فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله زین العابدین مراغه ای

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله زین العابدین مراغه ای دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله زین العابدین مراغه ای


دانلود مقاله زین العابدین مراغه ای

 

مشخصات این فایل
عنوان: زین العابدین مراغه ای
فرمت فایل :word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 19

این مقاله در مورد زین العابدین مراغه ای می باشد.

 

بخشی از تیترها به همراه مختصری از توضیحات هر تیتر از مقاله زین العابدین مراغه ای

از:  سیاحت نامه ابراهیم بیک
......باری، فردای آن روز به عزم سیاحت تبریز حاضر شدیم . رفتیم تا اسب کرایه کرده حرکت کنیم . مکاری دیده، اسب خواستیم . گفت باید چهار روز صبر کنید . ده پانزده نفر مسافر دیگر نیز هست با ایشان متفقا برویم . ناچر بیعانه داده برگشتیم، در روز موعود چارپادار آمد، دو رأس استر آورده بود . ما نیز اسباب و لوازم سفر را بار کرده رو به طرف تبریز حرکت نمودیم .... هشت روز راه در نوریده وارد تبریز شدیم ... در ورود تبریز وضع مملکت قدری دهشت انگیز به نظر آمد . در میان اهل قافله نیز همهمه بود....دکاکین همه بسته اند . احدی دیده نمی شد که احوالپرسی شود، تا این که قدری هم پیش رفتیم . از دور چند نفری را دیدیم که تند می گذشتند . یکی از آن میان پرسید که برادر در این شهر چه حادثه ای اتفاق افتاده که دکانها بسته و از هر سو آثار پریشانی نمایان است ؟ گفت معلوم است که خبر ندارید . خانه پیشکار مملکت را اهالی غارت کردند، اما خودش گریخت . گفتم پیشکار کیست ؟ گفت : حاکم . گفتم : چطور، چطور، خانه حاکم را ؟ مرد که تندی کرده گفت : من اولوم قمش قویم 1من تا حال این .....(ادامه دارد)

چون به خانه رسیدیم دیدیم عمارت عالی و خوبی است . چند اطاق بیرونی داشت . نشستیم . چند مجموعه شیرینی و بعض میوه ها برای تشریفات ما چیده بودند . مشغول صحبت شدیم . در اثنای صحبت گفت داداش از مصر تمام احوالات شما را به من نوشته است که در غیرت و تعصب ملی سرآمد ایرانیان است . مقصود شما را از این سیاحت نوشته، ولی می گوید کاش نرفتی ایران را ندیدی . چه، می دانم که اکنون برای او خیلی بد خواهد گذشت . گفتم چه باید کرد ؟ وطن ماست بایستی ببینیم . خیال داشتم هرگاه جای را از مشهد، طهران برای اقامت مناسب یافته خانه ای خریده به وطن اصلی خود برگردم . گفت : چطور شد، جایی را پسند کردی ؟ بی اختیار آهی کشیده گفتم نه . گفت آه چرا می کشی ؟ گفتم : بی اختیار از دلم برخاست وگرنه موجب آه چیزی نیست . گفت : خوب چه دیدی ؟ گفتم : هرچه دیدنی و ندیدنی بود دیدم . تنها یک چیز ندیدم که منتهای مقصود من آن بود . گفت : مقصود شما چه بود . گفتم : دیدن مکتب که مایه تمامی سعادت و نیک بختی هاست . امروزه قوت دولت، عزت .....(ادامه دارد)

گفتم در تبریز تجار معتبر باید خیلی باشند . گفت چرا هستند ولی گذشته از آن درد تجملات و خودنمائی که در تبریز از چندی به این طرف در میان تجارت است خود علاج پذیر نیست . در میانشان بعضی هستند که از بس تملق و مزاجگویی دیگران امر بر خودشان هم مشتبه شده مانند دیوانیان به جلو خودشان فراش و آردیلی انداخته، در خانه هایشان چوب و فلک نگاه می دارند . بگیر و ببندی دارند . معلوم است که این وضع برازنده چندیست که در میان مردم همهمه هست که گویا بکار یکی از آنان سکته وارد آمده است . حالا محض شایع شدن این خبر کسانی که دو روز پیش کرنش می کردند امروز جواب سلامش را رد نمی کنند . مهمانی یک ملای بزرگی اقلا پنجاه تومان خرج دارد . هر تاجری که از خود و یا دیگری ده هزار تومان در دستگاهش دید مطلق چهارهزار تومان آن را خرج ساختن عمارتی .....(ادامه دارد)

اجمال سیاحت تبریز
مردمان این شهر قالبا خودپسند و گرفتار درد تجملات . همه مستعد نفاق، بی خبر از منافع اتفاق. همیشه فکرشان بکارشکنی بیکدیگر مشغول و دلشان بدان خوش است که میان دو تن از ایشان اختلاف حساب یا خصومتی از جهات دیگر حاصل آید تا اینکه اینان نیز دو تیره شده هر فرقه به هواخواهی یکی از طرفین متخاصمین برخاسته اجلاسها کنند و رشوتها بدهند و بگیرند و در میان پلوها صرف شود تا بالاخره طرفین هردو از پای در افتند. احدی از اینان در امثال این موارد به عنوان مصلحی سخن نمی گوید. همه از یکدیگر منتظر انتقام هستند که به محض لغزیدن قدم یکی، آن دیگران پایمالش کنند. این است شغلشان. بی خبر از اوضاع زمان، نه دنیا دارند نه آخرت، منتهای آرزویشان این است که از سقف هر اطاقی چلچراغ شاه نشان چند شاخه آویخته آن را سرمایه افتخار و مباهات خودشان شمارند.
                زنده اند ولی مرده                         مرده اند ولی مرده
باری چاپار شاگرد اسبها را آورده بود. همان روز صاحبخانه را وداع کرده از آنجا با دلی پر از یک کوه درد و اندوه روی به کنار ارس حرکت کردیم. چون از شهر خارج شدیم اسبها را رکاب کشیده راندیم تا نقطه ای که سواد شهر دیده نمی شد. در آنجا دیدم چند تن از چپ و راست نشسته دیده به سوی ما دوخته اند. از چاپار شاگرد پرسیدم اینان چرا یمین و یسار راه را گرفته و در این نقطه دور از آبادی نشسته .....(ادامه دارد)

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله زین العابدین مراغه ای