فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله ورزش در قرآن

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله ورزش در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 
قرآن، کتاب آسمانی اسلام، بزرگ ترین سرمشق و راه گشای زندگی انسان ها در همه شوون و امور، تا روز قیامت است. در این کتاب بزرگ و بی نقص- که کلام خالق انسان و تمام هستی می باشد- آیاتی وجود دارد که به گونه ای بر اهمیت ورزش و نیرومند سازی جسم در کنار تقویت روح و بعد عملی دلالت دارد. ما در این جا به برخی از این آیات اشاره می کنیم، باشد که راه گشای ورزش کاران، ورزش دوستان و سایر اقشار جامعه مومن و مسلمان ما باشد، ان شاء الله.
طالوت و نیرومندی جسمانی
از جمله مواردی که نیرومندی جسمانی به عنوان یک مزیت و امتیاز در قرآن ذکر شده، داستان طالوت و قوم بنی اسرائیل است. قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان، ضعیف و ناتوان شده بودند، بر اثر رهبری های خردمندانه حضرت موسی علیه السلام از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت وعظمت رسیدند، ولی پس از مدتی دچار غرور شده و دست به قانون شکنی زدند، و به همین جهت، سرانجام از قوم "جالوت"- که در ساحل دریای روم، بین فلسطین و مصر می زیستند- شکست خورده و 440 نفر از شاه زادگانشان نیز به اسارت جالوتیان در آمدند.
این وضع، چندین سال ادامه داشت، تا آن که خداوند پیامبری به نام "اشموئیل" را برای نجات و ارشاد آن ها برانگیخت. بنی اسرائیل گرد او اجتماع نموده و از او خواستند رهبر و امیری برای آن ها انتخاب کند، تا همگی تحت فرمان و هدایت او، با دشمن نبرد کنند و عزت از دست رفته خویش را باز یابند.
اشموئیل به درگاه خداوند روی آورده و خواسته قوم خود را به پیشگاه حضرت احدیّت عرضه داشت، به او وحی شد که طالوت را به پادشاهی ایشان برگزیدم:
"وَ قالَ لَهُم نَبِِِیِهُم اِنَّ اللهَ قََََد بَعَثَ لَکُم طالُوتَ مَلِکاً؛
و پیامبرشان به آن ها گفت: خداوند، طالوت را برای زمام داری شما مبعوث [و انتخاب] کرده است."
از آن جا که طالوت مردی کشاورز بوده و توانایی مالی چندانی نداشت، اشراف با انتخاب وی مخالفت نمودند:
"قالُوا اَنّی یکُونُ لَهُ المُلکُ عَلُینا وَ نَحن اَحَقُّ بِِالمُلکِ مِنُه وَ لَم یُوتَ سَعَةً مِنَ المالِ؛
گفتند: چگونه او برما حکومت داشته باشد، با این که ما از او شایسته تریم؟ و او ثروت زیادی ندارد."
او نه ثروت و قدرت مالی دارد و نه موقعیت اجتماعی و خانوادگی، زیرا از خاندان نبوت و پیامبری نبوده و از خاندان پادشاهی نیز نیست. اشموئیل در پاسخ گفت:
"اِنَّ اللهَ اصطَفیهُ عَلیکُم وَ زادَهُ بَسطَةً فِی العِلمِ وَ الجِسمِ
خداوند او را بر شما بر گزیده و علم و [قدرت] جسم او را وسعت بخشیده است."
چنان که ملاحظه می شود، اشموئیل پیامبر دو خصلت "گسترش علمی و توانایی جسمی" را بر دو خصوصیت دیگر، یعنی قدرت مالی و افتخارات نژادی و نسبی، فضیلت و ترجیح می دهد و دارنده این دو خصلت را برای احراز مقام رهبری شایسته تر می داند، در این جا قدرت بدنی با صراحت به عنوان یک مزیت و فضیلت مطرح شده و در کنار علم و قدرت علمی قرار گرفته و با آن مقایسه شده است. هنگامی اهمیت این مقایسه روشن می شود که با اهمیت علم از دیدگاه اسلام آشنا شویم. در قرآن می خوانیم:
"اِنََّما یَخشَی اللهَ مِن عِبادِهِ العُلَموُا؛
در جمع بندگان الهی، فقط علما هستند که ترس و بیم از خداوند دارند [و حس تقوا و پرهیزگاری در دل آن ها راه دارد]."
"مَن یُوتَ الحِکمَةَ فَقَد اُوتِیَ خَیراً کَثیراً؛
کسی که از حکمت [و دانش و استحکام در اندیشه و گفتار و رفتار] برخوردار گردد، به خیر و برکت فراوانی دست یافته است."
خداوند در مقام بیان منزلت والای حضرت یحیی علیه السلام می فرماید:
"وَاتَیناهُ الحُکمَ صَبِیّاً؛
ما به یحیی علیه السلام، آنگاه که کودکی بیش نبود، حکم و داوری متین و رای و اندیشه ای استوار ارزانی داشتیم. و در کودکی به او دانایی عطا کردیم."
"یَرفَعِ اللهُ الَّذینَ امَنُوا مِنکُم وَ الَّذینَ اُوتُوا العِلمَ دَرَجات؛
خداوند آن هایی را که ایمان آورده اند و کسانی را که دانش یافته اند، به درجاتی بر افرازد."
در احادیث نبوی نیز در این خصوص چنین آمده است:
"مِدادُ العُلَماءِ اَفضَلُ مِن دِماء الشُّهَداء؛
مرکّب قلم دانشمندان از خون شهدا برتر است."
اِنَّ المَلائکَةَ لَتَضَعُ اجنِحَتَها لِطالِبِ العِلم ِرضیً بِما یَِضنَعُ؛
فرشتگان آسمانی برای ابراز رضایت و شادمانی نسبت به دانش آموختن طالبان علم، پرو بال خویش را فرو می نهند."
"اُطُلُبوا العِلمَ وَلَو بِالصّین؛
جویای دانش و علم باشید، هر چند آن را در چین [و نقاط بسیار دور دست] سراغ گرفته باشید."
"فَقیهَُ اَشَدّ عَلَی الشّیاطینِ مِن اَلفِ عابِد؛
وجود یک فقیه و فردا واجد بینش و بصیرت دینی، از دیدگاه شیطان ها و اهریمن صفتان، طاقت فرساتر و تحمّل ناپذیرتر از وجود هفتاد عابد است."
"مَوتُ قَبیلَة اَیسَرُ مِن مَوتِ العالِمِ؛
مرگ یک گروه و قبیله، از مرگ یک عالم و دانشمند، آسان تر و تحمّل پذیرتر است."
حال که تا حدودی با ارزش و مقام والای علم و عالم از دیدگاه اسلام آشنا شدیم، می توانیم به اهمیت تقویت جسم نیز پی ببریم، زیرا در این آیه قرآنی، نیرومندی جسمانی در ردیف نیرومندی علمی – و البته بلافاصله پس از آن- ذکر شده است. البته باید توجه داشت نیرومندی علمی بر توانایی جسمانی اولویت و برتری دارد و رهبری چنان چه از نظر علمی ضعیف باشد، دیگر نمی تواند رهبری کند و توانایی جسمی او نیز کمکی به وی نخواهد کرد. بدین جهت است که می بینیم ابتدا توانایی علمی طالوت مطرح شده و سپس توانایی جسمی وی، و فرمود:
