چکیده :
هدف از پژوهش حاضر، بررسی مقایسه رفتار ناسازگار کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانهدار بود. جامعه پژوهش شامل دو مهد کودرک خصوصی و دولتی است. نمونه این تحقیق 30 کودک دارای مادر خانهدار ( 60 = n ) میباشد که مادران آنها بصورت داوطلبانه در تحقیق شرکت نمودند. برای جمعآوری دادههای پژوهش ، ازچک لیست رفتار ناسازگار کودکان (خودساخته) و پرسشنامه مشخصات عمومی استفاده شد. دادهها نیز با آزمون t مورد تحلیل قرار گرفت.
نتایج پژوهش نشان میدهد که بین رفتار ناسازگار کودکان پیشدبستانی ( مهدکودک) دارای مادر شاغل و خانهدار تفاوتی وجود ندارد. اما بین رفتار ناسازگار کودکان پیشدبستانی پسر و دختر تفاوت معناداری (P<0/01) بدست آمد. به عبارتی در این پژوهش میانگین رفتار ناسازگار در پسران بیشتر از دختران است .
مقدمـه :
نگرش نسبت به کودک و تربیت او در طی قرون گذشته دچار فراز و نشیبهای زیادی شده است افلاطون به اهمیت آموزش و پرورش در دوران کودکی اشاره نموده است و این مسئله را در سازگاری و علاقه حرفهای بعدی کودک مهم میدانست . ولی در قرون وسطی این اندیشه از میان رفت و کودک را همچون بالغین ناپخته تلقی میکردند. کودکان را همچون بزرگان لباس میپوشاندند و از آنان انتظار رفتار بزرگسالان را داشتند. در مدارس قرون وسطی دروس به ترتیب سختی و آسانی ارائه نمیشد و کودکان را موجودات بیگناه نمیدانستند و آنان را از تجاوزات وحشیانه محافظت نمیکردند.
در قرون هفدهم تحولات عمیقی در نگرش نسبت به کودک بوجود آمد.مربیان سعی داشتند کودکان را از بزرگسالان و حتی نوجوانان جدا سازند. روش جدیدی در تعلیم و تربیت آغاز شد و مردم احساس منفی اخلاقی را به نگرشی مثبت، نسبت به کودکان تغییر دادند و کوشش همهجانبهای برای حفظ و حراست کودکان از خشونت و فساد اخلاقی به عمل آوردند (کرین ، ترجمه فدایی ، 1367). روسو در قرون هفدهم مقالات متعددی در زمینه مسائل کودکان ارائه نمود و عنوان کرد که کودکان زمینه ذاتی تشخیص درست از نادرست را دارا هستند ولی تحت تاثیر قیود اجتماعی قرار گرفتهاند. وی معتقد بود که کودک ماهیتاً کاوشگر فعالی است که تواناییهای بیشماری دارد و اگر بزرگسالان زیاد دخالت نکنند توانائیهایش شکوفا خواهد شد. (دبس ، ترجمه کاردان ، 1353) نظرات افرادی مانند فروید، تغییرات اجتماعی حاصل شده در قرون بیستم ، آسانگیری در تربیت را دوباره مطرح کرد. بطور خلاصه برخی از علما معتقدند کودک موجودی گیرنده و دارای مغز انفعالی است که صرفاً به عوامل محیطی مانند تشویق و تنبیه پاسخ داده و رفتارش را بر این اساس پایهگذاری میکند. برخی دیگر تصور میکنند که رشد و نمو کودک در اثر یادگیری فعالانه او با محیط است و به واسطه این کار و فعالیت به تجارب خودش شکل داده و مشکلاتش را حل میکند.
امروزه پژوهشگران و دانشمندان مطالعات گستردهای را در مورد نحوه رشد و پرورش کودکان دنبال میکنند. اغلب متخصصین دوران کودکی بویژه از تولد تا 5-6 سالگی را دوران پیریزی شخصیت و اساسی برای رفتارهای آتی خود میدانند . آنان معتقدند که شخصیت پدر و مادر و کیفیت رفتار آنان بیش از هر عامل دیگری در تربیت و تکوین شخصیت طفل اثر میگذارد.
والدین اولین کسانی هستند که در آینه حساس ضمیر کودک نقش میبندند. البته افراد دیگری به غیر از پدر و مادر در شکلگیری عادت و رفتارهای کودک مؤثر هستند. ولی کیفیت تأثیرپذیری نسبت به مادر و دوران اولیه زندگی ضعیف میباشد.
