فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق درمورد مامون و امین و اختلافات میان آنها

اختصاصی از فی لوو دانلود تحقیق درمورد مامون و امین و اختلافات میان آنها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درمورد مامون و امین و اختلافات میان آنها


دانلود تحقیق درمورد مامون و امین و اختلافات میان آنها

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 5

 

مامون و امین و اختلافات میان آنها  
محمد بن‌ هارون‌(شوال‌ 170 - محرم‌ 198/آوریل‌ 787- سپتامبر 813)، ششمین‌ خلیفة عباسى‌. وی‌ در محلة رصافه‌، در جانب‌ شرقى‌ بغداد، به‌ دنیا آمد (خلیفه‌، 2/758؛ بسوی‌، 1/161؛ طبری‌، 8/233؛ قس‌: خطیب‌، 3/337). مادرش‌ زبیده‌، نوادة منصور عباسى‌ و همسر محبوب‌ هارون‌ الرشید بود (خلیفه‌، 2/740؛ ابن‌ حبیب‌، 39؛ بلاذری‌، 3/276؛ طبری‌، 8/498). به‌ همین‌ سبب‌، وی‌ یکى‌ از معدود خلفایى‌ شمرده‌ شده‌ که‌ از جانب‌ پدر و مادر، هاشمى‌ نسب‌ بوده‌ است‌ (نک: ابن‌ اعثم‌، 8/309). این‌ معنى‌ یکى‌ از عوامل‌ مهم‌ِ بروز رقابت‌ میان‌ امین‌ و برادرش‌ عبدالله‌ مأمون‌ گردید که‌ حدود 6 ماه‌ از او بزرگ‌تر بود و مادری‌ ایرانى‌ داشت‌ (نک: دنبالة مقاله‌). البته‌ این‌ مسأله‌ از جنبة رقابت‌ شخصى‌ میان‌ دو برادر درگذشته‌، و بخش‌ اعظمى‌ از آن‌ به‌ تضاد میان‌ دو جریان‌ عمده‌ در دستگاه‌ خلافت‌ عباسى‌ تبدیل‌ شده‌ بود. این‌ کشاکش‌ِ با سابقه‌، به‌ حضور فعال‌ و بسیار مؤثر عنصر ایرانى‌ - به‌ ویژه‌ خراسانیان‌ - در امور خلافت‌، و از سوی‌ دیگر، به‌ تلاش‌ عنصر عربى‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌ بیشتر، و کاستن‌ از نیروی‌ ایرانیان‌ بازمى‌گشت‌ که‌ نه‌تنها در پای‌ گرفتن‌ خلافت‌ عباسى‌ سهم‌ عمده‌ داشتند، بلکه‌ در دورة هارون‌الرشید گردانندگان‌ اصلى‌ دستگاه‌ خلافت‌ شمرده‌ مى‌شدند. در اوج‌ قدرت‌ برمکیان‌، هارون‌الرشید که‌ چند سالى‌ از خلافت‌ او مى‌گذشت‌، هنوز ولیعهد نداشت‌ و همین‌ موضوع‌ موجب‌ طمع‌ برخى‌ از اعضای‌ خاندان‌ عباسى‌ برای‌ کسب‌ مقام‌ خلافت‌ پس‌ از او شده‌ بود (نک: طبری‌، 8/240).
روایتهایى‌ نشان‌ مى‌دهد که‌ فضل‌ بن‌ یحیى‌ برمکى‌ در رساندن‌ امین‌ به‌ ولایت‌عهدی‌ نقش‌ بسیار مؤثری‌ داشت‌؛ زیرا هارون‌ سرپرستى‌ و تربیت‌ دو فرزندش‌ امین‌ و مأمون‌ را به‌ ترتیب‌ به‌ فضل‌ و جعفر برمکى‌ سپرده‌ بود و فضل‌ تداوم‌ قدرت‌ و نفوذ گستردة خویش‌ را در خلافت‌ امین‌ مى‌دید (ابن‌ خلکان‌، 4/28؛ برای‌ تفصیل‌، نک: رفاعى‌، 1/191-192)، حتى‌ وقتى‌ عیسى‌ بن‌ جعفر، دایى‌ امین‌، از فضل‌ خواست‌ برای‌ ولایت‌عهدی‌ امین‌ کوشش‌ کند، به‌ او گفت‌: خلافت‌ امین‌ از آن‌ِ توست‌ (نک: طبری‌، همانجا). به‌ هر حال‌، پیش‌ از آنکه‌ ولایت‌ عهدی‌ امین‌ مسجل‌ شود، فضل‌ بن‌ یحیى‌ به‌ خراسان‌ رفت‌ و با پرداخت‌ اموال‌ و بذل‌ و بخششهای‌ هنگفت‌ زمینة این‌ کار را آماده‌ کرد (همانجا؛ نیز نک: جهشیاری‌، 148- 149)، زیرا برای‌ خراسانیان‌، با وجود مأمون‌ که‌ هم‌ بزرگ‌تر و هم‌ از جانب‌ مادر ایرانى‌ بود، پذیرش‌ ولایت‌عهدی‌ و سپس‌ خلافت‌ امین‌ دشوار مى‌نمود. به‌ هر حال‌، در حدود سال‌ 175ق‌، محمد با لقب‌ «امین‌» از سوی‌ هارون‌ به‌ ولایت‌عهدی‌ برگزیده‌ شد (طبری‌، همانجا، قس‌: 8/275، که‌ آغاز ولایت‌عهدی‌ را شعبان‌ 173 آورده‌ است‌).