"وَزادَهُ بَسطَةً فِی العِلمِ وَالجِسمِ."
از همین جا می توان استفاده کرد که قوی بودن جسمانی برای یک ورزشکار کافی نبوده و باید به موازات تقویت جسم- بلکه مقدم بر تقویت جسم- به تقویت جنبه علمی و ایمانی نیز بپردازد. قدرت بدنی و حتی قدرت علمی فراوان، چنان چه با ایمان به خدا همراه نگردد، جز زیان و خسران، فایده دیگری برای جامعه بشری نداشته و همچون تیغ تیزی خواهد بود در دست زنگی مست.
شجاعت و توان رزمی حضرت داوودعلیه السلام
هنگامی که طالوت برای مبارزه با جالوت به سوی او حرکت می کند، جنگ جویان فراوانی از مردان بنی اسرائیل وی را همراهی می کنند، ولی در نهایت با تعداد نیروی اندکی که دارای ایمانی راسخ و استوار بودند، در برابر لشکر انبوه و مجهّز جالوت، صف آرایی می نماید. خداوند متعال به اشموئیل پیامبر وحی می فرستد که قاتل جالوت شخصی است که زره حضرت موسی علیه السلام به تن او اندازه باشد، و او مردی است از فرزندان "لاوی بن یعقوب" و نامش "داوودین ایش" است. ایش، مرد چوپانی بود که ده پسر داشت و داوود کوچک ترین آن ها بود.
طالوت به هنگام گردآوری سپاه، به دنبال ایش می فرستد که خود و فرزندانت در لشگر من حضور یابید. آن گاه زره حضرت موسی علیه السلام را به تن یک یک فرزندان ایش می کند، ولی برای هر کدام یا کوتاه است و یا بلند؛ می پرسد: آیا پسر دیگری نیز داری؟
می گوید: آری، کوچک ترین پسرم را با خود نیاورده ام، تا از گوسفندان نگهداری کند.
طالوت به دنبال داوود می فرستد و وقتی زره را به وی می پوشاند، آن را درست به اندازه وی می یابد.
داوود شخصی قوی هیکل، نیرومند و شجاع بود. طالوت برای این که به توان رزمی و قدرت بدنی داوود پی ببرد، از او می پرسد: آیا تاکنون قدرت و نیروی خود را آزمایش کرده ای؟
وی پاسخ می دهد: آری، هر گاه شیری به گله من حمله نموده و گوسفندی را به دهان می گیرد، من خود را به آن شیر رسانده و با قدرت، دهانش را باز نموده و گوسفند را از آن خارج می کنم!
جالوت که دارای عظمت و ابهّت ویژه ای بود، در پیشاپیش لشکر خویش بر فیلی سوار بوده و تاجی بر سر داشت، یاقوتی نیز بر پیشانی وی می درخشید.
داوود به اقتضای شغل چوپانی، فلا خونی در اختیار داشت که سنگ در آن نهاده و به طرف حیوانات درنده ای که قصد دریدن گوسفندان را داشتید پرتاب می کرد. سنگی در آن نهاده و آن را به طرف سربازانی که در سمت راست جالوت بودند پرتاب می کند و آنان را متفرق می سازد. سربازان سمت چپ وی را نیز به همین ترتیب از او دور می سازد. آن گاه آخرین سنگی را که به همراه آورده بود، در فلاخن نهاده و آن را به سوی جالوت پرتاب می کند. سنگ به یاقوتی که روی پیشانی جالوت بود اصابت نموده، آن را خرد کرده و به مغزش اصابت می کند!
ناگاه پیکر بی جان جالوت بر روی زمین قرار می گیرد.
و خداوند بدین گونه رهروان راه حق را به پیروزی می رساند و به داوود نیز که خدمت بزرگی نموده و شایستگی خویش را به خوبی به اثبات رسانیده بود، حکومت و دانش می بخشد:
"فَهَزَمُوهُم بِاذِنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ انیهُ اللهُ المُلکَ وَ الحِکمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ؛
سپس آنان به فرمان خدا، ایشان [سپاه دشمن] را به هزیمت و شکست وا داشتند و داوود [جوان کم سن و سال نیرومند و شجاع که در لشکر طالوت بود] جالوت را کشت، و خداوند حکومت و دانش را به او بخشید، و از آن چه می خواست به او تعلیم داد."
سپس آنان به فرمان خدا، ایشان [سپاه دشمن] را به هزیمت و شکست وا داشتند و داوود [جوان کم سن و سال نیرومند و شجاع که در لشکر طالوت بود] جالوت را کشت، و خداوند حکومت و دانش را به او بخشید، و از آن چه می خواست به او تعلیم داد."
طالوت نیز با دیدن لیاقت، شایستگی و شجاعت داود، دختر خویش را به عقد ازدواج وی در آورد.
نکته قابل توجهی که در این جا به چشم می خورد، این است که قدرت و توان بدنی و جسمانی به تنهایی برای تکمیل شخصیت انسان کافی نیست؛ به همین خاطر می بینیم خداوند متعال در کنار قدرت جسمانی و حکومت بر مردم، حکمت و دانش نیز به داوود آموخته و مطالب فراوانی را نیز به او تعلیم می دهد.
"وَ اتیهُ اللهُ المُلکَ وَ المحِکمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ."
مسابقه ورزشی، عذری موجّه
در داستان حضرت یوسف علیه السلام و برادرانش- که در قرآن آمده و خداوند متعال آن را نشانه های هدایت برای سوال کنندگان و مطالعه کنندگان آن معرفی می کند- به نکات آموزنده فراوان در زمینه های مختلف زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... بر می خوریم. یکی از این نکات آموزنده، مساله لزوم ورزش، بازی و تحرک، به ویژه برای جوانان و کودکان می باشد.
حضرت یعقوب علیه السلام دوازده پسر داشت که دو نفر از آن ها (یوسف و بنیامین) از یک مادر بودند که "راحیل" نام داشت. یعقوب به جهانی نسبت به این دو فرزند، محبت بیش تری ابراز می نمود و همین مساله باعث برانگیخته شدن حس حسادت در سایر برادران شد. آنان به یکدیگر گفتند: با این که ماده برادر، گروهی نیرومند و تواناییم، ولی باز هم پدرمان به یوسف و برادرش بنیامین علاقه بیشتری دارد.
از آن جا که این علاقه نسبت به یوسف خیلی شدیدتر بود، برادران ناتنی تصمیم گرفتند یوسف را بکشند و یا این که از پدر دور سازند. برای اجرای این نقشه، نزد پدر آمده و با قیافه های حق به جانب و زبانی نرم و همراه با یک نوع انتقاد ترحّم برانگیز گفتند: پدرجان! چرا تو هرگز یوسف را از خود دور نمی کنی و به ما نمی سپاری؟ چرا ما را نسبت به برادرمان امین نمی دانی، در حالی که ما به طور قطع خیر خواه او هستیم؟!
آن گاه ادامه می دهند:
"اَرسِلهُ مَعَنا غَداً یَرتَع وَیَلعَب وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛
او را فردا با ما [به خارج شهر] بفرست تا در چمن و مراتع بگردد و بازی کند و البته ما [از هر خطری] حافظ ونگهبان اوییم."
پدر از این که مبادا یوسف در اثر غفلت آنان طعمه گرگ شود، ابراز نگرانی می کند. پسران در پاسخ می گویند:
"لَئِن اَکَلَهُ الذّئبُ وَ نَحنُ عُصبَةُ اِنّا اِذاً لَخاسِروُنَ؛
اگر او را گرگ بخورد، با این که ما گروه نیرومندی هستیم، ما از زیان کاران خواهیم بود [و هرگز چنین چیزی ممکن نیست]."
بالاخره پدر را قانع ساخته و یوسف را با خود به صحرا برده و در مخفیگاه چاه قرار می دهند، تا کاروانیان رهنگذر او را با خود به دیاری دور دست برده و از یعقوب دور گردانند.
اکنون که از دست یوسف راحت شده اند، می باید عذر موجّهی برای پدر بیاورند که چرا یوسف را با خود بر نگردانده اند. نقشه ای کشیدند و آن این که با صحنه سازی به پدر وانمود می کنیم یوسف را گرگ دریده است. پیراهن یوسف را به خونی دروغین (از حیوانات یا پرندگان) آغشتند و شب هنگام با چشمی گریان به سوی پدر بازگشتند:
"وَجاوُا اَباهُم عِشاءً یَبکُون؛
و شب هنگام در حالی که گریه می کردند به سراغ پدر آمدند."
و برای این که دلیل قانع کننده ای برای غفلت خود از یوسف ارائه دهند، گفتند:
"یا اَبانا اِنّا ذَهَبتل نستَبِقُ وَ تَرَکنا یُوسفَ عِندَ مَتا عِنا فَاَ کَلَهُ الذّئبُ؛
ای پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم و یوسف را نزد اثات خود گذاردیم و گرگ او را خورد!"
و برای این که این دروغ را به پدر بباورانند، پیراهن یوسف را که به خون آلوده بودند، به عنوان سند و مدرک به پدر ارائه نمودند:
"وَ جاوُا عَلی قَمیصِهِ بِدَم کَذب؛
و پیراهن او را با خونی دروغین [نزد پدر] آوردند."
برخی از نکاتی که از این داستان به دست می آید، عبارتند از:
1- نیرومندی و ورزشکار بودن، یک مزیت و فضیلت است و به همین دلیل برادران یوسف در دو جا مطرح می کنند که ما گروهی نیرومند و ورزش کاریم:
الف) هنگامی که برادران با یکدیگر توطئه می کنند، می گویند:
"وَ نَحنُ عُصبَةُ" و آن را دلیل برتری خویش بر یوسف می دانند.
ب) هنگامی که پدر از این که گرگ یوسف را بخورد ابراز نگرانی می کند، آنان در پاسخ پدر می گویند:
"وَ نَحنُ عُصبَةُ" و داشتن نیرو می توان جسمی را مشخصه یک محافظ و پاسدار می دانند که به خوبی می تواند به ماموریت پاسداری و حفاظت عمل کند.
2- بازی کردن و تحرک را- که خود نوعی ورزش است- برای کودکان لازم و ضروری می داند. به همین جهت، برادران یوسف به بهانه بازی کردن، یوسف را از پدرش- که خود یک پیامبر الهی و معصوم و دارای بینش کافی است- جدا می کنند و او به این که بازی برای کودک لازم است، اعتراض نمی کند.
3- بازی، تحرک و ورزش، بهتر است در هوای آزاد، محیط باز و فضای سبز صورت گیرد، نه در هوای آلوده و پر از دود گازوئیل و یا محیط در بسته و تنگ و به دور از طبیعت؛ بدین جهت برادران یوسف به پدر می گویند:
"یَرتَع وَ یَلعَب؛
تایوسف در چمن و مراتع بگردد و بازی کند."
4- در حالی که برادران یوسف، بزرگ ترین و نابخشودنی ترین گناهان را مرتکب شده و به قول خودشان برادرشان را از روی غفلت به کشتن داده اند، بهترین و پیامبر پسندترین عذری که ارائه می کنند، اشتغال به ورزش و مسابقه ورزشی است و می گویند:
"یا اَبانا اِنّا ذَهَبتل نستَبِقُ وَ تَرَکنا یُوسفَ عِندَ مَتا عِنا فَاَ کَلَهُ الذّئبُ؛
ای پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم و یوسف را نزد اثات خود گذاردیم و گرگ او را خورد!"
و آن پیامبر هم به آنان خرده نمی گیرد که چرا به ورزش و مسابقه ورزشی پرداختید.
حضرت موسی علیه السلام جوانی نیرومند
در قرآن کریم، در باره حضرت موسی علیه السلام چنین می خوانیم:
"ولما بلغ اشده و استوی اتیناه حکما و علما و کذلک نجزی المحسنین؛
هنگامی که [موسی] نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم، و این گونه نیکوکاران را جزا می دهیم."
"اشد" از ماده شدت، به معنای نیرومند شدن است، و "استوی" از ماده استواء به معنای کمال خلقت و اعتدال آن است.
گویا یک نحو ارتباط بین سلامتی و نیرومندی جسمانی و یاد گرفتن حکمت و دانش وجود داشته باشد، و شنیده نشده که هیچ یک از پیامبران الهی- که تعداد آن ها در روایات اسلامی 124000 نفر ذکر شده است- ضعیف و یا ناقص الخلقه بوده باشند. در مورد جانشینان دوازده گانه پیامبر عظیم الشان اسلام نیز چنین است. به همین جهت است که در آیه مذکور فرمود: هنگامی که موسی نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم.
در ادامه این داستان می خوانیم که موسی علیه السلام از قصر فرعون – که در خارج شهر قرار داشت- خارج شده و وارد شهر می شود. به محض ورود به شهر، متوجه می شود یکی از پیروان او با یکی از مامورین فرعون – که می خواست از او بیگاری بکشد – درگیر شده و توان کافی برای دفاع از خویشتن را ندارد.
هنگامی که چشم شخص با ایمان به موسی علیه السلام می افتد (و با توجه به این که می دانست موسی مردی نیرومند و ورزیده است) از او یاری می طلبد.
"و دخل المدینه علی حسین غفلة من اهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوّه فاستغاثه الّذی من شیعته علی الّذی من عدوّه؛
[موسی] در موقعی که اهل شهر در غفلت بودند، وارد شهر شده، ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند؛ یکی از پیروان او بود و دیگری از دشمنانش. آن یکی که از پیروان او بود، از وی در برابر دشمنش تقاضای کمک کرد".
موسی که دارای روحیه دفاع از مظلوم در برابر ظالم بود، بلافاصله به کمک مظلوم شتافته، با ظالم درگیر می شود. او تنها با زدن یک مشت به سینه دشمن، او را از پای در می آورد.
