فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله اضطراب

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله اضطراب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

مقدمه:
اضطراب موضوعی است قدیمی، که حتی مصریان باستان و نویسندگان قرون وسطی وجود اضطراب را یکی از شرایط اصولی و اولیه زندگی انسانها تلقی می کردند. اضطراب نه تنها پدیده ای جهانی و فراگیر، بلکه ناشی از انسان بودن ابناء بشر است. کیست که در معرض تهدید مضطرب نشود؟( بک۱ به نقل از قراچه داغی، ۱۳۸۰)
مضطرب بودن تا اندازه ای به عنوان بخشی از یک پاسخ مقابله ای طبیعی به مسائل زندگی روزمره در نظر گرفته می شود. با این حال ، زمانی که اضطراب شدید و یا نا متناسب با موقعیت باشد به عنوان یک اختلال و یا یک مشکل بالینی در نظر گرفته می شود ( بلک برن و دیوید سون۲ به نقل از توزنده جانی، ۱۳۷۴)
در مورد اضطراب مارکس و لیدر۴ با بررسی ۲۲ مطالعه انجام شده در این زمینه بر آورد کرده اند که تقریباً سه در صد جمعیت عمومی به حالت اضطراب دچار هستند ( بلک برن و دیوید سون به نقل از تو زنده جانی، ۱۳۷۴)
بک به انتظار آسیب، ترس و به واکنش های هیجانی نا خوشایند اضطراب می گوید.بک معتقد است بیماران مضطرب محیط را تهدید کننده تلقی می کنند و خود را فاقد کفایت لازم برای مواجه با تهدید می دانند ( فری۵ به نقل از صاحبی و همکاران، ۱۳۸۲)
ذات زندگی اجتماعی، زیستن در کنار دیگران و معاشرت با مردم است.آنچه زندگی آدمی را شکل می دهد روابط میان انسانهااست، از اعضای یک خانواده کوچک بگیرید تا اعضای جامعه جهانی( فتحی، ۱۳۸۴ )
طی سالهای طولانی دنیای خانواده، مدرسه، کار و کلیسا ابزار وجود کردن مؤثر را دشوار کرده اند . نهادهای جامعه با دقت تمام به ما آموخته اند که حتی در صدد ابراز حقوق حقه خود برنیائیم، در ابراز وجود کردن نا توان باشیم و اگر روی پای خود بایستیم احساس گناه کنیم.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که خانواده ها ، مدارس، سازمانهای تجاری و کسبی، کلیساها و دولتها افراد را به ابراز وجود تشویق کنند و از هر اقدامی برای محدود کردن این ابراز وجود خودداری نمایند ( آلبرتی۱ و امونز۲به تقل ازقراچه داغی، ۱۳۸۳ )
ابراز وجود کردن عبارت است از : ابراز عقیده ها ، احساسات و افکار به صورت شایسته به گونه ای که به هیچ کس بی احترامی روا نداریم و حق کسی را نیز ضایع نکنیم ( فتحی، ۱۳۸۴)
در حال حاضر تعداد کثیری از دانش آموزان کشور ما، با مشکل اضطراب و عدم ابراز وجود روبرو هستند و توانایی لازم برای ابراز وجود کردن در کلاس درسی را ندارند و اغلب در کلاسها سکوت اختیار می کنند و متأسفانه این دانش آموزان از سوی معلمان به عنوان دانش آموزان مؤدب و منضبط در نظر گرفته می شوند و به اشتباه به تشدید اضطراب و عدم ابراز وجود در دانش آموزان دامن می زنند ( حسینی بیرجندی ، ۱۳۸۲)
ما در این پژوهش از مشاورة گروهی به شیوه شناختی – رفتاری۳ برای کاهش اضطراب و افزایش ابزاروجود استفاده کرده ایم در رویکرد شناختی – رفتاری به مراجعان کمک می شودتا افکار و باورهای غیر منطقی و رفتارهای ناکارامد خود را تشخیص دهند و برای تغییر آنها از بحث های منظم و تکالیف رفتاری دقیقاً سازمان یافته ای استفاده شود افخار، ۱۳۷۸
● بیان مسأله
بنا به گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۸۶ بسیاری از بیماریهای جسمی ناشی از تنش های روانی – اجتماعی است . ۳۰ تا ۵۰ در صد افراد مراجعه کننده به پزشک در کشورهای پیشرفته ، ۱۵ تا ۲۵ در صد افراد مورد معاینه مراکز بهداشتی در کشورهای در حال پیشرفت عوارض جسمی ناشی از اضطراب دارند افخار، ۱۳۷۸
درمان نشدن به موقع اضطراب و افسردگی آمار خودکشی را به شدت افزایش می دهد ورفتارهای مخرب علیه خود تولید می کند آمن۳ و روت۴، ۱۹۵۴ ؛ به نقل از قراچه داغی، ۱۳۸۳
حال این سوال مطرح می شود که اضطراب دانش آموزان با چه عواملی در ارتباط است؟
به اعتقاد تحلیل گرروانی تضادهای سرکوب شده تولیداضطراب می کندبرنزبه نقل از قراچه داغی،۱۳۸۳
به اعتقاد رفتار درمانگران اختلالات اضطرابی نتیجه واکنش غیر ارادی نسبت به حوادثی است که قبلاً در زندگی بیمار اتفاق افتاده است بک به نقل از قراچه داغی، ۱۳۸۰
و به اعتقاد درمانگر شناختی ، افکار منفی و طرز تلقیهای غیر منطقی موجب اضطراب هستند برنز به نقل از قراچه داغی ، ۱۳۸۳
علاوه بر اضطراب ، خیلی از انسانها با مشکل عدم ابراز وجود روبرو هستند. عدم ابراز وجود باعث می شود که برخی از افراد مخصوصاً نوجوانان و دانش آموزان در معرض تهدید انواع بیماریهای جسمی ، روانی و روابط اجتماعی نا سالمی قرار بگیرند ریس۵ و گراهام۶ ،۱۹۹۱ ؛ به نقل ازشهنی ییلاق و رضایی ، ۱۳۷۹
حال این سوال مطرح می شود که، عدم ابراز وجود دانش آموزان با چه عواملی در ارتباط است؟
به اعتقاد رفتار درمانگران تربیت دوران کودکی ، یادگیریهای غلط و یا کوتاهی دریادگیری رفتارصحیح منجربه عدم ابرازوجود درفرد می شود (تاون اند۱ به نقل از نظیری ومولا،۱۳۸۱).
به اعتقاد درمانگران شناختی افکار و باورهای غیر منطقی مانعی بر سر راه ابراز وجود هستند آلبرتی و امونز به نقل از قراچه داغی، ۱۳۸۳
باتلر، فینل۱ ، ربسون۲ وگلدر (۱۹۹۱) در آزمایش بالینی کنترل شده ای به بررسی تأثیر درمان شناختی -رفتاری و رفتاری بر روی ۵۷ بیمار مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر در ۱۲ جلسه درمان فردی به این نتایج دست یافتند که درمان شناختی – رفتاری در مقایسه با درمان رفتاری تأثیر قابل ملاحظه ای در کاهش میزان اختلال اضطراب فراگیر بیماران داشته است. در درمان شناختی- رفتاری هیچ یک از بیماران درمان را رها نکردند در حالی که در درمان رفتاری چندین بیمار درمان را رها کردند بک به نقل از صاحبی، ۱۳۸۳
جلالی ( ۱۳۸۳) در پژوهشی تحت عنوان بررسی تأثیر مشاوره گروهی به شیوه های شناختی – رفتاری و رفتاری بر رفتار جرأت مندانه دانش آموزان کم جرأت پسر دبیرستانی به این نتایج دست یافت که :‌جرأت آموزی گروهی به شیوه های شناختی – رفتاری و رفتاری نمرات آزمودنیها را در مقیاس های ترس از ارزیابی منفی و پرسشنامه و جرأت ورزی در پس آزمون و پیگیر کاهش می دهد به نقل از اسدی، ۱۳۸۳
حال پژوهش حاضر در صدد پاسخگویی به این سوال است که آیا مشاورة گروهی با رویکرد شناختی - رفتاری در کاهش میزان اضطراب و افزایش میزان ابراز وجود دانش آموزان تأثیر دارد یا خیر؟
● اهداف تحقیق
الف) آگاهی از میزان تأثیر مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری در کاهش اضطراب دانش آموزان.
ب) آگاهی از میزان تأثیر مشاوره گروهی با رویکرد شناختی– رفتاری در افزایش ابراز وجود دانش آموزان .
● فرضیه های تحقیق
۱ مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری در کاهش میزان اضطراب دانش آموزان تأثیر دارد.
۱ـ۱) مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری در کاهش میزان اضطراب پنهان دانش آموزان تأثیر دارد.
۲ـ۱) مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری در کاهش میزان اضطراب آشکار دانش آموزان تأثیر دارد.
۳ـ۱) مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری برمؤلفه های اضطراب تأثیر دارد.
۲ مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری در افزایش میزان ابراز وجود دانش آموزان تأثیر دارد.
برای آزمون فرض های فوق داده های بدست آمده از پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش و کنترل و نیز تفاضل پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش و کنترل مورد مقایسه قرار می گیرند.