مطالعات نشان داده است که اختلافات خانوادگی و اشتباهات تربیتی و نیز بیاطلاعی والدین از تأثیر رفتار خود، عوامل مؤثری هستند که در سرنوشت آتی کودک، سازگاریها و ناسازگاریها ، خوشبختی و یا بدبختی او مؤثر هستند( قاسمی ، 1357).
روانشناسان در بیشتر سالهای قرن حاضر، بر روابط کودکان با کسانی که مراقبت از آنها را به عهده دارند تأکید کردهاند و این کنشهای متقابل را اساس عمده رشد عاطفی و شناختی دانستهاند ( ماسن ، و هنکاران ـ ترجمه یاسائی ، 1368).
نخستین تماسهای جسمی و روانی نوزاد در دوران شیرخوارگی با مادر است. روشی که مادران در مقابل پاسخگویی به نیازهای نوزادان اتخاذ میکنند متفاوت است. ممکن است صبورانه و گرم ، تند و خشن و عاری از حساسیت و بیتفاوتی باشند. از نظر تعلیم و تربیت برخوردهای اولیه مادر و کودک به هر کیفیتی که باشد نقطهای است که تولد روانی و عاطفی کودک از آنجا آغاز میشود.(ماسن و همکاران)
در گذشته عقیده بر این بود که والدین بطور یکطرفه کودکان خود را تربیت میکنند. اما پژوهشهایی که با نوزادان صورت گرفته بطور فزایندهای حاکی از آن است که چنین تأثیری جنبه متقابل دارد، یعنی رفتار نوزاد نیز پاسخهای والدین را شکل میدهد. بطور مثال نوزادی که با قرار گرفتن در آغوش مادر آرامی میگیرد احساس بسندگی را در مادر ازدیاد میبخشد . (اکینسون ـ ترجمه براهنی و همکاران 1368 ـ ص 22).
ماسن و همکاران ذکر میکنند که بر طبق نظر بالینی نتیجه عمده کنش متقابل بین مادر و کودک بوجود آمدن نوعی وابستگی عاطفی است. این ارتباطات عاطفی سبب میشود که کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد بخضوص هنگامیکه احساس ترس و ناامنی میکند. این وابستگی به مادر ، نتایج طولانی دارد. این نتایج عبارت است از فراهم آمدن سرمایهای از امنیت عاطفی برای کودک و پیریزی شالوه رابطه بعدی کودک با والدینش و نیز نفوذی که آنها بعداً میتوانند در او داشته باشند(یاسائی، 1368).
هر چند که کودک انسان ، ظاهراً تمایلی فطری برای دلبستگی به دیگران دارد. اینک کودک به کدامیک از والدین وابسته شود. و نیز شدت و کیفیت وابستگی او تا حد زیادی به رابطه فردی والدین با کودک دارد . مطالعات نشان داده است که در اغلب خانوادهها تاثیر مادران در خلق و خوی کودکان بیشتر از پدران است. البته دلیل این امر شاید ناشی از آن باشد که قسمت اعظم مسئولیت پرورش فرزند به مادر محول میشود. این تأثیر مادری در صورتی که به حد افراط نباشد هیچگونه اثر سوئی به شخصیت کودکان به جای نمیگذارد.( راجرز ـ ترجمه سروری، 1357) اتکینسون و همکاران (ترجمه براهنی و همکاران 1368) ذکر میکنند که با وجود این ملاحظه شده است که کودکانی که علاوه بر مادر، پدرانشان نیز در مراقبت از آنها نقش فعالانهای به دنبال دارند به هنگام مواجهه با افراد غریبه اضطراب و پریشان کمتری از خود نشان دادهاند و در مقایسه با کودکانی که مراقیت از آنها صرفاً به عهده مادرانشان است تحمل جدایی بیشتری دارند.
برخی اعتقاد دارند که کودکان در صورتی که بطور گروهی نگهداری شوند آسیب میبینند. دلیل اول اینکه برای ایجاد احساس دلبستگی در کودک باید صرفاً یک نفر از او مراقبت کند. و در صورتیکه چند نفر از او مراقبت کنند در فرآیند ایجاد دلبستگی خلل ایجاد میشود و کودک دچار اضطراب میگردد این فرضیه را فرضیه (( تک مادری )) نامیدهاند.