نکته قابل توجه در این جا این است که حضرت موسی علیه السلام قدرت و توان خویش را در جهت دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم به کار می گیرد، همان گونه که شیرخدا، حضرت علی مرتضی علیه السلام بود و به فرزندان خویش وصیت فرمود:
"کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛
همواره دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید."
آن گاه موسی به خاطر این قتل ناخواسته که انجام داده به درگاه خدا استغفار می کند.
پس از این که توبه اش پذیرفته می شود، به شکرانه این نعمت، با خدای خویش پیمان می بندد که هیچ گاه پشتیبان مجرمان نباشد؛ یعنی با فرعونیان همکاری نکند و در کنار ستمدیدگان باشد.
پس از این ماجرا، موسی علیه السلام مجبور می شود از آن شهر بگریزد. وسیله نقلیه در اختیار ندارد و از طرفی باید به سرعت از شهر خارج شود. پیاده به راه می افتد و آن قدر پیاده روی می کند که کفش هایش پاره می شوند. با پای برهنه و شکم گرسنه به راه ادامه می دهد و این راه پیمایی، هشت روز به طول می انجامد. وی برای رفع گرسنگی، از گیاهان بیابان و برگ درختان استفاده می کند.
کم کم دور نمای شهر "مدین" در افق نمایان شده و موجی از آرامش بر قلب او می نشیند. وقتی نزدیک شهر مدین می رسد، گروهی از چوپانان را می بیند که برای سیراب کردن چهار پایان خود، بر سر چاهی اجتماع کرده اند و پایین تر از آن ها دو زن را می بیند که کناری ایستاده و از گوسفندان خود مراقبت می کنند، اما به چاه نزدیک نمی شوند. وضع این دختران که بسیار متین و باعفت نیز به نظر می رسند و در گوشه ای ایستاده اند و به آن ها فرصت استفاده از آب داده نمی شود، توجه موسی علیه السلام را به خود جلب می کند؛ به سوی دختران رفته می پرسد:
کار شما چیست؟ چرا پیش نمی روید و گوسفندان خود را سیراب نمی کنید؟
می گویند: ما گوسفندان خود را سیراب نمی کنیم تا چوپانان همگی حیوانات خود را آب دهند و بروند و ما از باقیمانده آب استفاده کنیم.
موسی پیش رفته و چونانان را از سر چاه کنار زده و به آنان اعتراض می کند. وضع چاه به گونه ای بود که دارای یک سطل بزرگ بود که آن را چندین نفره از چاه بالا می کشیدند و شاید دختران جوان نیز که کناری ایستاده بودند، به همین خاطر بود که نمی توانستند خود از آن چاه، آب بکشند و می بایست از آبی که چوپانان دیگر بالا می کشیدند و اضافه می آمد استفاده می کردند. از این گذشته، سنگ بزرگی نیز بر سر چاه بود که چوپانان برای محافظت از چاه، آن را بر روی آن می گذاشتند و برداشتن آن مستلزم نیروی هفت تا ده نفر جوان نیرومند بود.
چوپانان که مطمئن بودند موسی علیه السلام به تنهایی نمی تواند از چاه آب بکشد، به کناری رفته و می گویند: بفرما، اگر می توانی آب بکش. موسی علیه السلام با این که به شدت خسته و گرسنه بود، پیش رفته و با قدرت کم نظیر خویش سنگ را به سویی پرتاب می نماید و سپس به تنهایی و با همان سطل بزرگ برای گوسفندان آن دو دختر جوان (که دختران حضرت شعیب پیامبر بودند) آب کشیده و گوسفندان آن ها را سیراب می نماید. آن گاه از شدت خستگی و گرسنگی در زیر سایه درختی به استراحت پرداخته و از خداوند طلب خیر می کند.
علامه طباطبایی می فرماید:
اکثر مفسران، این گفته موسی را که در دعای خود عرض کرد: "پروردگارا!
هر خیر و نیکی بر من فرستی، من به آن نیازمندم" چنین تفسیر کرده اند که از خداوند متعال مقداری غذا در خواست کرد تا گرسنگی خود را با آن درمان نماید؛ بنابر این بهتر است مراد و منظور موسی از آن چیزی که خداوند به او عطا فرموده را همان قوت و قدرت بدنی او بدانیم. همان قوتی که کارهای خداپسندانه ای همچون دفاع از آن مرد اسرائیلی، فرار از دست فرعون و سیراب نمودن گوسفندان حضرت شعیب را با آن انجام می داد. پس اظهار فقر به این قدرت بدنی که خدا به او عنایت فرموده، کنایه از اظهار فقر به آن غذایی است که بتواند به وسیله آن، قدرت بدنی خود را حفظ نماید.
در این هنگام، ناگهان یکی از آن دو دختر- در حالی که با نهایت حیا گام بر می داشت- به سراغ او آمد و گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان را به تو بپردازد.
دختر پیشاپیش حرکت می کند و موسی از پی او روان می شود. در بین راه باد می وزید و لباس های دختر این سو و آن سو می رفت. موسی که خدا را در نظر داشته و دوست ندارد به ناموس دیگران- ولو با نگاه کردن- خیانت کند، به دختر می گوید: من از پیش حرکت می کنم و تو از پشت سر، راه را به من نشان بده. وقتی به خدمت حضرت شعیب علیه السلام می رسد، داستان خود را برای او تعریف می کند. آن گاه یکی از آن دو دختربه پدر پیشنهاد می کند که موسی را استخدام نماید و در ادامه، دلیل این
پیشنهاد و انتخاب را چنین بیان می کند:
"اِنَّ خَیرَ مَنِ ستَاجَرتَ القَوِیُّ الاَمینُ؛
همانا بهترین کسی که می توانی استخدام کنی، آن کسی است که قوی و امین باشد."
می بینیم که در این جا قوی بودن به عنوان یک مزیت و امتیاز برای حضرت موسی علیه السلام به حساب آمده است. البته آن قوی بودنی که با امین بودن همراه باشد.
حضرت شعیب علیه السلام نیز با این پیشنهاد موافقت نموده، موسی علیه السلام را به استخدام خویش در آورده و یکی از دخترانش را نیز که "صفوره" نام داشت به ازدواج وی در می آورد.
نکته مهم دیگر این که، به طور معمول، انسان قوی و نیرومند بهتر می تواند امانت را حفظ نماید، و "امین بودن" با "قوی بودن" دارای ارتباط نزدیکی است؛ از این رو در آیه قرآن، دو کلمه "قوی" و "امین" در کنار یکدیگر به کار برده شده اند.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  39 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ورزش در قرآن

