فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی لوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله دوستی

اختصاصی از فی لوو دانلود مقاله دوستی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمــــه
اگر اندکی دقت کنید ، متوجه خواهید شد که شما آگاهانه و یا ناخود آگاه به دنبال دوست هستید. اما آیا تا کنون فکر کرده اید که دوستی چیست و دوستی حقیقی کدام است؟ از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است ، صرف نظر از اینکه در چه جامعه ای زندگی می کند طبعاً به دنبال یافتن یاران و دوستان و همراهانی برای خود است . البته چون این گزینش در میان اقوام و ملل مختلف ، شکل های متنوعی پیدا می کند و با انگیزه های گوناگون یا بر اساس احساسات متفاوت عقلانی ، عاطفی و غیر از آن به وجود می آید ، تعاریف مختلفی نیز از این واژه ارائه شده است. گروهی دوستی را صرفاً به معنای " معاشرت" دانسته اند. گروهی دیگربراین باورند که دوستی عبارت است از یک نوع ارتباط خاص که در مقاطع مختلف و یا در زمانی خاص ، میان افراد پیدا می شود. برخی دیگر نیز معتقدند که دوستی یک نوع قرار داد اخلاقی است که با انگیزه های خاص دنیوی و اخروی بین افراد به وجود می آید.
● دوستی یعنی چه ؟
در تفسیر المیزان درتوضیح کلمه " أَخِلاّء" دوستی چنین تعریف شده است: " کلمه أخلاّء جمع خلیل به معنای دوست است. و اگر دوست را خلیل گفته اند بدان جهت است که آدمی ، خُلّت یعنی حاجت خود را به او می گوید. و ظاهراً مراد از اخلاّء ، مطلق کسانی است که به یکدیگر محبت می کنند. چه متقین و اهل آخرت که دوستی شان با یکدیگر به خاطر خداست ( نه به خاطر منافع مادی) و چه اهل دنیا که دوستی هایشان به منظور منافع مادی است در کتاب " المحجّهٔ البیضاء " ، دوستی چنین تعریف شده است: " دوستی یعنی همنشینی ، معاشرت و گفتگوی انسان با افرادی که به آنها علاقه و محبت دارد ، زیرا با غیر دوست معمولاً کسی قصد معاشرت ندارد. این دوستی و ارادت و محبت ، یا لِذاته است (یعنی به خودی خود مطلوب است ) و یا مجازی و واسطه ای است که انسان به وسیله آن به دوست حقیقی برسد."
بنابراین دوستی ها ممکن است براساس منافع مادی و خواهش های نفسانی و اغراض و احساسات باشد و یا بر اساس یک انگیزه صحیح . با استفاده از آنچه گذشت ، دوستی صحیح بر اساس معیارهای دینی را این چنین تعریف می شود :
محبت ، علاقه ، ارتباط روحی ، حسن معاشرت و گفتگو میان دو فرد و یا بین افراد جامعه با ملاک صحیح و انگیزه های الهی ، به طوری که دوستان بر اساس آن بتوانند نیازهای فردی و اجتماعی و احتیاجات دنیوی و اخروی خود را تأمین کنند.

 


● دوستی حقیقی
این نوع از دوستی مخصوص اولیاء و مؤمنان واقعی است که تمام ارادت و انس و محبت خود را نسبت به خداوند تبارک و تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام صرف نموده اند. آری اینان نخبگان عالم و کسانی هستند که از غیر دوست رسته ، و به دوست پیوسته اند و آنچنان لذت این دوستی را چشیده اند که حاضر نیستند دنیا و آنچه در آن است را با لحظه ای انس و محبت و مناجات با خدای تعالی و ارادت به ساحت معصومین علیهم السلام عوض کنند. زیرا آنها خود مصداق واقعی این آیه هستند
" والّذینَ آمَنوُا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه"
آنان که ایمان دارند بیشترین محبت و عشقشان به خداست .
● دوستی مجازی
بر پایه آنچه تا بدین جا در تعریف دوستی گفته شد روشن می شود که هر علاقه و محبتی که انسان به غیر از خداوند تبارک و تعالی و ائمه معصومین علیهم السلام دارد ، دوستی مجازی است. حال اگر این دوستی برخاسته از خواهش های نفسانی و شر و فساد باشد ، رهزن آدمی است و انسان را به منجلاب فساد می کشد و اصولاً چنین دوستی هایی ناپایدار خواهد بود.
اما اگر این دوستی ، دارای معیار صحیح بوده و از انگیزه الهی و فطرت انسانی نشأت گرفته باشد ، ضمن آنکه پایدار می ماند ، سرانجام انسان را به سعادت رهنمون خواهد شد.
بی شک یک مسلمان که با نگاه دینی ، روش زندگی خود را ترسیم می کند و تمام مراحل و ابعاد آن را حرکت به سوی کمال می داند ؛ در انتخاب دوست- که سهم عظیمی در سعادت و شقاوت دارد و نقش مهمی در زندگی بایفا می کند- دقت کامل را به عمل می آورد و دوستانی را جهت معاشرت و زندگی برمی گزیند که در این مسیر یار و مددکار او باشند. در این صورت است که این نوع دوستی و محبت مجازی ، به بستر و واسطه ای برای رسیدن به آن حقیقت مطلق تبدیل می شود.
آنچه در این جمل ، با استفاده از رهنمودهای انسان ساز پیشوایان معصوم علیهم السلام بیشتر به آن خواهیم پرداخت ، این نوع از دوستی است.

 

