فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کامل درباره زندگینامه منوچهر آتشی

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله کامل درباره زندگینامه منوچهر آتشی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره زندگینامه منوچهر آتشی


دانلود مقاله کامل درباره زندگینامه منوچهر آتشی

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :21

 

بخشی از متن مقاله

منوچهر آتشی، در سال ١٣١٠ در دشتستان استان بوشهر، به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و دوره‌ی  اول  متوسطه را در بوشهر و حومه   گذراند  و سپس  برای گذراندن  دوره‌ی دانش‌سرای مقدماتی به شیراز رفت. در سال ١٣٣٣ شمسی آموزگار شد و بعد از مهاجرت به تهران در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی به تحصیل پرداخت.

آتشی با سروده‌ی «خنجرها، بوسه‌ها، پیمان‌ها» از کتاب «آهنگ دیگر» در سال ١٣٣٩ به شهرت رسید. او با زبانی حماسی و پرخاش‌جو ظهور کرد که با غرابت دشت ستانی‌ اش چشم‌انداز نوینی در شعر نو «نیمایی» گشود:

اسب سفید وحشی
بر آخور ایستاده گران‌سر
اندیشناک سینه‌ی مفلوک دشت‌هاست
اندوهناک قلعه‌ی خورشید سوخته است
با سر غرورش اما
دل، با دریغ ریش
عطر قصیل تازه نمی‌گیردش به خویش ...

درباره‌ی آثار او دو کتاب نوشته شده است؛ اولی با عنوان «منوچهر آتشی» به قلم محمد مختاری و دیگری «پلنگ دره‌ی دیزاشکن» از فرخ تمیمی. منوچهر آتشی دو سال پیش برگزیده‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و امسال نیز برگزیده‌ی همایش چهره‌های ماندگار بود. او روز یکشنبه ٢٩ آبان ١٣٨٤ بر اثر ایست قلبی در سن ٧٤ سالگی جان سپرد.

روحش شاد و یادش جاودان باد!

سبک شعری:

وی که همواره در دهه‌های چهل و پنجاه و شصت به سبک نیمایی شعر می‌سروده در دو دهه اخیر با گرایش به شعر سپید به طرح دیدگاههای جدیدی در شعر پرداخته‌است.

  فعالیت‌ها:

وی همچنین از نادر شاعرانی است که پیوستگی را با نسلهای جدیدتر همواره و به طور موکد

حفظ کرده‌است و در به اختیار گذاشتن بار دانسته‌های خود به دانشجویان و شاعران حتی

بسیار نوپا در سرایش شعر اغماض نکرده‌است. تالیفات متعدد آتشی به دلیل تجدید چاپ در

زمینه تحلیل و نقد و تفسیر و مجموعه‌های شعر همواره در دسترس افراد علاقمند است.

منوچهر آتشی از آخرین شاگردان مستقیم نیما یوشیج بود. وی که همواره در دهه های چهل و پنجاه و شصت به سبک نیمایی شعر می‌سروده در دو دهه اخیر با گرایش به شعر سپید به طرح دیدگاههای جدیدی در شعر پرداخته است. وی همچنین از نادر شاعرانی است که پیوستگی را با نسلهای جدیدتر همواره و به طور موکد حفظ  کرده است و در به اختیار گذاشتن بار دانسته های خود به دانشجویان و شاعران حتی بسیار نوپا در سرایش شعر اغماض نکرده است. تالیفات متعدد آتشی به دلیل تجدید چاپ در زمینه تحلیل و نقد و تفسیر و مجموعه‌های شعر همواره در دسترس افراد علاقمند است. این شاعر و مترجم دوم مهرماه سال ‪ ۱۳۱۰در بخش دهرود شهرستان دشتستان در استان بوشهر متولد شد.ودر 29 آبان 1384 درسن 74 سالگی در بیمارستانی درتهران درگذشت
آتشی درسال ‪
۱۳۳۹به‌تهران آمد و در دانشسرای عالی، به تحصیل پرداخت، در مقطع کارشناسی رشته‌زبان و ادبیات‌انگلیسی فارغ‌التحصیل شد.
مرحوم آتشی از آخرین شاگردان مستقیم "نیما یوشیج" بنیان‌گذار شعر نو پارسی بوده است.
وی که همواره در دهه‌های ‪
۵۰ ،۴۰و ‪ ۶۰به سبک نیمایی شعر می‌سرود در دو دهه اخیر با گرایش به شعر سپید به طرح دیدگاه‌های جدیدی در شعر پرداخت.
"آهنگ دیگر" سال ‪" ،
۱۳۳۹آواز خاک" سال ‪" ،۱۳۴۷دیدار در فلق" سال ‪۱۳۴۸ ،"برانتهای آغاز" ،"گزینه اشعار" سال ‪ ۱۳۶۵و "وصف گل سوری" سال ‪۱۳۷۰ از جمله آثار این شاعر نامدار ایران است.

