ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:20
فهرست:
1. آداب مهمانى و ضیافت --------------------------------- 4
2. مهمان، برکتخانه
3. موارد مهمانى
4. مهماننوازى
5. پرهیز از اسراف و ریا
6. آداب مهمانى
7. مهمان یا دردسر؟
8. سلمان و مسلمانى
9. مهمان ناخوانده
10. سلام و مصافحه ------------------------------------- 10
11. مفهوم سلام
12. ادب و آداب سلام
13. دست دادن
14. شیوه مصافحه
15. ادب ----------------------------------------------- 13
16. ادب چیست؟
17. ادب از که آموزیم؟
18. از ادب پیامبر(ص)
19. نقدپذیرى ------------------------------------------- 16
20. نقد و تذکر
21. شیوه صحیح نقد
22. نقدپذیرى
مقدمه دوست داریم زندگىهایمان، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد.
حریم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرتهایمان نشاتگرفته از «فرهنگ قرآنى» و تعالیم مکتب باشد.
و این، یعنى «زندگى مکتبى».
پایدارى و استحکام رابطههاى مردمى، در سایه رعایت نکاتى است کهبرگرفته از «حقوق متقابل» افراد جامعه باشد.
در اینکه «چگونه باید زیست» و چه سان با دیگران باید رابطه داشت، نکتهاىاست که در بحث «آداب معاشرت» مىگنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دینى ما بر پایه «ارتباط»،«صمیمیت»، «تعاون»، «همدردى» و «عاطفه» استوار است. جلوههاى این فرهنگبالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مىشود.
«زندگى مکتبى»، در سایه شناخت این رهنمودها و به کار بستن آنها درصحنههاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر میزان که معیشت ومعاشرت ما با اینگونه هدایتهاى دینى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به هماناندازه زندگیهایمان «مکتبى» است. مسلمان باید بهگونهاى در چارچوب اصول وسنن فرهنگ دینى خودش زندگى کند که با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دین»را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگیش «برچسب اسلام» داشته باشد و الگوىاسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه، سایهافکن سازد.
«آداب برخورد»، «دید و بازدید»، «رفت و آمد»هاى خانوادگى و دوستانه،نحوه «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى» و حد و حدود آن، مراعات«حقوق دیگران»، «ادب و سپاس و احترام»، از جلوههاى بارز اخلاق معاشرتاست. اینگونه رابطههاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگونانجام مىگیرد. گاهى به صورت «صلهرحم» است; در ارتباط با اقوام و بستگان.گاهى نام «عیادت» به خود مىگیرد; در مورد بیماران. گاهى نسبتبه برادران وخواهران دینى، عنوان «زیارت» مىیابد، گاهى با همسایگان است، گاهى بامستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شکل مسافرتهاى دور ونزدیک و بردن هدیه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شرکت در مجلس عقدو عروسى یا مشارکت در مراسم سوگ و تسلیتگویى است.
به هر حال، همه اینها نوعى «رابطه» و «معاشرت» است و نشاندهنده منشانسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نیز در این بارهها بسیار سخن گفته و رهنمودداده است که در این کتاب، گوشهاى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینهها رامرور مىکنیم.
باشد که «فرهنگ خودى» و «هویت دینى» را پاس بداریم و با افتخار وسربلندى و رها از سلطه فرهنگى بیگانه و با تکیه بر رهاورد مکتب و وحى، زندگى وروابط خویش را بر پایه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بیت (علیهمالسلام)،سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم «ادب و اخلاق» را میراث بگذاریم.
مهمان، برکتخانه
بعضى، از مهمان گریزانند. برخى هم مهماندوستند. هر کدام همنشاندهنده خصلت درونى افراد است. حضرت على(ع) را اندوهگیندیدند. پرسیدند: یا على! سبب اندوه شما چیست؟ فرمود: «یک هفتهاست که مهمانى برایم نیامده است!...» (1) .
این کجا؟ و آن که آمدن مهمان را نزول بلا مىشمارد و کوه غم بردلش مىافتد و عزا مىگیرد، کجا؟ برکتخانه، در آمد و شد مهماناست. مهمان رحمت الهى است و پذیرایى از مهمان، توفیقى ارجمنداست که نصیب هر کس نمىشود. مهمان حبیب خداست. درضربالمثلهاى ایرانى است که: «مهمان، روزى خود را مىآورد.» (2) البته اینضربالمثل، از احادیث اسلامى گرفته شده و ریشهاى دینى دارد. ازحضرت رسول(ص) روایت است که: «الضیف ینزل برزقه ...»; (3) مهمان،روزى خود را نازل مىکند. البته اضافه بر این، گناهان صاحبخانه ومیزبان را هم مىزداید و این برکتى شگفت است. باز هم در این زمینهحدیثى از امام صادق(ع) بشنویم که به یکى از یارانش به نام «حسین بننعیم» فرمود:
- آیا برادران دینىات را دوست دارى؟
- آرى.
