فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله عناوین و اسامی قرآن کریم

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله عناوین و اسامی قرآن کریم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

کلام الهی یعنی قرآن کریم به اسامی وعناوین متعددی نامبردار است که از این اسامی نیز در قرآن کریم یاد شده است. میان این اسامی، چند نام دارای شهرت بیشتری می باشد که مورد اتفاق اکثر دانشمندان علوم قرآنی است که می توان آنها را بعنوان اسامی و نامهای قرآن تلقی کرد، و آنها عبارتند از: قرآن، فرقان، کتاب، ذکر و تنزیل .
قرآن: از این نام در قرآن حدود پنجاه و هشت مورد یاد شده است مانند «انه لقرآن کریم » و «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم » درباره معنی قرآن و مبدأ اشتقاق آن میان علما، اختلاف نظر وجود دارد:
شافعی می گوید: قرآن از هیچ مبدئی مشتق نشده است. بلکه ارتجالا و ابتداء برای کلام الهی وضع شده است و بنابراین مشتق از «قرء» نخواهدبود، و الا باید بتوانیم بر هر چیزی که قرائت می شود، لفظ قرآن را اطلاق نماییم. زجاج و لحیانی واژه قرآن را مهموز می دانند با این تفاوت که زجاج گوید: قرآن مشتق از «قرء» بمعنی جمع و گردآوری است، و کلمه قرء در جمله «قرات الماء فی الحوض» بهمین معنی است. و چون قرآن جامع ثمرات کتب پیشین آسمانی است آنرا قرآن نامیده اند. و قتاده نیز دارای همین رای و عقیده بوده است . ولی لحیانی را عقیده بر آن است که قرآن مشتق از قرء بمعنی قرائت و پیروهم آوردن و خواندن می باشد. و چون قاری قرآن بهنگام تلاوت آن حروف و کلمات آنرا بدنبال هم می اورد ، قرآنش نامیده اند. بنابراین قرآن مصدری است. بمعنی مفعول یعنی تلاوت شده و چنانکه کتاب بمعنی مکتوب است قرآن نیز بمعنی مقروء است . ابن عباس نیز همین سخن را تایید کرده است.
اشعری می گوید: کلمه قرآن از ریشه «قرن» بمعنی ضمیمه کردن و پیوستن و یا نزدیک ساختن چیزی به چیز دیگر است. و چون حروف و کلمات و آیات و سور قرآن، مقرون بهم هستند و با کیفیتی خاص با هم ارتباط و پیوستگی دارند آنرا قرآن نامیدند.
فراء گوید: قرآن مشتق از قرائن است و قرائن نیز جمع قرینه می باشد از این جهت که هریک از آیات قرآنی، قرینه و مؤید آیات دیگر می باشند آنرا قرآن گویند. بنابراین –طبق دو عقیده اخیر- واژه قرآن مهموز نخواهدبود .
فرقان: این کلمه در هفت مورد از قرآن بکار رفته که منظور از آن در دو مورد ؛ کتاب موسی است (توراه) و در دو مورد دیگر نیز قرآن است چنانکه گوید: «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا» و در موارد دیگر، معنای دیگری دارد. و چون قرآن، فارق میان حق و باطل است، و آن دو را از هم مشخص می سازد، به فرقان نامیده شد؛ چنانکه ابن عباس همین وجه تسمیه را پذیرفته است . و بعضی را عقیده برآن است که قرآن از آن جهت به فرقان موسوم گشت که این کتاب آسمانی، انسان را به نجات و موفقیت نائل می سازد و آیه «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» نیز موید همین معنی است. زیرا کلمه فرقان در این آیه بمعنی نجات دادن است.
کتاب: کلمه کتاب در قرآن حدود دویست و پنجاه و پنج مورد بکار رفته که در موارد بسیاری، منظور از آن قرآن کریم می باشد و کتاب در اصل لغت بمعنی گردهم آوردن است و هر نبشته ای را از آن جهت کتاب می نامند، چون حروف و کلمات در آن گردهم آمده اند و قرآن را هم بدین جهت کتاب نامیدند که انواع آیات و قصص و احکام در آن گردهم آمده است.
و ما بعنوان نمونه آیه ای را یاد می کنیم که کلمه کتاب در آن آمده و منظور از آن، قرآن کریم می باشد چنانکه گوید: «الر تلک الکتاب و قرآن مبین». باید یادآور شویم که قرآن در میان منابع فقه اسلام بعنوان کتاب نام بردار است چنانکه گوید منابع فقه اسلام عبارتست از کتاب، (قرآن)، سنت، اجماع، و عقل.
ذکر: این کلمه که از واژه های اصیل تازی است در موارد متعددی از قرآن مورد استفاده قرارگرفته که منظور از آن در بعضی از موارد، قرآن کریم می باشد. از قبیل: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» ؛ «هذا ذکر مبارک» و ذکر – بمعنی شرف- نیز در قرآن بکاررفته است چنانکه گوید:
«و لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکرکم»
باری، وجوه تسمیه قرآن به «ذکر» از آن جهت است که خداوند متعال با سخن خود بندگان خویش را به فرائض و احکام یادآور می گردد.
تنزیل: این کلمه که دارای اصالت در زبان تازی است چندین بار در قرآن مورد استفاده قرارگرفته است. مانند آیه »و انه لتنزیل رب العالمین» و قرآن از آن جهت به این کلمه نامبردار است که آیات آن از طریق وحی بتدریج بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل گردید. چون کلمه تنزیل غالبا از نزول تدریجی قرآن حکایت می کند و کلمه انزال در اکثر موارد نمایانگر نزول دفعی قرآن می باشد.
این اسامی و عناوین از نامهای شایع و معروف قرآن است ولی گروهی ازدانشمندان در تعداد نامهای قرآن دچار مبالغه شده اند. شیخ طاهر جزایری در کتاب «التبیان» خود آورده است که حر الی ، اسامی قرآنت را به نود و اندی رسانده است و نیز سیسوطی بنقل از کتاب «البرهان» زرکشی می نویسد: قاضی شیذله ، پنجاه و پنج نام برای قرآن یاد کرده است که عبارتند از:
کتاب، مبین، قرآن، کریم، نور، هدی، رحمه، فرقان، شفاء، موعظه، ذکر، مبارک، مرفوعه، علی، حکمه، حکیم، مبین، حبل، مطهره، صراط، مستقیم، قیم، قول، فصل، نبأ، احسن الحدیث، مثانی، متشابه، تنزیل، روح، وحی، عربی، بصائر، صحف، بیان، علم، حق، مکرمه، هادی، عجب، تذکره، عروه الوثقی، صدق، عدل، امر، منادی، بشری، مجید، نور، بشیر، نذیر، عزیز، بلاغ و قصص.
بدون تردید همه این عناوین نمی تواند اسامی قرآن باشند. بلکه اکثر آنها اوصاف قرآن هستند که قاضی شیذله و دیگران با اسمها و القاب قرآن خلط نموده اند. البته این اوصاف در آیات قرآن در مورد خود قرآن بکار رفته، ولی صرف استعمال این اوصاف در آبات قرآن نمی تواند دلیل آن باشد که آنها اسامی قرآن باشند.
باری، قرآن با هر تعبیری که از آن یاد شود عبارت از کلمات و آیات الهی است که از هر جهت اعجازآمیز بوده و بیانی است که از طریق وحی بر پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده و در مصاحف و دفاتر گردآمده و به تواتر به ما رسیده است و قرآن موجود، همان کلام الهی است که مردم، مامور به قرائت و عمل به مضامین آن می باشند و هیچگونه دستبرد و تحریف و زیادت و کاستی در آن راه نیافته است. و تعریف قرآن به این معانی، مورد اتفاق دانشمندان اسلامی می باشد.