منوچهر آتشی درگذشت
این شاعر معاصر پس از جراحی کلیه در بیمارستان سینا بستری و به‌خاطر ناراحتی قلبی به بخش
ccu منتقل شده و تحت مراقبت‌های پزشکی بود. حال وی از صبح رو به وخامت نهاده بود و طبق اعلام پزشک معالج ساعت 14درگذشت.
منوچهر آتشی ـ شاعر و مترجم - دوم مهرماه سال 1310 در دهرود دشتستان متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بوشهر به پایان رسانید و به خدمت دولت درآمد. مدتی آموزگار فرهنگ بود و سپس در سال 1339 به تهران آمد و در دانشسرای عالی، به تحصیل پرداخت. او در مقطع کارشناسی رشته زبان وادبیات انگلیسی، فارغ‌التحصیل شد و در دبیرستان‌های قزوین، به امر دبیری پرداخت.
آتشی از سال 1333 انتشار شعرهایش را شروع کرد و در فاصله چند سال توانست در شمار شاعران مطرح معاصر درآید. نخستین مجموعه شعر او با عنوان “آهنگ دیگر” در سال 1339 در تهران چاپ شد و پس از این مجموعه، 2 مجموعه دیگر با نام‌های “آواز خاک” (تهران، 1347) و ”دیدار در فلق” (تهران 1348) از او انتشار یافت. جز این مجموعه‌های شعر، داستان “فونتامارا” اثر ایگناتسیو سیلونه را هم به زبان فارسی ترجمه کرد که در سال 1348 به‌وسیله سازمان کتاب‌های جیبی انتشار یافت.
علاوه بر مجموعه‌های ”وصف گل سوری” (1367)، ”گندم و گیلاس” (1368)، ”زیباتر از شکل قدیم جهان” (1376)، ”چه تلخ است این سیب” (1378) و ”حادثه در بامداد” (1380)، ترجمه آثاری چون دلاله (تورنتون وایلدر) و لنین (مایاکوفسکی) نیز در کارنامه ادبی آتشی به‌چشم می‌خورد.
ضمن آن‌که درباره آثار او 2 کتاب نوشته شده است؛ اولی با عنوان “منوچهر آتشی” به قلم محمد مختاری و دیگری “پلنگ دره دیزاشکن” از فرخ تمیمی.
منوچهر آتشی 2 سال پیش برگزیده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و امسال نیز برگزیده همایش چهره‌های ماندگار بود. وی قرار بود تا چندی دیگر یک مجله ادبی منتشر کند.

نخستین مجموعه‌ی شعر او با عنوان “آهنگ دیگر” در سال ١٣٣٩ در تهران چاپ شد و پس از این مجموعه، دو مجموعه دیگر با نام‌های “آواز خاک” (تهران، ١٣٤٧) و ”دیدار در فلق” (تهران ١٣٤٨) از او انتشار یافت. جز این مجموعه‌های شعر، داستان “فونتامارا” اثر ایگناتسیو سیلونه را هم به زبان فارسی ترجمه کرد که در سال ١٣٤٨ به‌وسیله سازمان کتاب‌های جیبی انتشار یافت.

علاوه بر مجموعه‌های ”وصف گل سوری” (١٣٦٧)، ”گندم و گیلاس” (١٣٦٨)، ”زیباتر از شکل قدیم جهان” (١٣٧٦)، ”چه تلخ است این سیب” (١٣٧٨) و ”حادثه در بامداد” (١٣٨٠)، ترجمه‌ی آثاری چون دلاله (تورنتون وایلدر) و لنین (مایاکوفسکی) نیز در کارنامه‌ی ادبی آتشی به‌چشم می‌خورد.

ضمن آن‌که درباره‌ی آثار او دو کتاب نوشته شده است؛ اولی با عنوان “منوچهر آتشی” به قلم محمد مختاری و دیگری “پلنگ دره‌ی دیزاشکن” از فرخ تمیمی.

منوچهر آتشی دو سال پیش برگزیده‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و امسال نیز برگزیده‌ی همایش چهره‌های ماندگار بود.

وی قرار بود تا چندی دیگر یک مجله‌ی ادبی منتشر کند.

کارنامه‌ای پربار:

آتشی در گستره شعر معاصر ایران جز برترین ها و پیشکسوتان به شمار می آمد. او تا سال های آخر عمر نیز چه در سرودن شعر و چه در نقد ادبی و نیز در ترجمه فعال و کوشا باقی ماند. علاوه بر آثاری که در خبر ایسنا به آنها اشاره شده ، کار تحقیقی درباره‌ی ناصرخسرو با عنوان احتمالی‌ «ناصرخسرو در متن دوران خود» در حجمی  250 صفحه‌یی نیز جز آخرین کارهای آتشی است که به قرار است به زودی انتشار یابد.

نشر آهنگ دیگر که این کتاب را منتشر می کند، اثر دیگری با ترجمه او را نیز در نوبت کسب مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد.

”آفتاب، مهتاب“ ترجمه داستانی برای کودکان با تصویرگری اردشیر رستمی است که آتشی در باره اش گفته بود اصل داستان‌های پریان متعلق به کره است و او این کار را از زبان انگلیسی ترجمه کرده است.

اخیرا نیز مجموعه‌ای پنج‌جلدی از آتشی در بررسی شعرهای نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان‌ثالث، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری توسط نشر آمیتیس منتشر شد که عنوان‌های آن‌ها عبارت است از: نیما را باز هم بخوانیم، شاملو در تحلیلی انتقادی، اخوان؛ شاعری که شعرش بود، فروغ در میان اشباح، سهراب؛ شاعر نقش‌ها

به ویژه کار آتشی در مورد شاملو که با اظهارنظرهایی صریح و منتقدانه در باره این شاعر و مترجم نامدار بود بحث و جدل های بسیاری در محافل ادبی و رسانه ا ی کشور برانگیخت . دو سال پیش آتشی در مصاحبه ای گوشه هایی از درک و دریافتش در مورد شعر و جنبه های مختلف آن را بازگفت که همان زمان در ایران امروز هم انتشار یافت .