- آیا به تهیدستان آنان سود مىرسانى؟
- آرى.
- سزاوار است که دوستداران خدا را دوستبدارى. به خداسوگند، نفع تو به هیچ یک از آنان نمىرسد، مگر آنکه دوستشان بدارى.راستى، آیا آنان را به خانه خودت دعوت مىکنى؟
- آرى. هرگز غذا نمىخورم مگر آنکه پیش من دو سه نفر یا کمتر وبیشتر از برادران هستند.
حضرت فرمود:
- آگاه باش که فضیلت آنان بر تو، بیش از برترى تو بر آنان است!
(راوى که با شنیدن این سخن به تعجب آمده بود، پرسید
- فدایتشوم! من به آنان طعام مىدهم، مرکب خویش را دراختیارشان مىگذارم، با این حال آنان برتر از منند؟
- آرى! چون وقتى آنان به خانه تو وارد مىشوند، همراه خود،آمرزش تو و خانوادهات را همراه مىآورند و چون مىروند، گناهان توو خانوادهات را با خویش مىبرند. (4) .
کسى که خانهاى وسیع، امکاناتى فراوان و دستى سخاوتمند دارد،شکرانه نعمتهاى الهى را گاهى باید با انفاق و صدقه، گاهى با اطعام ومهمانى، هدیه، دستگیرى از بینوایان، کمک به محرومان و ... ادا کند، وگرنه شهرت و ثروت و مال، وبال او خواهد شد.
ولیمه ، یک سنت دینى
در باره اینکه کى باید سور و اطعام داد، و به چه کسانى و چگونه،در دستورهاى دینى، آداب و نکات فراوانى آمده است که به بعضىاشاره مىشود.
موارد مهمانى
از توصیههاى حضرت رسول به امیرالمؤمنین(ع) یکى هم اینبود:
«یا على! لا ولیمة الا فى خمس: فى عرس او خرس او عذار او وکار او رکاز»; (5) .
یا على! جز در این پنج مورد، ولیمهاى (اطعام و مهمانىدادن)نیست: ازدواج و عروسى، تولد نوزاد، ختنه کردن کودک، ساختن یاخریدن خانه، بازگشت از سفر حج.
در این موارد، سزاوار است که انسان به این بهانه و مناسبت،سفرهاى بگسترد، ذبحى کند و مؤمنان را به مهمانى دعوت کند.
مهماننوازى
گرچه بادیهنشینان عرب به مهماننوازى معروفند، همچنینعشایر خودمان در ایران، ولى در بسیارى از شهرها و مناطق، باجلوههاى زیباى مهماندوستى مواجه مىشوید. شاید شما هم نامبرخى از شهرها و مناطق را به عنوان مهماننواز و مهماندوستشنیدهاید که در این خصلت، مشهورند و زبانزد خاص و عام. این نیزریشه در فرهنگ دینى و باورهاى مذهبى دارد و تعلیمى است که ازقرآن و دین فرا گرفتهاند. اساسا دین ما، یکى از مؤثرترین عواملشکلدهنده به «فرهنگ عمومى» در جامعه ایرانى و اسلامى است.
در روایات اسلامى، حتى فصلى به عنوان «باب اقراء الضیف واکرامه» (8) وجود دارد که به تکریم و گرامى داشتن و احترام و پذیرایى ازمهمان سفارش مىکند و مهماندوستى را خوش مىدارد و خوشحالشدن از آمدن مهمان را بسیار نیکو مىشمارد و خانه بىمهمان را دور ازفرشتگان مىداند.
امام باقر(ع) به نقل از پدرانش از قول حضرت پیامبر(ص) فرمودهاست:
«اذا دخل الرجل بلدة فهو ضیف على من بها من اهل دینه، حتى یرحلعنهم ...»; (9) .
هرگاه کسى وارد شهرى شد، او مهمان همدینان خودش در آنشهر است، تا آنکه آنجا را ترک کند.