وحی الهی

 

معنی لغوی وحی:
قبلا یادآور شدیم که قرآن از طریق وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده ولی چون کلمه وحی در قرآن و جز آن، دارای معانی گوناگونی است بهمین مناسبت درباره آن، گزارش کوتاه زیر در توضیح معنای لغوی وحی نگارش می شود:
1- الهام فطری به انسان: مانند الهام خداوند به مادر موسی (ع) که به وی شیر دهد و او را در میان صندوقی قرارداده، و به دریا افکند تا از شر فرعون – که دامنگیر اطفال ذکور بنی اسرائیل گردید- مصون ماند، و قرآن کریم نیز به این قضیه اشاره کرده و از کلمه وحی استفاده نموده است:
«و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه و القیه فی الیم...»
2- الهام غریزی به حیوان: از قبیل الهام خداوند به زنبور در ساختن لانه خود، چنانکه قرآن می گوید: «و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون».
3- اشاره سریع و مرموز: چنانکه خداوند درباره زکریای پیامبر (ع) می گوید: «فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوه بکره و عشیا»
ضمن این آیه، نوشته اند که زکریا – بدون این که هیچگونه سخنی با قوم خود به میان آورده باشد- مقصد و منظور خود را به آنان تفهیم کرد.
4- اشاره با جوارح و اعضاء: چنانکه شاعر می گوید:
نظرت الیها نظره فتحیرت دقائق فکری فی بدیع صفاتها
فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاک الوحی فی وجناتها
5- وسوسه و فتنه انگیزی شیطان: چنانکه قرآن در این مورد می گوید:
«و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الجن و الانس یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا» یا می بینیم که قرآن در جای دیگر می گوید:
«... و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم...»
بدیهی است که وحی خداوند متعال به انبیا (علیهم السلام) بر طبق هیچیک از معانی مذکور نیست بلکه وحی دارای همان رابطه نهانی پیامبر با خداوند می باشد که حقایق مربوط به جهان و مردم را از آن طریق دریافت می کند و رسولان خداوند، آنرا نیز به مردم ابلاغ می نمایند.
6- القاء امری به فرشتگان: تا آنرا فورا فرمان برند، قرآن کریم در این مورد می گوید: اذا یوحی ربک الی الملائکه انی معکم فثبتوا الذین آمنوا ....»
اصولا القاء هر امری به دیگری با کیفیت خاصی که در قرآن مطرح است، مانند القاء آیات کتب آسمانی بوسیله جبرئیل بر پیغمبر (ص) – که از آن به وحی تعبیر شده است- با معنی وحی خداوند متعال به خود پیغمبر (ص) تناسب و ارتباط نزدیکی دارد ، وحی بهردو صورت یعنی وحی به جبرائیل (ع) و وحی به پیامبر، هر دو ایجاد وظیفه و رسالت می نماید یعنی فرشته موظف است با نقلی راستین، وحی الهی را به پیامبر برساند و پیامبر نیز با امانت ویژه خود، آنرا به مردم ابلاغ کند. و ایه «فاوحی الی عبده ما اوحی» ناظر بهمین نکته است ، زیرا منظور این است که خداوند به بنده خود جبرائیل (ع) – که فرشته امین وحی است- همان چیزی را وحی کرده که جبرائیل به پیغمبر رسانده است. و مفهوم وحی در این آیه با مدلول «تنزیل» در آیه «و انه لتنزیل رب العالمین، نزل به الروح الامین، علی قلبک لتکون من المنذرین» جدایی ندارد.
7- سخن گفتن خداوند با انبیاء: چون در خود قرآن یادآوری شده است که سخن گفتن باریتعالی با بشر را – جزبعنوان وحی- بگونه دیگری نباید تلقی کرد چنانکه می فرماید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا...»
باید از ذکر این نکته دریغ نکنیم که اصل معنی لغوی وحی، اشاره سریع و نهانی است و مرحوم محدث قمی می نویسد: وحی در زبان تازی به این معنی است که انسان، مطلبی رابطور نهانی به دیگری القائ نماید. واصل وحی به معنی سخن پوشیده است. ولی بعدا بر هر سخنی اطلاق گردید که بطور پنهانی به دیگری القاء شود و بدو اختصاص یابد به گونه ای که دیگران از آن آگاه نشوند.
این نکته که اساس نخستین مفهوم واژه وحی را تشکیل می دهد با هریک از معانی که قبلا گزارش گردید، مناسباتی دارد و بعبارت دیگر: معنی لغوی وحی نیست به معنای دیگری که از قرآن و یا کلام عرب منظور شده است بیگانه نیست، چون سخن یا اشاره سریع و پنهانی- که معنی اصلی لغت وحی است- در تمام معانی دیگر وحی راه دارد. پس به این نتیجه می رسیم که رابطه غیبی و نهانی میان خداوند و برگزیدگان او – یعنی انبیا و فرشتگان بهر صورتی برقرار شود- وحی نام دارد. و این رابطه منحصر به انزال کتب بر انبیاء نیست بلکه این ارتباط ممکن است به سه صورت زیر برقرار شود:
1- القاء معنی و مقصود بر قلب پیامبر بدون واسطه فرشته وحی.
2- سخن گفتن با پیامبر از پس پرده، چنانکه خداوند از وراء شجره، با موسی (ع) سخن گفت و موسی (ع) هم ندای الهی را شنید.
3- القاء امری به فرشته وحی تا او وحی الهی را از جانب خداوند به یکی از انبیاء ابلاغ نماید؛ و باید آنچه به وی تکلیف شده است بهمان صورت و با حفظ امانت به پیامبر اعلام و القاء کند، اعم از آن که این فرشته بصورت فردی از انسان عادی تجسم یابد و یا بگونه دیگری؛ و القاء فرشته به پیامبر نیز وجی نام دارد.
خداوند به این سه گونه وحی اشاره کرده و می گوید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا، او من وراء حجاب، او یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء، انه علی حکیمٌ»