● بهترین دوستان
نخستین نکته ای که در اینجا باید بر آن تأکید شود این است که دوستی و محبت دارای مراتب و درجاتی است. نباید تصور کرد که دوستی بین افراد ، یکسان است. حقیقت این است که دوستان مراتب مختلفی دارند ؛ بعضی به عنوان دوست کامل شناخته می شوند ؛ زیرا از همه ی ویژگی ها و شرایط یک دوست کامل برخوردارند و بعضی شرایط کمتری را در خود جمع کرده اند. با مطالعه احادیث و روایات هم به این مطلب پی می بریم که دوستان به چند نوع تقسیم شده اند.
امام صادق علیه السلام فرموده است:
دوستی و رفاقت حدودی دارد. کسی که واجد تمام آن حدود نیست، دوست کامل نیست و آن کس که دارای هیچ یک از آن حدود نباشد اساساً دوست نیست.
اول آن که: ظاهر و باطن رفیقت نسبت به تو یکسان باشد.
دوم آن که: زیبایی و آبروی تو را جمال خود ببیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند.
سوم آن که: دست یافتن به مال و یا رسیدن به مقام ، روش دوستانه او را نسبت به تو تغییر ندهد.
چهارم آن که: در زمینه رفاقت ، از آنچه و هر چه در اختیار دارد نسبت به تو مضایقه نکند.
پنجم: تو را در مواقع مشکلات و مصائب ترک نگوید.
با اطمینان می توان گفت که اینها دوستان برتر هستند و اگر دوستی با این خصوصیات پیدا کردید ، بدانید کیمیایی یافته اید که نباید آن را به آسانی از دست دهید. زیرا ارتکاب چنین خطایی از خرد به دور است و همان گونه که امام صادق علیه السلام می فرماید: دوستی برادران مؤمن ، جزئی از دین می باشد و شخص عاقل مراقب دین خود است.
آن حضرت در حدیث دیگری فرمود:
رفقای صمیمی سه دسته اند:
۱- کسی که مانند غذا از لوازم ضروری زندگی به حساب می آید و آدمی در همه حالات به وی نیازمند است ؛ و او رفیق عاقل است.
۲- کسی که وجود او برای انسان به منزله یک بیماری رنج آور است ؛ و آن رفیق احمق است.
۳- کسی که وجودش نافع و به منزله داروی شفابخش و ضد بیماری است ؛ که او رفیق روشنفکر بسیار عاقل است.
تفاوت بین دوستان و مراتب دوستی احتیاج به دلیل و برهان ندارد. لابد شما در زندگی دوستانی دارید که دوستی با آنان عذاب آوراست و به این ترتیب همیشه سعی می کنید خود را از آنان دور نگه دارید. در مقابل بعضی هستند که انسان حاضر است با صرف ساعت ها وقت و طی مسافت های طولانی و یا با تحمل رنج و مشقت ، او را پیدا کند و ساعتی با او همنیشن باشد. این مطلب همان چیزی است که ما از آن به عنوان مراتب دوستی یاد کردیم.

 

● معیار دوستی
همان طور که در تعریف دوستی اشاره شد، دوستی باید بر اساس معیار و ملاک صحیح استوار باشد. زیرا معمولاً ملاک افراد جهت گزینش دوستان، متفاوت است. چه بسا افرادی که با مقاصد نفسانی برای رسیدن به خواسته های دنیوی و یا بر اساس مقاصد شرورانه و مفسدت آمیز یا انگیزه های عاطفی غیرمعقول – تعصب ها- و خلاصه دوستی های بی بنیاد و تصادفی اقدام به انتخاب دوست کنند. اما مسلمانی که با چراغ راهنمای عقل و با تدبیر و اندیشه، کلیه نیازهای مادی و معنوی و از آن جمله دوست یابی خود را تأمین می کند قطعاً دوستان خود را با ملاک صحیح و انگیزه الهی و برای خدا برمی گزیند. او می داند که تنها دوستی های پایدار، دوستی اهل ایمان است که در دنیا و آخرت باقی خواهد ماند، چنان که قرآن کریم می فرماید:
" الأَ خِلاّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌ إلاَّ المُتَّقین"
در قیامت همه دوستان به استثنای متقین، دشمن یکدیگرند.
اصولاً لازمه دوستی متقابل این است که یک طرف، طرف دیگر را به کارها و وظایفش کمک کند. اگر این کمک در غیر رضای خدا باشد، در حقیقت به بدبختی و شقاوت و عذاب دائمی آن طرف کمک کرده است. از همین رو قرآن نیز در حکایت گفتار ستمگران در قیامت فرموده که:
" یا وَیلـَتی لَیتَـنی لَمْ أَتَّخِذْ فـُلاناً خَلیلاً ." ای کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم.
بر خلاف دوستی های متقین که دوستی مایه پیشرفت آنان در راه خداست و در روز قیامت هم به سود ایشان خواهد بود.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام این گونه می خوانیم:
" مَنْ أَحَبَّ للهِ وَ أَبْغَضَ للهِ وَ أَعْطی للهِ عَزَّوَجَلَّ فَهُوَ مِمَّنْ کَمُلَ إیمانُه." (
کسی که برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد وبرای خدا ببخشد، از کسانی است که ایمانش کامل شده.
آن حضرت در حدیث دیگری می فرماید: از محکم ترین دستگیره های ایمان این است که برای خدا دوست بداری و برای خدا ببخشی و برای خدا منع کنی .

 

● " برای خدا بودن" به چه معنا است؟
ممکن است این سؤال را مطرح کنید که در دوستی، " برای خدا بودن" به چه معنی است؟
قبل از پاسخ دادن به این سؤال ، ابتدا باید دانست که این سؤال برای چه کسی مطرح است؟ آیا سوال کننده فردی است معتقد به دین؟ آیا فانی بودن این جهان و انتقال به جهان آخرت را باور دارد یا نه بی اعتقاد به این امور است؟ اگر اعتقادی به دین و جهان آخرت ندارد از بحث فعلی ما خارج است ؛ اما اگر معتقد به دین بوده و دستورات دینی را باور کرده باشد، حتماً می داند که هر گونه فعل و انفعالی در این جهان نتیجه اخروی دارد.
در این صورت چنین انسانی در همه مسائل زندگی و از جمله دوستی و خصوصاً در دوران جوانی که زمان شکل گیری شخصیت اوست با توجه به تأثیر حتمی آن در زندگی دنیایی و به تبع آن در جهان آخرت، پیمان رفاقت و دوستی با دیگران بسته ، و پایه معاشرت خود را با دیگران به گونه ای بنیاد خواهد گذاشت که سعادت دنیا و آخرت را به دنبال داشته باشد. ما این نوع دوستی را دوستی برای خدا و مبتنی بر ملاک های الهی و انسانی می دانیم.
ممکن است کسی به غلط تصور کند که چنین دوستی هایی قهراً به معنای بی توجهی به مادیات و لذت های دنیایی است. اما این، تصور نادرستی است. در واقع باعنایت به همان انگیزه الهی که در این نوع رفاقت وجود دارد، دوستان باید در جهت لذت های مشروع و رفاه اجتماعی دوستان خود کمک کنند و این خود یکی از وظایف و حقوق دوستی است که در فصل حقوق دوستان به آن می پردازیم . اما عجالتاً در اینجا تأکید می کنیم که دوستی های صحیح هم در راستای منافع مشروع دنیوی است و هم برای رسیدن به آخرتی بهتر و آبادتر، و اصولاً پایداری آن هم بدین جهت است. در مقابل این نوع " دوستی" که برخوردار از معیار صحیح است، دوستی های خطرناک قرار دارند؛ دوستی هایی که بر اساس هواهای نفسانی و آرزوهای زودگذر مادی وبعضاً با هدف استثمار و سوءاستفاده از دیگران شکل می گیرند. در این گونه دوستی ها افراد در تلاش اند با انواع فریب کاری دیگران را به دام انداخته و به منافع مادی خود برسند. یعنی این دوستی ها پل ارتباطی جهت رسیدن به اهداف آنها است و البته تا زمانی که این پل ارتباطی لازم باشد، ممکن است شما رابرای چند روزی به بعضی خواهش های نفسانی برسانند ؛ اما مطمئن باشید که این حالت موقتی است و دیر یا زود به محض این که احساس کنند به شما نیاز ندارند، شما را به آسانی رها می کنند.