وقتى تازهواردى به یک شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود وآنان وظیفه اکرام و مهماننوازى دارند، ورود مهمان به خانه شخصىیک مسلمان، ضرورت اکرام و پذیرایى بیشترى را داراست. از همینجاست که اگر شهرى پذیراى مهمانهاى خارجى، سیلزدگان، آوارگانجنگ، آسیبدیدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از یک کشورهمسایه باشد، به حکم وظیفه انسانى و به دستور اخلاقى اسلام، وظیفهآن شهروندان است که با آغوشى باز و گرم و برخوردى کریمانه وبزرگوارانه، مهماننوازى کنند. از پیامبر اکرم(ص) روایتشده است کهفرمود: «اکرموا الضیوف و اقروا الضیوف» (10) ، مهمانها را اکرام و پذیرایى کنید.
آداب مهمانى
ضیافت و مهمانى دو طرف دارد:
یکى مهمان مىشود، دیگرى میزبان است.
یکى بر سر سفره دیگرى مىنشیند و طعام مىخورد، دیگرىسفره مىگسترد و اطعام مىکند. لذت یکى در غذا خوردن است، ودیگرى در طعام دادن.
اصل مهمانى و ضیافت و مواردى را که در اسلام، توصیه بهمهمانى دادن شده است، بحث کردیم و با میزبانان سخن گفتیم. اینکسخن با مهمان است و آداب مهمانى رفتن.
مهمان یا دردسر؟
در فرهنگ دینى ما، مهمان حبیب خدا و مایه برکت است، هدیهاىاز سوى پروردگار و عامل افزایش رزق و سبب آمرزش گناهانصاحبخانه و سبب نزول مغفرت الهى است. اینها همه بجا و درست،چرا که فرموده معصومین و تعالیم مکتب است. اما در همین جا «هزارنکته باریکتر ز مو» وجود دارد که اگر مهمانى رفتن ما سبب زحمت ورنجش صاحبخانه شود و او را به درد سر بیندازد، آن وقت چه؟ باز همرحمت است؟!
البته همه یکسان نیستند و روحیهها متفاوت است. بعضیها آمادگىپذیرش مهمان ندارند. برخى از وضع مالى مناسبى براى مهماننوازى وخرج ضیافتبرخوردار نیستند. بعضى از نظر جا و منزل و امکاناتپذیرایى آبرومندانه از مهمان در مضیقه و فشارند. بعضیها اشتغالاتىدارند که مهمانى مزاحم وقت و یا کارشان خواهد شد. اینجاست کهخود مهمان باید مراعات حال طرف را بکند، انتظار بیش از حد نداشتهباشد، بىخبر و بىدعوت نرود، دیروقت و نابهنگام بر سر صاحبمنزل فرود نیاید و او را به تکلف و زحمت نیفکند (البته فرودهاىاضطرارى مستثنى است!...).
سفارش معاشرتى قرآن به مؤمنان در باره ادب مهمان شدن درخانه پیامبر(ص) چنین است:
«اى کسانى که ایمان آوردهاید!
بدون اذن و اجازه و دعوت براى طعام، وارد خانه پیامبر نشوید،
و هر گاه دعوت شدید، داخل شوید،
و چون غذا خوردید، پخش شوید (و بروید) و براى حرف زدن (و گپ زدن)ننشینید، این کار شما سبب اذیت پیامبر است و از شما خجالت مىکشد، ولىخداوند از گفتن حق، حیا نمىکند!» (16) .
در مهمانى اگر آداب و سنن اسلامى مراعات شود، دیگر مهمان،اسباب زحمت و بار خاطر نخواهد شد، بلکه مایه برکت و سببخوشحالى خواهد بود و از همین جاست که به مساله «تکلف»برمىخوریم که پیامدهاى بدى دارد و مایه تلخکامیهایى در زندگىاست.
«تکلف» یا «ماحضر»؟
در مثلهاى زیباى فارسى است که: «رسیده، رسیده خورد»،
یا اینکه: «مهمان، هر که باشد، در خانه هر چه باشد». (17) .
چیزى به نام «حفظ آبرو» یا «حیثیت»، براى برخى چنان تکلفآور ومشقتبار است که براى آن خود را به زحمتهاى بسیار دچار مىکنند وبه هر قیمتى شده از مهمان پذیرایى مىکنند، مبادا که آبرویشان برود.البته توقعات نابجاى برخى مهمانان هم در این مساله دخالت دارد.