 

کیفیت نزول وحی:
پیامبر اسلام (ص) نخستین پیامبر الهی نبوده است که وحی منحصرا بر او نازل گردد بلکه پیش از وی پیامبران دیگری بودند که وحی الهی به آنها نیز نزال می شد، چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم همین موضوع را به رسول خدا (ص) یادآوری کرده و فرموده است:
«انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هود و سلیمان، و آتینا داود زبورا، و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیما»
البته در این دو آیه نام چند تن از مشاهیر انبیا بنی اسرائیل (ع) یاد شده است، و مجموعا نام حدود بیست و شش نبی از انبیاء در موارد متعددی از قرآن آمده است ، که به آنان و همچنین سایر انبیاء دیگر- که نامی از آنها در قرآن به میان نیامده است- وحی نازل می گردید. و چنانکه در دو آیه فوق می بینیم، می گوید: همانگونه که بر پیامبراسلام (ص) وحی نازل می شد بر انبیا دیگر نیز وحی نازل می گردید و میان وحی به انبیا گذشته و وحی به پیامبراسلام (ص) در اصل مدلول وحی، تفاوتی وجود نداشت، ولی نزول وحی بر پیامبراسلام (ص) غالبا بوسیله جبرائیل (ع) صورت می گرفت. در حالی که وحی بر انبیاء دیگر، گاهی در خواب و گاهی از پس پرده، و گاهی بوسیله فرشته وحی انجام می گرفت.
وقتی یهودیان به رسول خدا (ص) عرض کردند که چه کسی این قرآن را بر تو نازل کرده؟ فرمود: جبرائیل، گفتند ما با جبرئیل دشمنیم، زیرا او برای ما محدویتها و تکالیفی شاق ودشوار فرو آورد و چون با او دشمنی داریم به کتابی که او آورده است، ایمان نمی آوریم.
خداوند در آیه «قل من کان عدوا لجبرئیل فانه نزله علی قلبک باذن الله...»
به پیغمبر خود می گوید: به یهودیان بگو اگر کسی دشمن جبرائیل است [باید بداند] که او وحی را بر قلب تو بدستور و اذن خداوند متعال فروآورده است نه از پیش خود.
در قرآن کریم از جبرائیل گاهی بنام «جبرئیل» تعبیر شده است چنانکه در آیه فوق دیدیم و گاهی به عنوان «روح الامین» نامبردار است، چنانکه گوید: «نزل به الروح الامین علی قلبک ...» و گاهی نیز با عنوان «رسول کریم» معرفی شده است. آنجا که می گوید: «و انه لقول رسول کریم»
اما کیفیت نزول وحی بر پیامبر اسلام (ص) را می توانیم از زبان آن حضرت بشنویم و این بیان رسول خدا (ص) در طی حدیثی آمده است که در طرق روایات شیعه و اهل سنت دیده می شود: حارث بن هشام از پیامبرگرامی (ص) پرسید ، وحی چگونه بر شما نازل می شود؟ فرمود: گاه صدائی همانند صدای جرس بگوش من می رسید و وحیی که بدینصورت بر من نازل می شد، سخت بر من گران و سنگین بود، سپس این صداها قطع می شد و آنچه را جبرائیل می گفت فرا می گرفتم، و گاهی جبرائیل بصورت مردی بر من فرود می آمد، و سپس با من سخن می گفت و من گفته های او را حفظ و از بر می کردم پیامبرگرامی (ص) در این حدیث، دو کیفیت را درباره وحی بخود یاد می کند که در یکی از آنها صداهای پی در پی همچون آواز جرس به سمع مبارکش می رسید و در دیگری، جبرائیل (ع) بصورت یک انسان عادی در نظرش مجسم می شد. وحی بگونه اول بر پیامبراسلام (ص) سخت گران و طاقت فرسا بوده است چنانکه خداوند متعال از این گونه وحی به قول «قول ثقیل= گفتاری گران و سنگین» تعبیر کرده و فرموده است: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» . ولی وحی بصورت دوم، کمی سبکتر و لطیف بوده و دیگر آن سروصداهای هولناک و ناآشنا بگوش نمی رسید بلکه جبرائیل (ع) بصورت فرد عادی و با فرمی مشابه شکل انسانی مالوف و مانوس مجسم می شد تا رسول خدا (ص) بدو آرام گرفته و رعب و بیمی در او بهم نرسد. ولی باید گفت که وحی در هر دو صورت بر پیامبرگرامی (ص) سنگین بوده، و همیشه همزمان با لحظاتی که وحی نازل می گردید – در تمام فصول سال- از پیشانی مبارکش عرق فرو می ریخت و خود نیز می فرمود: «فما من مره یوحی الی الا ظننت ان نفسی تقبض»: هیچ بار وحی بر من نازل نگردید جز آن که این تصور [بعلت سنگینی وحی] در من پدید می آمد که جانم گرفته می شود.
گروهی از دانشمندان معاصر و همچنین علماء پیشین سعی کرده اند که با روشهای مختلف علمی، موضوع وحی را – که از مسائل غیبی است- توجیه و تفهیم نمایند و چون این کوششها- بعقیده نکارنده- تلاشی عقیم و بی ثمر برای فهم مسائل فوق ادراک انسانی است و جز آنکه کلافی سردرگم برای افکار و اندیشه های انسانی ارمغان دهد گروهی نیز از این مشکل نمی گشاید، لذا از بحث در این گونه ژرف بینی های بی ثمر، خودداری کرده و به کوتاهی سخنی درباره آثار وحی بسنده نمودیم، و علاقمندان به این نوع بررسیها را به مراجع در خور، رهنمون می شویم.

