این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 75 صفحه می باشد.
فهرست
فصل اول ۱
کلیات تحقیق ۱
مقدمه : ۲
اهداف تحقیق ۴
اهمیت و ضرورت تحقیق ۵
متغیرهای تحقیق ۶
تعاریف عملیاتی ونظری واژه ها ومفاهیم ۶
بیان مسئله ۸
سؤال مسئله ۹
فصل دوم ۱۰
پیشینه و ادبیات تحقیق ۱۰
فرهنگ و شخصیت ۱۱
تعریف فرهنگ ۱۱
عناصر اساسی فرهنگ ۱۲
ویژگی های فرهنگ ۱۴
گوناگونی فرهنگها ۲۰
در اینجا به چند زمینه قابل توجه که گوناگونی فرهنگها در آن نمایان می گردد، اشاره می کنیم : ۲۰
مفهوم شخصیت ۲۹
بی همتایی شخصیت ۳۰
تاثیر فرهنگ در شخصیت ۳۱
شخصیت اساسی یا پایه ۳۶
نظامهای رایج طبقه بندی ۳۹
طبقات عمده تشخیصی : ۴۲
نظریه های شخصیت ۴۳
کارل یونگ و روان شناسی تحلیلی ۴۵
کارن هارنی ۴۷
هری استاک سالیوان ۴۸
اریک فرام ۴۹
هنیز هارتمن ۵۰
مارگارت ماهلر ۵۱
هنیز کاهوت ۵۳
اریک اریکسون ۵۶
فصل سوم ۵۷
تعیین روش تحقیق ۵۷
روش نمونه گیری ۵۷
روش آماری مربوط به فرضیه ۵۸
روش تحقیق ۵۸
ابزار اندازه گیری تحقیق ۵۹
جامعه مورد مطالعه ۶۰
حجم نمونه ۶۰
فصل چهارم ۶۱
تجزیه و تحلیل داده ها ۶۱
مقدمه ۶۱
فصل پنجم ۷۰
بحث و نتیجه گیری ۷۰
بحث و نتیجه گیری ۷۱
پیشنهادات ۷۲
محدودیت ها ۷۳
منابع و ماخذ ۷۴
منابع و ماخذ
آزاد – حسین – آسیب روانی ۱ – انتشارات نی – سال ۱۳۷۹ – تهران
بیانی – احمد – روش تحقیق در علوم تربیتی – انتشارات البرز – سال ۱۳۸۰ – تهران
سیاسی – علی اکبر – روان شناسی شخصیت – انتشارات آگاه – سال ۱۳۸۱ – تهران
شفیع آبادی – عبدالله – نظریه های روان درمانی – انتشارات فارا – سال ۱۳۸۰ – تهران
گنجی – حمزه – روان شناسی رشد – انتشارات رشد – سال ۱۳۸۲ – تهران
گنجی – حمزه – روان شناسی بالینی – انتشارات نور – سال ۱۳۸۲ – تهران
کریمی – یوسف – روان شناسی شخصیت – انتشارات قومس – سال ۱۳۸۱ – تهران
منصور – محمود – روان شناسی بالینی و درمان افسردگی و اضطراب – انتشارات رشد – سال ۱۳۷۹- تهران
محمدی – سید سعید – روان شناسی شخصیت – انتشارات پیام – سال ۱۳۷۹ – تهران
نوری – محمد – ویژگی های شخصیت – انتشارات آزادی – سال ۱۳۷۸ – تهران
فرهنگ و شخصیت
یکی از ویژگی های انسان ، دارا بودن نیروی اندیشه است. انسان به یاری اندیشه توانسته است بر خلاف دیگر حیوانات خود را از تسلیم و وابستگی بی قید و شرط به طبیعت برهاند و برای مبارزه و تسلط بر آن ، شیوه ها و و سیله ها و روشهایى را ابلاغ کند که ما مجموعة آنها را فرهنگ می نامیم . در واقع «اندیشیدن » یک نیروی درونی و «فرهنگ آفرینی» تجلی بیرونی آن است. به همین دلیل است که انسان شناسان برای آدمی هنری بزرگتر از فرهنگ آفرینی نمی شنلسد و گوناگونی پاسخگویی به نیازهای اولیه انسان و فرهنگ می دانند.