منوچهر آتشی از مطرح ترین شاعران معاصر بود . او شاعری طبیعت گراست و در

اشعارش طبیعت زادگاهش بوشهر ( جنوب ) بازتابی آشکار دارد . او آگاه و چیره دست در

ترکیبات نوین و با وسعت کلامی در خور ستایش بود . در ابتدای کار تحت تاثیر شیوه توللی

بود اما در عرض چند سال به چنان فضایی رسید که درخشان ترین رگه های شعری در آن

می تابید .

زبان شعر او بینابین کلاسیک و خطابی است و شاعری بود با قدرت تخیل بسیار قوی و با

تشبیهات فراوان در شعر .

او اندیشه خود را بطور خاص و ناب در شعرش متجلی ساخته و زبان شعرش با فراز و

فرود زمان و تحولات تازه ، روز به روز نوتر و گویاتر شده و به این علت منوچهر آتشی در

عرصه شعر معاصر همواره حضوری مؤثر و دائمی و باثبات داشته است . شعر او شعر

عشق و طبیعت است و نشان از شاعری آگاه و توانا و درد شناس دارد .

*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره زندگینامه منوچهر آتشی

دانلود مقاله کامل درباره نگاهی به تولدی دیگر فروغ فرخزاد

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله کامل درباره نگاهی به تولدی دیگر فروغ فرخزاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره نگاهی به تولدی دیگر فروغ فرخزاد


دانلود مقاله کامل درباره نگاهی به تولدی دیگر فروغ فرخزاد

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :20

 

بخشی از متن مقاله

نگاهی به تولدی دیگر فروغ فرخزاد :

  • فروغ در تولدی دیگر یک تابلو نقاشی میخ شده به دیوار است که با شجاعتی دوست داشتنی ساز برون رفت از میخ و دیوار را ساز می کند. تولدی دیگر پاسخی است به واقعیت چارچوب و تلاشی است از سوی محدود برای پا گذاشتن به خارج از محدوده.

مقدمه

بدون شک ما در تولدی دیگر، با تولد سر و کار داریم. اما تولد چیست؟ آیا تولد چارچوب است، وهم است، امید است و یا تولد نظم و یک پرانتز در بی نظمی است. چشم ما جهان است و جهان وهمی است که اسارت چشم ما آن را به عنوان یک جهان غیر قابل تردید و ملموس به ما تحمیل می کند. شاید جهان وهمی است که تنها در اسارت چشم ما می تواند پائیز باشد یا بهار، استکان چای روی میز باشد با گربه ای که در کنار گرمای شوفاژ پناه گرفته است. بدون در نظر گرفتن تعریف ما از تولد و بدون در نظر گرفتن چارچوب شاید بتوان ادعا کرد که تولد تنها در درون چهارچوب یا اسارت است که می تواند اتفاق بیفتد.

اگر ما تولد را وهم بودنی که چارچوب به ما تحمیل می کند بدانیم در قدم بعدی و شاید همزمان با وهم دیگری به نام رهایی روبرو خواهیم بود. اسارت می تواند تنها با تکیه به رهایی به تعریف و درک اسارت نزدیک شود. رهایی در بهترین حالتها تعریف اسارت است. رهایی چارچوب است که در دهان چارچوب نفس می کشد با این وجود ادعا می کند که اسارت نیست. اسارت تابلو نقاشی میخ شده به دیوار، اسارت میخ شده به مکان و زمان است و رهایی، میل یا آرزوی تابلو برای کنده شدن از دیوار. من فکر می کنم رهایی بیش از هر چیزی به اسارت نزدیکتر است، رهایی به جز اسارت نمی تواند. رهایی وهمی است که در چارچوب اسارت نفس می کشد، تغذیه می کند، به پیاده روی می رود، زاد و ولد می کند و درنهایت در زیر بار اسارت به خاک سپرده می شود با این وجود ادعا می کند که اسارت نیست.

واژه ی تولد چه درآستانه ی سرک کشیدن از دهانه ی بام رسیده ی یک رحم و چه در حوزه ی زبان و هنر آلوده به وهمی تب دار است. تولد، وهمی است که نوستالژی وهمی دیگر، رهایی را با دو پای درشت و چهارزانو می نشاند جلو روی اسیر. حس قفس، لمس واقعیتی زیبا در درون وهمی خانمانسوز است. قفس یک ضرورت است و حس قفس بدون قفس نمی تواند اتفاق بیفتد.

فروغ در تولدی دیگر، فروغ است و همزمان فروغ نیست. فروغ در تولدی دیگر دست به گریبان پارادوکس فروغ است. فروغ، آیه ی تاریکیست و همزمان فروغی است که رو به سوی درخت آب آینه چشم دارد. فروغ در تولدی دیگر چارچوبی است که به درک اسارت نزدیک می شود. فروغ در تولدی دیگر یک تابلو نقاشی میخ شده به دیوار است که با شجاعتی دوست داشتنی ساز برون رفت از میخ و دیوار را ساز می کند. تولدی دیگر پاسخی است به واقعیت چارچوب و تلاشی است از سوی محدود برای پا گذاشتن به خارج از محدوده .