 

● نقش دوست در زندگی
بدون شک عوامل مختلفی در ساختن شخصیت انسان مؤثر هستند که از مهم ترین آنها مسئله همنشینی و دوستی و معاشرت است. این عامل از چنان اهمیتی برخوردار است که اسلام فرموده:
المَرْءُ عَلی دینِ خَلیلِهِ فَلْینْظُرْ أَحدُکُم مَنْ یُخالِل
آدمی بر دین و روش همنشین خود است پس باید ببیند که باچه کسی دوست می شود.
روشن است که انسان خواه ناخواه از دیگران تأثیر می پذیرد و بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی خود را از طریق دوستانش کسب می کند. این مطلب هم از نظر عقل و هم از طریق تجربه به اثبات رسیده است. ما به وسیله مشاهدات حسی خود و نیز با بازنگری به تاریخ، در می یابیم که چه بسیار افرادی که از راه دوست به سعادت ابدی و یا شقاوت ابدی رسیده اند. نقش دوست در زندگی به قدری زیاد و برجسته است که حضرت علی علیه السلام می فرماید:
هر گاه وضع کسی برای شما نامعلوم بود و دین او را نشناختید، به دوستانش نظر کنید . پس اگر آنها اهل دین و آیین خدا باشند ، او نیز پیرو آیین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند او نیز بهره ای از آیین حق ندارد.
تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگاه بگویم که تو کیستی
ابن مسکویه دانشمند مشهور اسلامی و استاد بوعلی سینا گوید:
" تمام سعادت انسان نزد دیگران و دوستان یافت می شود. سعادتمند کسی است که دوستان واقعی برای خود به دست آورد و در دوستی با آنان از هیچ فداکاری و از خودگذشتگی دریغ ننماید تا هم او از آنان فضائل اخلاقی کسب کند و هم آنان از وی بهره اخلاقی برگیرند".
یک روان شناس معروف می گوید: این جمله را در ذهن خود، به خود تلقین کنید: " نیک بختی من، شادی من، عواید من ، بستگی به هیچ چیز ندارد مگر به مهارتی که در شیوه معاشرت با مردمان به کار می برم."
آری انسان در سایه دوستان وفادار و صمیمی است که می تواند پلکان ترقی و تعالی را یکی پس از دیگری طی نماید و این دوست است که گاه بشر را تا اوج افتخار و عظمت رهنمون می شود و منشأ خیرات وبرکات اجتماعی می گردد. همچنین در سایه همزیستی و همدلی است که استعدادها شکوفا شده و بشر می تواند اختراعات و اکتشافات وآثار ماندگار از خود بر جای بگذارد که جامعه از آنها سود ببرد.
از سوی دیگر دوستان ناشایست و شرور هستند که بشر را به منجلاب فساد انداخته و او را تا سر حد فنا و نیستی پیش می برند. سقراط گوید: " هر یک از مردم آرزویی دارد، یکی مال می خواهد، یکی جمال و دیگری افتخار؛ ولی به عقیده من یک دوست خوب از همه مهم تر است. "
رسول گرامی اسلام، نقش دوست و اهمیت دوستی را چنین یادآور شده است:
مؤمن چنان است که با دیگران انس و الفت گرفته و دیگران با او انس دارند و کسی که نه الفت پذیر است و ن الفت می گیرد در او خیری نیست.
اگر تاریخ را ورق بزنید، خواهید دید که نه تنها بیشتر اختراعات و اکتشافات، حاصل همکاری و همیاری بشر با دیگران بوده ، بلکه اکثر موفقیت های اجتماعی و پژوهش ها و تحقیقات علمی نیز در سایه همفکری و همیاری و روابط دوستانه صحیح انجام گرفته است؛ دوستانی که با تلاش جمعی و با کمک فکر و اندیشه دیگران توانسته اند دستاوردهای بزرگ علمی را برای تاریخ به ارمغان آورند.
نقل یک نمونه از حوادث تاریخ معاصر در اینجا خالی از لطف نیست :
جرجی زیدان تاریخدان و ادب شناس بزرگ مصری که بسیاری از آثارش از جمله رمان های تاریخی او، به زبان فارسی ترجمه شده، کتاب مفصلی درموضوع تاریخ ادبیات عرب نوشته و در بخشی از آن مدعی گردیده است که شیعیان، آثار مکتوب قابل توجهی در تاریخ عرضه نکرده اند و نقش مؤثری در پیشرفت علوم اسلامی نداشته اند.
در برابراین سخن نسنجیده و وهن آمیز، سه دوست جوان که از دانش آموختگان حوزه علمیه نجف و تربیت یافته فرهنگ شیعه بودند و عمیقاً جریان فرهنگی شیعه را می شناختند و این ادعا را خلاف واقع می دانستند ، با یکدیگر هم پیمان شدند و تصمیم گرفتند تا هر کدام به گونه ای به آن پاسخ دهند و زیدان را متوجه خطای بزرگ تاریخی اش بنمایند.
یکی از آن سه تن، علامه شیخ محمد حسن کاشف الغطاء بود که به نقد روش تحقیق این کتاب پرداخت و خطاهای متعدد آن را برشمرد و محصول کار خود را به صورت کتابی به نام " نقدها و پاسخ ها" منتشر ساخت و در طی آن پاسخ های خود را در کمال استحکام و وضوح مطرح نمود. این کتاب خیلی زود در محافل علمی جای خود را باز کرد و نشان داد که چگونه کاری عالمانه می تواند ادعاهای نادرست و گزاف را بی اثر کند. دوست دیگر او علامه سید حسن صدر نقش شیعیان را در پایه گذاری علوم اسلامی نشان داد وثابت کرد که بسیاری از این علوم بدون حضور شیعیان هیچ گاه شکل امروزین خود را نمی یافتند و به این ترتیب تأثیر شیعه در پیدایش آنها انکار ناپذیر است. این تحقیق به نام " شیعه وبنیانگذاری علوم اسلامی" منتشر شد و محققان را متوجه جنبه های ناگفته تاریخ علوم اسلامی نمود.
اما سومین دوست که علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی بود ، با کوششی بی مانند کتابخانه های سراسر کشورهای اسلامی را کاوید و از میان کتاب های آنها نزدیک به شصت هزار کتاب شیعی را شناسایی کرد و بدین ترتیب توانست کتابشناسی بزرگ شیعه را از آغاز تاریخ اسلام تا عصرخویش تدوین کند.
این کتابشناسی که نگاهی به هزار و سیصد سال فعالیت علمی شیعه دارد در حدود سی جلد و با عنوان " الذریعهٔ الی تصانیف الشیعهٔ" است ، پاسخ محکمی بود به ادعای نابجای جرجی زیدان. این کتاب بعدها خود منشأ تحقیقات تازه ای در باب مکتوبات شیعه شد . به راستی این سه اثر گرانبها و ارزشمند و ماندگار که در دفاع از حریم تشیع بر جای مانده وسالیان متمادی است که مرجع اهل تحقیق و تدوین می باشد چگونه سامان یافته است؟ شک نیست که این خدمت بزرگ به جامعه تشیع دراثر دوستی صمیمانه و همفکری و هم پیمانی این دوستان بوده است و این تنها یک نمونه از نقش مثبت و ارزشمند دوستی در جامعه است .