 

● جامعه آماری
جامعه آماری در این پژوهش، شامل کلیه دانش آموزان دبیرستان های پسرانه دولتی شهر پارس آباد مغان در استان اردبیل می باشند که در نیمسال دوم سال تحصیلی ۸۵-۸۴ تحصیل نمودند (۲۹۶۹ ).
● نمونه‌ آماری
در این تحقیق پژوهشگر بر اساس نظر متخصصان مشاوره و روانشناسی تعداد اعضای هر دو گروه آزمایش و گروه کنترل را ۱۰ نفر انتخاب نموده است.یعنی ۱۰ نفربرای گروه آزمایش و ۱۰ نفر برای گروه کنترل .
● روش نمونه گیری
در این پژوهش از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای دو مرحله ای استفاده شده است. به این ترتیب که ابتدا مدارس و سپس کلاسها بصورت تصادفی انتخاب و سپس پرسشنامه های سنجش متغیر وابسته در گروههای کلاسی توزیع و اجرا شد. بر این اساس از بین ۶ دبیرستان پسرانه دولتی ، ۲ دبیرستان ( مغان صنعت و شهید برومند) به طور تصادفی انتخاب شدند . در هر دبیرستان نیز ۶ کلاس از سه پایة تحصیلی ( اول، دوم، سوم) به طور تصادفی انتخاب شدند. سپس آزمون اضطراب کتل و آزمون جرأت ورزی گمبریل و ریچی در ۶ کلاس دبیرستان مغان صنعت و در ۶ کلاس دبیرستان شهید برومند ، که در کل ۱۲ کلاس ( ۳۶۹ نفر) بودند ، توزیع و اجرا شد. بعد ار تصحیح هر دو آزمون و استخراج نتایج و با پیش بینی ریزش احتمالی در تعداد اعضاء گروه، از بین ۱۸۰ نفر از دانش آموزانی که سطح اضطراب آنها بالاتر از متوسط بودند و ۱۶۹ نفر از دانش آموزانی که سطح ابراز وجود آنها پایین تر از متوسط بودند،تعداد ۲۰ نفر از دانش آموزانی که همزمان بالاترین نمره را در آزمون اضطراب و پایین ترین نمره را در آزمون جرأت ورزی کسب کرده بودند، برای مشاوره گروهی انتخاب شدند، با پرتاب سکه ۲۰ نفر دانش آموزان به دو گروه ( آزمایش و کنترل) تقسیم شدند. دو نفر از دانش آموزان در گروه آزمایش به علت عدم حضور منظم در جلسه های مشاوره گروهی از برنامه درمان حذف شدند، بنابراین جلسه های مشاوره گروهی با تعداد ۸ نفر به اتمام رسید. یعنی: ۸ نفر گروه آزمایش و ۸ نفر گروه کنترل که در مجموع ۱۶ نفر بودند.
● ابزارهای اندازه گیری
ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش عبارتند از :
الف) پرسشنامه اضطراب کتل: آزمون اضطراب آرنولد۱ . بی کتل بر اساس پژوهشهای گسترده ای فراهم شده و احتمالاً مؤثرترین ابزاری است که به صورت یک پرسشنامه کوتاه در چهل ماده تست فراهم آمده است.پرسشنامه ای که می توان بدون مراقبت و پس از یک هفته یا بیشتر مجدداً بکار بست بدون آنکه آزمودنی بخش مهمی از پاسخ های گذشته خود را به یاد آورد. این مقیاس را می توان درهر دو جنس بعد از سن چهارده سالگی و در اکثر فرهنگ ها بکار برد. به نقل از زهرا رحیمی، ۱۳۷۹
در این پژوهش پرسشنامه اضطراب کتل در پیش آزمون در گروههای کلاسی و در پس آزمون برای گروه آزمایش و گروه کنترل اجرا شد. ضریب پایایی بدست آمده برای آزمون کتل توسط زینب اسدی در سال ۱۳۸۳ با استفاده از روش آلفای کرونباخ ۸۳/۰ گزارش شده است. ضریب پایایی بدست آمده توسط پژوهشگر از طریق آلفای کرونباخ ۹۴/۰ می باشد.
مقیاس اضطراب کتل توسط خانم دادستان در سال ۱۳۶۹ بر روی دانشجویان هنجارگزینی شده است و روایی تست کتل مورد تأیید قرار گرفته است. علاوه بر این پرسشنامه اضطراب کتل به عنوان یک ابزار سنجش معتبر در پایان نامه های متعددی به کار گرفته شده است که اساتید مختلف روایی تست مذکور را مورد تأیید قرار داده اند.
ب) پرسشنامة جرأت ورزی گمبریل و ریچی: پرسشنامه جرأت ورزی گمبریل و ریچی برای سنجش رفتارهای جرأت ورزانه به کار می رود. این پرسشنامه دارای ۴۰ ماده آزمون است که در برخی از مواد آن به دلیل عدم تطبیق با فرهنگ ایران تغییراتی در آنها داده شده است. در این پرسشنامه از آزمودنی خواسته می شود که میزان و شدت ناراحتی خود را در هنگام مواجه شدن با موقعیت هایی که مستلزم جرأت ورزی است، بر حسب یک مقیاس درجه بندی ۵ گزینه ای بیان کند .
ضریب پایایی این آزمون توسط گمبریل و ریچی ( ۱۹۷۵) ، ۸۱ /۰ گزارش شده است (بهرامی، ۱۳۷۵ ؛ به نقل از غفاریان زاده ، ۱۳۷۹). ضریب پایایی بدست آمده توسط پژوهشگر از طریق آلفای کرونباخ، ۷۶/۰ می باشد.
پرسشنامه جرأت ورزی گمبریل و ریچی توسط بهرامی (۱۳۷۵) ترجمه شده و مورد استفاده قرار گرفته است. روایی تست جرأت ورزی را متخصصان دانشگاه علوم تربیتی و روانشناسی علامه طباطبائی و دانشگاه اصفهان در سال ۷۵-۷۴ مورد بررسی قرار داده و روایی محتوایی از نظر آنها تأیید شد بهرامی،۱۳۷۵؛به نقل ازغفاریان زاده ، ۱۳۷۹
● شیوة تجزیه و تحلیل داده ها
در این پژوهش به منظور تجزیه و تحلیل داده ها، از t همبسته و t مستقل و ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است.
تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از برنامه کامپیوتری SPSS انجام شده است.
● نتیجه گیری و تفسیر یافته ها
داده های پژوهش با روشهای آماری t همبسته و t مستقل و ضریب همبستگی پیرسون تحلیل شدند که نتایج به شرح زیر حاصل گردید:
۱) مشاوره گروهی بارویکرد شناختی – رفتاری موجب کاهش اضطراب دانش آموزان می شود(۰۵/۰P <. )
۱ـ۱) مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری موجب کاهش اضطراب آشکار دانش آموزان می شود (۰۵/۰P < )
۲ـ۱) مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری موجب کاهش اضطراب پنهان دانش آموزان می شود (۰۵/۰P < )
۳ـ۱) مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری موجب کاهش مولفه های فقدان نیروی من، گرایش به احساس گنهکاری وتنش ارگی دردانش آموزان می شود(۰۵/۰P <.)اما مشاوره گروهی با رویکرد شناختی – رفتاری در کاهش مؤلفه های فقدان توحید یافتگی و ناایمنی پارانویایی در دانش آموزان تأثیری
مشاوره گروهی با رویکرد شناختی–رفتاری موجب افزایش ابرازوجوددر دانش آموزان می شود (۰۵/۰P < )
۳) بین اضطراب و ابراز وجود دانش آموزان همبستگی معکوس و منفی وجود دارد. و تنها بین مؤلفه گرایش به احساس گنهکاری و ابراز وجود رابطة مثبت وجود دارد (۸۱/۰+ = r )

 

● تفسیر یافته های پژوهش:
۱) علت احتمالی اینکه مشاوره گروهی شناختی – رفتاری توانسته است موثر بودن خود را در کاهش میزان اضطراب و افزایش میزان ابراز وجود دانش اموزان نشان دهد ،این است:
الف) چون یک رویکرد اموزشی ، مستقیم و فعال می باشد. مخصوصا برای دانش اموزانی که چندین سال به رویکرد اموزشی و مستقیم عادت کرده اند.
ب) در رویکرد شناختی – رفتاری برای کاهش نارا حتیهای مراجعان از فنون متعدد شناختی – رفتاری استفاده می شود. که این فنون به راحتی می تواند تفاوتهای فردی و موقعیتی را پوشش دهد.
ج) رویکرد شناختی – رفتاری ساده ، کوتاه ، قابل فهم و قابلیت اثر گزاری سریع می باشد.
د) مهمتر اینکه رویکرد شناختی – رفتاری اگر بصورت مشاوره گروهی اجرا شود تاثیر زیادی بر جای می گذارد. چون بیشتر فنون ان بصورت تمرینهای دونفره یا چند نفره اجرا می شود و تبادل اطلاعات و باز خوردهای اصلا حی در گرو به مراتب بیشتر است.
۲) علت احتمالی اینکه مشاوره گروهی شناختی – رفتاری نتوانسته است بر مولفه فقدان توحید یافتگی،و ناایمنی پارا نویایی تاثیر گذار باشد ، این است:
الف) از آنجایکه مولفه ناایمنی پارانویایی مخصوصا فقدان توحید یافتگی از مولفه های بنیادی شخصیت می باشند بنابرین برای تاثیرگذاری در این مولفه ها احتمالا به روان درمانیهای بلند مدت وبه رواندرمانگران متخصص و مجرب نیاز باشد.
ب) چون آزمودنیهارا دانش آموزانی با سطح تحصیلات و تجربه پاین تشکیل میدادند، بنابرین ممکن است نتوانند به راحتی مسایل را بطور دقیق تحلیل کنندو فنون وراهکارهای آموخته شده رابرحسب شرایط وموقعیت در عمل میزان کنند.و یا اینکه برای رسیدن به تغییرات مورد نظر انتظار سریع و آنی از درمان داشته باشند که درنهایت ممکن است با تضاد و دوگانگی و بانوعی یأس و نا امیدی وسرخوردگی مواجه شوند و انزوا و گوشه نشینی را برای خود اختیار کنندو....
▪ محدودیت ها
ـ اندازه گیری متغیرها محدود به پرسشنامه است.
ـ کمبود امکانات، فضا و مکان مناسب جهت برگزاری مشاوره گروهی از دیگر محدودیتهای این پژوهش است.
ـ از محدودیتهای دیگر پژوهش کمبود منابع مربوط به موضوع تحقیق از قبیل کتاب، مجلات، پایان نامه و غیره می باشد.
ـ در آخر مهمترین محدودیتی که واقعاً انرژی ،توان و انگیزه محقق را کاهش می دهد این است که برخی از مسئولان آموزش و پرورش ، معلمان ، دانش آموزان، دانشجویان و سایر مسئولان جامعه نه تنها به کار درست پژوهش اهمیت نمی دهند بلکه به پژوهشگر افکار و باورهایی را القاء می کنند که انجام دادن درست کار را نوعی سادگی، بی تجربگی و وقت تلف کردن بداند . هر چند عده ای هم بودند که در این کار ما را فوق العاده حمایت کردند، ولی اینگونه افراد اندک بودند هر چند ما در مقابل افکار و باورهای القایی غیر منطقی متوقف نشدیم و شاید این مهمترین علتی بود که باعث شد کار پایان نامه به مدت یکسال طول بکشد و ما خوشحالیم که روشی را در این پژوهش انتخاب کرده بودیم که بیشتر روی افکار و باورهای غیر منطقی افراد تمرکز داشت.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اضطراب