هارون‌ در حدود سال‌ 183ق‌ نیز فرزند دیگرش‌ مأمون‌ را به‌ عنوان‌ ولى‌عهد پس‌ از امین‌ معرفى‌ کرد و ولایت‌ سرزمینهای‌ شرقى‌ خلافت‌ در ایران‌، از همدان‌ تا اقصای‌ خراسان‌ بزرگ‌ را بدو سپرد (یعقوبى‌، 2/415؛ طبری‌، 8/269، 275). گویا همزمان‌ با ولایت‌عهدی‌ مأمون‌، هارون‌ پسر دیگرش‌ قاسم‌ را نیز پس‌ از آن‌ دو به‌ ولایت‌عهدی‌ برگزید و بدو لقب‌ «مؤتمن‌» داد (همو، 8/276). در همان‌ زمان‌، تقسیم‌ ولایت‌عهدی‌ میان‌ 3 فرزند از سوی‌ هارون‌، در ابیاتى‌ از یک‌ شاعر، به‌ نشاندن‌ «نهال‌ دشمنى‌» میان‌ آنها تعبیر شد (همو، 8/277).
در ذیحجة 186 هارون‌ با فرزندانش‌ به‌ حج‌ رفت‌ و کوشید تا با عهدنامه‌هایى‌ که‌ امین‌ و مأمون‌ هر دو نوشتند و جمعى‌ بر آن‌ عهدنامه‌ها گواهى‌ دادند و سپس‌ در درون‌ کعبه‌ آویخته‌ شد، از ایجاد اختلاف‌ میان‌ آنها مانع‌ شود. در این‌ دو عهدنامه‌، دو برادر با الفاظ روشن‌ و بسیار مؤکد سوگند یاد کردند که‌ به‌ حریم‌ یکدیگر، از حیث‌ نواحى‌ تحت‌ تسلط و نیز اموال‌ و برخى‌ امور دیگر، تجاوز نکنند (همو، 8/275 بب؛ نیز نک: خلیفه‌، 2/733). با آنکه‌ در این‌ عهدنامه‌ها، حدود اختیارات‌ هر یک‌ از برادران‌ به‌ دقت‌ تعیین‌ شده‌ بود، اما در یکى‌ از عهدنامه‌ها شرطى‌ آمده‌ بود، مبنى‌ بر اینکه‌ در صورت‌ نقض‌ عهد از سوی‌ امین‌، همة مسلمانان‌ موظفند به‌ پشتیبانى‌ از مأمون‌ برخیزند (طبری‌، 8/280؛ برای‌ متن‌ عهدنامه‌ها، نک: ازرقى‌، 1/235 بب).
در حدود سال‌ 187ق‌، هارون‌ برمکیان‌ را فرو کوبید: جعفر به‌ قتل‌ رسید و فضل‌ به‌ زندان‌ افتاد و خلیفه‌ وزارت‌ به‌ فضل‌ بن‌ ربیع‌ سپرد که‌ در بر افکندن‌ برمکیان‌ نقش‌ مؤثر داشت‌ (ابن‌ خلکان‌، 4/37؛ برای‌ تفصیل‌، نک: ه د، برمکیان‌). اینکه‌ در یک‌ روایت‌ آمده‌ که‌ هارون‌ به‌ ولایت‌عهدی‌ مأمون‌ تمایل‌ داشت‌، ولى‌ فضل‌ بن‌ ربیع‌ رأی‌ او را برگرداند (دینوری‌، 389-390)، به‌ احتمال‌ بسیار مربوط به‌ دورة پس‌ از سرکوب‌ برمکیان‌ است‌، زیرا فضل‌ بن‌ ربیع‌ نیز دربارة امین‌ همان‌گونه‌ مى‌اندیشید که‌ فضل‌ ابن‌ یحیى‌ برمکى‌؛ و بعدها نیز بر امین‌ تسلط بسیار یافت‌ (نک: دنبالة مقاله‌).