تعریف فرهنگ
فرهنگ شامل همه فعالیت های انسان ها و سیمای واقعی آنان است. در واقع فرهنگ تمام آن ساخته ها، اندیشه ها، نهادها، آداب و رسوم، روشهای اخلاقی نظایر آنهاست که تمامیت آنها محیطی را به وجود آورده که ساخته و پرداخته خود انسان است. به بیان دیگر «فرهنگ مجموعه کوششهای انسان است. برای انطباقش با محیط با محیط اصلاح شیوه های زندگی اش و بالاخره آنچه جامعه می آفریند و به انسان وامی گذارد » فرهنگ نام دارد.(اگ برن و نیم کوف، ۱۳۵۷ :۱۳۳ ).
عناصر اساسی فرهنگ
مفهوم وسیع و گسترده فرهنگ که شیوه های زندگی مردم را در تمامی کره زمین در بر می گیرد، به طور مشخص به افراد و عناصر متفاوتی که در عین حال به هم وابسته اند تشکیل شده است.
فرهنگ به لحاظ تحلیل، غالبا” به دو حوزه مادی و غیر مادی (معنوی)تقسیم می شود. هر چیزی را که انسان در ارتباط با رفع نیازهای مادی اش به طبیعت افزوده است در حوزه مادی قرار می گیرد. هزاران سال پیش، انسان با پی بردن به اینکه می تواند با استفاده از پدیده های مادی پیرامون خود، نیازهایش را بهتر برآورد آفریدن و ساختن ابزار و وسایل را آغاز کرد و بدین وسیله نخستین گام را در راه رهایی خود از وابستگی به طبیعت برداشت. شناخت اینگونه ابزار و وسایل و شیوه های کاربرد و شرایط استفاده از آن را تکنولوژی یا «فن آوری»گویند.
اما آنچه که شامل ابداعات انتزاعی انسان می شود و بر رفتارهای او اثر می گذارد “فرهنگ غیر مادی” (معنوی) نام می گیرد. چهار مورد از این ابداعات عبارتند از «باورها، ارزشها، هنجارها، و نمادها. »
۱- باورها : باورها مفاهیمی کلی و مبهم درباره جهان و ماهیت جامعه هستند که مردم جامعه درستی آنها را به عنوان «واقعیت» قبول دارند. از آنجا که خواستگاه باورها، تجربه ها و نست ها و یا روشهای علمی می باشند، آنها می توانند تاثیر نیرومندی بر رفتار داشته باشند.
افراد هر یک از جامعه ها تصور می کنند که باورهایشان، منطقی ترین، با ثبات ترین، عاقلانه ترین و درست ترین است. البته برخی باورها درست و بعضی نادرست است. اما جامعه شناسان بیشتر به نقشی که باورها در فرهنگ و شیوه های زندگی مردم دارند، توجه می کنند.
۲- ارزشها : واقعه یا چیزی که مورد اعتنای جامعه قرار گیرد، ارزش اجتماعی نام دارد. در واقع، هر چیزی که برای یک نظام اجتماعی مورد نیاز، محترم، مقدس، خواستنی و مطلوب تلقی شود، جزء ارزش های آن جامعه است. درستکاری، امانتداری، احترام به حقوق دیگران، آبروداری، رعایت والدین و مانند آن فقط چند نمونه از این ارزش های اجتماعی است.