دانلودمقاله اخلاق پیــامبر و ازدواج

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله اخلاق پیــامبر و ازدواج دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
پیشکش عشق
خدیجه بیوه 40 ساله ثروتمند صاحب جاه و جلال و شوکت که قبلا «دو شوهر بنام «عیسی بن عابد» و «ابوهاله» داشت و سازمان زندگی هر کدام بوسیله مرگ پاشیده شده بود.» تمام وقایع دوران تجارت از سایه بانی ابر آسمانی تا بازگشت حیله سعید بن قمطور را به اضافه پیام فلیق راهب نصرانی را از غلامش میسره شنیده بود تصمیم می گیرد تمام موضوع خصوصی خودش را بوسیله ای با ماه و ش بنی هاشم در میان گذاشته، شاید بدین وسیله عرضه عشق نموده باشد.
بعد از این تصمیم بود که به خواهر یا به نقل اکثر مصادر با دوستش «نفیسه» دختر «منیه» گفتگو نموده، خلاصه نفیسه را نزد محمد بن عبدالله روانه ساخت از او پرسید: چه چیز تو را از ازدواج باز می دارد؟ حضرتش فرمودند: «من چیزی ندارم که با آن ازدواج کنم» نفیسه عرض کرد: « اگر من ترا کمک کنم و به جمال و مال و شرف و لیاقت فرا بخوانم آیا باز هم پاسخی نخواهی گفت؟»
حضرت پرسیدند: «او کیست؟» نفیسه عرض کرد: «خدیجه»
حضرت پرسیدند: «چگونه؟ » نفیسه پاسخ داد این را به من واگذار. کاربه این جا که رسید پیامبر موعود به نفیسه پاسخ مثبت داد.
«پیشنهاد حضرت خدیجه (س) به پیامبر بعد از مراجعت پپامبر (ص) از شام صورت گرفت.»
وعده وصل چون شود نزدیک آتش عشق تیزتر گردد
از لحظه ای که نفیسه دوست بسیار نزدیک و صمیمی خدیجه برای پیشکش عشق او بنزد محمد بن عبدالله رفته‌بود او در اضطرابی غیر قابل توصیف بسر برده، لحظه شماری می کرد تا از انچه نفیسه در پاسخ عرضه عشقش شنیده است مطلع شود. این انتظار چنان هول و وحشتی را فراهم آورده بود که به اندک ایامی تمام طول تالار پذیرائیش را چندین بار به انتها رسانیده دوباره از سر می گرفت که ناگهان خبر ورود محمد امین را دادند.
شاید هنوزمذاکره نفیسه با خدیجه به اتمام نرسیده بود یا اصلاً فرصتی جهت انتقال خبر فراهم نیامده بود، که خدیجه، میزبان آرزویش شده با جلوس پیامبر موعود برکرسی آبنوسی که قبلاً برای حضرتش فراهم آمده بود دچار شتاب زدگی شد.
بدون کوچکترین مکثی از شدت اضطراب عرض کرد: «مولای من! هر چه خواسته باشی بگو تاتقدیم کنم. » پیامبر موعو که ذاتاً بزرگواری و کرم وجودیش بالاتر از آن بود که نسبت به حق خود اظهاری کند سر را پائین انداخت و چیزی نفرمود. خدیجه متوجه شد طرز سخن را عوض کرد عرضه داشتک «آقا قصد دارید این پولی را که بعنوان پاداش از من بگیرید در چه موردی صرف بفرمائید؟»
آن حضرت با کمال متانت و در عین حال آمیخته با حجب و حیا فرمودند: «عمویم به من قول داده که با این پول برای من همسری تهیه کند و آن دو شتری را برای سفرهای بعدی خود بکار بیندازم».
خدیجه عرض کرد: «آیا راضی می شوی که من برای شما زنی انتخاب کنم؟»
فرمود: «اشکالی ندارد.»
خدیجه عرض کرد: «آن همسری را که برای شما انتخاب کرده ام، از اقوام و خویشان خود شماست و از جمال و کمال در عرب نظیر ندارد و در امور زندگی یارو یاور شما خواهد بود، فقط دو عیب دارد اول این که سن او از شما بیشتر است دیگر این که تاکنون دو شوهر نموده»
حضرت متوجه شدند که خدیجه خودش را به آن جناب پیشنهاد می کند، رنگ صورتش برافروخت سر را به زیر افکند، عرق شرم برپیشانی نازنیش ظاهر شد و هیچ نگفت. ولی خدیجه دوباره همان سخنان را تکرار کرد و گفت: تو در نهاد دل و در کمون قلبم جای داری تو را بخدا سوگند می دهم که خواسته مرا بپذیری» این گفت و اشکش جاری شد.
امین مکه با شنیدن کلمات صادقانه ملتمسانه خدیجه به نزد عموهایش باز گشت.
«بعد از گذشت 2 ماه و اتفاقات بسیاری که د راین مدت رخ داد. خطبه عقد حضرت محمد(ص) و حضرت خدیجه (س) خوانده شد. »
هیئت حضرت هنگام خطبه عقد
وجود مقدس محمد بن عبدالله با فاخرترین لباسهای زیبا و بهترین هیئت خوش، در حالی که عمامه سیاه بر سر مبارکش بود و نور پیشانی انورش در زیر ان تلولو می نمود، «پیراهن» جناب «عبدالمطلب» در تن و «ردای» الیاس پیغمبر بردوش و «نعلین» قیمتی جدش در پا و «عصای» ابراهیم خلیل در دست و «انگشتر» عقیق سرخ انگشت شریفش بود.
مهریه خدیجه
با در نظر داشتن اختلافی که در روایات دیده می شود دوازده وقیه طلا یا بقولی دوازده و نیم که هر وقیه معادل چهل درهم و در نتیجه پانصد درهم شرعی بوده است و اقوال دیگر که در تاریخ ثبت و ضبط می باشد در بعضی از متون وارد شده که ورقه بن نوفل در جواب گفت: « ما برای مهریه نقد آن مخدره غیر از آنچه نسیه و بر عهده او می‌ماند چند چیز می خواهیم.
1- چهار هزار دینار (اشرفی) طلا
2- هزار شتر مو زرد چشم سیاه
3- ده قطعه لباسهای فاخر قیمتی ابریشمی
4- بیست و هشت غلام و کنیز ( در معنا خدمتکار و ندیمه) .
و این مقدار مهریه برای دختر ما زیاد نیست.
جناب ابوطالب راضی شده فرمود: « ما هم قبول داریم » خویلد گفت: «من هم راضی شده و قبول دارم که دخترم خدیجه را به این مقدار مهر عقد کردم به محمد»
سپس محمد بن عبدالله فرمود: «من هم قبول کردم» پس از آن صیغه عقد جاری شده، جناب حمزه و بقیه بنی‌هاشم آنچه نقره و پول به همراه داشتند بر سر حاضرین نثار کردند. که پرده و حجاب خدیجه بالا رفته کنیزانش به مجلس وارد شده مبلغ بسیاری نقره و گل و ریاحین بر سرهای حاضرین ریختند.
جشن عروسی
پیوند شگرف
با طلوع سپیده روز بعد از عقدکنان در خدیجه جنبش دیگری آغاز شد دستور دادتمام زرگرها طائف به مکه آمدند تا برای او انواع زینت های طلایی درست کنند. پس از شش ماه شب عروسی فرا رسید، خدیجه دستور داده بود شمع هایی به اندازه درخت تهیه کردند و یکراست از دم کاخ تا تالار تشریفات، هر چند قدمی یک شمع نصب نمودند و در کنار هر شمعی، غلامی یا کنیزی با لباسهای حریر ایستاده بود و میهمانان را خوش آمد می گفت، بر روی آن و ساده ای از خز و دیباج انداخته شده بود.
از آن طرف پیغمبر با لباسهای زیبا در حالی که نور جمالش شب تاریک را روشن نموده و شمع هایی که در دست جوانان بنی هاشم بود در مقابل روشنی چهره ماه وش بنی هاشم رنگ روشنایی چراغ را در برابر آفتاب گرفته بود وارد خانه خدیجه شد.
در طول مسیر آل بنی هاشم و مردم مکه در دو طرف راه اجتماع کرده بودند، خدیجه هم در حالی که جامه حریر زیبایی در بر کرده، تاجی جواهرنشان از طلای سرخ بر سرگذارده، خلخالهای فیروزه نشان در دست و پاها نموده و گردن بندی از زمرد و یاقوت در گردن داشت با پیغمبر روبرو گردید از آن ساعت زندگی آمیخته با عشق این دو بزرگوار آغاز شد.
بعد از مرگ خدیجه کسی نمی توانست قدم پیش نهاده رسول خدا را به انتخاب همسری وادار سازد و لذا همه و همه آنهائی که می توانستند درباره ازداواج نبی اکرم صحبتی کنند به جهاتی سکوت کرده بودند تا بالاخره «خوله» این سکوت را در همان روزهای تنهایی رسول خدا در مکه شکست و به ان حضرت عرض کرد: «چرا ازدواج نمی کنید و این خاموشی پرحزن را از خانه خود بر نمی اندازید؟» رسول خدا فرمودند: «با چه کسی ازدواج کنم؟ شما زنان بهتر از مردان در این زمینه اگاه هستید.»
خوله عرض کرد:« اگر برای همسری خودت، خواهان دختر جوان هستی، عایشه فتانه دختر ابوبکر در مقابل شماست و اگر زن پخته و زندگی کرده می خواهی «سوده» زیبا دختر «زمعه» که اسلام هم آورده و از شما پیروی دارد در انتظار شماست».