تولد، در تولدی دیگر، وهمی است که وهم فروغ را بردوش گرفته به سوی وهمی دیگر کوچ می کند. تولدی دیگر، لب گرفتن از خود است برای درک بهتر و به زیر زبان آوردن خود. " من " در درون این وهم به دنبال تعریفی دیگر از قفس، چارچوب ، و بوم میخ شده ای به نام "من"است. فروغ در مقطع رودررویی با تولدی دیگر به بلوغ فکری لازم رسیده است که در قدم اول از خود "من" لب بگیرد و در قدم دوم و برای رسیدن تعریفی متفاوت از فروغ با فروغ همخوابه شود. بدون شک فروغ در تولدی دیگر حوصله و توان کافی برای باردار شدن را داراست . او در تولدی دیگر یک فروغ آبستن است. فروغ در تولدی دیگر فروغ را بو می کند، لمس می کند ،فروغ را روی زانو می نشاند و موهاش فروغ را با دقت و وسواس تمام و تا سر حد وسواس شانه می زند، در مقابل آینه چشم ها را تا آستانه ی درشت سرمه می کشد. فروغ در تولدی دیگر بام رسیده ی یک رحم با ظرفیت های بالای زایش است. فروغ تولدی دیگر، بازیگوش، مغرور، و به شدت دوست داشتنی است. در تولدی دیگر فروغ شاهد حضور پررنگ و پهلوانانه تفکر است. تفکر در تولدی دیگر تلاشی است برای تعریف دوباره ای از "من "، برای تعریف دوباره ای از " آیه تاریک". این تلاش برای بالا رفتن از دیوار طلسم غلیظ خارج از اسارت، مثل تب صمیمی و به شدت دوست داشتنی است.

به نظر من تم اصلی تولدی دیگر ، تولد است. نطفه ی تولدی دیگر، در درون یک دایره بسته می شود، تولد ی دیگر در درون همان دایره و در هفت بخش به ظاهر متفاوت و با تکیه به انسجام ذهنی قابل توجهی، به جز بخش پایانی، شکل می گیرد، رشد می کند و در نهایت در نقطه ای دیگر از همان دایره و رو به خودی که خود نیست ، چشم باز می کند. تولدی دیگر، نگاه فروغ است به خود در فاصله ی یک چشم برهم زدن. فروغ در فاصله این چشم بهم زدن با دو فروغ متفاوت دست به گریبان است، او با فروغی روبروست که فروغ نیست.

شاید تولدی دیگر فضای بیشتر، یا شکل و شمایل دیگری را برای نگاه به خود طلب کند. اما نگاه من به تولدی دیگر نگاهی است گذرا و شاید از روی تفنن و صرفا برای ایجاد فضایی است برای کنجکاوی های ذهن خودم. مانع اصلی در این پیاده روی، خود فروغ است که با حضور پررنگ خود ، رسیدن به نزدیکیهای یک نگاه بی طرفانه و چند بعدی به تولدی دیگر را شاید برای من به یک غیر ممکن تبدیل کرده باشد.

 

بخش اول

همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم

در این بخش "من" سه بار و " ترا " سه بار تکرار می شود. "من اول" همه هستی من آیه تاریکیست که" ترای اول" را به بردن به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی، نوید می دهد. روی صحبت همه ی هستی" من"، رو به" ترا" دارد. این" من" می گوید که همه هستی او آیه تاریکیست. با این وجود به"ترا" نوید می دهد که " ترا" در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد"

در این بخش" من" رو به " تو" اعلام میکند؛ " من در این آیه ترا آه :کشیدم آه و من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم." شناسایی "من" شاید کار آسانی باشد. شاید شکی نباشد که " من " ، شاعر و فروغ است. در مورد" ترا" کار به این آسانی نیست. واژه ی تو می تواند حامل یک صمیمیت و نزدیکی بین دو نفر باشد. شاید شکی نباشد که" من" تولدی دیگر به " تو " احساس نزدیکی می کند، من با تو غریبه نیست و به او علاقه دارد و او را می شناسد. برای شناسایی " ترا" شاید طرح این سوال ضروری به نظر برسد که آیا" توی" تولدی دیگر یک مرد است یا زن؟ در ادامه به این پرسش خواهم رسید، ولی آنچه که مسلم است این است که " تو" در تولدی دیگر هم نسل فروغ است. و شاید سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی یک بار اروتیک هم داشته باشد. به عبارتی دیگر" تو" در تولدی دیگر نمی تواند مثلا پدر یا مادر، عمه یا عموی فروغ باشد. و اما در مورد جنسیت این" تو".