این گونه مهمان که میزبان را به «تکلف» و زحمت مىافکند، نه تنهارحمت نیست که شوم است. اگر میان مردم و خویشاوندان صفا وصداقت و صمیمیتباشد و مهمانى از راه برسد و دیروقتیا نابهنگامباشد، باید به هر چه که «هست» قناعت کرد. نه مهمان توقع زیادى داشتهباشد و نه صاحبخانه خود را به دردسر بیفکند. در این صورت، دوستیهاو رفت و آمدها تداوم مىیابد.
اما رفت و آمدهاى هزینهساز و خرجتراش و تکلفآور، سببکاهش دید و بازدیدها و مهمانیها و موجب قطع رابطهها یا کاهش وسردى آن مىگردد. درسى از امیر مؤمنان(ع) بیاموزیم:
مردى حضرت على(ع) را به خانه دعوت کرد. حضرت فرمود: بهسه شرط مىآیم. آن مرد پرسید: آن شرایط چیست؟ امام پاسخ داد:
یکى اینکه از بیرون خانه چیزى برایم تهیه نکنى.
دوم آنکه آنچه را در خانه دارى، پنهان و ذخیره نسازى (هر چهدارى بیاورى).
سوم آنکه به خانوادهات اجحاف و فشار وارد نیاورى.
مرد گفت: باشد، مىپذیرم.
حضرت قبول کرد و مهمان خانه او شد. (18) .
این حدیث، درسهاى عظیم و نکات ظریفى را بیان مىکند. بعضیهابه خانواده و همسر خویش زحمتبسیار مىدهند و تهیه بساط و موادیک سفره و پخت و پز را به او تحمیل مىکنند تا یک مهمانى آبرومند برپا شود. زحمتش را خانم مىکشد، ولى پزش را آقا مىدهد. این نوعىستم به خانواده است و روا نیست که از سوى مرد انجام گیرد.
در مهمانى رفتن، هم مهمان نباید متوقع باشد که براى او چنین وچنان کنند و به «ماحضر» - هر چه که موجود است - قانع باشد، و همصاحبخانه خرجى را بر خود و رنجى را بر عیال، تحمیل نکند.
رسول خدا(ص) فرمود: مهمان تا دو شب مورد اکرام و پذیرایىقرار مىگیرد. اگر شب سوم فرا رسید، دیگر او از اهل خانه محسوبمىشود، هر چه که بود، مىخورد. (19) .
نیز از آن حضرت روایت است:
به خانه دیگرى چنان وارد نشوید و مهمان نروید که چیزى نداشتهباشند تا خرج و انفاق کنند. (20) این براى حفظ آبرو و عزت صاحبخانهاست که نزد مهمان شرمنده و سرافکنده نشود. در ضربالمثلهاىفارسى است که: «مهمان دیروقت (یا: ناخوانده) خرجش به پاى خودش است
ادب
از قیمتىترین سرمایهها و میراثهاى حیات آدمى «ادب» است،حتى بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در برخوردها چیزى به زیبایى و جذابیت ادب نمىرسد. باید آنرا آموخت، به کار بست تا روابطى سالم و احترامآمیز و پایدار میانافراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهى تعریفىناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از اینرو مناسب است که بر مفهوم وجایگاه و شرایط آن، تاملى مجدد داشته باشیم و بدانیم که براستى «ادبچیست؟».
ادب چیست؟
این صفت که سرمایه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادرو مربى استبر چه پایههایى استوار است؟ آیا یک خصلت درونىاست؟ آیا رفتارى اجتماعى استیا حالتى روحى؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش مىآید چیست؟
وقتى سخن از «ادب» به میان مىآید، نوعى رفتار خاص و سنجیدهبا افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر مىآید. اینرفتار که از تربیتشایسته نشات مىگیرد، به نحوه سخن گفتن، راهرفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط مىشود.
ادب، هنرى آموختنى است. مىتوان گفت: «ادب، تربیتشایستهاست»، خواه مربى، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربى.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد ... فرمود: هرکس با رفیق بد همنشینى کند، سالم نمىماند و هر کس که مراقب و مقیدبه گفتارش نباشد پشیمان مىگردد و هر کس به جاهاى بد، رفت و آمدکند، متهم مىشود: «ادبنى ابى بثلاث ... قال لى: یا بنى! من یصحب صاحبالسوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم و من یدخل مداخل السوء یتهم.» (1) .