نبی اکرم پیشنهاد «خوله» را پذیرفت و او نیز با مادر «عایشه» مطلب را در میان گذاشت، او نیز موکول به اجازه شوهرش کرد، وقتی مطلب را به ابوبکر گفتند خیلی خوشحال شد ولی چند دشواری به نظرش رسید و معتقد بود تا رفع ان مشکلات می باید طرح موضوع را به تاخیر انداخت.
در همین ایام رسول خدا عایشه و سوده دختر زمعه را خواستگاری کردند. لکن زفاف سوده در ماه رمضان سال دهم رخ داد ولی عایشه تا بعد از هجرت به تاخیر انجامید. تا این که در ماه شوال سال اول هجری در ان موقع حساس که مشکلات شدید اقتصادی جامعه مسلمین را تحت فشار قرار داده بود به حدی که مراسم عروسی عایشه بنا به گفته«بنت عمیس» با قدحی از شیر برگزار شد به این ترتیب بنا بر اصرار و پافشاری ابوبکر عایشه در سن نه سالگی به خانه پیامبر اکرم برده شد.
عایشه در کنار پیامبر
عایشه با خصوصیتهای مزاجی عصبی و سخت تند و سرکش، حدت طبع و سرعت درک موقعیت و تصمیم گیری، تیزهوشی توام با رشک و حسادت شدید در کنار رسول خدا زندگی مشترکانه خود را آغاز کرد. از همان لحظه که وارد یکی از خانه های ساخته شده حریم مسجدالنبی که در مجاورت خانه سوده بود وارد گردید و سکونت یافت، با دو خصوصیت در کنار پیشوای عظیم الشان اسلام زندگی زناشویی خویش را شکل می داد.
خصوصیت اول: برشوهر بزرگوارش سخت حسود بود آن هم به حدی که حاضر نمی شد جز خودش همسر دیگری در دل شوهرش جائی پیدا کند و ذره ای از محبت او به دیگری اختصاص یابد. در صورتی که اگر عایشه با خصوصیت نبوت آشنا شده بود یعنی در خانه ای رشد کرده بود که نبی اکرم با همان خصوصیتهای آسمانی مطرح می‌شد بدون تردید آموخته داشت که نزد رسول خدا هر کس با هر قرابتی که حضور یابد جائی مخصوص به خود داشته به این معنا حق و حقوقی از کسی ضایع نخواهد شد زیرا از کریمه ای که حضرتش را «اسوه حسنه» یا با خصوصیت «رحمه للعالمین» مطرح می کند چنین استفاده ای می شود. ولی متاسفانه «عایشه» تربیت شده همان تشکیک ها و تشویش هایی است که نظیرش را از ابوبکر در سفر هجرت خواندیم و خوشبختانه تاریخ اسلام گواه چنین موضوعی است. اگر آن روز در غار ثور و طی مسافت بین مکه و مدینه ان همه رخدادهای قابل توجه از ابوبکر سر زد متقابلا در طول زندگی عایشه با رسول خدا حتی پس از پیوستن به رفیق اعلی حضرتش، شدیدتر از آن را که نشانه تربیت در خانه ابوبکر می باشد در تاریخ اسلام می خوانیم.
عایشه نه تنها به جهت حسادت بلکه کمبود ایمان به رسول خدا دچار وسوسه های نفسانی زشت می شد مثلا حضرتش را در دل شبها تعقیب می کرد که مبادا به خانه همسری دیگر برود و همین صحنه های زشت که از بی‌ایمانی و بی اعتقادی عایشه نسبت به حدود و حریم مقام نبوت سرچشمه می گرفت زمینه بدبینی های ازدواج های رسول خدا را فراهم آورده و آن عده از محققان و نویسندگان که مانند «عایشه» مرتبت و منزلت پیامبری را نشناخته‌اند دچار بدفهمی نموده با بدبینی تحقیق کرده و نوشته اند.
احمدبن حنبل شخصیت سرشناس و مورد اعتماد اهل سنت و جماعت می نویسد: «عایشه می گوید شبی متوجه شدم که پیغمبر خدا در رختخواب خود نیست، وسوسه و خیالات ناراحت کننده مرا بر آن داشت تا گمان بردم حتما نزد یکی دیگر از زنانش رفته است! روی این حساب از جای برخاستم و به جستجویش پرداختم که ناگاه او را در مسجد یافتم که به سجده افتاده بود و می گفت: رب اغفرلی» بار خدایا! مرا ببخشای شبی دیدم پیغمبر در رختخواب خود نیست. با خود گفتم که حتما پیش یکی از زنانش رفته است! گوش فرا داشتم و این سوی و آن سوی به جستجو و یافتنش پرداختم که دیدم در پیشگاه خدا به رکوع رفته است باز شبی دیگر به یافتنش از جای برخواستم و در دل شب در آن تاریکی بی اختیار به هر طرف دست می گردانیدم که ناگاه دستم به کف پایش خورد او در مسجد و در پیشگاه خدا به سجده افتاده بود و می گفت ... باز عایشه می گوید: «شبی رسول خدا از نزد من خارج شد، غیرت و حسادتم به جوش آمد، سخت منقلب و ناراحت شدم، چون آن حضرت باز آمد و حال مرا دید علت را دریافت و فرمود: عایشه تو را چه می شود، باز همه حسادت کرده ناراحت شدی؟! عرض کرد: آخر چرا همچون منی بر چون توئی حسادت نورزد!
حضرت فرمودند: باز هم که گرفتار شیطانت شده ای در شبی دیگر وقتی رسول خدا از خانه بیرون می روند و می گوید: گمان بردم که پیش یکی از همسرانش می رود، پس برخاستم و آهسته و آرام به تعقیبش پرداختم تا به گورستان رسیدند، آنجا ایستادند و خطاب به مومنانی که به خواب ابدی فرورفته بودند فرمودند: «درود بر شما مومنان باد1» ناگهان برگشتند و مرا در پی خود دیدند و فرمودند: «وای اگر از دستش می آمد چه ها که می کرد»
بازتاب این گونه حسادتهای عایشه قسمتی از متون تاریخی اسلامی را به خود اختصاص داده که می تواند تنها عامل بدبینی و بدفهمی عده ای از نویسندگان نسبت به ساحت مقدس نبی اکرم باشد. در حالی که آنچه از این دوران بازمانده است گویای کمبودهای معنوی عایشه می باشد و مهمتر این که چطور آن همه صفا و صمیمیت، عاطفه و محبت را نپذیرفته است این زن در کنار عظمت و حقیقت پیامبر اکرم که در جاهای گوناگونی به ان اشاره داشته است، چنان با حالات پائین انسانی زندگی می کرد که آدمی باورش نمی شود از شدت حسادت ظرف غذاهایی را که همسران پیامبر برای حضرتش می فرستادند را بشکند عایشه خود می گوید: «غذایی برای رسول خدا تهیه دیده بودم که خبر شدم حفصه (دختر عمر) نیز چنین کاری کرده است به کنیزک خود دستور دادم که آماده باشد و اگر دید حفصه پیش از من برای پیغمبر غذا آورد آن را بگیرد و به دور بریزد کنیرک فرمان برد، چنین کردو در نتیجه ظرف غذای حفصه شکست و محتویات آن بر سفره چرمین ریخته شد رسول خدا خود غذای ریخته شده را جمع کرد و به من امر فرمودک ظرفی از خود بیاور و به جای ظرف شکسته حفصه بده یا در مورد ام سلمه نوشته اند روزی که غذای دلخواه پیامبر را برای حضرتش تهیه کرده فرستاده بود عایشه در حالی که خود را به عبای خویش پیچیده بود سنگی در دست داشت سررسید، سنگ را بر ظرف غذا کوبید و آن را شکست رسول خدا که ناظر این کار عایشه بودند ظرفی از آن او را به جای ظرف شکسته برای ام سلمه فرستادند عایشه درباره غذا فرستادن صفیه می گوید رچون کنیزک حامل غذا را دیدم لرزه براندامم افتاد تا انجا که از خود بیخود شده ظرف غذا را گرفته به دور افکندم! چشمهای پیغمبر را دیدم که به من خیره شده است و آثار خشم و نفرت را از رفتار خود در سیمایش به خوبی خواندم، پس بیدرنگ گفتم از خشم رسول خدا به حضرتش پناه می برم و امید ان دارم که مرا نفرین نکنند. حضرت فرمودند: توبه کن.
عرض می کند: چگونه عمل خود را تلافی کنم؟
فرمودند: غذایی مانند غذایش و ظرفی چون ظرفش تهیه کن و برایش بفرست گاهی بازتابهای این چنان هم او را آرام نمی کرد و حتی خشم های رسول اکرم نیز کارساز نمی افتاد، کار دشمنی و حسادت او با زنان نبی اکرم به ناسزاگویی و شماتت و سرکوفت زدن می کشید ماجرای برخورد تند او با صفیه چنان او را ناراحت و منقلب کرده که رسول خدا به صفیه فرمودند: «تو چرا به او نگفتی که من پدرم هارون و عمویم موسی است». عایشه به ایذاء و اذیت در حق صفیه سخنی گفتی که شکایتش را به نزد پیامبر خدا برده حضرت فرمودند: «درباره صفیه سخنی گفتی که پلیدیش دریائی را آلوده می کند» گاهی هم پا را فراتر نهاده برخوردهای لفظی او را آرام نکرده دست به گریبان همسران مظلومی مانند سوده می شد و با آنان کتک کاری می کرد. نوشته اند یک روز سوده زیر لب اشعاری زمزمه می‌کرد «که دو قبیله عدی و تیم در پی آن هستند تا هم پیمانانی برای خود دست و پا کنند» چون عایشه از قبیله «تیم» بود به حفصه دختر عمر که از قبیله «عدی» به شمار می رفت گفت: منظور از این شعر گوشه زدن او به من و تو می باشد. وقتی دیدی من با او گلاویز شدم تو هم به کمک من بیا.