دلیل دوم اینکه کودکان بصورت گروهی از علاقه ، توجه و انگیزش کمتری برخوردار میشوند و در نتیجه ممکن است رشد اجتماعی و شناختیشان کند شود. ( ماسن و همکران ترجمه یاسایی ـ 1368 ص 158). اندرسون ، نیکل ، رابرتز و اسمیت (1981) در تحقیق خودشن ذکر کردهاند که مراقبت گروهی که سلات روانی کودک را در نظر گرفته باشند همانند برخی محیطهای خانوادگی میتوانند شرایط رشد سالم کودک را فراهم کنند.
در سابق روانشناسان تصور میکردند که وابستگی کودک به مادرش از آن جهت است که مادر به عنوان منبع تغذیه یکی از اساسیترین نیازهای کودک را فراهم میکند ، اما این نظریه پاسخگوی برخی واقعیات نبود بعنوان مثال جوجهها و بچه اردکها اگر چه از بدو تولد خودشان غذا را تأمین میکنند اما به دنبال مادر خود میروند و وقت زیادی را در کنار او صرف میکنند. پس آرامشی را که آنها از بودن در کنار مادرشان احساس میکنند نمیتواند صرفاً از نقش مادر در تغذیه آنها سرچشمه بگیرد.
سلسله آزمایشات معروفی که توسط (هارلو ، 1971) بر روی میمونها انجام گرفت نشان دهنده آن است که در وابستگی مادر ـ فرزند چیزی بیش از نیاز به غذا در کار است. اتکینسون در تحقیقات دیگری نشان داده است که کودک تنها به سبب کارهایی که والدینش برای ارضاء نیازهایش به آب و غذا و گرما و آسودگی از درد انجام میدهند به آنان دلبستگی پیدا نمیکنند. مدت زمانی نیز که کودک با هر یک از والدینش میگذارند تعیین کننده کیفیت رابطه کودک با والدینش نخواهد بود. ( فرودی و فرودی، 1982 ، ترجمه براهنی و همکاران).
بحث در مورد اشتغال مادر با فراز و نشیبهای بسیاری همراه بوده است و دیدگاههای مخالف و موافق بسیاری درباره آن مطرح شده است. تحقیقات انجام شده در این زمینه به نتایج متفاوت (گاه همسو با یکدیگر و گاه متضاد هم) رسیده است. برخی اظهار کردهاند که مادران به علت اشتغال در خرج از منزل از همان هفتههای نخست که فرزندشان نیازمند برقراری ارتباطات حسی با آنان است، ساعتها و گاه روزها او را از تماسها و مهر و محبت خود محروم میسازند و یا حضورشان فاقد کیفی لازم است. و کودکانشان در یافتن حیات عاطفی متعادل دچار مشکل میشوند ( موئل ، ترجمه رضوی، 1367 ص 7). اشتغال تمام وقت مادر در خارج از منزل خستگی مفرط اولیاء در اثر فشار کار بیحوصلگی آنان در اثر مشغله زیاد و مشکلات رفت و آمد سبب واکنشهای عادی در برابر سروصدا و جنب و جوش فرزندان میشود. مضافاً به اینکه حضور در خانه نیز بدون ارتباط با فرزندان سپری میشود.
تحقیقاتی نیز نشان میدهد که اشتغال مدر اثرات مثبتی به همراه دارد. کودکی که در خانوادهای زندگی میکند که مادر شاغل است شاهد روابط مثبتی بر بربری بیشتری میان والدین خواهد بود. از افراد خارج از خانه توجه بیشتری میبیند و در خانه در مقایسه با سایر کودکان مسئولیتهای بیشتری خواهد داشت. (هافمن و نای در مقایسه با سایر کودکان مادران خانهدار غالباً از سازگاری شخصیتی اجتماعی بهتری در مدرسه برخوردارند، در مفهوم جنسیت عقاید معقولانهتری دارند و در مورد فعالیتهای زن و مرد عقاید غالبی کمتری دارند ( هافمن ، 1979، هوستون 1983) .