دانلود مقاله قرآن و زبان عربی

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله قرآن و زبان عربی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 
برای وحی، می توان به دو جنبه متمایز اشاره کرد که اهمیتی برابر دارند. جنبه نخست آن جنبه کلامی و مربوط به سخن و کلام بودن وحی است و دومین جنبه آن، جنبه زبانی وحی است که به زبان وحی نازل شده است.
این هردو جنبه وحی تأثیر فرهنگی شدید در تاریخ اندیشه اسلامی از خود به جا گذاشته است.
وحی در اسلام از بنیادی ترین، مهم ترین و محوری ترین جایگاه برخوردار است؛ مفهوم وحی در اسلام این است که خدا با انسان سخن می گوید و خود را به میانجیگری زبانی که قابل فهم انسان و بشر است، آشکار می سازد: «ان الله تجلی لخلقه فی کلامه (بحار، 89/107) خداوند بر خلقش در کلامش تجلی کرد». این مهم ترین و اصلی ترین واقعیت است. بدون صورت گرفتن این فعل اصلی و ابتدایی از جانب خدا هیچ دینی واقعی نمی توانسته است در زمین پیدا شود.
پس مایه شگفتی نیست که از همان آغاز به مسئله زبان توجه شود. قرآن و اسلام آن زمان ظهور کرد که خدا سخن گفت. وحی امری اسرارآمیز است و وجه مشترکی با رفتار زبان شناختی آدمی ندارد و تا آن جا که به کلام بودن آن ارتباط دارد، می بایستی همه خصوصیات اساسی کلام آدمی را داشته باشد. حقیقت آن است که قرآن به این دو بعد وحی اشاره دارد. پس هرچند که وحی نمودی است که ماورای هر مقایسه قرار دارد و تجزیه و تحلیل نمی پذیرد، باوجود این سیمایی از آن هست که می توانیم به صورت تحلیلی به آن نزدیک شویم و بکوشیم که ساخت اساسی مفهوم و تصور آن را ازطریق ملاحظه کردن آن هم چون یک حالت نهایی یا استثنایی رفتار زبان شناختی مشترک میان همه موجوداتی که سخن می گویند اکتشاف نماییم.
وحی قرآنی، مربوط به دستگاه علامتی است که درآن خدا خود به زبان عربی با انسان سخن می گوید. در حقیقت خدا خود زبان عربی را هم چون یک دستگاه علامتی مشترکی میان خود و انسان برگزیده است.
می دانیم برای ایجاد ارتباط کلامی میان دو شخص (خدا و انسان) به چیزی نیاز است که دستگاه علامتی مشترک نامیده می شود؛ و این چیزی جز زبان (لسان) نیست. به عبارت دیگر، برای آن که ارتباط زبان شناختی مؤثری وجود داشته باشد، شخص گوینده باید به زبانی سخن بگوید که برای شنونده مفهوم باشد. درحالات متعارف، گوینده و شنونده هردو به یک جامعه زبانی تعلق دارند، و اگر چنین نباشد لازم است که گوینده به زبان شنونده سخن گوید یا لااقل از یک زبان و دستگاه علامتی مشترک بهره گیرند که هردو آن را بدانند.
در وحی قرآنی خدا با فرستاده اش محمد(ص) به زبان عربی سخن می گوید و در حقیقت به زبان شنونده سخن می گوید. هرچند ازنظر وجود شناختی ناهمترازی میان گوینده و شنونده است که مسأله ای است که بحث جداگانه ای می طلبد ولی ما در این دو بعد زبان شناختی وحی بحث داریم بنابراین از آن صرف نظر می کنیم.
زبان، چنان چه گفته شد، دستگاهی از علامات شفاهی است که با توافق اجماعی به عنوان وسیله ارتباط میان افراد متعلق به یک جامعه به کار می رود، از این لحاظ یک پدیده و واقعیت اجتماعی است.
زبان، دستگاه نمادی متعلق به یک جامعه است که هر یک از افراد آن در سخن گفتن با دیگران، اگر می خواهد سخنش مفهوم باشد و شنونده آن را درک کند، باید از این دستگاه بهره برداری کند. بنابراین ارتباط زبان شناختی پدید نخواهد آمد مگر زمانی که دو شخص که می خواهند با هم سخن بگویند، از نظام واحدی از علامت ها بهره گیرند.
قرآن آگاهی روشنی از این واقعیت اجتماعی نشان می دهد و به صورتی بسیار آشکار، مفهوم و تصور زبان را به معنایی که گفته شد، بیان می دارد، قرآن طرف تصور خود را از وحی و پیامبری بر روی همین اندیشه بنیاد می نهد، از توجه به این واقعیت آغاز می کند که هر قوم و جامعه ای از اجتماعات بشری، دارای زبانی ویژه به خویش است؛ و برای این امر از لحاظ ارتباط آن با نمود رسالت اهمیت فراوان قایل می شود؛ از این رو می فرماید: «هیچ فرستاده ای را جز به زبان قومش نفرستادیم تا چنان باشد که پیامش را آشکار بیان کند.»(ابراهیم/4)
و همان گونه که اقوام جهان از لحاظ رنگ با یک دیگر تفاوت دارند، در زبان نیز با یکدیگر متفاوت هستند. «و از آیات او آفرینش آسمان ها و زمین، و تفاوت زبان ها و رنگ های شماست».(روم/22)
و تفاهم کامل و ارتباط در آن جا که زبان مشترکی نباشد وجود پیدا نمی کند: «و هم چنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید؛ و در کنار آن دو کوه قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند (و زبانشان ویژه خودشان بود.)» (کهف/ 93)
از همین رو قرآن بیان می دارد که چرا پیامبر سخنگوی، به زبان عربی با یک وحی عربی برای اعراب مبعوث شد: «انا انزلنه قرءناً عربیاً لعلکم تعقلون؛ از این جهت آن را به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم که شما بتوانید آن را بفهمید.»(یوسف/2)
و نیز می فرماید: «به راستی این وحی، فرو فرستاده پروردگار جهان است که روح امین یعنی جبرئیل آن را با زبان عربی آشکار بر قلبت فرود آورده است تا از بیم دهندگان باشی.»(شعرا/ 195)
همان گونه که به حضرت موسی(ع) کتابی به زبان عبری، زبان حضرت و قومش داده شده بود، اکنون نیز به پیامبر عرب کتابی به زبان عربی داده شده است.
چه اگر خدا وحی خود را به زبانی غیرعربی فرو می فرستاد، مردمان هرگز ایمان نمی آوردند، زیرا که نمی توانستند گفته های پیامبر(ص) را بفهمند: «و اگر قرآن را به زبان غیرعربی (أعجمی) قرار می دادیم، می گفتند: چرا آیه های آن روشن بیان نشده است؟ آیا غیرعربی و زبان عربی؟» (فصلت/44) چرا وحی غیرعربی برای قوم عرب فرستاده شده است؟ چه مناسبتی میان آن دو است؟
به همین ترتیب اگر خدا این قرآن عربی را بر پیامبر غیرعرب فرو می فرستاد تا وی آن را به زبان عربی بر قوم خود فرو خواند که البته آن را نمی فهمیدند، آنان نیز هرگز به آن ایمان نمی آوردند: «واگر آن را به پیامبری غیر عرب فرو می فرستادیم و آن را به عربی بر آنان یعنی قوم غیرعرب فرو می خواند، هرگز به آن ایمان نمی آوردند.»(شعراء/ 198)
همه این آیات چنان که می بینیم، مبتنی بر این نظر است که هر جامعه زبان ویژه به خود دارد، و پیوستگی جدانشدنی میان هر جامعه و زبان آن موجود است؛ و این برابر است با آن که بگوییم در قرآن تصور زبان به معنای فنی امروزی این واژه وجود دارد. این تصور و مفهوم در قرآن با واژه لسان بیان شده است.
خود قرآن به شایعه پلید و نادرستی در زمان نزول در میان اعراب اشاره دارد مبنی بر اینکه قرآن وحی خدا نیست و در پشت این جریان مردی اعجمی و بیگانه که به کتاب های تورات و انجیل آشنایی دارد او را تعلیم و آموزش می دهد: «ما می دانیم که آنها می گویند: این آیات را انسانی به او تعلیم می دهد؛ درحالی که زبان کسی که این ها را به او نسبت می دهند عجمی است، ولی این قرآن زبان عربی آشکار است.»(نحل/103)
قرآن با این بیان این شایعه را رد می کند و می گوید زبان همه کسانی که قرآن را ساخته آنان می دانند غیرعربی و عجمی است، در صورتی که قرآن به زبان عربی آشکار است و نتیجه این گفته این است که شخصی که زبانش عربی نباشد مطلقاً نمی تواند به پیامبر تعلیم دهد که چه چیزها به زبان عربی خالص بگوید.
آیاتی از قرآن ، واژه بسیار مهم اعجمی را طرف توجه ما قرار می دهد. بهتر است این مسئله را در راستای شناختن دیدگاه قرآن درباره زبان با توجه به تضاد و تقابل اساسی میان عرب و عجم مورد تحلیل قرار دهیم.
از نظر اعراب، همه اقوام جهان را می توان به دو گروه دسته بندی کرد: عرب و غیر عرب. همه اقوام و ملت های غیرعرب شناخته شده برای ایشان در مجموع و بدون تمایز در گروه دوم قرار می گرفتند. این دو مفهوم به صورت انحصاری جنبه زبان شناختی نداشت، چون خون یعنی نژاد نیز به ویژه در مفهوم عرب نقش مهمی ایفا می کرد؛ ولی قاطع ترین عامل در این دسته بندی بدون شک زبان بود. شاهد آن این واقعیت است که حتی فرد با اصل خالص عربی، اگر نمی توانست چنان که شایسته است به زبان عربی سخن بگوید غالباً به نام اعجمی خوانده می شد.
این امر بعضی از صاحب نظران را بر آن داشت تا به تمایزی میان اعجمی و عجمی قایل شوند. لفظ نخست بنابراین نظریه به کسی اطلاق می شود که نتواند به صورت صحیح و آشکار مقصود خود را به زبان عربی بیان کند، حتی اگر از لحاظ نژاد هم عرب بوده باشد؛ در صورتی که لفظ دوم به معنای کسی است که از لحاظ نژادی غیرعرب است، خواه بتواند به زبان عربی سخن بگوید یا نتواند؛ ولی همه دانشمندان لغت در این نظر اتفاق ندارند.
به هر صورت این امر قطعی است که در جاهلیت ریشه عجم دامنه استعمال گسترده ای داشت. معنای اساسی آن در ظاهر وجود ابهام و تاریکی مفرط در سخنگویی شخص است، خواه به صورت اتفاقی و موقتی بوده باشد یا به صورت دایمی برخاسته از بیگانه بودن.
پس، اندیشه ابهام و تاریکی زبان شناختی ممکن است جهت دیگری اختیار کند: جانوران ازگونه دام ودد به نام اعجم خوانده شده اند. پس هر کس یا هر چیز که نتواند مانند عرب تکلم کند، اعجم است، و این در عین حال نشان می دهد که اصطلاح اعجم یاعجم در ابتدا اصطلاحی تحقیرآمیز بوده است: به عبارت دیگر، برای بیان اهانتی از طرف عرب ها نسبت به کسانی بوده است که از سخن گفتن به زبان عربی عاجز و ناتوان بودند، و این زبان درنظر ایشان غنی ترین و زیباترین و کامل ترین زبان در سراسر عالم بود. ناتوانی در سخن گفتن به این زبان، به نظر ایشان هم سنگ با لال و گنگ به دنیا آمدن است.
همین ایستار بی ارزش شمردن مردمی که از سخن گفتن به زبان عربی ناتوان هستند، سبب پیدایش واژه تقلید صوتی طمطم در زبان عربی شده است؛ یعنی سیاهان گنگ.
مایه شگفتی است که در بحبوبه چنین جهاتی قرآن نسبت به این مسئله، ایستاری منصفانه و بی طرفانه اختیار کرده است. در آن هیچ دلیلی بر برتری طبیعی زبان عربی بر زبان های غیر عربی مشاهده نمی شود. البته این درست است که با ظهور اسلام وضع واقعاً یگانه و ممتازی برای زبان عربی به عنوان زبان وحی به وجود آمد، اما هیچ قصدی برای برتری دادن زبان عربی وجود نداشته است ؛ و نیز در قرآن هیچ اشاره به برتری نژاد عرب نسبت به دیگر نژادها نشده است؛ چه، قرآن برتری امت را به تقوا و عمل به اعتدال و وسط بودن امر به معروف ونهی از منکر کردن می داند . بنابراین هیچ اشاره ای به برتری عرب یا جامعه عربی نسبت به دیگر مردمان نمی کند؛ اگر برتری باشد به جهت عمل به تقوا و اموری است که ذکر شد و همین تنها موجب برتری اهل قرآن بر اهل کتاب های دیگر آسمانی است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  11  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله قرآن و زبان عربی