۳- هنجارها : هنجارها به معیاری اجتماعی گفته می شود که رفتار درست یا نادرست را در یک جامعه یا در یک گروه مشخص می کنند. آنها راهنماهای آشکاری هستند برای اینکه مردم یک جامعه چگونه باتید در شرایط خاص رفتار کنند. به عنوان مثال: هنگامی که عده ای در جایی منتظر کاری باشند که به نوبت انجام می شود باید صف تشکیل دهند.
۴- نمادها : نمادها هر نوع پدیده های جسمانی = کلمه ، موضوع، رنگ، صدا، احساس، بو، لحظه، ملعم، هستند که برای مردم دارای معنی و ارزش باشند. در واقع نمادها عبادتند از هر چیزی که بتوان با آن به طور معنی دار چیز دیگری را معرفی کرد. به این ترتیب نمادها شامل اطلاعاتی هستند که ما را قادر می سازند به شیوه ای که برای سایر موجودات امکان پذیر نیست از اطلاعات گوناگون استفاده نماییم واین اطلاعات را مبادله کنیم، زیرا نمادها، ما را قادر می سازند، بسیاری از ریزه کاریها، گوناگونی ها و جنبه های پیچیده تجربه های خود را برای دیگران بیان کنیم، آنها را ثبت و ضبط کنیم، متراکم کنیم،انبار کنیم،ترکیب کنیمو به کار بندیم.(صبوری-۱۳۸۰)
ویژگی های فرهنگ
برخی از ویژگی های فرهنگ را می توان چنین بر شمرد :
۱-فرهنگ مجموعه ای منتظم و کلیتی سازمان یافته است : فرهنگ مجموعه منتظمی است از دانشها، باورها، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات، آداب، بسیاری چیزهای دیگرکه انسان به عنوان عضو جامعه از جامعه به دست می آورد. وقتی می گوییم «مجموعه منتظم» منظور اینست که بین اجزای فرهنگ ارتباطی مستقیم یا غیر مستقیم وجود دارد و هر جز در بقای کل نقش ایفا می کند.
از آنجا که فرهنگ حاصل جمع عناصر مستقل ازیکدیگر نیست و هر ویژگی فرهنگی نسبت به ویژگی های فرهنگ کل معنی پیدا می کند، بایستی آن را مانند کلیتی که دارای پیوستگی خاص است در نظر گرفت. رفتارهایی که از نظر یک مشاهده کننده غیر معقول به نظر می رسد، زمانی که این رفتارها در چارچوب فرهنگ کل قرار داده شوند، معقولیت پیدا می کنند. بدین ترتیب، متوجه می شویم که، تغییر درعنصری از یک نظام فرهنگی موجب بروز واکنشهای غالبا” غیر قابل پیش بینی و گاه پیاپی، در مؤلفه های دیگر نظام می گردد. ایجاد تغییر در یکی از روستاهای اطراف تهران را می توان در این باره مثال زد :
در سه دهه پیش، زنان روستا برای شستن رختها و ظرفها به کنار نهر آب می رفتند و فاضلاب را در آن می ریختند. مرکز بهداشت به منظور جلوگیری از آلوده کردن آب آشامیدنی تصمیم گرفت رختشویخانه ای مدرن با دیواره هایی که آن را از هم جدا می کرد، بسازد. اما این کار مورد استقبال زنان روستا قرار نگرفت ؛ زیرا رخت شستن به صورت سنتی ، فقط یک کار معمولی برای آنان نبود، بلکه یک کنش ضمنی را نیز به همراه داشت، به آنان این امکان را می داد که در یک جا جمع شوند ، با هم گفتگو کنند و اطلاعات و مشغولیات ذهنی خود را به یکدیگر منتقل کنند. برای کاهش افسردگی و نارضایتی زنان، مجبور شدند که دیواره ها را بردارند و به جای آن حوضچه های مدوری بسازند تا زنان در گرد آن رختها را بشویند تا سختی کار و گذشت زمان را با صحبت کردن با هم از یاد ببرند. به نظر می رسد که ایجاد تغییرات و نوآوری در جامعه باید با توجه به شناخت ویژگی های فرهنگ آن جامعه انجام شود تا در پذیرش آن دشواری هایی به وجود نیاید.