هاک ، (1980) در نتیجه تحقیقی که در ایران به منظور بررسی عوامل مؤثر در سازگاری پسران انجام شده است نیز نشان داده که بین اشتغال مادر و سازگاری پسران رابطه معناداری وجود ندارد. اما بین وضعیت اشتغال مادر و رضایت مادر از کار خود با سازگاری پسران رابطه معناداری وجود دارد.(احمدی 1369)
از شواهد چنین برمیآید که اثرات مثبت اشتغال، بیشتر متوجه دختران است . دختران مادرانی که اهداف بالایی دارند، اهداف بالایی خواهند داشت زیرا مادرانشان سرمشق خوبی برای تشویق حس استقلال در آنان خواهند بود.
به هر حال اشتغال مادر با به همراه داشتن درآمد بیشتر برای خانواده ، عزت نفس بالاتر برای مادر و عقاید قالبی کمتر در مورد نقش زن و مرد و الگوی نقش مثبت، بیشتر فوایدی را هم برای پسران و هم دختران در سالهای بعدی زندگیشان خواهد داشت (اسکار، فیلیپس و مککاتنی ، 1989). بنابرانی با توجه به رشد روزافزون اشتغال زنان به کار خارج از منزل بویژه در کشور ما که این مسئله امری نسبتاً تازه است لازم است تا هر چه بیشتر تاثیرات مختلف اشتغال زنان بر روی ساخت و کارکرد خانواده، روابط والدین با یکدیگر، روابط والدین با کودکان و ابعاد مختلف رشدکودکان بررسی شود.
همانطور که گفته شد یکی از جنبههای مهم رشد کودکان سازگاری است و تحقیقات بسیاری در خارج از شکور در زمینه تأثیر اشتغال مادر بر سازگاری کودک انجام شده است و به نتایج همسو و گاهی متفاوت رسیدهاند. محقق نیز بر آن شده است تا سازگاری اجتماعی کودکان دارای مادر شاغل را بررسی کند و راهبردهای لازم را به خانوادهها ارائه نماید.
فصـــل اول
موضوع تحقیق
موضوع مورد بررسی در این پژوهش بررسی ناسازگاری کودکان پیش دبستانی دارای مادر شاغل و خانهدار تهرانی میباشد.
در این پژوهش محقق درصدد است مشخص کند که آیا کودکان پیشدبستانی دارای مادر شاغل نسبت به خانهدار ناسازگارترند؟ و آیا پسران نبت به دختران از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند؟
بیان مسئله
اهمیت خانواده در تربیت و ایجاد ساختار شخصیت و اجتماعی شدن کودک بر کسی پوشیده نیست، رفتار اجتماعی مناسب و درست بطور طبیعی حاصل نمیشود بلکه مثل هر مهارت دیگری باید آموخته شود، و مرتباً تکرار و تمرین گردد و بوسیله افراد با تجربه تصحیح گردد. موفقیت در این زمینه بیشتر از همه به کوشش و خواست خود انسان بستگی دارد. عوامل مؤثر در آن پدر، مادر، خانواده ، دوستان و غیره میباشند. در اجتماعی شدن کودک اولین و مهمترین عامل خانواده میباشد. صاحبنظران معتقدند که از بین اعضای خانواده در تربیت و تکوین شخصیت کودک، مادر از نقش حساستری برخوردار است. علت این امر شاید این باشد که از همان ابتدای تولد، کودک بیشترین کنش و واکنشهای عاطفی خود را با مادر برقرار میکند. رابطة اولیه مادر و کودک بوجود آورنده هسته اصلی امنیت یا عدم امنیت در کودک است. اگر این روابط نادرست باشد احساس ناامنی و عدم اعتماد بر زندگی کودک سایه میافکند. بیتوجهیهای طولانی، بدرفتاری و محرومیت از محبت از ابتدای زندگی منجر به ناسازگاریهای موقت و گاه طولانی در کودک میشود.
نحوه سازگاری در سنین مختلف تحت تأثیر عوامل زیادی قرار میگرد که هر کدام از این عوامل بسته به شرایط خاص کودک میتواند تأثیرات مختلفی در سازگاری کودکان درخانواده و مدرسه داشته باشد.