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن «دوستى» و «گفتار»و «معاشرت» است. دوست دارى با تو چگونه رفتار کنند؟ مگر نه اینکهمىخواهى تو را با احترام یاد کنند؟ خوبیهایت را بگویند؟ نام و لقبزشتبر تو نگذارند؟ مگر نه اینکه از توهین و تحقیر و استهزاىدیگران نسبتبه خودت ناراحت و رنجیده مىشوى؟ مگر نه اینکهدوست دارى در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیرى؟
یکى از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را در بارهخود نمىپسندى، در باره دیگران هم روا ندانى و آنچه نسبتبهخویش دوست مىدارى، براى دیگران هم بخواهى و آنچه را در کاردیگران زشت مىشمارى، براى خود نیز زشتبدانى. اگر از کارهاىناپسند دیگران انتقاد مىکنى، همان کارها و صفات در تو نباشد. ایننوعى «خود ادب کردن» است و کسى به این موهبت دست مىیابد که ازفرزانگى و هوشیارى و عقلانیتى تیز و بصیر برخوردار باشد. بهفرموده حضرت امیر(ع):
«کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک»; (2) .
در ادب کردن تو نسبتبه خویشتن، همین تو را بس که آنچه را ازدیگرى ناپسند مىبینى از آن پرهیز کنى.
هر کس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادباست. بىادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حد و حریمدر برخوردهاست. این سخن بلند علوى را هم در این زمینه بخوانیم کهفرمود:
«افضل الادب ان یقف الانسان على حده و لا یتعدى قدره»; (3) .
برترین ادب، آن است که انسان بر سر حد و مرز و اندازه خویشبایستد و از قدر خود فراتر نرود.
ادب، به خودى خود یک ارزش اخلاقى و اجتماعى است وارزشآفرین، هم براى فرزندان، هم براى اولیاء که تربیتکننده آنانند.ادب در هر که و هر کجا باشد، هالهاى از محبت و مجذوبیت را بر گردخود پدید مىآورد و انسان باادب را عزیز و دوستداشتنى مىکند.ادب، خودش یک سرمایه است و هر سرمایهاى بدون آن بىبهاست. مدالى استبر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفتهمىسازد.
آراستگى هر چیزى به چیزى است.
آن گونه که علم، با حلم آراسته مىگردد،
و شجاعت، با گذشت و عفو زینت مىیابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا مىکند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج مىیابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشى سطحىبر چهرهاى زشت است. این سخن حضرت على(ع) است که:
«لا شرف مع سوء الادب»; (4) .
با بىادبى، هیچ شرافتى نیست.
کسى که بىاصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشتهباشد، شرافت مىیابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هممىپوشاند. کلام امیرالمؤمنین(ع) چنین است:
«حسن الادب یستر قبیح النسب.» (5) .
نشانهها و جلوهها
هر یک از ادب و بىادبى نشانهایى دارد. شناخت ادب هم جز باتوجه به نمودهاى بىادبى میسر نمىگردد. این نمودها و نشانهها وعلایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادباست. بىخردى، گفتار زشت، بددهانى، تندخویى، زشتگویى، دشنامو توهین، سبکسرى و خیرهسرى، لجاجت و عناد و ... هم بىادبىاست.
اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بىادبى یعنى رفت وآمد با افراد ناباب و بىدقتى در گزینش دوستان و بىتعهدى درمجالستها و رفاقتها. آنکه زشتگفتار و بدزبان است، به تعبیر حضرتعلى(ع) از ادب بىبهره است: «لاادب لسیئ النطق.» (6) .
کسى که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت وتکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است،آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامى زشتتر پاسخمىدهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایتحق دیگران و نظمو مقررات و سکوت و نوبت را نمىکند، آنکه حاضر نیستبه حرفدیگران گوش دهد، کسى که در گفتگو و بحث، داد مىزند، گلو پارهمىکند و جانب انصاف و حق را مراعات نمىکند، آنکه ... اینها همهنشانههایى از فقدان ادب است.
از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یالختبودن، خلال کردن، دهندره، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است.بىادبى، بىاعتنایى به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست. اگرکسى هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرزمشمئزکنندهاى غذا بخورد، یا به جاى تقدیم دو دستى نامه و وسیله وابزار، آن را پرت کند یا حتى یک دستى بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سرو صدا کند، یا هنگام خلوت، سرزده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورودنگیرد، اینها نمونههایى از مراعات نکردن ادب اجتماعى است.
جالب این است که اسلام براى همه این موارد، دستورالعمل دارد.«تربیت اسلامى» و اخلاق مکتبى، همه دستورها و «باید» و «نباید»هایش،«ادبآموزى» است.کسى که پاىبند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب بهوادى بىادبى پاى نهاده است.
تحقیق در مورد اخلاق مسلمانی