 

تاریخچه کوتاهی درباره نزول وحی بر پیامبراسلام (ص):
مقدمتاً یادآور می شویم که رسول خدا (ص) پیش از بعثت و مقارن آن غالبا از مردم کناره می جست و به خلوتگاهی دور از مردم ـ مانند غار حرا ـ پناه می برد. مدت انزوای آن حضرت و اقامت او در غار حرا، مختلف بود، گاهی یک شب و گاهی یکماه در سال بوده و با توشه ای که با خود همراه می برد و در طی سالهائی که جسته و گریخته در غار مزبور بسر میبرد حالات خاصی داشت، روحانیت و نورانیت وجودش کاملاً متجلی بود، و در چنین اوقاتی از هیچگونه احسان و خیرخواهی دریغ نمی کرد و نوشته اند که اغلب، شب هنگام به غار می رفت که دور از هر انگیزة دنیاوی و در فرصتی آرام، به سیر درونی و تفکر و اندیشه بپردازد.
در این گوشه گیریهاـ که عرب آن را « تَحَنّث» می نامد موفقیتهایی نصیب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گردید زیرا از رهگذا آن توانست بیش از هر فرصتی دیگر به سیر در آفاق و انفس بپردازد و به بررسی و مطالعه و آفرینش جان و جهان، موفق گردد تا آنجا که زمینة رؤیاهای صادقه برای آن حضرت فراهم آمد و بالاخره منجر به نبوت او گردید. در تاریخ بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نوشته اند که آنحضرت روز دوشنبه هفدهم رمضان یا بیست و هفتم رجب (دوازده سال پیش از هجرت به مدینه) مطابق ششم آگوست یا اول فوریه 610 میلادی ـ بهنگامی که چهل سال و ششماه و هشت روز سال قمری، یا سی و نه سال و سه ماه و هشت روز سال شمسی از عمر شریفش می گذشت به مقام نبوت رسید.
در یکی از این گوشه گیریهاـ که به تاریخ فوق مربوط می شودـ جبرائیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و پیام الهی را بر وی خواند، و ما این رویداد مهم تاریخی را ـ که نقطة عطفی در تاریخ جهان بشریت است ـ از زبان رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) می شنویم که فرمود:
« در غار حرا در خواب بسر می بردم که جبرائیل بر من وارد شد و برایم پاره ای از دیبا که کتابی و نبشته ای در آن بود آورد و گفت بخوان. گفتم خواندن نمی دانم. جبرئیل مرا فشرد و رها کرد و گفت بخوان ... تا سه بار این وضع تکرار شد، و در آخرین بار بمن گفت بخوان. گفتم چه چیزی بخوانم گفت : «اقراء باسم ربّک الذّی خلقّ، خلق الأنسان من علق، اقرء و ربّک الأکرام ، الّذی علّم بالقلم، علّم الاأنسان ما لم یعلم » پس از آن جبرائیل از کنارم دور شد، و من بیدار شدم چنانکه گوئی کتابی در قلبم نوشته شد، از غار بیرون آمدم و به نیمه راهِ کوه رسیدم، در این اثنا ندائی بگوشم رسید که میگفت «ای محمد تو رسول خدائی، و من جبرائیلم». به راه خود ادامه دادم و هر گامی که برمی داشتم با ترس و بیم آمیخته بود تا به خانه رسیدم».
خدیجه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گوید: وقتی پیغمبر(ص) وارد خانه شد رنگ پریده و خسته بنظر میرسید، پرسیدم چرا رنگ پریده ای؟ حضرت، قضیه را برای همسرش بازگو کرد. خدیجه سّر این داستان را از وَرَقَه بن نوفِل ـ که مردی آگاه و بصیر بودـ پرسید، ورقه او را بشارت داد که او پیامبر این مردم است. و سپس به خدیجه گفت که بآن حضرت عرض کند: پایدار باشد.
نوشته اند: وقتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از غار حرا بازگشت مدتی وحی منقطع گردید ، ولی این مدت بسر آمد و زمان فترت وحی منقضی شد، در این باره حدیثی است که جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«پس از آنکه چندی در غار حرا، مجاور بودم از آنجا بیرون آمدم و به وادی رسیدم. ندائی از آسمان بگوشم رسید، و همان فرشته ای را که پیش از این دیده بودم در آسمان مشاهده کردم، و بیمناک شدم و بسوی خانه بازگشتم، وقتی به خانه رسیدم گفتم مرا بپوشانید [و این جمله را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سه بار تکرار کرد] مرا پوشاندند در این اثنا این آیات نزول یافت:
«یا ایّها المدّثّر، قم فأنذر، و ربّک فکبّر، و ثیابک فطهّر، و الرّجز فاهجر »
پس از آن وحی مستمراً ادامه یافت، و آیات قرآنی تا پایان عمر آنحضرت نازل می گردید.

نزول قرآن کریم

 