به‌ هر حال‌، وجود دو ولیعهد اصلى‌ برای‌ جانشینى‌ خلیفه‌، موجب‌ دودستگى‌ شد و هارون‌ خود بر این‌ موضوع‌ وقوف‌ داشت‌، چنانکه‌ وقتى‌ در حدود سال‌ 192ق‌ به‌ سوی‌ خراسان‌ سفر کرد و بیمار بود، به‌ یکى‌ از نزدیکان‌ خود گفت‌: هر یک‌ از فرزندانم‌ را بر من‌ گماشته‌ای‌ هست‌ و نَفَسهای‌ مرا شماره‌ مى‌کنند (طبری‌، 8/339). حدس‌ هارون‌ بى‌جا نبود و به‌ روایت‌ طبری‌، امین‌ که‌ به‌ هنگام‌ اقامت‌ پدرش‌ در خراسان‌، در بغداد به‌ سر مى‌برد، کسى‌ را گماشته‌ بود تا آخرین‌ اخبار را به‌ او اطلاع‌ دهد و همچنین‌ با برخى‌ رجال‌ اطراف‌ خلیفه‌، به‌ ویژه‌ فضل‌ بن‌ ربیع‌ به‌ طور پنهانى‌ مکاتبه‌ داشت‌ (همو، 8/366؛ نیز نک: جهشیاری‌، 220). سرانجام‌، وقتى‌ هارون‌ درگذشت‌ (جمادی‌الاول‌ 193/مارس‌ 809) امین‌ به‌ منبر رفت‌ و ضمن‌ اعلام‌ مرگ‌ هارون‌، فرمان‌ عفو عمومى‌ صادر کرد و همگان‌ با او به‌ عنوان‌ خلیفة جدید بیعت‌ کردند (طبری‌، 8/365؛ نیز نک: ابن‌ حبیب‌، 39؛ دینوری‌، 392). سپس‌ برای‌ مأمون‌ که‌ این‌ زمان‌ در مرو، تختگاه‌ خراسان‌، به‌ سر مى‌برد، نامه‌ای‌ نوشت‌ و به‌ او امر کرد تا از همگان‌ برای‌ خلیفة جدید و دو ولیعهد بعدی‌، مأمون‌ و مؤتمن‌، بیعت‌ بگیرد (طبری‌، 8/367- 368؛ نیز نک: دینوری‌، 392-393)؛ اما گفته‌اند که‌ حتى‌ اندکى‌ پیش‌ از مرگ‌ هارون‌، در خراسان‌ تمایلاتى‌ برای‌ بیعت‌ با مأمون‌ به‌ خلافت‌ وجود داشته‌ است‌ (طبری‌، 8/370)، با اینهمه‌، مبارزه‌ میان‌ امین‌ و مأمون‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌ در آغاز علنى‌ نبود، زیرا شکستن‌ عهدنامة معهود ممکن‌ بود برای‌ هر یک‌ از طرفین‌ و هوادارانشان‌ تبعات‌ سنگینى‌ به‌ بار آورد. در دربار امین‌، فضل‌ بن‌ ربیع‌ مى‌کوشید تا مأمون‌ را که‌ خلیفه‌ با وجود او در سرزمینهای‌ شرقى‌ خلافت‌، به‌ ویژه‌ خراسان‌، قدرت‌ کافى‌ نداشت‌، از ولایت‌عهدی‌ ساقط کند. مجموعة روایاتى‌ که‌ تصویری‌ از شخصیت‌ امین‌ به‌ دست‌ مى‌دهد، این‌ موضوع‌ را که‌ او در واقع‌ در تصمیم‌گیریهای‌ خود سخت‌ تحت‌ تأثیر اطرافیانش‌، به‌ ویژه‌ فضل‌ بن‌ ربیع‌ و على‌ بن‌ عیسى‌ بن‌ ماهان‌، بوده‌ است‌، تأیید مى‌کند (نک: یعقوبى‌، 2/436؛ جهشیاری‌، 237؛ ابن‌ اعثم‌، 8/288، 295؛ نیز نک: طبری‌، 8/374).
به‌ هر حال‌ امین‌ در آغاز خلافتش‌، حکام‌ شماری‌ از مناطق‌ مهم‌ را تغییر داد (یعقوبى‌، 2/434- 435) و فضل‌ بن‌ ربیع‌ را به‌ وزارت‌ برگزید (ابن‌ قتیبه‌، 384). اما چون‌ با وجود مأمون‌ استقلال‌ خود را در خطر مى‌دید و از سوی‌ اطرافیان‌ نیز تحریک‌ مى‌شد، مى‌کوشید به‌ نحوی‌ با انتساب‌ پیمان‌شکنى‌ به‌ مأمون‌ کار را به‌ طور علنى‌ بر او یکسره‌ کند. از آن‌ سوی‌ مأمون‌ نیز، به‌ مشورت‌ و هدایت‌ فضل‌ بن‌ سهل‌ کوشید با ایجاد فضایى‌ مشابه‌ با دورة مبارزه‌ با خلافت‌ اموی‌ - که‌ خاطرة آن‌ در اذهان‌ مردم‌ خراسان‌ هنوز زنده‌ بود - به‌ مقصود برسد. اینکه‌ در خراسان‌ مأمون‌ را «خواهرزادة» خود و «پسر عموی‌ پیامبرمان‌» مى‌خواندند، نشان‌ دهندة امتیاز او نزد مردم‌ این‌ ناحیه‌ است‌ (طبری‌، 8/372؛ نیز نک: زرین‌کوب‌، 214؛ فروخ‌، 2/36). امین‌ طى‌ نامه‌ای‌ به‌ مأمون‌ که‌ آن‌ را با هدایایى‌ ارزشمند نیز همراه‌ کرده‌ بود، وی‌ را به‌ بغداد دعوت‌ کرد، اما مأمون‌ این‌ دعوت‌ را نپذیرفت‌ (طبری‌، 8/400- 405؛ نیز نک: یعقوبى‌، 2/436) و امین‌ نیز در مقابل‌، گروهى‌ مسلح‌ را به‌ سوی‌ همدان‌ و ری‌ گسیل‌ کرد تا راه‌ ارتباطى‌ مأمون‌ را با دیگر جاها مسدود کنند (طبری‌، 8/405). ظاهراً در همین‌ ایام‌، میان‌ امین‌ و مأمون‌ مکاتبات‌ نه‌ چندان‌ دوستانه‌ای‌ نیز جریان‌ داشته‌ است‌ (همو، 8/379-380) و گفته‌اند وقتى‌ پاسخى‌ درشت‌ از مأمون‌ به‌ امین‌ رسید، امین‌ از شدت‌ خشم‌ دستور داد از دعا برای‌ مأمون‌ به‌ عنوان‌ ولى‌عهد در منابر رسمى‌ خودداری‌ کنند (همو، 8/381). از آن‌ سوی‌ فضل‌ بن‌ سهل‌ از جانب‌ مأمون‌ بر تقویت‌ مرز ری‌ از حیث‌ استحکامات‌ و نیز تأمین‌ آزوقة کافى‌ همت‌ گماشت‌ و سپس‌ طاهر بن‌ حسین‌ بن‌ مصعب‌ را با لشکری‌ گران‌ به‌ آن‌ ناحیه‌ گسیل‌ کرد (همو، 8/387). امین‌ نیز عصمة بن‌ حماد را با گروهى‌ به‌ همدان‌ فرستاد و به‌ او درخصوص‌ استقرار در نواحى‌ جبل‌ دستورهایى‌ داد (همانجا). گفته‌اند در همین‌ ایام‌، امین‌ از سوی‌ فضل‌ بن‌ ربیع‌ و على‌ بن‌ عیسى‌ بن‌ ماهان‌ برای‌ خلع‌ مأمون‌ و ستاندن‌ بیعت‌ برای‌ فرزند خردسالش‌ موسى‌ تشویق‌ مى‌شد، تا آنکه‌ سرانجام‌ در ربیع‌ الاول‌ 194 موسى‌ را به‌ ولایت‌عهدی‌ خود برگزید (همانجا).
بدین‌گونه‌، مبارزة امین‌ و مأمون‌ آشکار شد. مأمون‌ و فضل‌ بن‌ سهل‌ که‌ در دربار امین‌ جاسوسان‌ متعدد داشتند، و حتى‌ یکى‌ از این‌ جاسوسان‌ از مشاوران‌ فضل‌ بن‌ ربیع‌ بود (همو، 8/385-386)، کوشش‌ مى‌کردند نظریات‌ خود را به‌ امین‌ و اطرافیان‌ او القا کنند؛ چنانکه‌ این‌ مسأله‌ در گزینش‌ على‌ بن‌ عیسى‌ بن‌ ماهان‌ برای‌ نبرد با قوای‌ مأمون‌ مؤثر افتاد: طبق‌ یک‌ روایت‌، فضل‌ بن‌ سهل‌ به‌ یکى‌ از همان‌ جاسوسان‌ خود که‌ فضل‌ بن‌ ربیع‌ در امور با او مشورت‌ مى‌کرد، نوشت‌ که‌ کوشش‌ کند تا سپهسالاری‌ امین‌ به‌ على‌ بن‌ عیسى‌ سپرده‌ شود (همو، 8/399). این‌ على‌ بن‌ عیسى‌ مدتى‌ در زمان‌ هارون‌ ولایت‌ خراسان‌ داشت‌ و بیدادها و غارتها کرده‌ بود و بر اثر شکایتهای‌ پى‌ در پى‌ مردم‌ عزل‌ شد (همو، 8/286؛ نیز نک: ه د، ابن‌ ماهان‌). بنابراین‌، فضل‌ بن‌ سهل‌ مى‌دانست‌ که‌ حضور على‌ بن‌ عیسى‌ در کنار امین‌، در پیوستن‌ مردم‌ به‌ جانب‌ مأمون‌ تأثیری‌ بسزا خواهد کرد.