همچنین از جمله ارتباط بین والدین با یکدیگر ، ارتباط والدین با کودک، وضعیت و موقعیت اجتماعی خانواده ، شیوههای انطباقی حاکم در خانواده و اشتغال مادر و عدم حضور تمام وقت مادر در خانواده جزء مهمترین عوامل مؤهر در سازگاری کودک هستند. امروزه تعداد زیادی از زنانی که کودکان خردسال دارند، در خارج از منزل کار میکنند در آمریکا تا سال 1980 بیش از یک سوم مادرانی که سه کودک یا کمتر داشتند در خارج از منزل کار میکردند و هر ساله تعداد زیادتری از مادران به کار خارج از خانه اشتغال میورزند. به خاطر کاهش درآمد خانوادهها در سالهای 1973 تا 1988 بسیاری از خانوادهها لازم دیدند که هر دو والد به کار مشغول باشند تا خانواده دچار فقر نشود (ماسن و همکاران 1369). در کشور ما نیز همزمان با تغییرات اجتماعی قرن حاضر شکل ساختاری خانواده تغییر پیدا کرده و نقشهای والدین دچار تحول شده است، و زنان بیشتری وارد فعالیتهای اجتماعی شدهاند.
طبق سرشماری عمومی کشور در سال 1372 بیشتر از 11% زنان بیش از ده سال کشور شاغل هستند و در مقایسه با جمعیت سابق فعال کشور بیش از 14% این جمعیت را زنان تشکیل میدهند (سالنامه آماری کشور، 1373 ، مرکز آمار ایران).
بنابراین این سئوالی که امروزه طرح آن اهمیت بیشتری پیدا کرده این است که اشتغال مادر چه تأثیری میتواند روی رفتار کودکان داشته باشد؟ آیا این اشتغال و انجام فعالیتهای بیرون از منزل باعث قصور در انجام فعالیتهای مربوط به رسیدگی کردن به کودکان میشود و اثر سوء روی فرزندان خواهد داشت یا اینکه انجام فعالیتهای اجتماعی با ایجاد یک الگوی جدید از زن و مادر اثر مثبتی به همراه خواهد داشت؟
ضرورت و اهمیت تحقیق
دوران کودکی سرآغاز زندگی و زمان پایهریزی شخصیت بزرگسالی است. همه روانشناسان نقش مهم و سرنوشتساز این مرحله را در چگونگی پیریزی مراحل بعدی رشد تاکید کردهاند. توجه به بهداشت روانی و مطالعه در نحوه سازگاری کودکان در اولنین سالهای زندگی ، کمک به رشد و باروری آنها در زمان بزرگسالی خواهد بود و غفلت از دوره کودکی و عدم توجه به شرایط رشدی دوران کودکی لطمات جبرانناپذیری را بر سلامت روانی جامعه وارد خواهد کرد. چرا که کودک در عالیترین شرایط متولد میشود و آمادگی برای پرورش شایسته و مطلوب را دارد.
عوامل بسیاری را میتوان در تعادل عاطفی و نحوه سازگاری کودکان دخیل دانست که مطالعات متعدد تأثیر هر یک را بر نحوه سازگاری کودکان شنان داده است. وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی خانواده، فقدان یک مادر تمام وقت به علت اشتغال از جمله عواملی هستند که این فرایند تدریجی را شکل میدهند.
هر روز به مادرانی که به اشتغال در بیرون از منزل روی میآورند افزوده میشود و اکثر این زنان دارای فرزندان خردسال هستند. وضع خانواده و رابط خانوادگی از این وضعیت جدید متأثر میشود و آثار خود را بر روی رفتارهای کودکان آشکار میکند. بنابراین لازم است مسئله اشتغال مادران با توجه به سایر جنبههای مؤهر در سازگاری کودکان بطور دقیق مورد بررسی قرار گیرد تا تأثیرات مثبت یا منفی آن آشکار گردد. افزایش مراقبتهای مربوط به بهداشت روانی و تعلیم و تربیت کودکان پیشدبستانی در خانواده و مهدکودک حاصل نتایج ارزشمند تحقیقات گذشته میباشند.