 


ویژگیهای یک دوست خوب :
دوسـتـان خـوب یـک سری ویژگی دارند که آنها را از دیگران متمایز می کند و سبب میگردد دوستــان بیشتری در کنار خود داشته باشند بنابراین با تـغیـیـر رفـتـار خــود به جرگه اینگونه افراد بپیوندید:
۱) یـک دوسـت خـوب حرفهایی که بصورت محرمانه به وی زده شـده اسـت را نـزد خـود نـگـاه داشـتـه و رازدار شـمــا میباشد.
۲) وقت شناس بوده و در قرار ملاقاتها و یا میهمانیها قابل اطمینان بوده و سر موقع حضور می یابد.
۳) یک دوست خوب به موقعیت، موفقیت ها و یا دوستان دختـر و یـا پسـر جـدیـد شـــما حسادت نمی ورزد.
۴) یک دوست خوب هنگامی که دچار بیماری و کسالت میـگردید با شما تماس گرفته و حالتان را جویا می شود و به عیادت شما می آید.
۵) وی میداند که چه زمانی صحبت و چه زمانی سکوت نموده و تنها گوش دهد.
۶) هنگامی که حالتان مساعد نبوده و یا دل و دماغ کاری را ندارید و پکر میباشید وی از رفتار شما دلخور نمیشود.
۷) اگر شما به فضای بیشتری نیاز داشته باشید و یا می خـواهـید تنها باشید، آنها این رفتار شما را طردشدگی تلقی نکرده و از شما دلگیر نمیشوند.
۸) یـک دوست خــــوب حیوان خانگی شما، مادر زن بدخلق شما و کـودکـان پـر جـنـب و جوش شما را به خاطر شما تحمل خواهد کرد.
۹) وقتی نظر او را در مــورد مسئله ای جویا شوید با جان و دل و صادقانه نظرات و عقاید خودش را در اختیارتان قرار می دهـد و حتـی اگـر بـه نـصایـحش نـیز عـمل نکنید ناراحت نمیشود.
۱۰) وی با شما میخندد،گریه میکند و کارهای ماجراجویانه انجام میدهد اما به دیگران چیزی در مورد آنها نمیگوید.
۱۱) پیش از سر زدن به منزلتان، شما را مجبور نمیکند که خانه را تمیز و مرتب کنید.
۱۲) وی اجازه نمی دهـد کسـی پشت سر شما و در غیاب شما در مورد شما بدگویی کند و به دفاع از شما خواهد پرداخت.
۱۳) شما را به کارهای ماجراجویانه، رشد دهنده و پیشرفت در کار تشویق خواهد کرد.
۱۴) هنگامیکه خودروی شما دچار نقص فنی گردد شما را به مقصدتان خواهد رساند.
۱۵) روز تولدتان همیشه به یادش بـوده و اگر برنامـه خـاصـی بـرای آن روز تـــدارک ندیده باشید شما را به بیرون برده و یـا برایتان کیک سفارش میدهد.
۱۶) دوست خوب از شما انتظار ندارد که اتوماتیک وار با عقاید وی در خصوص مسایلی همچون سیاست،مسایل جنسی و مذهب موافق باشید و به عقاید شما حتی اگر برخلاف عقایدش باشد احترام میگزارد.
۱۷) هیچگاه شما را نزد دیگران خرد و تحقیر نـکرده بلکه همواره به شما احترام میگذارد و در حضور دیگران از شما تعریف می کند.
اگر دوستی را سراغ ندارید که با شما اینگونه رفتار کند شاید یک دلیـل آن ایـن باشد که شما نیز با آنان چنین رفتاری تا بحال نداشته اید .

 

دانش دوستی و آداب آن :
-1 علاقه عمومی به دانش اندوزی در میان ملت ما هم پیشینه دیرینه و هم پایه های فکری و فرهنگی بسیار ممتاز در میان ملل دنیا دارد. اما این علاقه و اشتیاق مردم به همان اندازه که باعث سوق جوانان و افراد به سوی دانش اندوزی می شود، می تواند خود بستر رشد امراض و آفاتی بشود که دقیقاً برعلیه بسط علم و فرهیختگی عمل نماید. لذا ضروری است که آداب دانش اندوزی و دانش دوستی و دانش محوری برای عموم و برای مجامع علمی و از همه مهم تر حکومت موردتوجه و رعایت قرار گیرد تا از گزند آفات در امان بمانیم.

 