پیش‌ از آنکه‌ کار به‌ جنگ‌ بکشد، در جمادی‌ الا¸خر 195/فوریة 811 امین‌ خانواده‌ و بستگان‌ و اطرافیان‌ خود را گرد آورد و در خطبه‌ای‌، مأمون‌ را پیمان‌ شکن‌ خواند و اعلام‌ کرد که‌ وی‌ خود را امام‌ نامیده‌، و نام‌ خلیفه‌ را از سکه‌ و طراز افکنده‌ است‌ (همو، 8/390). پیش‌ از این‌ مجلس‌، در ربیع‌الا¸خر 195، امین‌، على‌ بن‌ عیسى‌ بن‌ ماهان‌ را بر ناحیة جبال‌ ولایت‌ داد و لشکری‌ گران‌ با اموالى‌ هنگفت‌ در اختیار او نهاد (همو، 8/389-390). على‌ بن‌ عیسى‌ از پیروزی‌ در این‌ جنگ‌ چندان‌ مطمئن‌ بود که‌ زبیده‌ برای‌ به‌ بند کشیدن‌ مأمون‌، زنجیری‌ سیمین‌ به‌ او داده‌ بود (همو، 8/406). از توصیه‌های‌ زبیده‌، هنگام‌ حرکت‌ على‌ بن‌ عیسى‌ به‌ شرق‌ - که‌ گفت‌ به‌ وقت‌ دستگیری‌ مأمون‌ جایگاه‌ برادر خلیفه‌ را رعایت‌ کند - پیداست‌ که‌ در میان‌ نزدیکان‌ امین‌ تصور دقیق‌ و درستى‌ از وضعیت‌ مأمون‌ وجود نداشته‌ است‌ (همو، 8/405-406). با اینهمه‌، ظاهراً بجز فضل‌ بن‌ ربیع‌ و على‌ بن‌ عیسى‌، بیشتر بزرگان‌ و فرماندهان‌ اطراف‌ امین‌، او را از خلع‌ مأمون‌ و جنگ‌ با او باز مى‌داشتند (همو، 8/399-400).

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درمورد مامون و امین و اختلافات میان آنها

دانلود مقاله خلافت مامون

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله خلافت مامون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 عبد الله ابوالعباس مأمون به سال 170 در آنشب که عم وى هادى بمرد تولد یافت مادرش کنیزکى بود مراجل نام. بیست و سه ساله بود که هارون وى را ولیعهد دوم کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان بدو سپرد پس از مرگ هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.
مأمون در رى بود که کار خلافت وى سرگرفت و تا سال 204 به خراسان بود آنگاه به بغداد آمد.
اختلاف امین و مأمون
هارون در سال‏هاى پایانى عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود.به روایت، دینورى، هارون از زبان موسى بن جعفر ـ ع ـ پیشگویى خاصى درباره اختلاف این دو برادر شنیده بود.به دلیل همین نگرانى زمانى که به خراسان مى‏رفت، بار دیگر براى مأمون از همه شخصیت‏هاى لشکرى و کشورى بیعت گرفت، تا مبادا امین مشکلى براى او ایجاد کند.این تأکیدهاى هارون، بعدها به نفع مأمون تمام شد.زیرا بسیارى از کسانى که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر به اطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.
حتى پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پى جذب شخصیت‏هاى مهم از جمله فضل بن ربیع وزیر هارون براى خلع مأمون بود.اندکى پس از مرگ هارون، فعالیت جدى‏ترى شد.اما از آن جا که مأمون در مرو و امین در بغداد بود، دایره اختلاف به آرامى گسترد.فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش مى‏کرد، ولى فضل بن سهل، دستیار مأمون در جهت عکس وى مى‏کوشید .روشن بود که تخلف از سوى امین است و وى نمى‏بایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشى در جهت مقدم داشتن فرزندش موسى بر مأمون و در نهایت خلع برادرش از خلافت صورت دهد.امین تلاش فراوانى کرد تا مسأله را به آرامى تمام کند، اما مأمون که مشاوران قدرتمندى داشت و از حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتن خواست امین سرباز زد.از سال 195 رسما نام مأمون از خطبه‏ها و سکه‏ها حذف و نام موسى فرزند امین جاى آن نشست.به موازات دو وزیر، که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامى از دو سوى رو در روى هم قرار گرفتند: یکى على بن عیسى بن ماهان بود که مى‏بایست از سوى امین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند، دیگرى، طاهر بن حسین معروف به ذو الیمینین بود که مى‏بایست راه را بر وى سد مى‏کرد.
آشکار بود که منطقه عراق و ایران یک بار دیگر رو در روى هم قرار مى‏گرفتند.بعدها، سنیان افراطى، امین را خلیفه‏اى مطلوب که جانبدار اهل سنت بود، معرفى کردند و مأمون را فردى منحرف و اهل بدعت، زیرا از معتزلیان دفاع مى‏کرد.صورت دیگر قضیه، عربى و عجمى بودن ماجراست .البته تأکید بر این مسأله به عنوان محور تعیین کننده چندان صحیح نیست، اما به هر روى نقشى در این اختلاف دارد که قابل چشم پوشى نیست.
دو سپاه در نزدیکى رى با یکدیگر درگیر شدند، در حالى که شمار سپاه طاهر بسیار اندک بود .مقاومت آنها سپاه بغداد را درهم شکست.على بن عیسى که فریاد سر داده از سپاهش مى‏خواست که مقاومت کنند، با تیر یکى از سپاهیان خراسان کشته و سرش جدا شد.بدین ترتیب کار سپاه بغداد تمام شد.در بى‏توجهى امین به کار لشکر همین بس که نوشته‏اند که وقتى خبر شکست على بن عیسى رسید در حال ماهیگیرى بود.بدون توجه به خبر کسى که خبر آورده بود، گفت: ساکت باش! من هنوز یک ماهى نگرفته‏ام!