تاریخ آغاز نزول قرآن:
اگر چه قبلاً به این موضوع اشاره کردیم، ولی برای توضیح بیشتر یادآور می شویم: در بارة اینکه آغاز نزول قرآن در چه روز و چه ماهی صورت گرفته است میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، چنانکه در تاریخ بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در میان مورخان و محققان اختلاف عقیده موجود است. و ما دربارة آغاز نزول قرآن، آراء و اقوال زیر را از محققان اسلامی می بینیم:
بعضی از مفسرین معتقدند که نیمة شعبان، تاریخ آغاز نزول قرآن می باشد، و می گویند منظور از«لیلةٍ مبارکة » در آیه های «انّا انزلناه فی لیلةٍ مبارکةٍ،انّاکنّا منذرین، فیها یفرق کلّ امر حکیم » شب نیمة شعبان می باشد.
ولی اکثر محدثان و مفسران قرآن را عقیده بر آنست که آغاز نزول قرآن در ماه رمضان قرار دارد که عده ای از آنها روز یا شب آن را در هفته، مشخص کرده، و گروهی نیز بدون تعیین آن، برگزار نموده اند.
باید گفت که بطور کلی طبق صریح آیة «انّا انزلناه فی لیلة القدر » بدون تردید، نزول قرآن در شب قدر آغاز شده است، منتهی درباره شب قدرـ که در چه شبی و در چه ماهی قرار داردـ آراء گوناگونی دیده می شود : عده ای می گویند شب قدر عبارت از شب نیمة شعبان است. ولی اکثر دانشمندان می گویند شب قدر در یکی از شبهای ماه رمضان قرار دارد، و دلیل آنها آیة«شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن » است لکن همین دانشمندان در تعیین یکی از شبهای ماه رمضان بعنوان شب قدر، اتفاق عقیده ندارند. و لذا برخی می گویند شب هفدهم رمضان، شب قدر است چون منظور از «یوم الفرقان » در آیة «ان کنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان : یوم التقی الجمعان » ، هفدهم رمضان است زیرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صبح روز جمعه هفدهم ماه رمضان با مشرکین در غزوة بدر مواجه شد و با آنها جنگ کرد.
طبری می نویسد: قرآن، وقتی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد که هیجده شب از ماه رمضان گذشته بود. بنابراین آغاز نزول قرآن، شب نوزدهم ماه رمضان می باشد. ولی طبق آراء اکثر محققان شیعه، شب قدر در یکی از شبهای دهة آخر ماه رمضان قرار دارد که بظن قوی و شهادت روایات فراوان، باید شب بیست و سوم ماه رمضان را شب قدر دانست، و باید گفت که آغاز نزول قرآن کریم در همین شب بوده است.
سیوطی روایت جالبی در این زمینه نقل می کند. وی می نویسد: از واثلة بن اسقع روایت شده است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو رات، شش روز پس از رمضان، و انجیل پیش از سیزدهم رمضان، و زبور پیش از هیجدهم رمضان، و قرآن پیش از بیست و چهارم رمضان نازل گردیده اند. و بر حسب برخی روایات دیگر، صحف ابراهیم در اول ماه رمضان نازل شد، و این حدیث با آیة«شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن » و آیة «انّا انزلناه فی لیلة القدر » تطبیق می کند.
بنابراین باید شب قدر احتمالاً همان شب (بیست و سوم ماه رمضان) باشد که قرآن یکباره به آسمان دنیا نازل شد، سپس روز بیست و چهارم به زمین نازل گشت که آغاز آن «اقرا باسم ربک » بوده است. ولی این مشکل پیش می آید که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از نظر روایات اهل سنت در ماه ربیع الاول مبعوث گشت، و این مطلب با آغاز نزول قرآن در ماه رمضان منافات دارد. حل این اشکال بدینصورت است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در ماه ربیع الاول که همان ماه تولد او است ـ با رؤیا و خواب ـ مبعوث شد، و پس از گذشت ششماه از این واقعه، در ماه رمضان و در عالم بیداری به آن حضرت، وحی نازل گردید.

 