تحقیق در مورد پیدایش شیعه

اختصاصی از فی لوو تحقیق در مورد پیدایش شیعه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد پیدایش شیعه


تحقیق در مورد پیدایش شیعه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:26

 

 

 

 

 

واژه شناسی

اصولاً واژه شیعه به چه معنا است؟به منظور روشن‏تر شدن بحث، بررسی معنای لغوی و اصطلاحاتی این واژه ضرورت دارد: شیعه در لغت کتاب‏هایی چون «القاموس المحیط»1، «تاج العروس»2 «لسان العرب»3 و «النهایة ابن اثیر»4 شیعه را دارای معانی زیر دانسته‏اند:1- پیرو و یاور در این کتب آمده است: «شیعة الرجل ای اتباعه و انصار؛5 شیعه فرد یعنی پیروان و یاورانش» در قرآن کریم نیز این واژه در این معنا به کار رفته است ؛ چنان که در داستان حضرت موسی(ع) می‏خوانیم: در فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوه ؛6حضرت موسی(ع) در شهر با دو نفر برخورد کرد که با هم در نزاع بودند یکی از آن‏ها از پیروانش بود و دیگری ازدشمنان اودرباره این معنا توجه به د و نکته ضرورت دارد 

الف) لازم نیست شخصی رهبر مثبت باشد؛ برای مثال پیروان خاندان ابو سفیان «شیعه - آل ابی سفیان» خوانده می‏شوند. ب) کار برد این واژه نشان دهنده شدت همبستگی میان پیرو و رهبر است ؛ همبستگی ای که در کاربرد و اژه هایی چون «اتباع»(پیروان) دیده نمی‏شوند.