سپس برمی خیزد، خود را با سوده رسانیده گریبانش را گرفته او را به زیر باران مشت و لگد خود می گیرد و حفصه هم به یاری او می آید.
تاریخ گواه این است که عایشه به این اکتفا نمی کرد زنانی را که بدون مهر به نکاح رسول خدا در می آمدند به باد ملامت و سرزنش می گرفت بعضا به این سرزنش ها هم اکتفا نکرده آنان را فریب می داد تا از رسول خدا تقاضای طلاق کنند چنان که پس از ازدواج «ملیکه» دختر کعب او را فریب داده از پیامبر دوری جست که منجر به طلاق گردید. سپس نزدیکان او نزد پیغمبر امدند و عرض کردند او فریب خورده و در این بازتاب که از خود نشان داده است از خود رایی نداشته او را ببخشای و بازگردان اما رسول خدا نپذیرفتند.
یا در مورد «اسماء» دختر «نعمان» وقتی عایشه (دختر ابوبکر) و حفصه(دختر عمر) با یکدیگر قرار می گذارند یکی او را خضاب کند و دیگری سرش را شانه بزند او را فریب داده می گویند: تو هم اگر می خواهی نزد او عزیز تاشی این را بگو، اسماء از همه جا بی خبر فریب این دو را خورده همان می کند که یادش داده بودند، رسول خدا با شنیدن سخن اسماء آستینش را در مقابل صورت گرفته، به وسیله ابواسید او را به خانواده اش بازگردانیدند، از آن پس اسماء می گفت:« مرا اسماء نخوانید بلکه نام مرا بدبخت بگذارید» سرانجام اسماء از این غصه دق کرد.
عایشه هر وقت از تمام این کارها ناامید می شد نمی توانست زنی را در جوار خود تحمل کند نقشه ای دیگر طراحی می کرد مثلا وقتی «ماریه» را می بیند می گوید «نسبت به هیچ زنی به اندازه ماریه رشک و حسادتم تحریک نشد» با او سر ناسازگاری گذارده تا سرانجام ماریه به تنگ آمده شکایت به پیامبر کرد، حضرتش نیز او را به «عالیه» تغییر مکان دادند و وقتی خداوند پسری به او داد و چون عایشه و حفصه از داشتن فرزند محروم بودند حسادتشان بیشتر شده، سوره تحریم نازل گردید.
البته ماجرای برخوردهای تند او با حضرت صدیقه طاهره مطهره فاطمه زهرا سلام الله علیها به جرم اینکه دختر حضرت خدیجه است و رسول خدا بی نهایت یعنی غیر قابل وصف او و فرزندان و شوهرش را دوست دارد. باید مطرح شود که در جای خودش نقل خواهیم کرد.
خصوصیت دوم:علاوه بر حسادتی که بازتابهایش را خواندید به بلای دیگری هم مبتلا بود که منشاء حوادثی در تاریخ اسلام گردید. او شیفته و دیوانه خویشان و بستگان خود بود و نسبت به آنان تعصبی شدید داشت به طوری که اگر منافعشان به خطر می افتاد خود راسخت می باخت و موقعیت خویش را که همسر پیامبر خداست فراموش کرده از جانبداری در راه منافع انها به هیچ روی خودداری نمی نمود.
انس بن مالک می گوید: «کبک بریانی با نان و خورشتی مرکب از کشمش و خردل برای رسول خدا هدیه اوردند، پیغمبر اکرم فرمودند: «اللهم ائتنی خلقک الیک یاکل معی من هذا الطعام بار الها محبوبترین خلق تو را بفرست تا با من این غذا را بخورد عایشه گفت بار خدایا آن کس پدر من قرار ده و حفصه گفت: بار خدایا آن کس را پدر من گردان انس بن مالک گفت: بار خدایا آن کس سعد بن عباده باشد. انس بن مالک می گوید: صدای در شنیدم و بیرون رفتم علی را در کنار در دیدم گفتم پیغمبر خدا به حاجتی مشغول است علی برگشت ... تا شاید یکی از آن سه نفر به جای علی بن ابیطالب سلام الله علیهما وارد شود که عاقبت آن طعام نصیب علی مرتضی گردید.
و از جمله کارهایی که می توان در این زمینه نقل کرد ماجرای دستور اکید ختمی مرتبت است که همه مسلمین در لشکر اسامه شرکت نمایند البته ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و سعد بن ابی وقاص به فرماندهی اسامه بن زید تحت عنوان «با وجود سران مهاجرین و انصار این پسرک را فرماندهی می دهند» اعتراض کردند.
در همین موقع که لشکر عازم رفتن شد مقداری هم دور شدند عایشه برای پدرش پیغام فرستاد و او را از نزدیکی مرگ رسول خدا خبر داده او بازگشت، زمانی که پیامبر نمی توانست مسجد برود عایشه به بلال غلام پدرش دستور داد که ابوبکر را بگوید تا بامردم نماز بخواند . و نظائر اینگونه اقدامات تعصب آمیزی که عایشه در طول تاریخ اسلام از خود نشان داده است و ما در جایگاه تاریخی اش به انها اشاره می نمائیم.
ازدواج یا حفصه
پس ازخنثی کردن هجوم های بدویان که رسول خدا نسبت به آنها حساسیت شدید پیداکرده بودند، زیرا می‌دانستند اگر بدویان به آنچه که در سر می پرورانند دست یابند و بتوانند به مدینه مرکز حکومت اسلام هجوم آورند و حتی موفق هم نشوند، قصه تهاجم ناجوانمردانه ناموفق خود را به صورت قصه موفقیت آمیزی از مرزهای مدینه می‌گذرانند به هر کجا که برسد منشأ قوت قلب و جسارت قبائل دیگر بدوی می شود. در همان ماه ها که زمینه را از نظر خارجی برای مقابله با خطر حمله انتقامی قریش آماده می کردند و بدویان را سرکوب می نمودند تا دورنمای این اقدامات وحشت و رعب در دل اهل مکه فراهم آورد. در دااخل با پیوندهای زناشویی نوینی که استوارترین پیوندهای اجتماعی آن روزگار بودروابط خویش را با یارانی که امکان هر گونه شیطنت و سازش با دوستان بت پرستشان برایشان فراهم بود، مستحکم تر ساخت.
در شعبان سال سوم با حفصه دختر عمر که قبلاً همسر «خنیس بن خدامه سهمی» بود ازدواج کردند و ما استنباط خودمان را قبل از این صفحات به قید تحریر درآورده ایم و اینجا به جای تکرار همان موضوعات به مسئله حائز اهمیت اشاره می کنیم که چگونه رسول خدا با این ازدواج مهم به دو مسئله بسیار حساس که اگر بروز می کرد توام با مشکلات شدید می بود خاتمه دادند.
اول: گفتیم وقتی حفصه دختر عمربن خطاب با شهادت شوهرش ئر جنگ «بدر» بیوه شد، عمربن خطاب به نزد ابوبکر و عثمان دو دوست قدیمی اش رفته، خواست یکی از آن دو دختر بیوه اش را به همسری درآورند و آنها نپذیرفتند. عمربن خطاب به رسم گله گذاری شرفیاب حضور رسول خدا شده با عصبیت و دل گرفتگی شدید از این دو دوست بسیار صمیمی خود که تا آن روز در همه جا با او بودند، خصوصاً در ساختن مسجدالنبی در حالی که رسول خدا و علی مرتضی و صحابه ای امثال عمار به ساختمان مشغول بودند این سه تن در زیر سایه بان های خوش آب و هوا به تعبیر خودشان برای اینکه غبار اذیتشان نکند استراحت می کردند.
پیامبر از نحوه برخورد عمر متوجه شدند که این رفاقت صمیمانه عنقریباً به لحاظ همین توقع همر به هم خواهد خورد و منشأ و مبدأ زحمات بسیاری می شود چه بسا هر کدام از این ها برای لطمه زدن به دیگری در استخدام نیروی دشمن درآمده کار را سخت تر و ناگوارتر کنند. لذا پیامبر فوراً در جواب عمر فرمودند:« برای عثمان همسر بهتر از حفصه» هست منظورشان ام کلثوم دخترشان بود و برای حفصه همسری بهتر از عثمان هست و آنگاه شخصاً از حصفه خواستگاری کردند.
به جاست در این وقت دمیدن سپیده صبح روز یکشنبه اول خرداد 1379 مطابق 16 صفر 1421 به موضوعی لطیف و حساس و قابل توجه که از کلام نبوی استشمام می شود م به عنایت حضرتش در این لحظات که پنجاه و سه بهار را دیده و ملهم گردیده ام اشاره ای بکنم پیامبر اکرم چقدر لطیف فرموده اند:« برای عثمان همسری بهتر از حفصه وجود دارد» یعنی دختر من ام کلثوم از حفصه دختر تو بهتر است و برای حفصه شوهری بهتر از عثمان. یعنی خودم که نمی باید هیچکش هیچ انسانی را با من برابر کند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اخلاق پیــامبر و ازدواج