کیفیت نزول کتب آسمانی بر انبیاء و چگونگی نزول قرآن کریم:
مقدمتاً ـ قبل از ورود در بحث و گفتگو از نزول تدریجی آیات قرآن ـ لازم بنظر می رسد که راجع به کیفیت نزول کتب آسمانی بر انبیاء گذشته، مطالبی به اختصار ذکر نمائیم:
محققان اسلامی با اتفاق نظر می گویند که کتابهای آسمانی پیمبران گذشته بطور دفعی و یکباره بر آنها نازل می شد، اگر چه سیوطی می نویسد یکی از علماء معاصر ما مخالف با این رأی و عقیده است؛ لیکن خود او موافق عقیدة جمهور علماء بوده و می نویسد: کتب انبیاء گذشته یکباره بر آنها نازل شده است و می گوید: آیة «و قال الّذین کفروا لولانزّل القرآن جملةً واحدة کذلک لنثبّت به فؤادک و رتّلناه ترتیلاً » همین امر را تأیید می نماید. و نیز از ابن عباس روایت شده است که یهود یا مشرکان از پیغمبر سئوال کردند چرا قرآن مانند تورات یکباره نازل نگردید؟ در پاسخ به این اعتراض، قرآن صریحاً آن را رد نمی کند، بلکه در این مورد سکوت نموده، و صرفاً به بیان نزول تدریجی قرآن می پردازد، و چنانکه آیة فوق الذکر بیان می کند خداوند متعال در پاسخ به آنها فرمود: ما قرآن را بتدریج فرو فرستادیم تا قلب تو را استوار نگاهداریم. و این خود تأیید ضمنی نزول دفعی کتب آسمانی انبیاء سلف می باشد. و اگر کتب آسمانی انبیاء گذشته تدریجاً نازل شده بود لازم بود قرآن در پاسخ به اعتراض یهودیان بگوید: نزول تدریجی قرآن، روشی است که در مورد تورات و کتب آسمانی دیگر معمول بوده است، ولی ما می بینیم که قرآن در بیان این جهت، ساکت است، در حالیکه قرآن معمولاً به اعتراضهای نابجا و سئوالهای بیمورد پاسخ ردّی می دهد چنانکه به اعتراض مردم در مورد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پاسخ صریح می دهد که گفته بودند: «... ما لهذا الرّسول یا کل الطّعام و یمشی فی الأسواق » یعنی این چه پیامبر و فرستاده ای است که مانند مردم عادی غذا می خورد، و میان کوچه و بازار راه می رود؟!. خداوند متعال در پاسخ به این اعتراض می گوید:«و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الّا انّهم لیاکلون الطّعام ویمشون فی الاسواق » یا در آیة «ابعث الله بشراً رسولاً » می بینیم که مردم می پرسند آیا ممکن است خداوند، بشری را بعنوان رسول و فرستادة خود برانگیزد؟ خداوند متعال پاسخ صریح این اعتراض را در آیة «و ما ارسلنا قبلک الّارجالاً توحی الیهم » صریحاً اظهار می نماید و همینگونه قرآن به هر سئولا و اعتراضی که از ناحیة مشرکین یا اهل کتاب مطرح می شد جواب صریح داده، در حالیکه در مورد نزول دفعی کتب آسمانی انبیاء گذشته ـ که مدّعای اهل کتاب را تشکیل می داد ـ سکوت می کند، و این خود تأیید ضمنی قسمتی از محتوای سئوال مشرکین و یا یهودیان است.
البته باید بدانیم که ادلة دیگری برای اثبات نزول دفعی کتب انبیاء گذشته وجود دارد که سیوطی و دیگران در کتابهای خود از آنها یاد کرده اند. و نیز می دانیم که قرآن بطور پراکنده و تدریجاً در مدتی حدود بیست یا بیست و سه سال بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل گردید و این کتاب آسمانی بگونه ای مدون و مرتب که در دسترس ما است بهمین صورت و یکباره بر پیغمبر نازل نشد، بلکه آیات و سُوَرِ آن بر حسب شرایط و اوضاع و مقتضیات بصورت پنج یا ده آیه و یا کمتر و بیشتر و حتی گاهی بصورت یک آیه نازل می گردید.
سئوال : با توجه به نخستین آیة سورة قدر: «انا انزلناه فی لیلة القدر » که حاکی از نزول دفعی و یکپارچگی قرآن است این سئولا پیش می آید که ما چگونه می توانیم قبول کنیم که قرآن در ظرف بیست و اندی سال بتدریج بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردید؟ و بعبارت دیگر: آیا نزول دفعی قرآن ـ که بازدة صریح آیه نخست سورة قدر می باشد با نزول تدریجی آن ـ که صریحاً از آیات دیگر استفاده می شود و از خصوصیات و امتیازات قرآن نسبت به سایر کتب آسمانی است ـ منافاتی ندارد؟ آیا این دو مطلب متعارض، قابل توجیه و سازش می باشد؟.
مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) پس از طرح این مشکل ـ ضمن تفسیر سوره قدر‌ـ‌ برای حل آن بنقل از ابن عباس می نویسد: خداوند متعال قرآن را یکباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل کرد، و سپس جبرائیل آن را قسمت به قسمت بصورت پنج یا ده آیه و یا کمتر و بیشتر و حتی بصورت یک آیه در مدتی حدود بیست و سه سال از جانب خدا بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل گردانید. طبرسی توجیه دیگری را نیز از مقاتل نقل می کند که گفت: خداوند متعال قرآن را از لوح محفوظ بر فرشتگان کاتب و نویسنده، در آسمان فرو می فرستاد و در شب قدر هر سال، همان مقداری از قرآن را ت که جبرائیل در طول سال بتدریج برای پیغمبر می آورد ـ یکباره نازل می کرد؛ و بعبارت دیگر: در ماه رمضان هر سال، آیاتی یکباره نازل می شد و همین آیات بتدریج و همآهنگ تعاقب و پی آمد مقتضیات و حوادث، بر پیغمبر دوباره نازل می گردید. امام فخر رازی از کسانی است که توجیه اخیر را پذیرفته است.
این دو توجیه، قابل قبول و در عین حال مورد تأیید آیات دیگر قرآن کریم می باشد، یعنی در این مورد می توانیم اینگونه توضیح دهیم که روح و مقاصد قرآن و اهداف آن بصورت جمعی یکباره بر قلب پیغمبر نازل شد و سپس بر حسب مقتضیات و احوال خاصی، به عالم لفظ و عبارت از طریق وحی تجلی یافت، این توضیح با توجه به دو آیه ای که ذیلاً یاد می شود توضیحی در خور و مناسب بنظر می رسد: آیة «... نزل به الرّوح الامین علی قلبک... » اشاره به این است که جبرائیل امین، قرآن را بر قلب تو نازل نمود، یعنی مقاصد و محتوای قرآن یکباره بر قلب پیغمبر افکنده شد. و آیة دیگر: «و قرآنا فرقناه لتقرأه علیّ النّاس علی مکثٍ... » نشان می دهد که قرآن در یکجا جمع بود و خداوند آن را از هم جدا نموده و آیه به آیه، و سوره به سوره ، به تدریج بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرو فرستاد تا آن را با درنگ و تأنی بر مردم بخواند یعنی به تدریج از عالم جمعی نزول یافته، و در عالم لفظ و عبارت، تکثر و تفرق پیدا کرد. و به تعبیر دیگر: قرآن، تا آنجا که به خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) منهای مردم، مربوط می شد بر قلب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یکباره نازل می شد و قلبش آکنده از نورانیت تمام قرآن گردید، ولی از آنجا که قرآن باید بمردم ابلاغ شود و به مردم ارتباط پیدا کند باید بتدریج نازل گردد و به آنها ابلاغ شود.
توجیه سوم این است که منظور آیة «انا انزلناه فی لیلة القدر»بیان آغاز نزول قرآن می باشد و سپس این نزول به تدریج تا مدت بیست و اندی سال ادامه یافت. با اینکه در شب قدر، بخشی از قرآن نازل گردید معهذا لفظ قرآن در آن اطلاق گردید، و این اطلاق از باب تسمیة جزء به اسم کل است، یعنی می توان به یک آیه یا یک سوره و یا همة قرآن، لفظ قرآن را اطلاق نمود. «شعبی» که یکی از مفسران قرآن است این توجیه را پذیرفته است.
توجیه دیگری را برخی از محققان دیگر اسلامی بیان کرده اند که قرآن یکباره از لوح محفوظ نازل گردید، و حافظان قرآن و فرشتگان در مدت بیست شب آن را بر جبرائیل قسمت به قسمت نازل کردند و جبرائیل بنوبة خود در حدود مدت بیست سال بتدریج آن را بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل کرد. ولی این توجیه چندان قابل قبول نیست زیرا جبرائیل در ماه رمضان هر سال، قرآن را بهمان اندازه که در طول سال تدریجاً نازل می کرد بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) عرضه می نمود. اگر چه در این مورد روایتی از ابن عباس نقل شده است، ولی طرفداران این توجیه خواسته اند میان دو قول اول سازشی ایجاد نمایند. روایت ابن عباس از طریق ضحاک نقل شده که گفت: «نزل القرآن حملة واحدةً من عندالله من الّلوح المحفوظ الی السّفرة الکرام الکاتبین فی السّماأ الدّنیا، فنجّمه السّفرة علی جبریل عشرین لیلة ، و نجّمه جبریل علی النّبیّ عشرین سنة » .
در میان این توجیهات، توجیهی ـ که بیش از همه ـ روایات فراوانی آن را تأیید می کند توجیه اول است.