بطور کلی سازگاری نقش عدهای در پیشرفت تحصیلی، اجتماعی و شخصیتی کودکان دارد. بهبود و افزایش هر کدام از آنها موجب احساس شایستگی ، کارایی، تعهد و مسئولیت درکودکان خواهد شد. به همین جهت برنامهریزی برای پیشگیری از ناسازگاری و آگاه سازی خانوادهها میتواند موجب رشد سلامت روانی کودکان در جامعه گردد. به دلیل اینکه درصد زیادی از افراد جامعه را کودکان تشکیل میدهند و موقعیت اجتماعاز هر لحاظ ، در گرو سلامت و بهداشت روانی و اجتماعی آنان میباشد. با توجه به مهم بودن مسئله ، پژوهش راجع به ناسازگاری کودکان دارای مادر شاغل و خانهدار ضروری بنظر میرسد تا بر این اساس بتوان این کودکان را شناسایی کرد و اقدامات لازم را در جهت پیشگیری به عمل آورد و راهبردهای آموزشی و تربیتی لازم را به خانواده و والدین ارائه نمود و از به انحراف کشیده شدن کودکان در آینده و همچنین از به هدر رفتن سرمایه ملی کشور جلوگیری کرد.
این پژوهش روشن ، واضح و عملی است زمان پژوهش کوتاه و هزینه اجرا و انجام پژوهش کم و محدود است انجام این پژوهش شاید بتواند راههای مناسبتری برای پیشگیری از ناسازگاری ارائه دهد و راهگشای پژوهشهای مفید باشد.
اهداف تحقیق
هدف از پژوهش حاضر عبارتست از :
- تعیین میزان ناسازگاری کودکان پیشدبستانی دارای مادر شاغل و غیرشاغل
- مقایسه ناسازگاری کودکان پیشدبستانی دارای مادران شاغل و غیرشاغل
- ارائه راهبردای عملی و تربیتی به منظور پیشگیری از مسائل و مشکلات عاطفی ، رفتاری ، روانی و اجتماعی به والدین
فرضیههای تحقیق :
1- کودکان پیشدبستانی دارای مادر شاغل نسبت به خانهدار از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند.
2- کودکان پیشدبستانی پسر نسبت به دختر از ناسازگاری بیشتری برخوردار هستند.
متغیر تحقیق :
در این پژوهش متغیر مورد بررسی ناسازگاری کودکان میباشد.
تعریف نظری و عملیاتی متغیر مورد نظر در ذیل میآید.
تعریف نظری متغیر :
ناسازگاری :
میلانیفرد (1356) ناسازگاری را اینگونه تعریف کرده است:
" کودکان ناسازگار به افرادی اطلاق میشود که معمولاً از هوش عادی یا حتی بالاتر برخوردارند ولی داری رفتار غیرعادی و نابهنجار و یا به اصطلاح مبتلا به اختلالات رفتاری میباشند." (ص 121).
منصور و دادستان (1356) سازش نایافتگی را بدین صورت تعریف کردهاند :
" حالتی است که فرد نمیتواند خود ار با محیط تطبیق دهد و از تعالیم آن استفاده کند. این سازش نایافتگی ممکن است مربوط به محیط خانوادگی، محیط آموزشگاهی، محیط کار و ... باشد.
تعریف عملیاتی متغیر:
ناسازگاری :
منظور از ناسازگاری در این پژوهش میزان نمره یا کمیتی است که کودکان دختر و پسر دارای مادر شاغل و خانهدار با توجه به پاسخهایشان به چک لیست رفتار ناسازگار کودکان (خودساخته) کسب میکنند در این نمره شاخص عددی برای سنجش میزان ناسازگاری آنان میباشد.
فصــل دوم
چـارچـوب نظــری تحقیــق
سازگاری
انسان وقتی از نظر رشد اجتماعی رشد یافته محسوب میشود که در زمینه مهارتهای اجتماعی به رشد و شکوفایی رسیده باشد یعنی به سطحی از مهارت در روابط اجتماعی دست یافته باشد که بتواند با مردم راحت زندگی کند و سازگاری داشته باشد، شاید بتوان گفت که مهمترین جنبه رشد وجود هر شخص، رشد اجتماعی اوست. معیار اندازهگیری رشد اجتماعی هر کس میزان سازگاری او با دیگران است یعنی با دوستان ، معلمان ، افراد خانواده ، بستگان ، همسایگان و حتی افرادیکه برای نخستین بار با آنها برخورد میکند. رشد اجتماعی نه تنها در میزان موفقیت کنونی و سازگاری با اطرافیانی که هم با انسان سرو کار دارند، بلکه در موقعیاتهای شغلی و پیشرفتهای آینده نیز مؤثر است.