درگیرى بعدى در همدان بود که بار دیگر سپاه بغداد شکست خورد.پس از این شکستها بود که به مشورت فضل بن سهل، مأمون در سال 196 اعلان خلافت کرد.به تدریج طاهر بر بخشهایى از عراق از جمله واسط و مدائن تسلط یافت.محاصره بغداد در سال 197 آغاز شد و طاهر در سال بعد توانست بغداد را به تصرف خود درآورده و امین را به قتل برساند.مأمون از سال 198 خلیفه رسمى شد و مدت بیست سال خلافت کرد.
یکى از مهم‏ترین آثار این تحول، افزایش نقش خراسان در تحولات جهان اسلام بود.زمانى که مأمون به شام رفت، فردى از شامیان مکرر نزد وى آمده مى‏گفت: همان طور که به عجم خراسان نظر دارى به عرب شام هم نظرى بیفکن! روى کار آمدن مأمون، موجب گردید سلسله طاهریان به عنوان نخستین سلسله نیمه مستقل کارش را در خراسان آغاز کند، و این از نتایج این تحول به حساب مى‏آید.
در این زمان تأکید بر نژاد ایرانى در برابر عرب چندان مفهومى ندارد.مهم آن بود که جمعیت ساکن در خراسان که ترکیبى از عرب و عجم بود، به نوعى احساس جدایى از بغداد را داشت.درست همان طور که زبان پهلوى به مرور به فارسى درى، (1) تبدیل شد و ترکیبى از فارسى و عربى به وجود آمد، نژادى ترکیبى از اعراب ساکن در خراسان و ایرانیان کهن پدید آمد که احساس استقلال داشته و به تدریج ایرانى نامیده شد.
نخستین اقدام مأمون پس از رسیدن به خلافت، دعوت از امام رضا ـ ع ـ است.در این جا مناسب است درباره شخصیت آن حضرت و برخورد مأمون با وى سخن گفته، سپس تحولات دوره مأمون را پى گیریم.
امام رضا (ع)
امام على بن موسى الرضا ـ ع ـ در ذى قعده سال 148 در مدینه به دنیا آمد و روز پایانى ماه صفر سال 203 هجرى در سناباد طوس که بعدها نامش مشهد على بن موسى الرضا و به اختصار مشهد، شهرت یافت، رحلت کرد.آن حضرت تا سال 201 هجرت در مدینه زندگى مى‏کرد.پس از آن به درخواست مأمون در رمضان آن سال به مرو آمد و سال‏هاى آخر عمر خویش را در خراسان گذراند .
با شهادت امام کاظم ـ ع ـ رهبرى جامعه شیعه بر عهده امام رضا ـ ع ـ قرار گرفت.در این زمان، مشکل اساسى شیعیان، بحث رهبرى و مسأله مهدویت بود.طى سال‏ها، امامان بشارت به ظهور مهدى اهل بیت را داده بودند.پس از شهادت امام کاظم ـ ع ـ برخى از شیعیان به مهدویت امام کاظم ـ ع ـ گرویدند و اعلام کردند که آن‏حضرت نمرده و هنوز امام آنهاست.دست کم یکى از دلایل این اقدام از سوى برخى از شیعیان بنام، آن بود که براى حفظ اموالى که در اختیارشان بود، چنین باورى را مطرح کردند.به این طایفه، واقفه یعنى کسانى که بر امامت ایشان توقف کردند مى‏گویند.این مشکل براى سال‏ها میان شیعیان وجود داشت، اما به تدریج اکثریت قریب به اتفاق شیعه، به امامت امامان بعدى گرویدند.
این زمان که اواخر قرن دوم هجرى بود، که فرهنگ و معارف شیعى به صورت روشنى تبیین شده بود.از این رو، انحرافات جزیى، تأثیرى در اصل تشیع نداشت.از زمان امام باقر ـ ع ـ به بعد و نیز توسط امام صادق ـ ع ـ و امام کاظم ـ ع ـ شمار فراوانى از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام اسطوانه‏اى در فقه و کلام شیعى به حساب مى‏آمدند.
زندگى امام رضا ـ ع ـ دو بخش است: نخست رهبرى شیعیان در بعد فکرى و سیاسى، دوم درگیر شدن آن حضرت در ماجراى ولایت عهدى.ابتدا نگاهى به مسأله ولایت عهدى خواهیم داشت.
