لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:29
پیشگفتار:
ما امروزه چون از دیدگاه پیشرفت صنعتی و اقتصادی ، از همه دوره ها برتریم ، میاندیشیم که ، پس در همه گستره های تجربیات انسانی ، به همانسان برتریم . پیش فرض این اندیشه، آنست که صنعت و اقتصاد ، معین سازنده گستره های دیگر تجربه هایند، که پیش فرضی بیش نیست. با چنین غروری که از پیشرفت صنعتی و اقتصادی خود داریم ، طبعا سراسر تجربیات گذشتگان را، در همه زمینه ها، خوار وناچیز و پسمانده میشماریم ، و مُهر ِخرافات برآنها میزنیم . برتری صنعتی و اقتصادی، که فقط در یک گستره رویداده ، چنین حقی را به ما نمیدهد ، ودادن چنین حقی به خود ، و خرافه ساختن و کودکانه ساختن همه تجربیات انسانی در تاریخ و پیش از تاریخ ، یک خرافه نیرومندِ تازه است . خرافه ، چیزی نیست که فقط در گذشته ساخته شده باشد . فقط خرافات تازه ، برای ما شکل بدیهی و حقیقت به خود میگیرد .انسان، با هر روشنی که میآفریند ( با هراندیشه و تئوری نو که از عقلش برمیآید ) آن روشنی ، تاریکیش را نیز با خود میآفریند . تاریکی و روشنی ، سکه دو رو هست . هر چراغ تازه سازی ، سایه ویژه اش را، یا در زیرش، یا در فرازش یا در کنارش ، دارد . ما هیچگاه به معرفتی (=به روشنائی ) دست نخواهیم یافت که همه چیزها را یکدست، روشن کند و با خود، هیچ تاریکی نیاورد . این اندیشه ، ازجمله خرافاتیست که ادیان و فلاسفه نوری میآورند، چون خود را حقیقت منحصر به فرد میدانند . درکنارآنها وبا آنها ، هیچ حقیقتی نیست . پدیده های بنیادی انسانی ، بشیوه ای با هم بستگی دارند که هرچه ، یکی را روشنتر میکنیم ، درهمان حال ، پدیده های دیگر را ، تاریکتر میسازیم . هرچه دریک تجربه ، دقیقترمیشویم ، در تجربه دیگری که متناظر یا پیوسته به آنست ، مبهم تر و مه آلوده تر میشویم . این رابطه روشنسازی یکی، در تاریکسازی دیگری، و دقیق سازی یکی، در مبهم سازی ونادقیقسازی دیگری ،در مطالعات انسانی و بررسیهای تاریخی و اندیشیدن فلسفی ، بکار برده نمیشود . هربینشی که پدیده ای را روشن میسازد ، پدیده های دیگری که نزدیک و چسبیده به آنند ، تاریک میسازد . نوری که آسمان و زمین را یکنواخت روشن میسازد ، یک مکتب فلسفی یا تئوری علمی که همه پدیده را همزمان باهم ، یکنواخت روشن سازد ، خرافه است که الاهان نوری داشته اند، و به این مکاتب فلسفی و تئوریها نیز ، به ارث رسیده است . چنین گونه روشنائی و بینشی که همه چیزهارا یکدست و یکنواخت و همزمان ، روشن سازد ، برضد فرهنگ ایران بود . برای نمونه، اشاره ای به دو پدیده بهم بسته « فرد انسان » و «اجتماع » کرده میشود .
تحقیق در مورد مولوی بلخی