شفاهاً) که دردرس خود آنراانکار نموده اند وآن به عنوان خلاف ومخالفت در مسأله محسوب نمی شود مانند سکوت جماعتی ازفقهاء از بحث درباره آن ( دراین باره بحثی ننموده اند) بلی ازاسکافی منع آن(عدم قبول خیارمذبور) حکایت شده وآن قول شاذّی است. وعلاّمه درتذکره براین خیاربه قول خداوند متعال که می فرمایند: ((مگر اینکه اموال ناشی ازتجارتی براساس رضا وتراضی بین خودتان باشد)) ،استدلال نموده وفرموده اند : ومعلوم است که مغبون (متضرر) اگر غبن معامله را می دانست ، راضی نمی شد . و توجیه مطلب اینست که رضایت مغبون به آن چه که آنرا به عنوان عوض درمقابل ثمن می گیرد ، بنابر به عنوان مفقود یعنی بعنوان تجارت مع التراضی یا مساوات وآن ( تجارت توأم با تراضی)،عدم نقص مبیع ازحیث ارزش مالی آن است((گویا مبیع وثمن از حیث برابراند)) پس مثل اینکه می گوید (( این را که از حیث درهم مساوی با 1 درهم است خریدم به یک درهم)) پس هرگاه روشن شود که آن مساوی با 1 درهم نیست، آشکار می شود که او به عوض آن راضی نبوده است . اما تا زمانی که مفقود صفتی ازصفات مبیع است ، روشن شدن فقد آن، کاشف ازبطلان بیع نیست. بلکه آن مانند سائر صفات مفقوده ای است که بیان فقد آن چیز دیگری را به جز خیارایجاب(اثبات) نمی نماید. به خاطرفرار ازلازم پنداشتن حکم به لزوم معامله به آنچه که ملزم نشده وبه آن راضی نیست. پس آیه همانا دلالت برعدم لزوم عقد می کند. پس هرگاه تراضی با عوضی که مساوی نیست ، حاصل گردد ، مانند رضاء سابق می باشد وآن بخاطر مفهوم و دلالت حکم فضولی و مکره است(همانطورکه در معامله فضولی واکراهی ، رضایت
چکیده
خیارات از حقوق و قابل اسقاط است، این قاعده با دقتنظر حقوقدانان با اشکالات فراوانی مواجه شده است. در تحقیق حاضر در قسمت کلیات به اصل قابلیت اسقاط، ماهیت اسقاط و چگونگی اسقاط خیارات خواهیم پرداخت. در بخش دوم به احکام اسقاط خیارات میپردازیم و امکان اسقاط خیار تدلیس، عیب، غبن، تخلف از وصف، تفلیس و خیار تعذر تسلیم را به بحث مینشینیم و خواهیم دید، که آیا میتوان تمام خیارات را با شرط ضمن عقد ساقط نمود یا خیر؟ نظریۀ بدیع این مقاله حول این نکته است، که خیارات صرفاً راهی میانبر برای جبران خسارات و یا نیل به وضعیت پیشاقراردادی است و نه هیچ چیز دیگر و اسقاط کافة خیارات با هیچ قاعدة حقوقی متنافر نیست و درج چنین شرطی در ضمن عقد مطلقاً صحیح است.
کلیدواژگان :
اسقاط خیارات؛ اسقاط کافة خیارات؛ احکام خیارات؛ سقوط خیار