بنابر این، می‏توان چنان نتیجه گرفت نسبت میان واژه‏های شیعه و «تبع» عموم و خصوص مطلق است. یعنی هر شیعه‏ای تبع خوانده می‏شود، ولی هر تبع و پیروی شیعه نیست. این سخن را می‏توان با تعریف راغب اصفهانی از واژه شیعه نیز تأیید کرد؛ زیرا او که معمولاً به ریشه یابی واژه‏های قرآنی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- القاموس المحیط، ج 3، ص 61 و 62.        2- تاج العروس، ج 5، ص 405

3- لسان العرب، ج 7، ص 258.           4- النهایة ابن اثیر، ج 2، ص 246.           5- قصص(آیه): 15.

می‏پردازد ، این واژه را از خانواده شیاع به معنای انتشار و تقویت، شمرده است و شیعه را کسانی دانسته که انسان به وسیله آن‏ها تقویت می‏شود و انتشار پیدا می‏کند؛6 به عبارت دیگر شیعیان فرد کسانی هستند که از جهت زمان و مکان باعث افزایش گستره وجودی وی می‏گردند.

2-گروهی که حول محوری خاص اجتماع کرده‏اند؛ «کل قوم اجتمعوا علی امرتهم شیعة» این معنا بر خلاف معنای قبلی، غیر نسبی است؛ در آن نسبت میان پیرو و رهبر دیده نشده است و به هر گروه مستقل دارای مرام گفته می‏شود. آیه شصت و نهم سوره مریم از موارد استعمال قرآنی این معنا به شمار می‏آید: «ثم لننزعن من کلّ شیعة ایهم أشدّ علی الرحمن عتیّا؛7 سپس از میان هر گروه آن را که بر خداوند نافرمان‏تر بود، بیرون می‏کشیم.
3- هماهنگ در اهداف اصول و مبانی در این کاربرد، دو شخص که اهداف و اصول و مبانی مشترک دارند، شیعه یکدیگر خوانده می‏شوند؛ گرچه معمولاً شخص متأخر را شیعه شخص متقدم می‏نامند. در کتب واژه‏شناسی به این معنا کم‏تر اشاره شده است، اما می‏توان کاربرد آن را در قرآن کریم مشاهده کرد. در آیه هشتاد و سوم سوره صافات آمده است: «وان من شیعته لابراهیم... ؛ ابراهیم از شیعیان او(نوح) بود...»این آیه حضرت ابراهیم(ع) را از شیعیان حضرت نوح(ع) معرفی می‏کند. با توجه به برخورداری ابراهیم از شریعت مستقل نمی‏توان او را پیرو حضرت نوح(ع) دانست. آن‏ها در اصول و مبانی و اهداف مشترک بودند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیدایش شیعه

تحقیق در مورد نکاتی در مورد قرآن

اختصاصی از فی لوو تحقیق در مورد نکاتی در مورد قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد نکاتی در مورد قرآن


تحقیق در مورد نکاتی در مورد قرآن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه16

 اعجاز قرآن در بلاغت

حارث بن هشام از پیامبر اکرم(ص) پرسید: وحی چگونه

  • یکی از ظرافت‌های ادبی و هنری در بیان قرآنی، تغییر ناگهانی سیاق است تا خواننده را متوقف کرده و به تامل وادارد.

کیفیت نزول قرآن مقدمه

صحبت از ماندگارترین اثر تاریخی است، همان اثری که هوز بوی تازگی از آن استشمام می‌شود. سخت از پیام و گفتار خداوندی است، همان گفتاری که جزء جزء آن، دریای خروشانی از معارفت است. سخت از تنها مکتوب تحریف‌ناپذیر خلقت است، همان مکتوبی که جان‌ها را سیراب و روح‌ها را به تعالی می‌رسند.

فاش گویم آنچه در دل مضر است           این کتابی نیست چیز دیگر است

چون که در جان رفت جان دیگر شود        جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود

اللهم اجعل القرآن وسیله لنا الب اشرف منازل الکرامه

ای خدا، قرآن را وسیله ما برای رسیدن به بالاترین منزلت‌های کرامت بگردان

روی سخن ما در این تحقیق، با نسل پویای ما است که در بحران انتخاب قرار گرفته و در جستجوی بهترین الگو تکاپو می‌کند و هر نوی را می‌آزماید و کنار می‌گذارد و بر پایه لکل جدید لذه، هماره در پی نوی دیگر است و این آزمون را بارها و بارها تکرار می‌کند و همچنان طی شده را درمی‌نوردد.

قرآن را! قرآن را! که ریشه‌های تمام معارف بشری در آن نهفته است.

قرآن را! قرآن را! که بهترین وسیله‌ی آرامش و از برترین مصادیق ذکر خداست.

قرآن را! قرآن را! که مایه کرامت فردی و اجتماعی ما مسلمانان است و همه چیز ما به عمل به آن و پیروی از قرآن ناطق، ائمه اهل بیت بستگی دارد.

جایگاه و عظمت قرآن

پیامبر اکرم(ص): قرآن از همه چیز، جز خدا برتر است. پس هر که قرآن را پاس دارد، خدا را پاس داشته و هر که قرآن را پاس ندارد، احترام خدا را سبک شمرده است.

امام صادق(ع): عزیز جبار، کتاب خود را بر شما نازل کرد. او راستگو و نیکی کننده است. در آن کتاب، اخبار شما و کسانی که پیش از ما بود و پس از شما خواهد بود و اخبار آسمان و زمین آمده است، که اگر کسی می‌آمد و از اینها به شما خبر می‌داد، در شگفت می‌شدید.

پیامبر اکرم(ص): علم قرآن را بیاموزید و غرایب آن را فرا گیرید. غرایب آن احکام واجب و حدود آن است. چه قرآن بر پنج وجه نازل شده است: حلال، حرام، محکم، متشابه و امثال.

پس به حلال عمل کنید و حرام را فرو گذارید. محکم را بکار ببندید و متشابه را رها کنید و از امثال عبرت بگرید.

قرآن، آب حیات انسان است. این آب هم، تشنه و طالب انسان است، همانطور که انسانه تشنه اوست، به همان اندازه که ما علاقه‌مند به قرآنیم، چندین برابر قرآن عاشق ماست.

قرآن، سفره رحمت رحیمیه است که فقط برای انسان گسترده شده است. طعام این سفره، غذای انسان است که با ارتزاق آن متخلق به اخلاق ربوی می‌گردد و متصف به صفات ملکوتی می‌شود و مدینه فاضله تحصیل می‌کند و هیچ کس از کنار این سفره بی‌بهره برنمی‌خیزد.