رشد اجتماعی هم مانند رشد جسمی و ذهنی یک کمیت پیوسته است و بتدریج به کمال میرسد. یک نوجوان در هر سال به میزان قابل توجهی از هر نظر رشد میکند. اما این به آن معنا نیست که همه جنبههای رشد او دقیقاً هماهنگ پیش روند. بسیارند افرادی که رشد جسمی آنها چشمگیر است اما رشد ذهنیشان کند است. یا بالعکس ، یا کسانی که از نظر جسمی و ذهنی سرآمد هستند اما هرگز به بلوغ اجتماعی نمیرسند.
رفتار اجتماعی مناسب و درست بطور طبیعی حاصل نمیشود بلکه مثل هر مهارت دیگری باید آموخته شود و مرتباً تکرار و تمرین گردد و بوسیله افراد با تجربه تصحیح شود. موفقیت در این زمینه بیشتر ازهمه به کوشش و خواست انسان بستگی دارد. عواملی که بطور قطع در آن تأثیر دارند عبارتند از : پدر و مادر و خانواده و دوستان او و ....
سازگاری اجتماعی به عنوان مهمترین نشانه سلامت روان از مباحث مهمی است که توجه جامعهشناسان ، روانشناسان و روانکاوان و بویژه مربیان را در دهههای اخیر جلب کرده است. پیش از آنکه روانشناسی و روانکاوری ، دنیای ناشناخته درون انسان به کاوش بپردازند و پیش از آنکه بهداشت روانی و نقش آن در حفظ سلامت ارتباطهای اجتماعی شناخته شود، اغلب ناسازگاریها و رفتارهای غیراجتماعی و ضداجتماعی به علتهای نامعلوم نسبت داده میشد و به جای هر نوع درمان و کمکی به فرد، صرفاً از راه مجازاتهای غیرعادلانه ظلمی مضاعف بر او روا میداشتند. تردیدی نیست که انواع بزهکاریها و جرایم اجتماعی ریشه در نابسامانیهای روانی دارد که آن نیز اگر علل بیولوژیک نداشته باشد معلول محیط ناسالم اجتماعی است.
مطالعه نهاد خانواده و بررسی تغییر و تحولات آن از جمله مسائلی است که طی قرون و اعصار مورد توجه محققان و عالمان بوده و در دهههای اخیر نیز از دید دو مکتب کارکرد گرایساختی و کنش متقابل گرای نمادی برکنار نبوده است.
مکتب گارکردگرای ساختی معتقد است که اجزاء متشکل یک نظام اجتماعی مرتبط با هم و وابسته به یکدیگرند و عملکرد هر یک از اجزاء دوام و بقای جامعه را موجب میشود. در این دیدگاه خانواده سازمانی است اجتماعی و متشکل از افرادی که در رابطه با یکدیگرند. این سازمان کارکردهایی دارد که به بقای نظام اجتماعی کمک میکند ( ادیبی ، 1358).
بارسنز که یکی از طرفداران این مکتب است اعتقاد دارد که جوامع انسانی به سمت و سویی حرکت میکنند که در آن خانواده دارای 2 کارکرد اساسی است. که یکی اجتماعی کردن کودکان بدانسان که بتوانند به عضویت جامعهای که در آن به دنیا آمدهاند، درآیند. و دیگری تثبیت شخصیت افرادی که بتوانند به صورت افراد بزرگسال در جامعه ایفای نقش کنند( میشل ، 1354).
نظریه کنش متقابل گراینمادی نیز خانواده را با توجه به نقش و اهمیت آن در جریان اجتماعی شدن مورد مطالعه قرار داده است. اگر اجتماعی شدن را با جریانی که طی آن انسان با الگوهای فرهنگی جامعه یا گروه خود میآموزد و آنها را بعنوان جزئی از نظام رفتاری خویش قرار میدهد تقویت کنیم، در این صورت فرد برای آنکه بتواند با افراد دیگر جامعه رابطه ارگانیک برقرار کند، لازم است تا نقشهای اجتماعی گوناگون را فراگیرد، این فراگیری از طریق کنش متقابل با دیگران صورت میگیرد.
در اجتماعی شدن کودک چند عامل مؤثرند که اولین و مهمترین آن خانواده میباشد.