زمانى که هارون مرد، قرار بود ابتدا امین و سپس مأمون به خلافت برسد.در آن زمان مأمون در خراسان بود.به تدریج میان دو برادر اختلاف افتاد و در نهایت، در جنگى که درگرفت، در سال 193 امین کشته شد.مأمون که متکى به عرب‏ها و ایرانیان مقیم ایران بود، مرکز حکومت را در مرو قرار داد.درست در همین سالها شورش‏هایى از سوى علویان به وقوع پیوست.پس از گذشت چند سال مأمون، در اندیشه استفاده از امام رضا ـ ع ـ برآمد.به همین دلیل یکى از فرماندهان خود را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به مرو بیاورد.آن شخص به مدینه آمد و از آن حضرت خواست تا همراه وى به مرو برود.امام نپذیرفت.ولى اندک اندک روشن شد که وى مجبور است تا به مرو برود.آن حضرت بدون آن که خانواده خویش را همراه بردارد، عازم ایران شد.از مدینه به بصره، پس از آن به اهواز، ارجان بهبهان فعلى ـ شیراز، ابرقوه، فراشاه، یزد، خوانق رباط پشت بادام، قدمگاه، نیشابور، طوس، سرخس عبور کرده و به مرو که مرکز خلافت بود، رسید.امروزه در بسیارى از این شهرها، آثارى وجود دارد که شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) آنها را به یادگار از محل اقامت موقت امام در شهر خود، ساخته‏اند .در روستاهایى‏مانند فراشاه و خرانق، کتیبه‏هایى از قرن ششم هجرى در این باره بر جاى مانده است.مأمون در آغاز از وى خواست تا منصب خلافت را بپذیرد! امام رضا ـ ع ـ که هدف اصلى مأمون را از این اقدام مى‏دانست، تسلیم خواست وى نگردید.مأمون گفت که دست کم باید مقام ولایت عهدى را بپذیرد.زمانى که خواهش مأمون به اجبار تبدیل شد، امام آن را پذیرفت .هدف اصلى مأمون از این اقدام چه بود؟ مأمون چندین هدف از این اقدام داشت که خود به برخى از نزدیکانش، دلایل آن را چنین برشمرد:
این مرد کارهاى خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت خود مى‏خواند.ما او را بدین جهت ولى عهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید .دیگر آن که فریفتگانش بدانند که او آنچنان که ادعا مى‏کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او.همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافى به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم.
زمانى که برخورد امام رضا ـ ع ـ از سر درایت و عقل، او را از کارش پشیمان کرد و به اهدافش نرسید، قصد جان امام را کرد و آن حضرت را به شهادت رساند.مأمون در ادامه همان سخن بالا گفته است:
اکنون که در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‏ایم، نباید در کار وى سهل انگارى کنیم، بدین جهت باید کم‏کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم بصورتى در آوریم که از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره اندیشى کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیرى کرده باشیم .
از این دو عبارت، اهداف مأمون به دست مى‏آید.مأمون دراندیشه کشاندن امام به صحنه سیاست عباسى بود.امام هم با عدم پذیرش خواست‏هاى او و نشان دادن این که ولایت عهدى او تحمیلى است، اجازه نداد مأمون به اهدافش دست یابد.افزون بر این، امام رضا ـ ع ـ شرط کرد که در هیچ گونه عزل و نصبى مداخله نکند.این امر، به مردم مى‏فهماند که امام، از سیاست عباسى منزوى و برکنار است.
یک بار هم که به اصرار مأمون، امامت نماز عید را پذیرفت، به سیره نبوى رفتارکرده از اشرافى گرى پرهیز نمود.پس از آن جمعیت زیادى فراهم آمدند و مأمون از ترس آن که این اقدام دشوارى‏هاى بیشترى براى حکومت او فراهم کند، امام را از میانه راه بازگرداند.
زمانى نیز که مأمون مجلسى براى ولایت عهدى ترتیب داد، امام ضمن سخنانى، بر این اصل اساسى شیعى تکیه کرد که حکومت حق اهل بیت ـ ع ـ است و دیگران ـ که شامل اجداد و پدر مأمون نیز مى‏شد ـ بر اهل بیت ظلم کرده و حکومت را غصب کرده‏اند.امام در آن محفل فرمود:
سپاس خداى را که آنچه مردم از ما تباه کرده بودند، حفظ فرمود و قدر و منزلت ما را که پایین برده بودند، بالا برد.هشتاد سال بر بالاى چوب‏هاى کفر ما را لعن و نفرین کردند، فضایل ما را کتمان نمودند و پول‏هایى در دروغ بستن به ما هزینه شد و خداوند، جز بلندى یاد ما و آشکار شدن فضل ما را نخواست.
همه این اقدامات سبب شد تا مأمون از کار خود پشیمان شده امام را به شهادت برساند.جالب است که امام خانواده خود را از مدینه به مرو نیاورده بود.این حرکت تنها براى آن بود تا نشان دهد امیدى به خلافت خود ندارد.
در طول مدتى که امام در مرو بود، مأمون جلسات علمى متعددى تشکیل داد.این جلسات در برابر عالمان سایر ادیان و هم در برابر کسانى بود که امامت امام على ـ ع ـ را نمى‏پذیرفتند .گفته شده است که هدف مأمون آن بود که امام را که نزد شیعیان بزرگترین عالم و اندیشمند شناخته مى‏شد، شکست دهد.آنچه از این مباحثات مانده، سرافرازى امام را نشان مى‏دهد که باید خشم مأمون را برانگیخته باشد.