دانلودمقاله عدالت و فضیلت آن

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله عدالت و فضیلت آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

و مخفی نماند که ضد ظلم به این معنی، عدالت به معنی اخص است؛ و آن عبارت است از باز داشتن خود از ستم به مردمان، و دفع ظلم دیگران به قدر امکان از ایشان . و نگاه داشتن هر کسی را برحق خود.
و همچنان که اشاره به آن شده، غالباً مراد از عدالتی که در اخبار و آیات ذکر می شود، این معنی است و شرافت این صفت از حیز وصف بیرون ، و فضیلت آن از حد شرح و بیان افزون است. تاجی است و هاج ، که تارک مبارک هر پادشاهی به آن مزین گشت، به منصب والای ظل اللهی سرافراز می گردد. و خلعتی است پر قیمت، که قامت هر سلطانی به آن آراسته شد، از میان همه خلایق به مرتبه جلیله عالم پناهی ممتاز می شود. و در ((دارالضرب)) عنایت پروردگار، این سکه مبارکه را به نام نامی هر نامداری زدند، تا قیام قیامت نام نیک او زینت بخش صفحه روزگار و در دفتر خانه ((مکرمت)) آفریدگار، این ((توقیع وقیع)) را به اسم ((سامی)) هر کامکاری رقم کردند، ابدالدهر ، اسم همایون او ((دره التاج)) تارک سلاطین ذوی الاقتدار است.
و چگونه شرافت صفتی را بیان توان نمود که انتظام نظام بنی نوع انسان که اشرف انواع ((اکوان)) است به آن منوط، و قوام سلسله هستی بنی آدم که افضل ابنای عالم است به آن مربوط. چه حضرت خداوند متعال، و پادشاه لم یزل و لایزال – عزشأنه و عظم سلطانه – چون به معماری قدرت کامله ، و سرکاری حکمت شامله، در ((مرز و بوم)) عالم امکان، شهرستان هستی را بنا نهاد، و به محصلی امر ((کن)) صحرانشینان بادیه عدم را به آنجا کوچانید، هر طایفه را در جهتی، و هر قومی را در محلی جای داد. و در محله بالا، هفت گنبد لاجوردی ((سموات سبع)) را افراشته، خیل افلاکیان را در آنجا مقام فرمود. و در محله سفلی، خانه هفت طبقه ارضین را بنا کرده، فرقه خاکیان را در آنجا سکنی داده؛ و به جهت بنی نوع انسان که با هر دو طایفه آشنا و مربوط و با هر دو فرقه منسوب و مخلوط است، محله وسطی را تعیین و در آنجا از ((عناصر اربع))، درهای چهار باغ گذارد صحن و ساحت ربع مسکون. و چهار جوی دریاچه ((سبعه ابحر)) را طرح ریخته، آدم ابوالبشر را با ایل و ((الوس)) به انجا فرستاد، و جمله مادیات را به خدمت ایشان امور ساخت. خورشید درخشان را به رتبه خوان سالاری سرافراز ، و ماه تابان را به مصنب مشعلداری ممتاز. ابر آزادی را راویه سقایی بر دوش نهاد، و بادبهاری را جاروب فراشی به دست داد.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
و این طایفه را چون جامه حیاتشان تار و پود شهوات بافته، و تار حیاتشان به رشته طول امل تافته است، و این معنی هر یکی را در تحصیل مراد به ارتکاب صد گونه فساد ((داعی)) و از تحریفشان از جاده مستقیم انصاف ((ساعی)) است، از این جهت ناپاکان بی باک را بر مال (عجزه)، چشم طمع باز، و اقویا را به گریبان ضعفا دست تعدی دراز می گردد. و به این سبب امر معیشت تباه و دست از دامن مقصود که تعمیر خانه آخرت است کوتاه می شود. لهذا ناچار است از سرکرده مطاعی ، و فرمانده لازم الاتباعی، که فقرا و زیردستان در کنف حمایتش از شر اشرار ایمن و محفوظ ، و سر سفره عدالتش از نعمت آسودگی بهره مند و محفوظ باشند.
و بنابراین، حضرت حکیم علی الاطلاق از غایت مرحمت و ((اشفاق)) بر خلق هر کشوری سروری ، و بر اهل هر دیاری سالاری گماشته، و سر رشته نظام مهام هر جماعتی را در کف کفایت صاحب دولتی گذاشته، که شب و روز با دیده محبت بیدار نگاهبان اوضاع روزگار بوده و نگذارد که دست تعدی ((جورکیشان))، گونه احوال درویشان را به ناخن ستم خراشد ، و زور بازوی زیردستی دست تعدی اهل

 

فساد، به تیشه بیداد، نخل مراد زیردستان را در هم تراشد.
پس سلاطین عدالت شعار، و ((خواقین معدلت آثار)) از جانب حضرت مالک الملک برای رفع ستم و پاسبانی عرض و مال اهل عالم معین گشته، از کافه خلایق ممتاز، و از این جهت به شرف خطاب ((ظل اللهی)) سرافراز گردیده اند؛ تا امر معاش و معاد زمره عباد در انتظام، و سلسله حیاتشان را قوام بوده باشد.
و از این جهت در آیات بسیار و اخبار بی شمار ، امر به عدل و داد و مدح و ترغیب بر آن شده؛ چنان که حضرت پروردگار –جل شانه – می فرماید:
(ان الله یامر بالعدل و الاحسان))؛ یعنی: ((به درستی که پروردگار امر می کند به عدالت و نیکویی یا یکدیگر کردن)).
و دیگر می فرماید: ((ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحمکوا بالعدل))؛ یعنی: (( به درستی که خدا امر می فرماید شما را که امانتهای مردم را به صاحبشان رد نمایید، و چون در میان مردم حکم کنید، به عدل وراستی حکم نمایید)).
و از حضرت فخر کائنات، مروری است که: عدالت کردن در یک ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال که جمیع روزهای آن روزه بدار، و همه شبهاب آن را با عبادت و طاعت احیا نماید. و نیز آن حضرت فرموده که: (( هر صاحب تسلطی داخل صبح شود و قصد ظلم با احدی نداشته باشد، حق – تعالی – جمیع گناهان او را می آمرزد)).
و از حضرت امیرالمونین (ع) مروی است که: ((هیچ ثوابی نزد خدای – تعالی – عظیم تر نیست از ثواب سلطانی که به صفت عادل موصوف ، و مردی که شیوه او نیکویی و معروف باشد)).
و از حضرت امام جعفر صادق (ع) مروی است که: ((عدالت در کام پادشاهی که شیرینی آن را یافته باشد از شهد و شکر شیرین تر، و در مشامش از مشک اذفر و عنبر خوشبوتر است)).
و نیز از آن سرور ماثور است که: (( پادشاه عدل، بی حساب داخل بهشت گردد).
گویند: (( یکی از سلاطین را شوق طواف خانه خدا و گزاردن حج بر خاطر غلبه کرد، عازم سفر حجاز گردید. چون ارکان دولت بر این داعیه مطلع گشته عرض کردند که: اگر با حشم و سپاه عزیمت این راه نمایید تهیه اسباب آن متعذر، و اگر مخفف توجه فرمایید خطر کلی متصور است. علاوه بر اینکه چون مملکت از جود پادشاه خالی گردد، انواع خلل در بنیان ملک حاصل گردد، و رعیت پایمال شوند.
سلطان گفت: چون این سفر میسر نمی شود چه کنم که ثواب حج دریابم؟ گفتند: در این ولایت عالمی هستند که سالها مجاور حرم بوده و ادراک سعادت چندین حج نموده، شاید ثواب حجی از او توان خرید. سلطان خود به نزد آن عالم رفته و فیض صحبت او را دریافته، اظهار مطلب نمود. عالم گفت: ثواب حجهای خود را به تو می فروشم. سلطان گفت: هر حجی به چند؟ گفت: ثواب هر قدمی که در آن زده ام به تمام دنیا. سلطان گفت: من زیاده از قدری اندک از دنیا ندارم و آن خود بهای یک قدم نمی شود؛ پس این سودا چگونه میسر می شود؟ عالم گفت: آسان است؛ ساعتی که در دیوان دادخواهی به عدالت پردازی، و کار بیچارگان سازی و در دیوان دادخواهی ثواب آن را به من ده تا من ثواب شسصت حج خود را به تو ارزانی دارم . و در این معامله هنوز من صرفه برده خواهم بود)).

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  35  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله عدالت و فضیلت آن

دانلودمقاله روایتی‌ از پیامبران‌

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله روایتی‌ از پیامبران‌ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

