عنوان انگلیسی:
Agriculture and rural development
Linda Lobao and Jeff Sharp
عنوان فارسی:
کشاورزی و توسعه روستایی
تعداد صفحات متن اصلی: 31 صفحه
تعداد صفحات ترجمه: 42 صفحه
INTRODUCTION
The traditional economic base in rural areas globally is agriculture. Not surprisingly, in the minds of both the public and policy makers, the farm sector tends to be viewed as the lead generator of rural development across nations. Policy directed to agriculture has historically been synonymous with rural development policy in the United States (Browne et al. 1992), as well as most other nations (Barrett et al. 2010). In the US case, this sectoral approach to rural development persists even though less than 5 percent of rural Americans live on farms (Lobao and Meyer 2004, p. 14). Researchers have long leveled the criticism that agricultural policy remains the de facto US rural development policy, with the result that rural elites (in other words, farm owners) are the major beneficiaries as opposed to the vast majority of rural people (Browne et al. 1992; Irwin et al. 2010; Lobao and Meyer 2004).
In this chapter, we examine the manner by which agriculture has been studied as a sector generating rural development. By ‘agriculture’, we refer to and focus on the farm sector of the food and fiber industry. By ‘rural development’ we refer to a package of indicators of populations’ wellbeing, focusing particularly on socio-economic conditions. By the latter we include standard indicators of economic development as measured by economic performance such as aggregate income and employment; and a broader range of indicators on the distribution of material well-being, such as poverty rates and income inequality. In addition to socio-economic conditions, rural development is also conceptualized via at least two other components: populations’ social attributes (health, education, civic society) and the quality of the natural environment (United Nations 2007, p. 145).
However, socio-economic conditions are at the core of any conceptualization of rural development. Most research on farming centers on these conditions as outcome indicators and they are key antecedent variables with regard to other outcome indicators.
We examine two research traditions that scrutinize the relationship between agriculture and rural development. The largest and most longstanding focuses on national patterns of agricultural structure, that is, the number and size of farms and organizational structure, and the impacts on an array of socio-economic and other well-being indicators. In the US case, this tradition centers on conventional production agriculture, that is, specialized commodity-based farming such as in cash grains, cotton and animal agriculture produced for national and global markets. Numerous studies address the degree to which conventional agriculture affects rural development. The literature dates from the first half of the twentieth century and systematic reviews are found in Lobao (1990) and Lobao and Stofferhan
(2008). The second tradition entails a more recent literature on locally and regionally oriented farms or ‘alternative agriculture’, a term that distinguishes it from conventional commodity-based farming. This tradition documents the distinct qualities of alternative agricultural enterprises, the social actors participating in them, and their networks of consumption and production. Far less is known empirically about whether and how the alternative agriculture sector impacts development. While in principle analysts have assumed positive impacts on development (Lyson 2004), research is fragmented and largely anecdotal. Over time the promise of alternative agriculture for community development has been increasingly debated (Allen 2010).
کشاورزی و توسعه روستایی مقدمه
اقتصاد سنتی مستقر در نواحی روستایی اغلب بر پایه کشاورزی است جای شگفتی نیست که از دیدگاه عموم و سیاست گذاران، بخش کشاورزی تمایل دارد در میان ملل مختلف، به عنوان مولد اصلی توسعه روستایی تلقی گردد. از لحاظ تاریخی، در ایالت متحده (براون و همکاران 1992) و همچنین بسیاری از کشورهای دیگر ( بارت و همکاران 2010) سیاست های اعمال شده برای کشاورزی مترادف با سیاست توسعه روستایی بوده است. در مورد ایالات متحده، این رویکرد بخشی به توسعه روستایی همچنان ادامه دارد حتی اگر (اگرچه) کمتر از 5 درصد از روستاییان آمریکایی ها در مزارع زندگی می کنند (لوبائو و می یر 2004) محققان از مدتها قبل، انتقاداتی را مبنی بر اینکه که سیاستهای کشاورزی در حقیقت سیاستهای توسعه روستایی ایالات متحده باقی ماندهاند، وارد ساختهاند، در نتیجه نخبگان روستایی (به عبارت دیگر صاحبان مزارع) ذینفعان اصلی مخالف با اکثریت قریب به اتفاق مردم روستایی هستند در این فصل ما روشی را که از طریق آن کشاورزی به عنوان بخش مولد توسعه روستایی مطالعه شده است، بررسی میکنیم از طریق کشاورزی، ما به بخش مزرعه ای صنایع غذایی و الیاف، اشاره و تمرکز می کنیم.