یکى از اهداف مهم مأمون آن بود که با آمدن امام رضا ـ ع ـ به مرو، بتواند علاقه مردم را به علویان، به سمت امام ـ که اکنون ولى عهد او بود ـ سوق داده و قدم مهمى به نفع دولت خود بردارد.پس از شهادت امام رضا ـ ع ـ وى در ظاهر مى‏کوشید تا علویان را در اطراف خود داشته باشد و اجازه ندهد در این سوى و آن سوى مملکت دست به قیام بزنند.
در کنار آن، تبلیغات مسمومى علیه علویان راه افتاد که بى‏تردید دولت عباسى در آن نقش داشت.به عنوان نمونه، میان مردم شایع شده بود که علویان، مسلمانان را برده خود مى‏دانند ! زمانى همین سخنان به امام رسید و آن حضرت به شدت آن را تکذیب کرد.
بعد دیگر زندگى امام رضا ـ ع ـ رهبرى شیعیان بود.در درجه نخست، امام در تمام مدتى که در مدینه و پس از آن در مرو بودند، به کار ترویج اندیشه‏هاى شیعه مشغول بودند.این کار، با پاسخگویى به نامه‏هاى شیعیان انجام مى‏شد که اکنون حجم زیادى از آنها بر جاى مانده است.سخنان طولانى امام در باب امامت که از بهترین کلماتى است که از امامان در تعریف امامت بر جاى مانده، گویاى همین اقدام امام است.مهم‏تر از اینها، اقدام امام در نیشابور، در متصل کردن دو اصل توحید و ولایت به یکدیگر است، آن جا که حضرت، سخن خداوند را به نقل از پیامبر ـ ص ـ آوردند که کلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى، آنگاه پذیرش امامت خود را شرط آن ذکر کردند.این قبیل برخوردها حرکتى قوى در استحکام بخشیدن به نفوذ شیعه در آن نواحى بوده است.تاریخ گواه است که تشیع در خراسان ریشه عمیقى یافته و این مى‏تواند از رهگذر اقدامات امام و پس از آن اصحاب امامان در آن ناحیه بود .
اقدام دیگر امام، مقابله با افراطى‏ها و تندروها بود.غالیان شیعه، باورهاى نادرستى را به نام عقائد شیعه مطرح مى‏کردند.احادیثى هم از سوى دشمنان دانا و نادان شیعه انتشار مى‏یافت که در نهایت به ضرر شیعه تمام مى‏شد.امام در برابر این قبیل انحرافات، ایستادگى کرده در نامه‏ها و برخوردها، شیعیان خود را ارشاد مى‏فرمودند.
پراکندگى شیعیان در عراق و ایران و سایر نواحى دنیاى اسلام، سبب شده بود تا برخى از آنها تحت تأثیر اندیشه‏هاى کلامى نادرست قرار گیرند.شیعیانى بودند که به همین دلیل به جبر گرویده بودند.امام رضا ـ ع ـ در برابر این انحرافات هم، کلمات روشنگرانه‏اى دارند .
بدین ترتیب، به رغم آن که امام در سال 203 به شهادت رسید، میراث علمى بزرگى از آن حضرت بر جاى ماند که همواره فرا راه دلباختگان مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و هر انسان هوشمندى است.
مأمون و دوران وى
مأمون که با کمک فضل بن سهل بر سر کار آمده بود، موفق شد پس از کشتن برادرش امین، و از میان بردن فضل بن سهل و امام رضا ـ ع ـ راه را براى خلافت خویش هموار کند.وى که احساس مى‏کرد خراسان از مرکزیت دنیاى اسلام به دور است و در عین حال مى‏بایست موافقت خاندان عباسى را در بغداد به دست آورد، در سال 204 هجرى به بغداد منتقل شد.پیش از آمدن وى، شورش ابراهیم بن مهدى عباسى آرام شده بود.شورش وى به دلیل گرایش مأمون به علویان و اصولا دورى از بغداد، نوعى فرصت‏طلبى براى دفاع از عربیت بود.ابراهیم بن مهدى، در سال 210، هنگامى که در حال گریز با لباس زنانه بود، در بغداد دستگیر و زندانى شد.
مأمون افزون بر آن که فضل و امام رضا ـ ع ـ را از سر راه برداشته بود، پذیرفت تا لباس سبز را ـ که پس از ولایت عهدى امام رضا ـ ع ـ باب کرده بود ـ از تن درآورده لباس مشکى که لباس عباسیان بود و از زمان سوگوارى مردم براى یحیى بن زید در سال 127 یا ابراهیم امام بود، بر تن کند.این مسأله رضایت کامل هواداران عباسیان را فراهم کرد.
متنفذترین خاندان در تمام این دوره، خاندان طاهریان بود که حتى پس از درگذشت طاهر، عبد الله فرزند وى و تا سالها بعد نوادگان طاهر، در خراسان و بغداد قدرت قابل توجهى داشتند .بعدها درباره طاهریان بیشتر سخن خواهیم گفت.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   15 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله خلافت مامون