لوط‌
ابراهیم‌ (علیه‌ السلام‌) از مصر کوچ‌ کرد و لوط‌ را به‌ همراه‌ خود برد. در مدّتیکه‌ درمصر اقامت‌ داشت‌ خداوند مال‌ بسیاری‌ از گوسفندان‌ و غیر آن‌ روزیش‌ فرموده‌ بود. به‌همین‌ جهت‌ آن‌ بقعه‌ از سرزمین‌ بیت‌المقدس‌ گنجایش‌ گوسفندان‌ ویرا نداشت‌. ناچار لوط‌از عمویش‌ جدا شد و با قسمتی‌ از گوسفندان‌ بشهر سدوم‌ رهسپار گشت‌. اهل‌ سدوم‌ بدمردمی‌ بودند و چنان‌ فساد اخلاق در آنها رخنه‌ کرده‌ بود که‌ از هیچ‌ گناهی‌ روی‌ گردان‌نبودند و در اثر آلودگی‌ دلها شرم‌ و حیا نداشت‌. هیچ‌ عمل‌ زشتی‌ را ترک‌ نمی‌کردند و نیز ازجهت‌ رفتار و پندار پست‌ترین‌ مردم‌ عصر خود بودند. با راهزنی‌ روزگار می‌گذرانیدند وخیانت‌ را حتّی‌ بر رفیق‌ روا می‌داشتند. بر سر راهها کمین‌ کرده‌ مزاحم‌ مسافرین‌ می‌شدندو ناله‌ و زاری‌ هیچکس‌ در دلهایشان‌ اثر نمی‌کردند. دارای‌ دینی‌ بودند که‌ آن‌ دین‌ ایشان‌ رااز تبه‌ کاریها باز دارد و نه‌ شرمی‌ و آزرمی‌، نه‌ موعظه‌ واعظی‌ را می‌پذیرفتند و نه‌ به‌نصیحت‌ عاقلی‌ توجه‌ می‌کردند و گرما این‌ همه‌ انواع‌ گناه‌ دلهای‌ سیاه‌ ایشان‌ را اشباع‌ نکردو عطش‌ قلبهای‌ تشنة‌ بجنایت‌ و خیانت‌ ایشان‌ را ننشانید و به‌ همین‌ جهت‌ گناه‌ جدید دیگری‌از خود اختراع‌ گناهی‌ که‌ تا آنروز سابقه‌ نداشت‌ و کسی‌ بفکر ارتکاب‌ آن‌ نیافتاده‌ بود، زنان‌و همسران‌ را گذاشته‌ و با پسران‌ خود شهوت‌ می‌باختند. و ای‌ کاش‌ این‌ ننگ‌ و عار وزشتکاریرا پنهان‌ می‌کردند و یا درصدد خلاصی‌ از آن‌ بودند. هرگز، بلکه‌ با گستاخی‌هرچه‌ تمامتر مردم‌ را نیز با ارتکاب‌ آن‌ تشویق‌ و دعوت‌ می‌کردند و خلاصه‌ در بدبختی‌ وضلالت‌ خود سخت‌ پافشاری‌ هم‌ داشتند تا آنجا که‌ منکرات‌ در میان‌ آنان‌ کاملاً شایع‌ شد ودلها دوستدار گناه‌ و فاحشه‌ گردید و چون‌ کارشان‌ بدینجا کشیده‌ شد که‌ ضلالت‌ را برهدایت‌ ترجیح‌ دادند و شیطان‌ برایشان‌ مسلط‌ و شهوات‌ را در نظر ایشان‌ جلوه‌ داد، خداوندسبحان‌ به‌ لوط‌ (ع‌) وحی‌ فرستاد تا ایشان‌ را براه‌ راست‌ دعوت‌ و از ارتکاب‌ این‌ گناه‌ ومنکرات‌ نهی‌ کند. لوط‌ (ع‌) هم‌ دعوت‌ خود را اعلام‌ و رسالت‌ خود را اعلان‌ داشت‌ ولکن‌گوشهای‌ قوم‌ از شنیدن‌ دعوت‌ او کر و چشمهایشان‌ کور و در دلهایشان‌ از قبول‌ نصیحت‌وی‌ قفل‌ شده‌ بود، لذا بفسق‌ و فجور خود ادامه‌ داده‌ و در ضلال‌ خود پافشاری‌ کردند نه‌تنها متنبّه‌ نشدند بلکه‌ دلهای‌ ظلمانی‌ و نفسانی‌ امّاره‌ بسوء و افکار آلوده‌ وادارشان‌ ساخت‌تا رسول‌ خدا را از میان‌ خود بیرون‌ کنند لذا او و مؤمنین‌ باورا تهدید کردند که‌ اگر ازحرفهای‌ خود دست‌ برندارند از قریه‌ خارجشان‌ کنند، با اینکه‌ لوط‌ گناهی‌ مرتکب‌ نشده‌ بودتنها بدی‌ او این‌ بود که‌ گناه‌ نمی‌کرد و ایشان‌ را به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ می‌کرد.
لوط‌ (ع‌) وقتی‌ دید مردم‌ از اطاعت‌ او گریزان‌ و روی‌ گردانند ایشان‌ را به‌ عذاب‌ خداتهدید کرد و لکن‌ نه‌ تنها از تمدیدش‌ نترسیدند بلکه‌ به‌ مسخره‌اش‌ پرداختند، اما لوط‌ بااصرار و پشتکار هرچه‌ بیشتر ایشان‌ را موعظه‌ کرده‌ و از سوء عاقبت‌ تحذیر می‌نمود. آنهادست‌ از زشتیهای‌ خود برنداشته‌ بلکه‌ در عوض‌ علاقه‌ بیشتری‌ به‌ گناه‌ نشان‌ می‌دادند و بالوط‌ بمبارزه‌ پرداخته‌ گفتند اگر راست‌ می‌گوئی‌ آن‌ عذاب‌ را که‌ ما را مستحق‌ آن‌ می‌دانی‌بیاور.
لوط‌ (ع‌) از پروردگار خود درخواست‌ کرد که‌ او را بر آن‌ مردم‌ نصرت‌ داده‌ و عذابی‌دردناک‌ برایشان‌ بفرستد و سزای‌ کفر و عناد و فسق‌ و فجورشان‌ را بدهد و بیش‌ از این‌ایشان‌ را مهلت‌ ندهد که‌ اگر بمانند عادت‌ زشت‌ و پلیدشان‌ به‌ سایر قبائل‌ هم‌ سرایت‌ خواهدکرد. آری‌ عضو فاسد را باید از بین‌ برد، چه‌ فسادهایی‌ که‌ در زمین‌ انجام‌ دادند و چه‌منکراتی‌ که‌ مرتکب‌ شدند و چه‌ سمتها که‌ در حق‌ مظلومان‌ روا داشتند آیا از راه‌ حق‌جلوگیری‌ نکردند؟ و آیا برای‌ شنیدن‌ نصایح‌ پیغمبرشان‌ خود را به‌ کری‌ و کوری‌ نزدند واز راه‌ حق‌ اعتراض‌ نکردند؟
خداوند دعای‌ لوط‌ (ع‌) را مستجاب‌ فرمود و فرشتگان‌ خود را فرستاد تا عذاب‌ را برمردم‌ ستمگر سدوم‌ نازل‌ کند. فرشتگان‌ خدا نخست‌ بمنزل‌ ابراهیم‌ (ع‌) وارد شدند.ابراهیم‌(ع‌) گمان‌ کرد رهگذرانی‌ هستند به‌ مهمانی‌ آمده‌اند لذا دستور داد غذا برایشان‌آورند چون‌ دید دست‌ به‌ سوی‌ غذا نمی‌برند نزد خود گفت‌ لابد سر دشمنی‌ دارند و از دردشمنی‌ بدینجا آمده‌اند. لذا در خود احساس‌ ترس‌ کرد، ملائکه‌ گفتند: مترس‌ ما فرشتگان‌خدائیم‌. «قالوا لاتخف‌ انّا ارسلنا الی‌ اقوم‌ لوط‌» و در همینجا بود که‌ وی‌ را به‌ داراشدن‌فرزند (از ساره‌) بشارت‌ دادند.
و چنین‌ می‌نماید که‌ این‌ مقدار معرفی‌، ابراهیم‌ را به‌ حال‌ عادی‌ برنگردانید و ترس‌ اورا از بین‌ نبرد و چون‌ از ایشان‌ می‌پرسد: به‌ چه‌ کار آمده‌اید ای‌ فرستادگان‌ خدا؟ گفتند: مابسوی‌ مردم‌ سدوم‌ فرستاده‌ شده‌ایم‌ که‌ در اثر نپذیرفتن‌ دعوت‌ لوط‌ مجرم‌ شناخته‌ شدندو بزودی‌ عذابی‌ سخت‌ و دردناک‌ برایشان‌ نازل‌ خواهیم‌ کرد. در اینجا ابراهیم‌ (ع‌) در اندوه‌عمیقی‌ فرو رفته‌ بود و بوساطت‌ و شفاعت‌ پرداخت‌ بامید اینکه‌ بتواند بلا و عذاب‌ را تا مدّتی‌تأخیر اندازد. شاید مردم‌ سدوم‌ در این‌ مدّت‌ توبه‌ کنند.
ترس‌ ابراهیم‌ بیشتر از آن‌ بود که‌ لوط‌ هم‌ در میان‌ قوم‌ دچار عذاب‌ شود و حال‌ آنکه‌او همواره‌ مردم‌ را از عملیّات‌ زشتشان‌ نهی‌ می‌کرده‌ با این‌ حال‌ چگونه‌ او مشمول‌ عذاب‌شود؟ لذا ملائکه‌ ابراهیم‌ را گفتند که‌ غم‌ این‌ مردم‌ را مخور و حدیث‌ توبه‌ را واگذار که‌ این‌قوم‌ به‌ سوی‌ خدا بازگشت‌ نخواهند کرد. اینها همچنان‌ مصر در معصیت‌ و سرگرم‌تبه‌کاریهای‌ خود هستند و اما راجع‌ به‌ لوط‌ بیم‌ مدار و کاملاً مطمئن‌ باش‌ که‌ او وخانواده‌اش‌ هرگز از این‌ عذاب‌ آسیبی‌ نمی‌بینند، تنها زنش‌ که‌ هواخواه‌ مردم‌ بدکار است‌ باآنها از بین‌ می‌رود.
پس‌ از آنکه‌ ملائکه‌ جریان‌ را برای‌ ابراهیم‌ بیان‌ کردند او را ترک‌ گفته‌ و به‌ سرزمین‌سدوم‌ رو نموده‌ و به‌ صورت‌ جوان‌ خوشرو وارد قریه‌ شدند. در بین‌ راه‌ به‌ دختری‌برخوردند که‌ آب‌ بمنزل‌ می‌برد از او درخواست‌ کردند که‌ ایشان‌ را به‌ منزل‌ خود راه‌ دهد،دختر از ترس‌ مردم‌ جرأت‌ نکرد ایشان‌ را در خانه‌ خود پناه‌ دهد گفت‌ باشید تا من‌ از پدرم‌در این‌ باره‌ اذن‌ بگیرم‌، آنگاه‌ نزد پدر آمده‌ و جریان‌ را برای‌ او چنین‌ شرح‌ داد که‌ چند جوان‌نیکورو دم‌ دروازه‌ می‌خواهند بمنزل‌ ما درآیند و چون‌ جوانان‌ بسیار زیبائی‌ هستند من‌جرأت‌ نکردم‌ ایشان‌ را بدون‌ اذن‌ تو پناه‌ دهم‌ ترسیدم‌ مردم‌ خبردار شوند و رسوائی‌ ببارآورند. پدر این‌ دختر همان‌ لوط‌ پیغمبر (ع‌) بود مسلماً او نیز از پیش‌آمد غیرمنتظره‌ بدهشت‌افتاد از دختر درباره‌ ایشان‌ توضیحات‌ بیشتری‌ خواست‌ و برای‌ بدست‌ آوردن‌ راه‌ چاره‌ به‌مشورت‌ پرداخت‌.
و چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ او نیز مانند دخترش‌ در پذیرفتن‌ ایشان‌ تردید داشت‌ وشاید در خاطرش‌ گذشته‌ باشد که‌ بفرستم‌ و از پذیرفتن‌ ایشان‌ عذرخواهی‌ کنم‌ و ایشان‌ رااز موقعیت‌ خطرناکی‌ که‌ دارد اطلاع‌ دهد و یا ایشان‌ را خاطرنشان‌ سازد که‌ چنانچه‌خودشان‌ می‌توانند از عهده‌ مردم‌ برآیند مانعی‌ ندارد به‌ مهمانی‌ منزل‌ درآیند ولکن‌جوانمردی‌ و مروتش‌ اجازه‌ این‌ کار را نداد و همه‌ این‌ مشکلات‌ را برایش‌ آسان‌ کرد. لاجرم‌پنهانی‌ از خانه‌ بیرون‌ آمده‌ و سعی‌ می‌کرد دور از چشم‌ مردم‌ خود را به‌ میهمانان‌ برساندچون‌ مردم‌ شهر بین‌ او و واردین‌ حائل‌ گشته‌ و مانع‌ از این‌ بودند که‌ میهمانی‌ از غربا به‌منزل‌ خویش‌ راه‌ دهد مثل‌ اینکه‌ لوط‌ را برای‌ ارتکاب‌ جنایات‌ خود مانع‌ بسیار بزرگی‌می‌دیدند و بیم‌ آن‌ داشتند که‌ مبادا در اثر تماس‌ با واردین‌ تقویت‌ شود با آنکه‌ مبارزه‌سرسخت‌ اعمال‌ زشت‌ ایشان‌ است‌.
بهرحال‌ لوط‌ به‌ هر وسیله‌ای‌ بود خود را به‌ مهمانان‌ رسانیده‌ و ایشان‌ را با آغوش‌باز استقبال‌ و بمنزل‌ خود راهنمائی‌ کرد اما دلش‌ از ترس‌ مردم‌ مضطرب‌ است‌ می‌ترسیدمبادا از جریان‌ خبر یابند و به‌ خانه‌اش‌ بریزند آنوقت‌ او یکتنه‌ چگونه‌ می‌تواند در دفاع‌ ازمیهمانان‌ با همة‌ اهل‌ شمر دست‌ به‌ گریبان‌ شود، مردمیکه‌ هیچ‌ گونه‌ ملاحظه‌ و رشدی‌ندارند.
لوط‌ (ع‌) بالاخره‌ میهمانان‌ را بدون‌ اینکه‌ احدی‌ متوجه‌ شود به‌ خانه‌ رسانید همة‌کوشش‌ خود را کرد بلکه‌ بتواند داستان‌ آمدن‌ این‌ جوانان‌ را از قوم‌ پنهان‌ دارد ولکن‌متأسفانه‌ بوسیله‌ همسرش‌ که‌ با مردم‌ همساز بود مطلب‌ فاش‌ گردید و چیزی‌ نگذشت‌ که‌مردم‌ شادی‌کنان‌ به‌ خانه‌ لوط‌ (ع‌) هجوم‌ آوردند. لوط‌ (ع‌) بسیار مضطرب‌ شد چون‌ می‌دیدکه‌ نزدیک‌ است‌ آبروی‌ او و مهمانانش‌ را بباد دهند. ناگزیر ایشان‌ را بتقوی‌ و لاأقل‌ به‌ حفظ‌حیثیت‌ خود سفارش‌ کرد ولکن‌ مردم‌ فاسق‌ و فاجر و سفید کجا باین‌ نصایح‌ گوش‌می‌دهند، ناچار در خانه‌ را بروی‌ ایشان‌ بست‌ و بین‌ آنان‌ و خواستة‌ نامشروعشان‌ مانع‌گردید. «من‌ گمان‌ می‌کنم‌ قوم‌ لوط‌ بطور کلّی‌ فاقد حیا و شرم‌ بودند و یا در اثر اصرار درگناه‌ عقلهایشان‌ زائل‌ گشته‌ بود که‌ این‌ چنین‌ بر سر یک‌ امر نامشروع‌ و زشت‌ ازدحام‌ کرده‌و از یکدیگر سبقت‌ می‌جستند.»