۲-فرهنگ تفراد یک جامعه را قادر به پیش بینی رفتار یکدیگر می کند. از دیگر ویژگی های فرهنگ و یکی از فضایل متعلق به یک فرهنگ، آن است که افراد را قادر به «پیش بینی می کند»، بدین معنی هر فرد می تواند بر حسب رفتار و گفتار خود، واکنش های دیگران را از پیش بداند. در واقع تنظیم رفتارها و کنش های هر فرد بر اساس پیش بینی است. ما می دانیم که برای دریافت واکنش مطلوب پدر، مادر، رئیس، زیردست، همکار و دوست خود چه رفتار و گفتاری باید داشته باشیم. به همین دلیل، در مقابل هر یک از آنها رفتار خاصی را انتخاب می کنیم : به یکی احترام می گذاریم؛ به دیگری اخلاص و محبت نشان می دهیم؛ در برابر یکی کرنش می کنیم و به دیگری پرخاش. گاه خود را عصبانی جلوه می دهیم و گاه لبخند می زنیم. اصولا” خندیدن، گریه کردن، فریاد زدن، بلند یا ملایم حرف زدن، خواهش کردن و تهدید کردن در موقعیت های مختلف برای اینست که عادت های فرهنگی و در نتیجه واکنش های افراد را در مقابل رفتارهای مختلف می دانیم و می توانیم پیش بینی کنیم. (منصور – ۱۳۸۰ )
۳-فرهنگ آموختنی است : فرهنگ هر جامعه ای مجموع ویژگی های رفتاری و اکتسابی افراد آن جامعه است. واژه ی تعیین کننده در این تعریف ،همان واژه اکتسابی است که فرهنگ را ازرفتاری که نتیجه زیست شناختی است ،متمایزمیسازد. وقتی فرهنگی در جامعه آموخته می شود، ثبات و دوام پیدا می کند. در واقع ، تا زمانی که عوامل تغییر و دگرگونی فرهنگ ، قوی وقدرتمند نباشد، اعضای جامعه در برابردگرگون شدن فرهنگ مقاومت و مخالفت می نمایند، برای مثال: در هر فرهنگی شیوه ی خاصی برای لباس پوشیدن وجود دارد، فقط هنگامی این شیوه دستخوش تغییر می گرددکه تحت تاثیر عوامل فرهنگی برتر وجدیدی (نوآوری فرهنگی) قرار گیرد و مورد پذیرش اکثریت افراد جامعه واقع شود.
۴-فرهنگ وسیله ای است برای کنترل اجتماعی : ازآنجا که افراد، شیوه های رفتاری و الگوهای فرهنگی را از طریق آموزش، یاد می گیرند؛ فرهنگ وسیله ای است که رفتار و تمایلات و کردار آنان را یکنواخت می کند و از طریق مجازات هایی که اعمال میکند، باعث کنترل و ایجاد نظم در جامعه می گردد.
کنترل اجتماعی «مجموعه موانعی است که جامعه به منظور جلوگیری افراد از کجروی اجتماعی در راه آنان به وجود می آورد» (اگ برن و نیم کوف ، ۱۳۵۷، ص ۱۶۴). به بیان دیگر می توان آن را به عنوان مجموعه تاثیراتی تعوصیف کرد که اعضای یک جامعه را به «همنوایی» وا می دارد.
هنگامی که گروهی از کجروان با تحدد و همبستگی خود ثباتی به دست آورند. ممکن است که به صورت یک ضد فرهنگ (مانند هیپی ها)در آیند. ضد فرهنگ خرده فرهنگی است که ارزشها، هنجارها و شیوه های زندگی آن اساسا” با فرهنگ حاکم در تضاد می باشد. چنین گروهی آگاهانه برخی از مهمترین هنجارهای جامعه بزرگتر دارد می نماید و به این امر مباهات نیز می کند.