۲- در شرایط امروز کشور ما، دانش پروری در معرض چهار آفت مهم قرار دارد:
▪اول، کوتوله پروری در مؤسسات علمی؛
▪دوم، فریبکاری های عالمانه؛
▪سوم، سوءاستفاده از پایگاه قدرت در کسب نام و نشان علمی؛
▪چهارم، مدرک بازی.
۳- در پیشرفت علمی، رقابت عالمانه- که حقیقتاً مسابقه در فهم بهتر واقعیت عینی است- نقش مهمی ایفا می نماید. یکی از پدیده های ناهنجار که در بسیاری از کشورها و تجمعات علمی دیده می شود، ایجاد یک «کلوپ بسته» است که به جای رقابت عالمانه، با قلدر مآبی رقیب جدید را از گود مسابقه بیرون می اندازند!
مرض کوتوله پروری علائم متعددی دارد:
یکی از آنها بزرگ کردن اسطوره ای یک فرد و بستن دایره دور اوست، به نحوی که هر سخن دیگر از همان ابتدا مرفوض به حساب می آید؛ علامت دیگر «رفض دیگران» است؛ یعنی یک دانشکده یا مجموعه مدعی می شود که خود ملاک محک توان علمی خود است و لازم نیست علمیت حضرات در مجامع وسیع تر علمی مطرح گردد. گاه با پررویی گفته می شود: «این مقاله بازی، توهین به ملت است؛ چرا باید حتماً مقالات علمی ما در مجلات معتبر دنیا چاپ بشود تا به اعتبار آن ارزیابی مثبت محسوب گردد؛ ما خودمان باید ملاک باشیم!!» البته هیچ فرد ایرانی از این که مراکز و نشریات علمی ایرانی اعتبار جهانی پیدا کنند نه تنها ناراحت نمی شود، بلکه بسیار نیز بدان مباهات می کند. منتها کسب اعتبار در میان علمای جهان با اشتلم خواندن در خانه و یا ادعاهای پرطمطراق تفاوت دارد. وانگهی دانش که امری سری نیست؛ اگر کسی به معرفتی دست بیابد، این معرفت در قالب رساله، کتاب، درس، سخنرانی و امثال آن ظاهر می شود؛ پس هرگاه دیدیم خشکسالی است باید بدانیم که بازار دانش کساد است!
۴- مرض مهلک دیگر، فریب کاری های عالمانه است! آنچه در علم شکوه و جلال می آورد، نزدیکی هرچه بیشتر به واقعیت است و لاغیر.
حال اگر ادعای کشفیات بزرگ بکنیم و رسانه های کشور هم از روی ذوق زدگی این ادعاها را منعکس نمایند و بزرگان سیاسی هم به شکرانه به حمایت برآیند. این یک فریبکاری عالمانه است! در علم هر ادعایی باید با برهان باشد و فقط تا جایی که برهان علمی توجیه می کند، ادعا مورد قبول قرار می گیرد. یکی از نمونه های اخیر، پخش خبر کشف بزرگ یک محقق ایرانی در آمریکا در زمینه خواص ذره ای- موجی نور است که در صدر اخبار برخی خبرگزاری های داخلی و رسانه های ملی قرار گرفت. به نظر من، اگرچه آزمایش و ادعای ایشان قابل توجه است، اما بسیار با آنچه می تواند به عنوان یک کشف عظیم و همسنگ نسبیت مطرح شود فاصله دارد! تجلیل و تکریم های بی پایه، نمونه دیگری است. مثلاً در تجلیل از خدمات علمی فلان دانشمند ایرانی که به رحمت خدا رفته است، هیچ فرد دانش دوستی تردید ندارد. اما وقتی نفس این تجلیل به یک دکان تبدیل می شود و برخی حرف های بی اساسی در نقش آن مرحوم در توسعه نظریه نسبیت یا سایر امور مطرح می نمایند و این سخنان توسط رسانه ها درج و پخش می شود، علامتی روشن از مرض فوق الذکر است. شاید یک راه ساده برای جلوگیری از اینگونه زیاده روی ها، استفاده از مشورت عالمان سختگیر در ارزیابی ادعاهای علمی باشد که می تواند دولت، افکار عمومی و ثروت ملی را از هدررفتن باز دارد.
نمونه دیگر، توجهات فصلی به برخی رشته هاست؛ مثلاً یک وقت دانش و فن «نانو» مد روز می شود و اعتبارات عظیمی به آن تخصیص می یابد و سپس از هر گوشه ای «نانو» شناس سر برمی آورد و داستان تا انتهای خزانه اعتبار تمام می شود و فصل دیگر «IT» مد می شود و همه چیز گویی به سوی «حذف کاغذ» و «دیجیتال شدن» به حرکت می افتند، دادگاه ها تمام اتوماتیک می شوند، ادارات بدون کاغذ، دانشگاه ها مجازی، نسخه ها کامپیوتری و قس علی هذا. و هر کس سعی می کند از اعتبار تخصیص داده شده مانند گوشت قربانی تکه ای بهره مند شود و سپس با ته کشیدن این اعتبار تب IT هم خنک می شود.
من همه اینها را از مصادیق فریبکاری های عالمانه می دانم که در بستر عدم اطلاع مسئولین و حسن نیت آنان و فرصت طلبی «اعتبارپرستان» رشد می یابد.
۵- سوءاستفاده از «قدرت سیاسی» (حکومتی) برای کسب نام و نشان علمی، مرض دیگری است که دانش پروری را در ایران امروز تهدید می نماید. نمونه جالب آن اجیر کردن دانشمندان برای تهیه مقاله و کتاب به نام حضرات است!! جناب وزیر یا مسئول چون فرصت ندارند خود نمی توانند کار علمی کنند، و از سوی دیگر سخت به نام و نشان علمی دلبسته اند؛ لذا از امکانات در اختیار خود استفاده نموده و دانشمندی را اجیر می کنند تا برای او تحقیق نماید و ایشان را به عنوان مؤلف معرفی کند!! از آن جالب تر سخنرانی علمی «سفارشی» است! البته در امور سیاسی مرسوم است که سخنرانی سیاستمداران بزرگ را گروهی فرهیخته مطابق خطوطی که مدنظر آن سیاستمدار است تهیه نمایند و آن را در اختیار سیاستمداران برای ارائه قرار دهند، اما اینها «امتیاز» محسوب نمی شوند. جالب و بدیع آن است که جناب مسئول در یک سفر کاری و سیاسی هوس سخنرانی علمی می کند، نه وقت دارد که تأملی کند و نه ذهن او مطلبی دارد: لذا به صاحب فضل نیازمندی می گوید: «مقاله علمی درجه یک برای من بنویس!» مقاله را آقا می خواند و در رکورد دانشگاهی برای کسب مدارج، ثبت و ضبط می کند!!
نمونه دیگر، ظهور علامه های رسانه ای است!! یعنی برخی را با بوق و کرنا باد می کنند که فلانی فیلسوف است، متفکر است، سقراط است و... تا بدین وسیله آنچه را که می خواهند از دهان این «نوابغ بادی» در ذهن های ساده و مشتاق بکارند.