 

حکمت نزول تدریجی آیات قرآن :
پیش از این یادآور شدیم که یکی از امتیازات قرآن نسبت به کتب آسمانی دیگر، آن بوده که علاوه بر نزول دفعی آن بر قلب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ـ بعللی ـ قسمت به قسمت و بتدریج نیز بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل گردید، و بالاخره روش نزول کتب آسمانی در مورد قرآن، دگرگون گردید. بهمین جهت دانشمندان، حکمتهای متعددی برای نزول تدریجی قرآن ذکر کرده اند که ما بعنوان نمونه برخی از آنها را در زیر یاد می کنیم:
الف ـ دواعی و مقتضیات و حوادثی که متعاقباً رخ می داد اقتضاء می کرد که قرآن نیز تدریجاً و گام به گام همان حوادث، نازل گردد؛ یعنی نزول بسیاری از آیات قرآن با حوادث و رویدادها و نیازمندیهای گوناگون زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ارتباط و پیوستگی داشت، و این حوادث نیز بتدریج اتفاق می افتاد. و بعبارت دیگر: برخی از رویدادها و وقایعی که در زمان نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)اتفاق می افتاد زمینة نزول بسیار از آیات و سور قرآنی بوده است که از آن به « اسباب النزول» یا « شأن نزول» تعبیر می شود، و چون این حوادث یکباره اتفاق نمی افتاد قهراً باید قرآن بتدریج نازل گردد.
ب ـ باید قبل از بیان حکمت دوم نزول تدریجی قرآن، یادآور شویم که طبق برخی از روایات، قرآن کریم در سلسلة طولی، سه مرحله از نزول را طی کرد تا در اختیار مردم قرار گرفت:
1- نزول در لوح محفوظ
2- نزول در بیت العزة آسمان دنیا
3- نزول تدریجی آن بوسیلة جبرائیل بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله).
مرحلة اخیر نزول قرآن، به مردم مربوط می شود، یعنی باید در این مرحله، کلام الهی تدریجاً بمردم ابلاغ گردد، ولی نزول تدریجی قرآن با اعتراض مشرکین و یهودیان مواجه شد، چون مشرکین معمولاً هر قصیده و شعر را یکجا می شنیدند و نیز یهودی ها معتقد بودند که تورات یکباره بر موسی (علیه السلام) نازل شد، و خداوند ضمن حکایت از اعتراض مشرکین و یهودیان به آنها پاسخ می دهد مبنی بر اینکه نزول تدریجی قرآن بمنظور تقویت و پشتگرمی و آرامش خاطر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می باشد، چنانکه گوید:
«وقال الّذین کفروا لولا نزّل القرآن جملة واحدة ، کذلک لنثبت به فؤادک ورتّلناه ترتیلاً، و لا یأتونک بمثل الّا جئناک بالحقّ واحسن تفسیراً »
یعنی مشرکین و کفار اعتراض کردند که چرا قرآن یکباره نازل نگردید چنانکه تورات و انجیل و زبور همینگونه نازل شد؟ ولی ای پیغمبر، ما قرآن را بتدریج بر تو فرو فرستادیم تا قلب تو را آرام و مطمئن نگاهداریم، لذا ما قرآن را با تأنی بر تو خواندیم. زیرا با تجدید وحی بر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله)و استمرار و همآهنگی آن با زمان نبوت او، باعث دلگرمی آنحضرت می شد. و در حقیقت پیوستگی و ادامة تدریجی نزول قرآن یکی از عوامل ثبات و پایداری پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مسئلة دعوت او بشمار می رفت، چون می باید آزار و تهدید و یا تطمیع مخالفان اسلام در ارکان ایمان و پایداری آنحضرت تزلزل وارد نساز.
ج ـ نزول تدریجی قرآن این امکان را برای پیغمبر و مردم همزمان او فراهم می آورد تا بتوانند قرآن را حفظ نمایند زیرا پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اُمّی بود یعنی نه می خواند و نه می نوشت. ابن فورک می گوید: عده ای از محققان می گویند تورات یکباره نازل شد، چون بر پیامبری نازل گردید که خواندن و نوشتن می دانست و او موسی (علیه السلام) بود، ولی خداوند ، قرآن را بطور پراکنده و قسمت به قسمت نازل کرد، چون علاوه بر اینکه قرآن، غیر مکتوب نزول یافت، بر پیغمبری نازل گردید که امی بود.
با توجه به اینکه قرآنف نانوشته، بر پیغمبر امی، و بر مردمی که اکثریت قریب به تمام آنها امی بودند نازل گردید، باید بتدریج نزول یابد تا امکانی برای حفظ آن موجود باشد. علاوه بر این، نزول تدریجی قرآن برای نگارش آن کمک مؤثری بود، و خداوند این نکات را با تعبیری موجز و کوتاه بیان و می گوید:
«و قرآناً فرقناه لتقرأه علی النّسا علی مکثٍ و نزّلناه تنزیلاً » منظور این است که قرآن بصورت پراکنده و بتدریج نازل شد تا پیغمبر با تأمل و درنگ، آن را همگام با نزول آن بر مردم بخواند. لذا قرآن را بر حسب حاجت و وقوع حوادث بتدریج فرو فرستاد.
د ـ اگر قرآن بصورت جمعی و یکباره بر مردم نازل می شد، و احکام و قوانین آن دفعة به مردم ابلاغ می گشت، زیر بار وظائفی ـ که قرآن با ضوابط خاصی آن را مشخص کرده بود ـ نمی رفتند، چون ما می دانیم ملتی که در آغاز ظهور اسلام این قوانین به آنها ابلاغ شده بود، تازیان بودند، و این ملت همزمان عصر جاهلی زندگی می کردند، و با ملتهای دیگر کمتر روابط فرهنگی و عملی و اجتماعی برقرار ساخته بودند. و علاوه بر این تقریباً بطور کلی مخالف جهت قوانین اسلام زندگی می کردند، و با آداب و رسوم کهن و ریشه داری سروکار داشتند که ترک آنها بطور یکباره، سخت دشوار و ناهموار بود، باید این ملت را تدریجاً به چنین قوانین آسمانی آشنا ساخت تا از آن گریزان نباشند لذا قرآن تدریجاً نازل شد تا مردم بتدریج با قوانین آن خو گیرند.