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  22  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله روایتی‌ از پیامبران‌

دانلودمقاله اسلام در ایران

اختصاصی از فی لوو دانلودمقاله اسلام در ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

شبه جزیره عربستان از عهد بسیار قدیم طی قرن‌ها مردمانی را پرورده که به مملکت‌های همجوار عربستان پناه آورده و دولت‌هایی را تشکیل داده‌اند، مانند مردمان سامی‌نژاد که در عهد بسیار قدیم به مملکت سومری‌ها و اکدی‌ها هجوم آورده و دولت‌هایی در رأس خلیج فارس و در بین‌النهرین تاسیس کردند.کلدانی‌ها که بعد از آنها به بین‌النهرین آمدند و آرامی‌ها که در قرن سیزدهم به بابل و آمو حمله برده، بعد به شامات رفتند. بعد از آنها نوبت به اعراب رسید. اینها هم از دیرزمانی به طرف سوریه و کلده قدیم و بین النهرین متوجه شده دولت‌های کوچکی در عربستان شمالی مجاور سوریه و فرات تشکیل داده بودند. در کلده قدیم و بین النهرین هم محل‌های عرب‌نشین زیاد بود ولی نهضت واقعی و بزرگ اعراب به خارج شبه جزیره عربستان بعد از طلوع اسلام یعنی از ربع دوم قرن هفتم میلادی شروع شد. مسلمین در این نهضت بزرگ خود با دو دولت نامی آن زمان مواجه شدند: یکی امپراتوری روم و دیگری شاهنشاهی ایران. در این ممالک زمینه برای فتوحات مسلمین مهیا بود چون هر دو به جهت جنگ‌های متمادی با یکدیگر در حال انحطاط بوده،‌ رمقی نداشتند. اما اعراب مردمانی تازه نفس و سخت‌کوش و معتاد به سختی‌ها و مشقت‌های صحراگردی در کویر عربستان و دارای مذهبی بود که اصول برابری و برادری را بین آنها ایجاد و از خودگذشتگی و فداکاری را به اعلی درجه تشویق می‌نمود و اجر کشتن و کشته شدن را بهشت برین قرار می‌داد.

 

ایران آن زمان درست فاقد چیزهایی بود که مزایای مسلمین محسوب می‌شد زیرا آنچه در ایران آن زمان دیده می‌شد این بود:
1- هرج و مرج عقاید از جهت تشتت‌های مذهبی
2- هرج و مرج سیاسی و نفوذ فوق العاده نجبا و موبدان زرتشتی و آشفتگی اوضاع سلطنت و جانشینی (تغییر دوازده شاه در مدت چهارسال)
3- فرسودگی و خرابی سپاهیان از جنگ‌های بیهوده خسرو پرویز
4- فقر و پریشانی مردم از دادن مالیات‌های سنگین
5 - کثرت ظلم و جور
6 - انحطاط زراعت و تجارت صنایع
البته دعوت رسول گرامی اسلام از پادشاهان بزرگ از جمله پادشاه ایران که در سال هفتم هجری صورت گرفت را می‌توان به عنوان اولین ورود اسلام به ایران قلمداد کرد. این نامه به وسیله «عبدالله بن خلافه السهمی» به دربار خسروپرویز فرستاده شد که خسرو شاهنشاه ایران پس از شنیدن متن نامه به باذان حاکم دست نشانده خویش در یمن دستور داد: «این غلام را که چنین گستاخ شده است، بسته به پایتخت بیاور» باذان مامورانی به مدینه فرستاد و جریان را به پیامبر اطلاع دادند. پیامبر خبر داد که خسرو به دست پسرش شیرویه کشته شده است. متن نامه پیامبر به خسروپرویز چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد رسول‌الله إلی کسری عظیم فار‌س، سلام علی من التبع الهدی و آمن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الله وحده لاشریک له و أن محمدا عبده و رسوله. ادعوک بدعایه الله فانی (انا) رسول الله الی الناس کافه، لانذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین. اسلم تسلم، فإن أبیت فعلیک اثم المجوس.
خسرو پرویز نامه پیامبر را پاره کرد اما در نهایت سلطنت خودش از هم پاشید و در کمتر از ده سال کل شاهنشانی ایران به دست اعراب افتاد. روایت تاریخی این حوادث اینگونه است: پس از به هم ریختن دولت‌های جنوبی گروه‌هایی از مردم این سرزمین (عربستان) به دیگر نقاط شبه‌جزیره هجرت کردند. اینان در شمال و شرق عربستان هر جا برای زندگی خود سرزمین مناسب یافتند در آن سکونت گزیدند. همین که نفوذ قدرت‌های خارجی ایران و روم در داخل عربستان افزایش یافت، هر قسمت از این منطقه‌ها به یکی از دو دولت نیرومندی که مجاور آن بود پیوست و در جنگ‌هایی که بین این دو قدرت بزرگ یعنی ایران و روم در می‌گرفت به دولتی که تابع آن بود کمک می‌کرد. سرزمینی که امروز عراق نامیده می‌شود زیر نفوذ حکومت ساسانی قرار داشت و همچون سدی در مقابل هجوم قبیله‌های بیابانی به داخل ایران می‌ایستاد. خسرو پرویز این حکومت محلی را که «حیره» نام داشت از میان برد و با بر افتادن آن دیگر مانعی در راه این قبیله‌ها دیده نمی‌شد.پس از درگیری‌ طایفه بکر بن وائل و بنی‌شیبان در دوره پادشاهی خسرو پرویز با گروهی از سپاهیان ایران و شکست ایران که در تاریخ عرب به نام واقعه ذی‌قار معروف است عرب‌های حاشیه شرقی شبه جزیره به این فکر افتادند که قدرت ساسانی چنان نیست که نتوان بر آن پیروز شد. در آغاز مثنی ‌بن حارثه شیبانی رئیس قبیله بکر بن وائل که در سال نهم هجرت مسلمان شده بود و با قبیله خود در کناره فرات به سر می‌برد در فرصت‌هایی که به دست آورد به زمین‌های مرزی ایران حمله می‌برد، به ابوبکر نامه نوشت و خلیفه را از به هم خوردن وضع داخلی ایران و ناتوانی پادشاهان ساسانی در اداره کشور آگاه کرد و از او رخصت خواست که به سرزمین‌های متصرفی آن دولت حمله برد. خلیفه به او رخصت داد لیکن خالد بن ولید را به فرماندهی لشکر گماشت و مثنی را زیردست او قرار داد. آنچه مسلم است در آغاز نه خلیفه و نه فرماندهان و نه یاران پیغمبر فکر گشودن ایران و لشکرکشی به این کشور وسیع را نداشته‌اند. جنگ‌های داخلی عربستان پیش از ظهور اسلام جنگ‌هایی موضعی بوده است در این درگیری‌ها قبیله‌ای با چند قبیله دیگر متحد می‌شد و به دشمنان خویش حمله می‌کرد. چنین جنگ‌هایی نیازی به پیش بینی‌های قبلی و تهیه نقشه‌های گسترده و دراز مدت نداشته است. جنگ‌های اسلام در عصر پیغمبر صلی‌الله‌ علیه ‌و آله نیز در محدوده‌ای معین و در مدتی کوتاه رخ می‌داد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 33   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اسلام در ایران