۵-فرهنگ پدیده ای پویا ، انتقال پذیر و پایدار است : فرهنگ فرایندی است پویا که از طریق آموزش از نسلی به نسل بعدی انتقال می یابد ، ادامه پیدا می کند و دگرگون می شود.
فرهنگ با انتقال تجربه ها و الگوها ، قالبهای رفتاری را در ذهن افراد جامعه، حک می کند و زمانی که این غالبها حک شد ؛ آثار تجربه ها ، عمیق و مداوم و پایدار می شوند. فرایند حک کردن از طریق «فرهنگ پذیری» انجام می گیرد.
فرهنگ پذیری یعنی جامعه پذیری متعالی و ژرف و نیز فراگیری فرهنگ جامعه ای دیگر. اگر در هر یک از ما الگوهای اکتسابی یک فرهنگ تداوم یابد و به صورت بخشی از رفتار ثابت ما در آید، این فرایند را فرهنگ پذیری گویند.
فرهنگ پذیری در مقیاس وسیع وقتی رخ می دهد که جامعه ای مورد تهاجم جامعه ای دیگر قرار گیرد، فاتحان می کوشند تا شیوه های زندگیشان را بر مغلوبان تحمیل کنند و مغلوبان نیز به نوبه خود، شروع می کنند به سازگاری با برخی اعمال فاتحان. البته برخی اوقات ویژگی های یک فرهنگ با فرهنگ دیگر هماهنگی نداشته و نسبت به انتقال آنها مقاومت می شود. برای مثال : سرخپوستان آمریکایی از اسلحه گرم و نوشابه های الکلی استعمار انگلیس با هیجان استقبال می کردند. ولی نسبت به مذهب آنها و طرز تلقی شان از کار، بی تفاوت ماندند.(معینی ۱۳۷۹ )
گوناگونی فرهنگها
فرهنگ هر جامعه منحصر به فرد و شامل ترکیبی از ارزشها و هنجارهایی است که در جایی دیگر یافت نمی شود. به عنوان مثال : در بسیاری از جامعه های امروزی، قتل عمد نوزادان یا کودکان خردسال یکی از زشت ترین جنایت هاست. زیرا آنها به جای اینکه دارایی خانواده به شمار آیند سربار خانواده تلقی می گردیدند و نیز مسلمانان و یهودیان گوشت خوک نمی خورند حال آنکه هندوها آن را می خورند و از خوردن گوشت گاو خود داری می کنند (گیدنز ، ۱۳۷۴ : ۴۲) چینی ها گوشت مار می خورند، نه گوشت آدم ، در حالی که مردمان گینه ی جدید گوشت آدم را لذیذ می دانند (رابرتسون ، ۱۳۷۲ : ۶۷) و بت لذت می خورند. دامنه گوناگونی فرهنگ هات گسترده است که ما فقط به طور غیر مستقیم آنها را می شناسیم و حتی درک و فهم شیوه زندگی و ساخت روانی نیاکان ما هم در جامعه خودمان نسبتا” مشکل است.
در اینجا به چند زمینه قابل توجه که گوناگونی فرهنگها در آن نمایان می گردد، اشاره می کنیم :
۱-« زبان » :
زبان برترین عامل و مهمترین حامل میراث فرهنگی انسان است، هیچ انسانی بی نیازاز زبان نیست. شخصیت ما در یک حد وسیع، به کمک زبانی که از طریق فرهنگ جامعه به ما منتقل می شود، شکل می گیرد. ما فقط به کمک کلمات معنادار فکر می کنیم و دنیا را از خلال آنها می بینیم، به کمک واژه هایی که از طریق آموزش و پرورش یاد گرفته ایم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، آموزش و پرورشی که رنگ فرهنگ خاص جامعه را دارد. زبان ها در فرهنگ ها متفاوتند، نه تنها در شکل آنها، بلکه همچنین در محتوای واژه هایی که به کار برده می شوند. مثلا” در زبان سرخپوستان هوپی هیچ واژه ای برای مشخص کردن زمان وجود ندارد. آنها نمی توانند آنچه را که ما طول مدت زمان می دانیم، بیان کند. هوپی ها به مفهوم زمان فکر نمی کنند. زیرا که واژه های نمادی آن را در اختیار ندارند.
