دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
تحقیق نقش روابط انسانی در سازمان های تجاری در 17 صفحه با فرمت ورد و مناسب رشته اقتصاد :
بخشی از تحقیق:
مقدمه
در دنیای تجارت، پرداختن به موضوعات سخت افزاری (ماشین آلات، مواد و…) و نرم افزاری (روش کار، دانش فنی و…) تولید، به منظور استفاده از منابع (4M) به صورت امری بدیهی و روزمره رواج دارد. ضمن آنکه مدیران و کارشناسان و دیگر نیروهای انسانی نیز به عنوان نیروی مغز افزاری، بهره مندی از منابع را با فعالیت های تحقیقاتی و آزمایشگاهی خود و در واقع بکارگیری تکنولوژی، توسعه می دهند و امکان تسلط بیشتر انسان را بر روی منابع به وجود می آورند. در این راستا، آنها با ارائه راه حل های مختلف و تحلیل های چند جانبه بر فضای درون و برون سازمان نیز اثر می گذارند و سازمان ها را در جوامع بشری به شکل های مختلف از قبیل خصوصی، ملی، منطقه ای و بینالمللی و در انواع ساختارهای تشکیلاتی مختلف ایجاد می نمایند. اما نکته حائز اهمیت که شاید کمتر مورد توجه و تجزیه و تحلیل های کارشناسانه و مدیریتی قرار می گیرد و بحث اصلی کتاب حاضر نیز می باشد، پارامتر شخصیتی یک سازمان است که حاصل همان روح حاکم بر آن نیروی مغز افزاری و علت اصلی رفتارهای سازمانی است. شخصیتی که به واسطه آن سازمان اعمالی را از خود بروز می دهد و در ذهن مراجعین تصاویری معین می سازد. تصاویری که بیانگر تفکرات، نگرشی ها و رسالت سازمان بوده و تا زمان حیات سازمان با او باقی میماند.
امر بدیهی است که این شخصیت مانند دیگر شخصیت ها در خلاء مفهومی ندارد و صرفاً در ارتباط با دیگران (اشخاص حقیقی و حقوقی) ارتباط و معنی پیدا می کند. این ارتباط سازمانی که در نهایت همان ارتباط انسانی تلقی می شود مانند هر انسانی دارای سه سطح به شرح زیر می باشد:
1- ارتباط درونی: ارتباطی که هر انسان با درون خویش دارد (گفتگوی درونی) که برای سازمان ها ارتباط درون سازمانی تلقی می شود.
2- ارتباط با فرد مخاطب: انسان با یک نفر بیرون از خویش (فرزند، پدر، مادر، دوست و…) که برای سازمان ها ارتباط برون سازمانی تلقی می شود.
3- ارتباط با گروه: که هر انسان در غالب یک گروه رفتار می کند (خانواده، شرکت، ملی و…) که برای سازمان ها ارتباط صنفی سازمانی تلقی می شود.
هر یک از این نوع ارتباطات در جای خود قابل بحث و بررسی بیشتر می باشد. ضمن آنکه نکته حائز اهمیت بیشتر متوجه ارتباط سطح یک یا همان ارتباط درونی میباشد مه در خصوص یک انسان و یا سازمان تکیه گاه اصلی دو نوع ارتباط دیگر محسوب می شود.
بودا در سخنی گفته است “ما آن چیزی هستیم که می اندیشیم. هستی ما با افکارمان بلندی می گیرد و دنیایمان را با اندیشه هایمان می سازیم”.
چرا بعضی از سازمان ها در ما وابستگی، اعتماد و احترام ایجاد می کنند؟ چرا بعضی از سازمان ها در ارتباط برقرار کردن موفق هستند (دارای روابط عمومی موفق) و بعضی دیگر خیر؟… راز این معماها در چیست؟
آن را همانطور که پیشتر بیان شد می توان در یک کلام خلاصه کرد: شیوه تفکر سازمان. چرا که مردم همان چیزی را می بینند که ما در داخل سازمان خود می بینیم و با ما همانگونه برخورد می کنند که، با خود برخورد می کنیم. سازمانی که احساس میکند ارزش اجتماعی ندارد، واقعاً ندارد. از سوی دیگر سازمانی که عمیقاً معتقد است برای کاری با ارزش ایجاد گردیده است، برای همان کار ایجاد شده است و حتماً از عهده کار بر می آید. ریشه این تفکرات در تعریف دقیق همان مفاهیم اولیه سازمانی که در فوق ذکر شد می باشد...
.
.
.
«دلیل این که پرنده ها می توانند پرواز کنند و ما نمی توانیم، این است که پرندهها وفادارند. و وفاداری یعنی بال داشتن». انجام وظیفه، بدون بصیرت و شناخت، بیگاری است.
رویای مشترک داشتن یعنی کوشش و سعی دو جانبه برای رسیدن به هدف. این کوشش و تلاش میان اعضا تقسیم شده و مشترک می باشد. این به آن مفهوم نیست که مشتری را کنار بکشید «رویاهایت را برایم بگو. من هم رویاهایم را برای تو می گویم!» بلکه مفهومش این است که باید سخت تلاش نمود تا در شناخت آمال مشتری موفق شد، ضمن این که باید گذاشت تا مشتری هم به خواسته های ما دست یابد. مخصوصاً تکیه عمده مطلب بر این است که از کلمه «ما» که مفهوم اتحاد و اشتراک دارد، استفاده شود. ما چه کنیم تا به زندگی بهتری دست یابیم؟ اعمال مشترکی که فاقد بصیرت لازم در مورد مشارکت باشد، اهمیت لازم را نداشته، بلکه مشارکتی اتفاقی است.
اگر خوب دقت نماییم، در خواهم یافت که «قصد» عملی است که بر روی آن تصمیم گرفته شده و توافق شده که چه چیزهایی برای دستیابی به خواسته های مطلوب مناسب و چه چیزهایی نامناسب است. قصد، خود ابزاری برای تنظیم برنامه است. اگر تا کنون برایتان اتفاق افتاده باشد که برای دستیابی به یک سرمقاله خاص یا یک کتاب فنی به کتابخانه مراجعه نموده، باشید و در عوض، کارتان به بیراهه کشیده شده و یک بسته مجله لایف مربوط به بیست سال پیش را در جلوی خود ببینید، به مفهوم عدم دقت پی خواهید برد.
چهار تعهد مدیران در قبال کارمندانشان عبارت است از آمادگی برای درگیر شدن در امور، حمایت از تلاش مثبت حتی اگر منجر به کسب نتیجه نگردد، نشان دادن واکنش در مقابل پیشنهادات و بالاخره قدرشناسی از کسانی که در جهت انجام خواستههای مشتریان تلاش می نمایند.»
«اعتقادم بر این است اگر مایلید کارمندان در جهت انجام خواسته های مشتریان موفق شوند، تعهد اول مدیران یعنی آمادگی برای درگیر شدن در امور، روش بسیار مثبتی است و مثل جادو موثر می افتد. هیچ چیز نمی تواند به اندازه کار شانه به شانه و مشارکت با مدیر، یک کارمند را مشتاق و هیجان زده کند. این کار می تواند به سادگی قهوه در فنجان ریختن برای مدت پانزده دقیقه در ساعات شلوغ رستوران باشد. یا در را بر روی یک مهمان گشودن. من از اینکه گاهی مدیری اثاثیه یا چمدان میهمانان را حمل کند و یا پیشخدمتی تصمیمات اجرایی بگیرد، لذت می برم. هیچ کاری نمیتواند صادقانه تر از این باشد.»...