باید اضافه کرد که قرآن بمنظور یک ایده و مَثَلِ اعلائی که باید روی عمل و رفتار مردم پیاده شود نازل شده است، لذا همة جوانب امکان رفتار انسان را در نظر گرفته است. نه تنها همة قوانین متنوع قرآن یکباره بمردم ابلاغ نشد، بلکه در مورد یک قانون نیز ـ بمنظور خو گرفتن مردم به آن ـ تدرج و آشنائی لحظه به لحظه را مورد توجه قرار داده است، مثلاً برای پایان دادن به یک رسم و عادت اجتماعی و ملی که ناپسند و در عین حال، سخت راسخ بود زمینة امکان ترک آن را بتدریج فراهم آورد، ما می دانیم که اقوام تازی عصر جاهلی به خمر و مسکرات و قمار آلوده بودند.
قرآن برای از میان بردن این خوی و عادت نابخردانه ـ در مرحلة اول ـ نظر آنان را به موضوع خمر و منشاء آن جلب می نماید و می گوید: «و من ثمرات النّخیل والاعناب تتّخذون منه سکراً»
و سپس با لحنی آرام و مؤثر، آنان را به اندیشیدن صحیح و تفکری سنجیده رهنمون می گردد و می گوید: «یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للنّاس واثمهما اکبر من نفعهما » خداوند متعال در این آیه به مردم هشدار می دهد که از منطق و عقل خود بدقت بهره برداری کنند به این معنی که می گوید: در شراب و قمار منافع و مضاری وجود دارد که مضار آنها بمراتب، بیشتر و مهمتر از منافع آنها است، و بدیهی است که فرد عاقل از کاری که زیان آن بر سود آن می چربد خودداری می کند، و اصولاً باید انسان امور را بسنجد و ارزیابی کند و سپس با توجه به منافع آن دست بکار گردد.
خداوند متعال در مرحلة سوم برای بر حذر داشتن مردم از این آلودگی، محدودیتهای زمانی در شرب خمر بوجود آورد، چون مردم مکلف به نماز شده بودند و باید این فریضه را در شبانه روز، پنج بار اقامه نمایند و طبق آیة «یا ایها الّذین آمنوا لا تقربوا الصّلوة و انتم سکاری حتّی تعلموا ما تقولون» فرصت شرابخواری را محدود کرد، چون بر حسب این آیه، نباید مردم بهنگام نماز، مست باشند. بدیهی است که یک فرد مسلمان در فواصل میان نمازهای پنجگانه، ناگزیر از شرابخواری می پرهیزد، تا خود را شایستة نمازگزار سازد، و شاید کمتر اتفاق می افتاد تا یک مسلمان فرصتی برای نوشیدن خمر میان نمازهای پنجگانة شبانه روزی بدست آورده و در عین حال بهنگام نماز مست نباشد.
قرآن کریم پس از آنکه لحظه به لحظه خود را به هدف نزدیک دید، در مرحلة چهارم، آخرین گام را در این زمینه برداشته و با لحن قاطع و خالی از هرگونه مجامله می گوید: «یا ایّهاالّذین آمنوا انّما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشّیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون، انّما یریدالشیطان ان یوقع بینک العداوة والبغضاء فی الخمر و المیسر ویصدّکم عن ذکرالله وعن الصّلوه فهل انتم منتهون »
ما درتاریخ می بینیم که در این مرحله، رسم و عادت شرابخواری از میان ملت عرب رخت بربست، و همانطوریکه آیه، درخواست کرد، تازیان از شرابخواری دست برداشتند، لذا پس از این به انتظار آن بسر می بردند که حد و مجازات شرابخواری به آنها اعلام گردد.
طبق بیان بسیاری از مفسران، تحریم خمر، چهار مرحله را پیموده است که ما برای مزید اطلاع از شأن نزول آیات فوق الذکر و بیان این چهار مرحله، گفتار ابوالمحاسن جرجانی را در زیر می آوریم: وی ضمن تفسیر آیة «یسئلونک علی الخمر و المیسر... »می نویسد: « جماعتی مفسران روایت کرده اند که خدایتعالی در خمر چهار آیت فرستاد: به مکه این آیت آمد: «و من ثمرات النخثر والاعناب تتخذون منه سکراً... » و آنگه حلال بود، چون معاذبن جبل و جماعتی از صحابه در این باب مراجعت کردند، خدای تعالی این آیت فرستاد:«یسئلونک عن الخمر والمیسر... » جماعتی دست بداشتند، و جماعتی دست بنداشتند، برای منافع که درو بود، تا روز عبدالرحمن بن عوف، میزبانی کرد، و طعامی بساخت، چون طعام بخوردند ایشان را خمر آورد، و ایشان خمر بخوردند، و هنوز آیت تحریم نیامده بود. نماز شام درآمد و ایشان مست شدند، یکی را در پیش داشتند تا نماز کند ، «الحمد »برخواند، «قل یا ایها الکافرون »و درو بخواند «اعبد ما تعبدون »و همچنین تا به آخر بی «لا» که حرف نفی است، خدای این آیت فرستا: «یا ایهاالذین آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون »چون این آیت آمد بعضی دیگر دست بداشتند، و گفتند خیری نیست در چیزی که ما را از نماز بازدارد، و در او اٍثْم باشد. قومی دیگر به اوقاتی که نه اوقات نماز بود درو تعاطی می کردند، تا روزی یکی از جملٍة مسلمانان خمر خورد، چون مست شد او را کشتگانِ «بدر» یاد آمد، بر ایشان بگریست، و نوحه کرد، و بیتها از شعر در مرثیة ایشان انشاء کرد، این خبر برسول رسید برخاست و بیامد چیزی که در دست داشت خواست بر او زَنَدْ ، او زنهار خواست و توبه کرد و پناه با خدای داد از خشم پیغمبر».
« زهری از زین العابدین، او از پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت می کند که او گفت من شتری نیکو داشتم و شتری دیگر رسول (صلی الله علیه و آله) مرا داده بود از غنیمت، هر دو شتر را بیاوردم و یکی را میعاد گرفتم تا برویم و پارة هیمه بیاوریم، شتران را بنزدیک دیواری بستم و برفتم تا رَسَن و آلت آن جمع کنم، چون بازآمدم شتر را دیدم کشته و شکم شکافته کوهان بریده. مرا سخت آمد، نزدیک بود که آب از چشم روان گردد، گفتم این که کرد؟ گفتند عمت حمزه، 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 52  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عناوین و اسامی قرآن کریم