در تابستان گذشته یکی از اساتید فلسفه سیاسی دانشگاهی در آمریکا در تهران سخنرانی می کرد و در آن به دفاع از یکی از همین نمونه های «بادی» داد سخن می داد. پس از اتمام صحبت گفتم: «اگر او اینقدر شأن علمی دارد، چرا کرسی هیوم را که اخیراً در دانشگاه شما خالی شده به او پیشنهاد نمی کنید؟!» با تغیر گفت که فلانی کوچکتر از این حرفهاست. او حتی یک رساله فنی ندارد، اما برای بسط دموکراسی و تفکر سکولار در کشور شما بسیار مهم است!»
۶- چهارمین افت دانش پروری، مرض و بلکه سرطان «مدرک بازی» است. نمی گویم «مدرک محوری» که داشتن مدارک معتبر علمی برای تصدی امور مربوط حقیقتاً یک حداقل است و حتماً باید چنین باشد. با آن که معتقدم مدرک تنها، حکایت از عمق فهم علمی نمی کند، چه بسا افراد با مدارک علمی هم شأن به لحاظ سطح دانش و عمق آن، با یکدیگر اختلافات فاحش دارند.
اما مسئله «مدرک بازی» داستان کاملاً جدایی است! مدرک بازی یعنی در یک سیستم حکومتی- مدنی بتوان مدارک علمی مورد علاقه را- بدون طی مراحل تعلیمی- تولید کرد و از عنوان آن استفاده های معادل مدارک تعلیمی نمود! گزارش اخیر روزنامه کیهان از داستان «دانشگاه آمریکایی هاوایی» دقیقاً گویای این جریان ناخوشایند در زندگی جمعی امروز ما است و متأسفانه این تنها مورد هم نیست. علاوه بر ظهور دکه های چاپ مدرک، برخی روش های دیگر هم باید طرح گردد؛ مثلاً برخی از قدرتمندان سیاسی، استاد خود را به دفتر کار خود احضار می کنند تا از آنان امتحان به عمل آورند! و آن دیگری خود طراح سؤالات خود می باشد، یعنی «بالماسکه» به نحو جدید!
از مدیر زحمت کشیده ای پرسیدم: «چرا درحالی که بیش از بیست سال سابقه مدیریت موفق دارد، به سوی مدارک تولیدی روی آورده است؟» در پاسخ گفت: «کسی قدر زحمات مرا نمی داند و با آن که من به واسطه تجربه و دانش، توان بالایی را در کارم کسب کرده ام،
سیستم حکومتی، فلانی را به صرف مدرک تحصیلی بالاتر- که حتی نامربوط به کارش هم هست به من ترجیح می دهد. بنابراین ناچار شده ام برای حفظ حیثیت و سطح حقوق خود مدرکی دست و پا کنم!»
از جوانی که «آقازاده» است پرسیدم: «که چرا دنبال کسب علم نمی رود و به سوی «مدارک تولیدی» روی آورده است؟» گفت: «حقیقت امر این است که در علم پول نیست و من مشغول «بیزینس» سنگین هستم، ولی برای حیثیت و ازدواج و حتی پیشبرد امور در داخل، به یک مدرک در سطح دکترا نیاز دارم!»
و بدین سان جمع دانش دوستان و کسانی که با همه توان به آموختن علم همت می گمارند مورد اهانت قرار می گیرند و ارزش کار علمی پایین می آید و از اعتماد مردم کاسته می شود. این مهلک ترین مرض در راه بسط علم در کشور است.
۷- البته برخی از عوامل، مربوط به نقص قوانین و سیستم مدیریت در کشور است: مثلاً سرداری که در تمام طول دفاع مقدس در جبهه بوده، پس از پایان جنگ با یک غفلت بزرگ حکومتی مواجه می شود: دیگر کسی احوال ا و را نمی پرسد! و او برای موقعیت خود باید تمام آن هشت سال را رها کند و تازه از صفر شروع نماید! و یا چرا نباید ارزیابی حکومت از مدیری که صاحب بیست سال کارنامه موفق است، به گونه ای باشد که نیازی به «مدرک تولیدی» احساس نشود؟ چرا نظام حکومتی ما به انسان ها و توان آنها کاملاً بی اعتناست؟ چرا همه چیز صوری است؟
۸- در سال های اخیر، دستگاه وزارت علوم، انصافاً نقش قابل تقدیری در مقابله با جریان مدرک بازی ایفا نموده است که با توجه به تضییقات و محدودیت های موجود باید گفت کارنامه بسیار روشن و درخشانی دارد.
به نظر من، در اولین قدم باید وزارت علوم در مبارزه با این مرض مورد حمایت جدی و وسیع قرار گرفته و به برخورد سخت گیرانه تر با آفات علمی تشویق شود. به عنوان نمونه باید هیأت امنای دانشگاه ها و مراکز علمی، صاحب کمیته های انضباطی باشند. این کمیته ها باید بتوانند بلافاصله موارد تخلف علمی اعضای خود را بررسی نمایند و در صورت احراز تخلف، بی درنگ متخلف را از کادر علمی آن موسسه اخراج نمایند. از جمله این تخلفات می توان به مواردی نظیر ثبت مقالاتی که در تولید آن نقشی نداشته اند، مقالاتی که از طریق اعمال فشار و زور موفق به ثبت آن به نام خود شده اند و یا سوءاستفاده از مشاغل سیاسی در «استخدام دانشمند» و ثبت حاصل کار به نام خود، اشاره کرد. برای دقت بیشتر در این امر وزارت علوم هم باید کمیته نظارت بر این گونه تخلفات را داشته باشد و عنداللزوم مقررات و قوانین لازم را تمهید نماید. در حمایت از وزارت علوم، دولت نیز باید مدیران خود را به نحوی جدی برای مقابله با این گونه تخلفات تحت فشار قرار دهد.
در قدم بعد وزارت علوم باید مراکز علمی کشور را درجه بندی نموده و به خصوص سطح آموزش هر کدام را- که موثر در اعتبار مدرک است- برای عموم مردم اعلام نماید. البته این کار وزارت علوم رامورد هجوم وسیع قرار می دهد. لیکن این طبقه بندی مسئولیتی است که باید انجام شود. در مرحله دیگر، دولت و مجلس نیز باید قوانین استخدامی را از نقطه نظر مدارک تحصیلی مورد بازنگری جدی قرار دهند. این بازنگری با توجه به ارزیابی های رسمی وزارت علوم از سطح علمی و آموزشی موسسات می تواند بازار تولید مدرک را کساد نماید! مثلاً در کشور آمریکا متقاضیان شغلی که مدرک تحصیلی لیسانس خود را از دانشگاه برکلی ، استانفورد ، ام ای تی و امثال آنها کسب کرده اند به مراتب بر متقاضیان دیگر که صاحب مدرک دکترا از فلان موسسه می باشند رجحان داده می شوند! اما قوانین ما نسبت به سطح و ارزش مدارک کاملاً «کور» است!
و بالاخره نعمت بزرگ آگاه شدن مردم از حقایق است که می تواند از بروز مفاسد جلوگیری کرده و چراغ علم دوستی و دانش پروری را در کشور پرفروغ تر نماید .