صاحبنظران بر این باورند که از بین اعضای خانواده در تربیت و ایجاد ساختار شخصیت طفل، مادر از نقش حساس و ظریفتری برخوردار است، علت این امر شاید این باشد که از همان ابتدای تولد طفل بیشترین کنش و واکنشهای عاطفی خود را با مادر برقرار میکند. در واقع هسته اصلی احساس امنیت و اعتماد و عدم امنیت و بیاعتمادی در کودک از رابطه اولیه وی و مادرش سرچشمه میگیرد. در صورتی که این رابطه ناسالم و نادرست باشد احساس ناامنی و عدم اعتماد بر زندگی او سایه میافکند. بیتوجهی طولانی، بدرفتاری و محرومیت از محبت در ابتدای زندگی منجر به ناسازگاریهای موقت و گاهاً طولانی در کودک میشود. (ماسن ، مترجم یاسائی و همکاران ، 1367) سازگاری مسئلهای است که مخصوص انسان نمیباشد. هر موجود زندهای به فراخور حال خود و به اقتضای طبیعت و مرحله تکاملی که بدان دست یافته است ، ناچار است به طریقی که متضمن حفظ حیات و بقای اوست ، خود را با محیط پیرامونش ساگار کند. به دلیل اینکه در فرایند سازگاری وجوه اشتراک زیادی بین انسان و حیوان وجود دارد، بخش عمدهای از دانشها درباره فرایند سازگاری در انسان به تحقیقاتی که درباره حیوانات به عمل آمده است ، مبتنی میباشد.
هر چه از نردبان تکامل بالاتر میرویم قابلیت انعطاف و یادگیری در موجودات زنده بارزتر میشود. حیوانات پست عمدتاً به اتکال غرایز و مکانیزمهای رفتاری ذاتی با محیط خود سازگاری پیدا میکنند. ولی در انسان انعطافپذیری، قدرت تفکر و یادگیری ، واکنشهای غریزی او را کاملاً تحتالشعاع قرار داده است. انسان باید به استثنای وانشهای بازتابی اولیه همه چیز را بیاموزد. بویژه اعمال و رفتاری که وی را در سازگاری با محیط اجتماعی به کار خواهد آمد ( والیپور ، 1367) انسان در بسیاری از شئون زندگی اجتماعی خود با سایر افراد جامعه در رابطه و فعل و انفعال مداوم قرار دارد. او باید برای ادامه حیات و تأمین حوائج خود به زندگی گروهی تن دردهد و با دیگران برای رسیدن به هدفهای مشترک تشریک مساعی کند. در چنین شرایط و در رابطه با سایر افراد جامعه است که هر کس ناگزیر باید به نوعی سازگاری رضایتبخش دست یابد و به همین دلیل است که مشکلات و موانع سازگاری آدمی از حیات اجتماعی او مایه میگیرد. بدینسان مفهوم سازگاری از نظر آدمی یعنی سازگری اجتماعی ، حتی برای ارضاء نیازهای زیستی، انسان خود را با وضع اجتماعی و شرایطی که ساخته ، دست انسان است روبهرو میبیند. مقررات، توقعات ، معتقدات ، ارزشها ، رقابتها ، همکاریها ، کارشکنیها ، موانع و عوامل و واقعیاتی از این نوع که او را در راه تأمین خواستههایش هیچگاه تنها نخواهد گذاشت.
گرچه بدرستی بین سازگاری و ناسازگاری حد و مرز مشخص و معینی نمیتوان یافت و حالات بینابین این دو حالت بسیار زیاد است . فرایند سازگاری و ناسازگاری را باید خط پیوسته طولانی و مدرج تجسم نمود که هر نقطه آن در جدایی از سازگاری را بیان میکندو در این خط مفروض از ناسازگاری مطلق شروع نمود. و درجات میانهای از آن و سپس در پایان خط به سازگاری کامل با محیط میرسیم که مقصود و غایت زندگی همه افراد بشر است. با توسعه شهرنشینی و ازدیاد جمعیت و پیچیدگی شرایط زندگی، مسئله ناسازگاری ابعاد وسیعتری به خود گرفته است ( والی پور ، 1363) .
مان ( ساعتچی ، 1364) سازگاری را تطبیق یا وفق دادن شخص نسبت به محیط میگوید آن دسته از پاسخهای موجود زنده که باعث سازگاری مؤثر و هماهنگ او با موقعیتی که با آن قرار گرفته است ، میشود . ( ساعتچی ، 1356)
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 65 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله بررسی ناسازگاری کودکان پیشدبستانی دارای مادر شاغل و خانهدار