از طریق توسعه روستایی، به یک مجموعه از شاخص های سلامتی جمعیتی ، با تمرکز ویژه بر شرایط اجتماعی –اقتصادی ، اشاره می کنیم. از طریق موضوع اخیر، شاخص های استاندارد توسعه اقتصادی، اندازه گیری شده با عملکرد اقتصادی، همانند درآمد کل و اشتغال و یک گستره ی وسیعی از شاخص های واقع بر توزیع موارد مرتبط بر تندرستی و سلامت، از جمله نرخ فقر و نابرابری درآمد، را به حساب می آوریم.
بعلاوه، برای شرایط اجتماعی –اقتصادی، توسعه روستایی را از طریق حداقل دو مولفه ی دیگر، از جمله ویژگی های اجتماعی مردم ((سلامت، تحصیل (آموزش) و جامعه مدنی (مدنیت) ) و کیفیت محیط زیست، مورد بررسی قرار داده ایم (سازمان ملل متحد 2007).
از این رو، شرایط اجتماعی اقتصادی در هسته مرکزی هرگونه مفاهیم توسعه روستایی قرار دارند. اغلب تحقیقات صورت گرفته در مراکز کشاورزی، تحت این شرایط، به عنوان شاخص های پیامدی هستند و آنها جزو متغییر های کلیدی پیشنیاز، نسبت به شاخص های پیامدی دیگر هستند.
ما دو روش تحقیقاتی را که رابطه بین کشاورزی و توسعه روستایی را مورد مطالعه قرار داده اند بررسی کرده ایم. بیشترین تمرکزات بر روی الگوهای ملی ساختارهای کشاورزی انجام گرفته اند، بدین معنی که، تعداد و اندازه مزارع و ساختار سازماندهی شده و تاثیرات واقع بر روی مولفه های اجتماعی- اقتصادی و دیگر شاخص های سلامتی (تندرستی) مورد بررسی قرار گرفته اند. در ایالت متحده، این مراکز سنتی حاکم بر کشاورزی با تولید مرسوم، مخصوصاً مبتنی بر کشاورزی،بر عواملی از جمله محصولات فروشی، پنبه و مواد لبنی (محصولات دامی) تولیدی برای بازارهای ملی و جهانی تمرکز کرده اند. مطالعات (تحقیقات ) زیادی درجه تاثیرات کشاورزی مرسوم بر توسعه روستایی را مورد بحث قرار داده اند. . تحقیقات انجام گرفته از نیمه نخست قرن بیستم و بررسی های سیستماتیک در مقالات لوبائو 1990 و لوبائو و استوفرهان 2008، موجود هستند. روش دوم، بیشتر مقالات اخیر در مورد مزارع محلی و منطقه ای یا کشاورزی تناوبی، به عنوان بخشی که آن را از کشاورزی سنتی و مرسوم متمایز می کند را شامل می شود . این روش کیفیت های متمایز شرکت های کشاورزی تناوبی، به عنوان بازیگران اجتماعی سهیم در این بخش، و شبکه های ساخت و تولید را مورد استناد قرار می دهند. بطور تجربی ، مراتب کمتری در مورد چگونگی تاثیرات بخش کشاورزی تناوبی در توسعه شناسایی شده اند. در حالیکه در تحلیل های بنیادی تاثیرات مثبتی بر توسعه فرض شده است (لیسون 2004) و تحقیقات پراکنده و تا حدی واقعه نگارشده هستند. به مرور، بطور قابل توجهی ، کشاورزی تناوبی برای توسعه عمومی مورد بحث قرار گرفته است.
فهرست مطالب
کشاورزی و توسعه روستایی در سطح جهانی.. 5
تولید کشاورزی و توسعه ی جامعه روستایی.. 10
مسائل مفهومی و دیدگاه های پژوهشی در مطالعات.. 12
مفهوم و اندازه گیری ساختار مزرعه. 13
مفاهیم پیامدهای توسعه ی روستایی و مکانیزم هایی که کشاورزی بر انها تاثیر می گذارد. 16
طرح های تحقیقاتی مشترک: نقاط قوت و محدودیت.. 18
کشاورزی و توسعه روستایی: یافته های کلی.. 22
سیاست تولید کشاورزی و توسعه روستایی.. 24
کشاورزی تناوبی و توسعه روستایی.. 26
نویدبخشی کشاورزی تناوبی در ارتقای سطح رفاه محلی.. 27
کشاورزی در زمینه رابط بین روستا و شهر. 32
توسعه زنجیره ارزش در میان تولید کنندگان کوچک و متوسط.. 36
بصورت خلاصه: کشاورزی تناوبی و رفاه روستایی.. 37
کشاورزی و توسعه روستایی