تصویر ما از فروغ اتوماتیک وار به ما تحمیل می کند که باید منطقا " توی" تولدی دیگر یک مرد باشد. مثلا یک معشوق. من و تو بسیار به هم نزدیک و دست در دست هم حرکت می کنند و ایندو " تو" و "من" در تولدی دیگر نه تنها سه بار تکرار می شوند که ایندو در ظرف زمانی واحدی هم نفس می کشند. با این وجود من فکر می کنم "تو " در تولدی دیگر یک معشوق یا مرد نیست چرا که تم شعر تولد ی دیگر عاشقانه نیست. یک فرق اساسی دیگر که بین "من" و" تو" جلب توجه می کند این است که این "من" است که اکتیو یا فعال است و "تو" در طول تولدی دیگر پاسیو و خاموش می ماند. این اکتیو بودن یک بعدی نیست. در تولدی دیگر نه تنها "من" سخن می گوید بلکه او مفعول هم هست. یک تفاوت دیگر اینکه ظاهرا وجود "تو" به" من" وابسته است."تو" توسط "من" و در یک آیه آه کشیده می شود . منظور از آیه همان "من" است که سعی در دمیدن " آه " به "تو" را دارد. منظور از آه ، دم، نفس یا زندگی است که "من"، در یک آیه، که تاریک است او را آه می کشد. بنابر آنچه گفته شد تو و من در تولدی دیگر یک فرد و در عین حال یک فرد نیستند. "من" در تولدی دیگر، فروع تعریف شده در چارچوب زمان و مکان، "من"، و" تو" در تولدی دیگر تصویری است سورئالیستی و کوششی است عقلانی برای رسیدن به تعریفی متفاوت از و دوباره ای از "من" که با اصرار تمام سعی در دمیدن" آه "( نفس، زندگی) به "تو "را دارد.

به عبارت دیگر"من" در تولدی دیگر اسیر و "تو" انتظار تولد خارج از اسارت است. تولدی که مجبور است در داخل و چارچوب اسارت نفس بکشد. تولدی دیگر تصویری روشن از "من" دارد. او را یک آیه تاریک تعریف می کند. این" من" از یک طرف آیه است، معجزه است با بار مثبت و از طرف دیگر تاریکست( آیه تاریک، مفهوم طلسم را در ذهن تداعی می کند)." من" اسیر در درون این معحزه و برای فرار از آیه تاریک، رو به سوی "تو " می کند

*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره نگاهی به تولدی دیگر فروغ فرخزاد

دانلود مقاله کامل درباره عقلانیت مولانا

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله کامل درباره عقلانیت مولانا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره عقلانیت مولانا


دانلود مقاله کامل درباره عقلانیت مولانا

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :9

 

بخشی از متن مقاله

عقلانیت مولانا

مولانا جلال الدین در دفتر چهارم مثنوی، داستان کوتاهی می‌سراید که بخشی از آن چنین است:
مورکی بر کاغذی دید او قلم

گفت با موری دگر این راز هم

که عجایب نقش‌ها آن کلک کرد

همچو ریحان و چو سوسن زار و ورد

گفت آن مور: اصبع است آن پیشه‌ور

وین قلم در فعل فرع است و اثر

گفت آن مور سوم: کز بازو است

کاصبع لاغر ز زورش نقش بست

همچنین می‌رفت بالا تا یکی

مهتر موران فطن بود اندکی

گفت کز صورت مبینید این هنر

که به خواب و مرگ گردد بی‌خبر

صورت آمد چون لباس و چون عصا

جز به عقل و جان نجبند نقش‌ها

بی‌خبر بود او که آن عقل و فواد

بی ز تقلیب خدا باشد جهاد

یک زمان از وی عنایت بر کند

عقل زیرک ابلهی‌ها می‌کند

در این داستان، مولانا ضمن این که با روشنی تمام، عالم واقع را تبیین می‌کند و نسبیت فهم ما را از جهان بان می‌نماید و از همه مهم تر این که رسیدن به معارف بزرگ و کشفیات و فاش شدن اسرار و رموز جهان آفرینش تنها به پیشرفت علم و دانش و تلاش انسان‌ها و کسب معرفت آدمیان نیست، بلکه اراده‌ای برتر که به سمت مدیریت عالی جهان آفرینش سوق می‌دهد در کار است و اگر از عقل و عقلانیت و خرد سخن می‌گوید، به صراحت و روشنی، به مبدا آفرینش توجه می‌دهد و اصولاً مولوی اگر از خردورزی و عقل سخن می‌گوید، آن عقلانیتی است که بیشتر تعریف فرزانگان و اولیای خداوند را تداعی می‌کند که "العقل ما عبد به الرحمن" عقل آن چیزی است که به واسطه آن خداوند مهربان بندگی شود؛ یعنی کاربرد عقل عبارت است از پر کردن چاله‌ها و گودال‌های مسیر و صاف کردن راه برای رسیدن به آن مقصود عالی آفرینش. این هدف‌مندی می‌تواند بسیار خردمندانه و عالی باشد، زیرا موجب می‌شود که محقق و سالک هدف‌مند حرکت کند و برای جهان هستی و فنومن‌های جهان هستی غایت و مقصدی قائل باشد و این بیانگر فلسفه‌ای بس متعالی است؛ زیرا که ذهنیت آدمی‌و تفکر او را از هرز رفتن و بیهودگی می‌رهاند و پرهیز می‌دهد و این عقلانیت است که ضمن پذیرفتن قانون‌مندی جهان هستی و رسیدن انسان به مراتبی از علم و آگاهی و پراکندگی عظیم دانش بشری و پیشرفت‌های بزرگ فنی و صنعتی و کسب تجربه‌های بسیار ارجمند بشری در طول تاریخ زندگی‌اش، سمت‌گیری به سمت معنی و مدیریت عالی جهان آفرینش، عقلانیت ویژه‌ای را رقم می‌زند که فقط متکی به علم و تجربه انسان نیست و آن اراده عظیم را نیز در نظر دارد.
هنگامی‌که از عقلانیت در اندیشه مولانا سخن می‌گوییم به این معنی است که: آنچه خرد انسان در طول قرون و اعصار به دست آورده و تجربه کرده است، و به نیکی و زشتی آن پی برده و اینک از برآیند آن چیزها نمونه‌هایی را برای رستگاری و رهایی و نیک بختی این جهان پیشنهاد می‌کند.
و دیگر این که مولانا خردورزی آدمی‌ را هیچ گاه بدون توجه به مدیریت عالی جهان آفرینش مطرح نمی‌کند، زیرا این نوع نگرش است که تفاوت بسیاری از اندیشمندان با مولانا را نمایش می‌دهد و مشخص می‌کند چه کسانی می‌توانند به فلسفه "به من چه ولش کن" و "هرچه پیش آمد خوش آمد" باور آورند، و یا چه کسانی در تمام جریانات هستی احساس می‌کنند که وجود "مستقل" آنان در جایی و وجود "ربط" آنان در جایی دیگر به کار می‌آید. بنیان تفکر مولانا به ویژه در خردگرایی و عقلانیت ریشه در معنا دارد. در تمام مثنوی معنوی توجه به "عقل کل" و اتصال "عقل جزئی" به عقل کلی برای این که به پویایی و بالندگی برسد بایسته است که به عقل کلی خود را متصل کند تا به شگفتی‌های جهان عقل پی ببرد:

تا چه عالم هاست در سودای عقل

تا چه با پهناست این دریای عقل

این جهان یک فکرت است از عقل کل

عقل کل شاه است و صورت‌ها رسل

عقل پنهان است و ظاهر عالمی

صورت ما موج یا از وی نمی

چنانچه مشخص شد، مولوی زیربنای جهان را عقل کل می‌انگارد و ضمن این که به وجود عقل جزئی اعتراف می‌کند، اما باور دارد که عقل جزئی بازیگر است و پیوسته با انسان بازی می‌کند و آدمی ‌را می‌فریبد و راه او را دور می‌کند و توانایی او را به هرز می‌برد و نیروی او را برای درک حقیقت ناچیز می‌کند.

هش چه باشد عقل کل ای هوشمند

عقل جزئی هش بود اما نژند

چون که قشر عقل صد برهان دهد

عقل کل کی گام بی ایقان نهد

در نگرش مولوی، انسان اگر موقعیت خود را درک کند و جایگاه خود در هستی را بشناسد. در واقع متصل به عقل کل و اصلاً خود عین عقل کل می‌گردد.

عقل کل سرگشته و حیران تست

کل موجودات در فرمان تست

عذرخواه عقل کل و جان تویی

جان جان و تابش مرجان تویی

عقل کل و نفس کل مرد خداست

عرش و کرسی را مدان کز وی جداست

اینجا عظمت و بزرگی انسان و پیوستگی او به کل هستی و هستی کل و پیدا کردن نیروی بزرگ و قدرت عظیم در جهان نشان داده می‌شود. مولانا را عقیده بر این است که توجه به عقل کلی و کشاندن عقل جزئی برای اتصال به عقل کلی، حرکت اساسی انسان کمال جوست. وی بر این باور است که عقل جزئی سطحی‌نگر و قشری است و عقل کلی، عاقبت بین و ژرف‌نگر است و رهایی و رستگاری را در نظر دارد.

عقل کل را گفت ما زاغ البصر

عقل جزئی می‌کند هر سو نظر

پیش شهر عقل کلی این حواس

چون خران چشم بسته در خراس

عقل جزئی گاه چیره گه نگون

عقل کلی ایمن از ریب المنون

جهد کن تا پیر عقل و دین شوی

تا چو عقل کل تو باطن بین شوی

این قدر تاکید و توجه به عقلانیت و خردورزی ایجاد فضای روشن برای اندیشیدن و تفکر است (زیرا روسای عوام تمام تلاش و کوشش خود را به کار می‌برند تا مردمان را به سوی جهل و نادانی سوق دهند و آنان را در حماقت و سفاهت نگه دارند، زیرا حیات آنان بسته به نادانی عوام است و این در طول تاریخ پیوسته و همواره در جهت بقای جباران کارساز بوده است. خردگرایان و فرزانگان به عنوان روشنفکر در جوامع بشری می‌کوشیده‌اند تا تاریکی‌ها را بتارانند، روشنایی بیافرینند و سپاه ظلمت و جهل و لشکریان حماقت را به عقب برانند. مستبدان و دیکتاتورها مبلغان جهل و نادانی‌اند، جهل نیز با آزدگی و آزادی در تضاد است. مریدان گول خودباخته پیوسته مورد توجه پیران گمراه بوده‌اند زیرا مطلوب و محبوب خودخواهان متکبران و جهل پروران همین متعبدان و جان نثاران ابله بوده‌اند تا اهداف آنان را عملی کنند زیرا استبداد بر خر جهل سوار است و بهره می‌کشد.)
مولوی انسان بزرگی است که آدمیان را به خردورزی و تعقل فرا می‌خواند تا از اسارت جهل و تقلید کورکورانه برهاند.