 

نوع دوستی در عین فردگرایی :
یکی از فصول مشترک مباحث روشنفکری سده اخیر کشور ما متاسفانه این بوده است که در صورت داشتن جامعه ای با سازوکار اقتصادی نظام «بازار آزاد و رقابتی» معنویت از جامعه رخت بر خواهد بست. روشنفکران ایرانی که به انواع مختلف (چه مذهبی و چه عرفی) تحت تاثیر چپ قرار داشتند (که غالب نخبگان ما چنین بوده اند) همواره این پیش فرض را برای خود داشته اند. یعنی تقابل، تضاد یا حداقل تنافر «اخلاق» و «نظام بازار آزاد اقتصادی» را فرضی مسلم پنداشته اند. این پنداشت غلط اکنون باوری عمومی در عرصه های عادی و الیت اجتماعی ماست. عبارات زیادی هم در طول مناسبات روزانه می شنویم که ناشی از این فرض غلط است: «اگر همه چیز را به دست بازار بدهیم تکلیف فرهنگ چه می شود»، «اگر بازار حرف آخر را می زند پس اصول اخلاقی چه خواهد شد»، «نگاه صرف اقتصادی به مسائل جامعه ما را از تحلیل فرهنگی آنها بازمی دارد»..
ایده تضاد اخلاق و بازار آزاد، این فرصت را برای منتقدان بازار آزاد فراهم کرده است که خود را، یگانه دلسوز و معتقد به اخلاق بدانند و حتی دفاع از بازار آزاد را مترادف با بی اخلاقی یا السویه شمردن اخلاق ذکرنمایند. شاید به دلیل وجود سنت های دیرینه ما که اخلاق و رفتار محترمانه در آن جایگاهی موثر دارند ادبیات چپ و ستیز با بازار آزاد، ادبیات غالب سده اخیر جامعه ایرانی است. حتی آنهایی که با گفتاری آمیخته به مذهب یا سنت هنگام نقد و نفی مظاهر بازار آزاد، نمادهای جهانی چپ را هم نهی می کنند باز هم بازار را نماد بی اخلاقی می پندارند.به همین دلیل اکثراً وقتی به دنبال تقلید از جوامع صنعتی در پی بنا نهادن هرنهادی بوده ایم غالباً بی بند و بار و غیرمسئولانه و تنها سخت افزاری به آن مبادرت ورزیده ایم. نگاه عام و بعضاً خاص به مقوله اقتصادچیزی از جنس شعبده بازی، زد و بند و کلاهبرداری شده است. و باز به همین دلیل نگاه مردم به یک فرد موفق در حوزه اقتصاد به گونه ای است که گویی سوءاستفاده هایی او را به موفقیت رسانده نه استفاده های هوشمندانه. این طرز تفکر معلول چند فاکتور اساسی است که نوشت حاضر بنا دارد با طرح مقدماتی آن باب بحث در این زمینه را بگشاید، ضمن آنکه به برخی مسائل مطروحه اخیرپاسخی داده باشد.
در این زمینه مطالعه آرای «جان لاک» فیلسوف شهیر انگلیسی و یکی از پایه گذاران مکتب فکری لیبرال بسیار برای ما مفید است. او نیز در دوره ای زیست می کرد که ارزش های سنتی جامعه اش را فراگرفته بود و می خواست با ارزش هایی مدرن (نه ضدارزش) به مصاف ارزش های سنتی برود. شرایطی که گرچه از نظر تاریخی فاصله فراوانی با دوران لاک دارد اما دارای تشابهات زیادی است. یعنی در کشور ما به رغم شکست خوردن تمام ایده های ضدبازار هنوز دلیلی برای تجدیدنظر در آرای روشنفکری به وجود نیامده و همچنان لیبرالیسم در عرصه فکری و فرهنگی تفکری ناجوانمردانه است. یکی از اساسی ترین ایرادهایی که از سوی مخالفین بازار آزاد به آن وارد می شود اصالت «فرد» است. فردگرایی و محترم شمردن و حقوق فردی و اساساً مقدم دانستن آن نسبت به جمع ویژگی مهم نظریه لیبرال است. ویژگی ای که در مملکت ما سودجویی معنی می شود و تقدم فرد به جمع دلیلی بر بی اعتنایی به اخلاق و مضامین آن نظیر «نوع دوستی» و «عدالت» محسوب می شود. اما چرا چنین نیست؟ چرا حتی با مولفه های سنتی اخلاق، فردگرایی بی اخلاقی را دامن نمی زند؟ جان لاک که در فضای سنت تنفس کرده بود این پرسش ها را با بسط نظریه مالکیت پاسخ می دهد.
بی شک «جان» و «حق حیات» از جمله حقوق انسانی است که با هر طرز تفکری احترام به آن لازمه اخلاق است. اساساً اگر فردی جان افراد را محترم نداند باب اخلاق را بسته است. هر فردی که برای حفظ و ارتقای کیفی حیات خود به کار و تلاش بپردازد و ماحصل کار خود را صرفاً برای خود و در انحصار خود به مالکیت درآورد در طول ارزش اخلاقی حفظ حیات قدم نهاده است.بنابراین مالکیت فردی که ناشی از کار است از نظر لاک حتی مقدس است و مال در عرض جان محترم شمرده می شود؛ گرچه در طول آن حاصل می شود. اما منتقدان سنتی و چپ یک نقد به ظاهر بشردوستانه مطرح می کنند؛ اینکه مالکیت فردی نباید به حدی باشد که بقیه افراد را از داشتن حق مالکیت محروم کند. یعنی یکی آنقدر مواهب طبیعی را از آن خود نماید که به دیگران سهمی نرسد.
سپس نتیجه می گیرند چون بازار توان تشخیص و برخورد با متجاوزان از این حد را ندارد پس یک قدرت بشری (حال منتخب اکثریت افراد در نهاد دولت) باید وجود داشته باشد تا مبادا فردی از فرط گسترش مالکیت خود دیگران را بی نصیب گذارد. این را دلیلی برای وجود دولت و وظیفه نوع دوستانه آن معرفی می کنند. امری که به زعم آنها بازار از انجامش ناتوان است. اما حتی با پذیرش این اصل اخلاقی که مواهب طبیعی و نعمت های زمینی و خدادادی برای عموم است و حق برخورداری از آن نباید به عده ای خاص برسد، می توان نقد مذکور را غلط دانست. اساس تفکری که افزایش مالکیت یک فرد را معادل کاهش سهم دیگران می داند دارای یک فرض غلط است. این تفکر که از اشتراکات تفکر چپ و تفکر سنتی است، منشاء ثروت را «طبیعت» می داند در حالی که منشاء ثروت تا درصد بالایی ناشی از «کار» است. برای همین دیدگاهی که ثروت را ناشی از طبیعت می داند، ثروت را محدود می پندارد. درریاضیات جدید، مجموعه ها به دو قسم قابل شمارش و غیرقابل شمارش تقسیم می شوند.
مراد از غیرقابل شمارش، سختی شمارش اعضای آن مجموعه نیست بلکه بی انتهایی مجموعه را می رساند. مثلاً تعداد درختان کره زمین مجموعه ای قابل شمارش است گرچه شمردن آن بسیار سخت است اما مجموعه اعداد حقیقی غیرقابل شمارش است چون از دو سو و تا بی نهایت قابل تولد و تولید است و ته ندارد. آنهایی که ثروت را ناشی از طبیعت می دانند آن را به مثابه یک مجموعه قابل شمارش دارای انتها می پندارند، بنابراین دیگر به تولید آن فکر نمی کنند و به سراغ توزیع بهینه آن می روند. از همین جا است که «عدالت توزیعی» چپ ها متولد و ارزشی اخلاقی می شود. ارزشی که از منظر لیبرالی ارزش نیست چون لیبرال ها ثروت را محدود و ناشی از طبیعت نمی دانند. آنها منشاء ثروت را کار و تلاش و صنعت انسان می پندارند. بنابراین کار بیشتر، ثروت افزون تر در پی دارد.
به همین دلیل دیگر توزیع بهینه (عدالت توزیعی) نه ارزش و نه استراتژیک است. چون مجموعه ما قابل شمارش نیست که به تعداد افراد معین (انسان های روی زمین) به مساوات یا به عدالت افراز شود بلکه و یک بلکه مهم: تولید بهینه ثروت ارزش می شود. اگر مراد چپ ها از عدالت توزیعی رعایت اصول اخلاقی و نوع دوستانه برای بهره مندی عادلانه از ثروت و به تبع آن رفاه همه انسان ها از ثروت است در تفکر لیبرال تولید ثروت این اصل اخلاقی را بسط می دهد. چون کار بیشتر و ثروت بیشتر عایدی بیشتری برای بشر می آورد و رفاه اینگونه افزون تر خواهد بود. متاسفانه این دیدگاه که ثروت ناشی از طبیعت است در مملکت ما نسبت به سایر جوامع حالت اکستریمم دارد. یک علت آن هم بهره مندی ما از نفت به عنوان یک نعمت الهی است.