شفاعت قرآن

در روایت آمده که رسولب خدا(ص) فرمودند: هیچ شفیعی نه پیغمبر و نه ملک و نه غیر از اینها، در روز قیامت بلند مرتبه‌تر از قرآن نیست.

منقول است که حضرت علی(ع) فرمودند: قرآن را فرا گیرید که بهترین گفته‌هاست و در آن بیاندیشید و تفقه کنید که بهار دلهاست و از نور آن شفا جوئید که شفای دل‌های بیمار است و آن را به نیکوترین وجه، تلاوت کنید که سودبخش‌ترین سرگذشت‌هاست.

عمومی بودن فهم قرآن

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد نکاتی در مورد قرآن

تحقیق در مورد قرآن و مهدویت

اختصاصی از فی لوو تحقیق در مورد قرآن و مهدویت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد قرآن و مهدویت


تحقیق در مورد قرآن و مهدویت

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه14

 

فهرست مطالب

 

  • مقدمه
  • اصلاحات اقتصادی
  • نوسازی فکری و فرهنگی و پیشرفت علم
  • امنیت همه جانبه
  • حکومت مستضعفان
  • پاورقی ها
  • منابع تحقیقی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مهدویت امیدها و نویدها

قصّه‏ام آخر شد و این غصّه را آخر نیامد عمر را پایان رسید و یارم از در،در نیامد

سال‏ها بر من گذشت و لطفی از دلبر نیامد جام مرگ آمد بدستم جام می‏هرگز ندیدم

آن که باید این قفس را بشکند از در نیامد مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز

نامداران را هوای او دمی بر سر نیامد عاشقان روی جانان جمله بی نام و نشانند

جاهلان را این چنین عاشق کشی باور نیامد مردگان را روح بخشد عاشقان را جان ستاند

در عصری که پیشرفت‏های مادّی به اوج خود رسیده امّا معنویات کمرنگ و بی جان شده و دین داری از جوامع بشری رخت بسته، و ادیان تحریف شده و یا مکاتب ساخته دست بشری جوابگوی نیازهای بشر امروزی نیست، بشر، سخت سرخورده و ناامید شده است ناامیدی از آینده‏ای روشن، ناامیدی از عدالت واقعی، و رفاه حقیقی، ناامیدی از آرامش و امنیّت و سلامت عاطفی و... در این آشفته بازار تنها دینی که به بشریّت مخصوصاً مستضعفان و محرومان جهان امیدها و نویدهای روشنی می‏دهد، و یأس و ناامیدی از آینده را گناه نابخشودنی می‏داند اسلام حقیقی یعنی مذهب تشیّع است، این مذهب، امامی را چشم به راه است که جهان را پر از عدل و داد، علم و تکامل، امنیّت و سلامت می‏کند و مقدم امامی را انتظار می‏کشد که صالحان و پاکان و مستضعفان و پا برهنه گان متدین را، حاکمان زمین قرار دهد. این امید و انتظار، بشریت را طراوت و زندگی می‏بخشد.

به اعتقاد شیعه رابطه خدا و خلق پیوسته از طریق حجّت خدا و ولیّ او ادامه دارد و فیض الهی با واسطه فیض جریان می‏یابد. و در آخر الزمان با ظهور آخرین حجّت خدا، مردم از بهترین فیوضات الهی بهره‏مند خواهند شد.

«هانری کربن» استاد فلسفه و مستشرق نامدار فرانسوی شیعه می‏گوید:

«به عقیده من مذهب تشیّع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق برای همیشه نگه داشته و به طور مستمر و پیوسته ولایت را زنده و پا برجا می‏دارد.

مذهب یهود، نبوّت را که رابطه‏ای است واقع میان خدا و عالم انسانی در حضرت کلیم ختم کرده، و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع می‏کند، همچنین مسیحیان در حضرت مسیح متوقف شده‏اند، اهل سنّت از مسلمانان نیز در حضرت محمد(ص) توقف کرده و با ختم نبوت در ایشان دیگر رابطه‏ای میان خلق و مخلوق، موجود نمی‏دانند. تنها مذهب تشیّع است که «نبوّت» را با حضرت محمد(ص) ختم شده می‏داند ولی «ولایت» را که همان رابطه هدایت و تکمیل می‏باشد بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می‏داند.»(1)

آنچه پیش رو دارید بخشی از امیدها و نویدهایی است که در مورد دوران پس از ظهور امام زمان (عج) داده شده است، باشد که روشنای دل مستضعفان و منتظران گردد.

امید دهی گاه به صورت کلّی در قرآن و روایات آمده و گاه به صورت تبیین مصداق‏های خاص در منابع اسلامی وارد شده است.

بخش اوّل: در منابع اسلامی، آیات و روایات فراوانی به صورت کلّی بشریت و مستضعفان صالح را به آینده‏ای روشن امید و نوید داده است که به بخشی از آن‏ها اشاره می‏شود

الف: قرآن و امید دهی

1ـ بندگان صالح وارثان زمین: قرآن کریم می‏فرماید:

«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذّکر انّ الارض یرثها عبادی الصّالحون انّ فی هذا لبلاغاً لقومٍ عابدین؛(2)

ما در کتاب زبور علاوه بر قرآن مجید(یا پس از تورات) نوشتیم که زمین را بندگان صالح و شایسته من در اختیار خواهند گرفت، و همین برای گروه عبادت کنندگان (و آنها که در مسیر بندگی خدا گام برمی‏دارند) برای رسیدن به اهدافشان کافی است».

جالب این است که در کتاب «مزامیر داود» که امروز جزء کتاب عهد قدیم (تورات) شمرده می‏شود عین این موضوع به تعبیرات گوناگون دیده می‏شود:

از جمله: «زیرا که شریران، منقطع خواهند شد و امّا متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد، هان بعد از اندک مدتی شریر نخواهد بود... اما حکیمان وارث زمین خواهند شد»(3)،

در بخش دیگر می‏خوانیم «زیرا متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد، امّا ملعونان وی منقطع خواهند شد، صدیقان وارث زمین شده ابداً در آن ساکن خواهند شد»(4)

آیه فوق به صراحت به صالحان و مستضعفان متدیّن، بشارت و امید می‏دهد که آینده جهان و زمین از آن آنها می‏باشد. و امام باقر (ع) هم فرمود:

«هُم اَصحابُ المَهدِیّ فی آخَرِ الزَّمانِ؛(5)

بندگان صالحی را که خداوند در این آیه به عنوان وارثان زمین یاد می‏کند یاران مهدی (عج) در آخر الزمان هستند».

 

2ـ مستضعفان پیشوایان زمین:قرآن کریم چنین بشارت می‏دهد:

«و نُرِیدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فی الاَرضِ و نَجعَلَهُم اَئِمّةً و نَجعَلَهُم الوارِثین؛(6)

اراده (و مشیّت) ما بر این قرار گرفته است که به مستضعفین (منت نهاده) نعمت بخشیم، و آنها را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم».

روایات تبیین نموده که این پیشوایی و وراثت در زمان مهدی آل محمد(ص) تحقق خواهد یافت، چنانکه علی (ع) فرمود:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد قرآن و مهدویت