هم به طبع آور به مردی خویش را

پیشوا کن عقل دوراندیش را

شاعران بزرگی همچون فردوسی بزرگ در شاهنامه بسیار از خردمندی سخن سروده و ابتدای شاهنامه شاید حدود سی بیت در ستایش خرد است و اندیشه و دانش و دیگر ادیبان سرزمین اهورایی پارس، اما گمان می‌رود که مولوی گوی سبقت را در این خصوص از همگنان ربوده باشد، زیرا که نه تنها به خردورزی، بلکه اصولاً به عقلانیت انسان و کاربرد اجتماعی آن فرا می‌خواند و آدمیان را از تکیه بر عقل جزئی پرهیز می‌دهد. کاربرد عقل که حرکت اصلی انسان به سوی هماهنگی با آهنگ کل هستی است بیشتر مورد نظر مولوی است:

*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره عقلانیت مولانا

دانلود مقاله کامل درباره فردوسی و شاهنامه

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله کامل درباره فردوسی و شاهنامه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره فردوسی و شاهنامه


دانلود مقاله کامل درباره فردوسی و شاهنامه

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :33

 

فهرست                                                                                                 صفحه

مقدمه :                                                                                                    5-2

(در باره ی فردوسی وشاهنامه)                 

زن در تعبیر شاهنا مه                                                                             10-6

فرانک مادر فریدون                                                                               12-11

رودابه                                                                                                 16-13

تهمینه                                                                                                 19-17

سودابه                                                                                                   23-20

نتیجه                                                                                                          24

چکیده                                                                                                     26-25

منابع  و مآخذ                                                                                               27

 

مقدمه                     

درباره ی فردوسی وشاهنامه

 حکیم ابوالقاسم فردوسی از ستارگان قدراوّل آسمان ادب وفرهنگ ایران است که در دوره های گذشته ی تاریخی،با کتاب گرانقدرخود شاهنامه،درمیان مردم شهرت یافته است واز غایت روشنی بعدها زندگی اودرغباری از تیرگی وناشناختگی فرورفته است.فردوسی را همگان می شناسند امّاحیات و کارواندیشه او،چنانکه بوده،برهیچ کس روشن نیست.

 قدیمی ترین کتابی که به نام فردوسی واثرجاودانه ی او اشاره می کند،تاریخ سیستان[1] متعلق به نیمه ی قرن پنجم است ومفصّل ترازآن چهارمقاله ی نظامی عروضی[2]که درسال550 هجری یعنی نزدیک به یک قرن و نیم پس ازفردوسی تأ لیف شده است.

اطّلاعات  تاریخ  سیستان  درباره ی فردوسی ا ز چند سطر نمی گذرد آنچه درچهار مقاله درباره ی وی آمده است ،ومتاسّفانه به کتاب های دیگر نیز راه یافته،مانند بسیاری ازاطّلاعات دیگرآن کتاب توأم با داستان پردازی و فاقد اعتبار لازم تاریخی است.

آنچه درباره ی فردوسی به کمک قراین و نشانه های تاریخی از شاهنامه بدست می آید و تا حدودی می توان به صحّتش اطمینان داشت ،این است که وی در یکی از سال های329 یا330 هجری ،یعنی همان سال هایی که شمع زندگانی رودکی                 سمر قندی‹‹ شاعر تیره چشم و روشن بین ››عصر سامانی خاموشی می گرفت،در منطقه ی طوس(شاید قریه ی باژ یا فاز کنونی) به دنیا آمد.از خانواده و کسان او اطّلاع چندانی در دست نیست ؛ همین قدر می دانیم که وی از نجیب زادگان طوس بود  واز خود املاک واموالی داشت،به طوری که می توانست از درآمد ملک موروثی نزدیک به دو بهره از حیات بارور خود را در رفاه نسبی بگذراند.

نجیب زادگان ایرانی تباردرروزگارفردوسی طبقه ای صاحب مقام ودارای امتیاز اجتماعی خاصّی بودند که به ‹‹دهقانان›› شهرت داشتند؛وعبارت بودند از گروهی از نجبای درجه ی دوم که از امور لشکری به دور بودند وتنها خود را به دفاع از ارزش های قومی وهمچنین ولایتی که درآن پای بند بودند،می دیدند.

این طبقه در هروقت وزمان نزد معلمان دینی به خوبی تربیت وتهذیب می شدند وحافظ سنت وفرهنگ ایرانی بودند،چنان که پس ازسقوط امپراطوری ساسانی روایات تاریخی وداستان – های ملی ایران را حفظ داشتند وسینه به سینه به نسل های بعد از خودمنتقل می کردند.

نام او وپدرش در نخستین ترجمه ی شاهنامه به زبان عربی که در حدود سال620   هجری صورت گرفته[3]،منصوربن حسن وکنیه ولقب شاعری اش بنا برقد یمی ترین مآخذ، یعنی تاریخ سیستان وچهار مقاله ابوالقاسم فردوسی امده است ودر این تردیدی نیست.

از کودکی ونوجوانی فردوسی اطّلاع چندانی ازشاهنامه به دست نمی آید،امّا ظاهراً بین سی و پنج تا  چهل  سالگی بود که  دقیقی شاعر حماسه پرداز وهم ولایتی او، که نظم  روایات ملّی ایران را چند سال پیش آغاز کرده بود،درسن جوانی به دست غلامش کشته شد وفردوسی بر آن شد که کار ناتمام اورا دنبال کند.