 

ما غالب هزینه ها و مایحتاج خود را از قبل فروش این نعمت تامین می کنیم و همواره دغدغه توزیع عادلانه این درآمد را داشته ایم و نیز به علت انحصار فروش نفت از طریق دولت همواره امکان بهره مندی های ویژه از سوی مقاربین دولت از درآمد نفت بوده و به این دیدگاه دامن زده است. به همین جهت از زمان ملی شدن نفت تا پیروزی ایده «بردن نفت بر سر سفره های مردم» همواره دغدغه توزیع عادلانه توانسته است نظر عامه مردم را جلب کند.اما در دوران جان لاک نفتی در کار نبود. بنابراین او و تمام لیبرال ها قبول دارند که مواهب طبیعی متعلق به همه بشریت است ولی این اصل، حدی برای توسعه مالکیت فردی ای که ناشی از کار باشد نیست و مالکیت ناشی از کار به خاطر نامحدود بودن ثروت بلامانع است. با بسط همین طرز تفکر است که عدالت توزیعی بلاموضوع خواهد شد؛ نکته ای که امروز چالشی پیش روی سوسیال دموکرات ها محسوب می شود. اما مخالفان اقتصاد آزاد نقد دیگری هم به مالکیت فردی و تقدیس آن وارد می کنند. اینکه افزایش و رشد تصاعدی ثروت گاهاً یا غالباً به بلااستفاده ماندن مواهب تحت مالکیت درآمده منجر می شود. سپس خواهان ضبط اموال مازاد مالکین بزرگ می شوند تا با توزیع مجدد اموال بلااستفاده امکان استفاده بهتر را برای سایرین مهیا شود. حتی آنها این کار را رفتاری بهینه و منطبق بر اصول اقتصادی می دانند چون از اتلاف منابع و مواهب جلوگیری می کند.
این نقد نیز دارای یک پیش فرض غلط است که باز هم متاسفانه در افکار عمومی ایرانی نفوذ کرده است. جان لاک که به اندازه قدرت فوق العاده نظریه پردازانه اش دارای صفت هوشمندی و درایت است همچون سایر موارد بدون مواجهه مستقیم با سنت و با به کارگیری ارزشهای سنتی نتیجه ای متفاوت خلق می کند. او در پاسخ به این انتقاد نظریه «عدالت مبادله ای» را طرح می کند. چون در پیش فرضی غلط اما رایج مبادله چیزی که به دو طرف آن سود برساند شناخته نمی شود. گاهاً این تصور وجود دارد که یک سوی معامله سوی دیگر را اغفال یا استعمار می کند و یک سوی معامله سود و سوی دیگر ضرر است. به همین جهت در فرهنگ ما اهل معامله بودن یک صفت رذیله است.
حال چنین نیست. پول وسیله معامله و مبادله است. در معامله یک طرف با دریافت و خرید کالا یا خدماتی، نیازی از احتیاجات خود را برطرف می نماید و طرف دیگر با دریافت پول، امکان رفع نیازهایی را می یابد که قدرت رفع آن نزد تولیدکننده دیگری است پس با اصل مبادله است که هم نیازهای انسانی برطرف می شود و هم تعاملات بین انسانی توسعه می یابد. لاک با بسط اصل مبادله پاسخ آنهایی که مالکیت فردی را منجر به بلااستفاده شدن اموال می دانند را می دهد. به نحوی که هر کس از پی کار خود به قدری مالی را به مالکیت درآورد که مازاد بر نیازش بود با فروش و معامله آن هم نیاز دیگران را برطرف می کند و هم مزد کار خویش را به دست می آورد (از طریق دریافت پول(. لاک به این پدیده «عدالت مبادله ای» می گوید. از آنجا که رقابت عضو لاینفک بازار است فرد عرضه کننده هم منحصراً فروشنده آن مال مازاد نخواهد بود. عدالت مبادله ای برای چپ ها بسیار گران است.
چون هم شأن حضور دولت را در اموال مردم می گیرد و هم رد آن برای آنها سخت است. چه آنکه کارل مارکس هم نقد کامل و منسجمی نتوانست بر عدالت مبادله ای وارد کند. پس برخلاف تصور و تبلیغات روشنفکری ما در قرن اخیر که فردگرایی و به تبع آن مال اندوزی غیراخلاقی برشمرده می شده، فردگرایی و احترام به مالکیت فردی بسیار منطبق با اخلاق و مضامینی نظیر نوع دوستی است. برخلاف چپ ها که داعیه اخلاق مداری دارند، تفکر لیبرال تعارضی با نوعدوستی ندارد و حتی به آن در عمل گرایش بیشتری دارد. اخلاقی تر است چون برعکس چپ منافع افراد را حال با توزیع عادلانه آن هدف غایی نمی داند.لیبرال ها پس از ناکامی موعظه در رعایت اصول اخلاقی در جامعه بشری به دنبال سازوکاری سیستماتیک افتادند تا ساختاری به وجود آید که رعایت اخلاق قاعده مند شود. نکته ای که همواره در نقد و تحلیل لیبرالیسم در ایران مورد غفلت واقع شده و به غلط اقتصاد و نفع فردی هدف نهایی لیبرالیسم معرفی شده است. در اندیشه لیبرال انسان آنگونه که هست شناخته می شود و انسان بودن انسان، با تمام نقایص اش عیب نیست. بر عکس دیگر مکاتب فکری ابتدا ایده آلی تعریف نمی شود سپس انسان ها به سوی آن ایده آل دعوت شوند، بلکه با واقع گرایی نظامی اخلاقی می طلبد. البته واقع گرایی به اندازه ایده آل گرایی نمی تواند

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله دوستی
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.