سوارکاران مشهور آرژانتینی ۲۰۰ کلمه مختلف برای تشخیص و بیان رنگ های مختلف اسبها دارند. در حالی که تنها چهار واژه برای نامیدن تمام گیاهانی که در دشت های آنجا یافت می شود به کار می برند. کشاورزان گینه نو برای سیب زمینی که محصول عمده آنان است. هفت واژه مختلف دارند و عرب ها برای شمشیر دارای صدها واژه ی مختلف اند، که این خود نشانه ای است از تکیه فراوان این فرهنگ بر شعر و کلام موزون.
یکی از عللی که موجب می گردددر زبان های مختلف تجربه ها به واحدهایی مجزا تقسیم شود این است که در حقیقت تجربه های هر قومی که زبان خاص خود را می آفریند یا تجربه های مردمان دیگر متفاوت است. (صبوری ، ۱۳۸۰)
۲- ادراک حسی :
از پژوهش های مردم شناسان می توان مشاهده کرد که وقتی افراد متعلق به گروه های فرهنگی مختلف را با محرک هایی که ظاهرا” یکسان هستند روبرو کنیم رفتارهای ادراکی مختلفی از خود نشان می دهند. و این تجربه ای است که در وهله ی اول در مورد رنگها بسیار صریح پدید می آید. اقوام مختلف درافریقا رنگها را به یک صورت تشخیص نمی دهند. به عبارتی ،برخی رنگهای روشن مانند: قرمز. نارنجی و زرد را از یکدیگر باز نمی شناسند و برخی دیگر رنگهای تیره و سیر مانند، سبز، قهوه ای و سیاه را با هم اشتباه می کنند. به نظر مک لوهان درفرهنگ سلسله مراتب ترجیحی میان حواس وجود دارد. مردمان در فرهنگهای ما قبل باسوادی، دنیارا با حواس پنجگانه و مخصوصا” با حس شنوایی ادراک می کردند. درحالی که این امر در فرهنگی که خواندن متن، نوشته و چاپ وجود داردبه گونه ای دیگر است. خواندن موجب رشد طبیعی حس بینایی می شود. تجربه ی آنسباخر و تجربه ی برونر و گودمن به اوضاع و احوال زندگی نزدیکتر است و از جمله تجربه هایی است که به نحو مستقیم تر برای روان شناسی اجتماعی سودمند است. در هر دو مورد، آزمایش با کودکان انجامو مشاهده نشده است که آزمودنیها از میان تمبرهایی که ابعادشان یکی است آنهایی را که ارزش پولی آنها بیشتر است بزرگتر می بینند و برعکس. برونروگودمن نیز به نوبه خود مشاهده کرده اند که کودکان منظما” ابعاد سکه های پول را بزرگتر از ابعاد واقعی آن می بینند، در صورتی که چنین ادراکی در مقواهایی که به شکل سکه و به اندازه آنها بریده شده اند، به چشم نمی خورد و نیز مشاهده شده است که این وضع یعنی بزرگتر دیدن سکه ها از مقواهای مدور، در کودکانی که به خانواده های کم درآمد تعلق دارند، نسبت به دید کودکان خانواده های ثروتمند نمایان تر است.
۳- رفتار هیجانی :
پایان نامه مقایسه ویژگیهای شخصیتی درونگرا و برونگرا در بین زنان و مردان شاغل و غیر شاغل