دراین کارجوانمردی ازدوستانش به تشویق اوهمت گماشت وخداینامه ی منثور را که دربرگیرنده ی تاریخ شاهان قدیم ایران بودوچندسال پیش ازآن به  امرابومنصورمحمدبن عبدالرزاق طوسی فراهم آمده بود دراختیارش گذاشت وفردوسی ازروی آن سرودن شاهنامه را آغاز کرد.

هنگامی که فردوسی تقریباً پنجاه وهشت ساله بود وبیش از دو ثلث کتاب خود را به نظم درآ ورده بود، محمود غزنوی درسال 387هجری به جای پدرنشست وباافزودن قلمروسامانیان وصفاریان به محدوده ی فرمانروایی پدر،امپراطوری وسیعی در شرق وشمال شرق ومرکز ایران آن روز به هم زد.فردوسی که بر اثرمرور زمان وعدم رسیدگی لازم ونیز خشکسالی های پیاپی املاک خود را یا از دست داده بود ویابر سر کار نظم شاهنامه گذاشته بود، در اواخرعمر براثر تنگدستی  و یا به سبب آن که تقدیم آن را به  پادشاهی مقتدر برای  بقای  کتاب خود لازم می دید،به این اندیشه افتاد که شاهنامه را به نام محمود کند.اما نظر به اینکه شاهنامه اثری ایرانی بودوبه کام ترکان تلخ آمد ودیگراینکه فردوسی شیعی مذهب ومحمود سنی متعصب بوده است ودرشاهنامه چنان که توقع می داشته ازوی  ستایشی به عمل نیامده است همچنین به سبب شعرناشناسی محمود وحسد  حاسدان ،این کتاب  مقبول طبع سلطان غزنه  واقع  نشد و قدرکار بزرگ استاد طوس نادیده گرفته شد وپاداشی که شایسته ی این اثر عظیم و رنج سی ساله ی او بود به وی نداد.از این رو فردوسی ناکام ورنجیده خاطرسال های آخرعمرخود را در تنگدستی وضعف قوا وبیماری وتنگدلی گذرانیدوسرانجام درحالی که نزدیک به هشتاد سال داشت به سال 411هجری در گذشت ودر زادگاه خود طوس به خاک سپرده شد.

 فردوسی  در اواسط کار (شاید سال 394) به دلایلی که پیش از این گفتیم  تصمیم  می گیرد شاهنامه را به نام محمود کند،وبرای نخستین بار در پایان داستان کیخسرو[4] وپس از آن درچند جای دیگر از او به نیکی یاد کر ده است.

درعرصه ی معتقدات دینی،فردوسی روشن بینانه راه اقلیت بر حق رابرگزیده است.مذهبش شیعه ی معتزله وشیوه ی فکری او شعوبیه[5] است.همین روشن بینی حکیمانه سبب شده است که مناقشات نژادی را با معتقدات مذهبی نیامیزد. در مقدمه ی  کتاب  پس از ستایش  پیامبر اسلام دلبستگی وشیفتگی خود را به خاندان پیامبر این گونه آشکار می کند:

فردوسی ، روشن اندیش شیعه مذهب و باورمند مخلص مولای متقیان، و نیز شیفته فرهنگ ایران است. به یک معنا شاهنامه تجلی  گاه عناصر یاد شده می باشد ، وپیکار نامه ای است که دریک زمان در دو جبهه به کوشش ایستاده است. بنابراین گزافه نیست ، اگر بگوییم،آنچه را که زبان واندیشه ایرانی می توان نامید،یک جااز خامه ی حکیم دشت طوس تراوش کرده است.

بی هیچ گمانی فردوسی،برجسته ترین شاعرایران است.کاربزرگ اویعنی شاهنامه منظومه ای است  که زیر بنای آن اصا لت رنج آدمیزاد است. به حیث چنین شالوده ای همواره عامه ی مردم آن را خوانده اند وجان تشنه ی خود راازسرچشمه ی لایزال بینش فردوسی که از ملتقای قضیلت وایمان ترکیب یافته است بی دریغ سیراب کرده اند.

*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره فردوسی و شاهنامه

تحقیق درباره گل اختر (Cannas)

اختصاصی از فی لوو تحقیق درباره گل اختر (Cannas) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره گل اختر (Cannas)


تحقیق درباره گل اختر (Cannas)

فرمت فایل : WORD (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 3 صفحه

 

 

 

 

 

گل اختر Canna  L. جنسی از تیره کاناسه ها Cannacees و دارای اقسام و جورهای متعدد است .

 این گل که دارای برگهای پهن زیبا گاهی سبز و گاهی مایل به ارغوانی و بوته قوی و بلند با گلهای متعدد به رنگهای مختلف میباشد برای حاشیه کاری و تشکیل تپه گلها یا تک کاری میان تپه گل یا چمن زار قابل توجه است .

 کاشتن اقسام اصلی و اولیة این گل امروز تقریبأ متروک شده و فقط آنها را یا نزد اشخاصی که مجموعه ای از اقسام مختلف آن را دارند یا در گلکاریهای درجه دوم و سوم میتوان دید .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره گل اختر (Cannas)